eitaa logo
روضه نوشت
70 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
گریزهای جدید و ناب مناسبت های مذهبی آئینی
مشاهده در ایتا
دانلود
گریز شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ۶: می گن بدن موسی بن جعفر ع رو آوردن سوق الریاحین عبور دادن یعنی بازار عطر فروشا که عطرباران کنن... خونوادش هم نبودن... این یه امام یه امام هم سراغ دارم با خونوادش، سرش رو آوردن بازار برده فروشا، سر کوچه و بازار برا تماشا... عطر نزدن، گل نریختن... سنگ زدن، آتیش و خاکستر ریختن... بمیریم برا حسین و زینب... استفاده از مطالب با ذکر منبع در کانال ها بلامانع است و در غیر این صورت مورد رضایت نمی باشد. @rovzenevesht
گریز شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ۷: تو این پنج شش سال کاری کردن با آقا که چیزی از بدن نمونده بود اونقدر نحیف که استخوان های بدن زار می زد که نوشتن هارون از پشت بام زندان و از روزنه ای، زندان رو نگاه می کرد، به ربیع زندانبان گفت این پارچه چیه هر روز توی زندان افتاده پس موسی بن جعفر علیه السلام کجاست گفت: صدا زد امیر پارچه نیست اگر دقت کنی می بینی که موسی بن جعفر علیه السلام در حال سجده است... آنقدر نحیف که انگار پارچه ای روی زمین افتاده... چند سال زندان با بدن آقای ما این کارو کرده بود اما بمیرم برای اون آقایی که نصف روز تمام بدنش پاره پاره شد، گوشتای بدنش ریخت، استخوان هاش شکست، حسینی که تو خون خودش دست و پا می زد بین گودال قتلگاه و همه تماشاش می کردن... استفاده از مطالب با ذکر منبع در کانال ها بلامانع است و در غیر این صورت مورد رضایت نمی باشد. @rovzenevesht
گریز شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ۸: یه علی از مدینه به اذن خدا آمد بغداد که ودایع امامت رو لحظه ی آخر از پدر بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر علیه السلام دریافت کنه و بدن را غسل و کفن کند و به اون نماز بخونه، تشییع جنازه ی باشکوهی شد، همه دور و بر علی بن موسی الرضا علیه السلام رو گرفتن و بهش تسلیت گفتن، جمعیت زیادی آمد برا تسلیت... خوب شد پسر اومد سر بابا رو به دومن گرفت، بدن بابا رو بغل کرد... اما بمیرم برا یه علی دیگه اومد کربلا بعد از سه روز که بدن روی خاک گرم کربلا مونده، بنی اسد خواستن بدنارو به خاک بسپارند نمیشناسن، یه وقت دیدن امام زین العابدین علیه السلام به اذن الهی داره میاد دیده چه بلایی سر بابا آوردن حالا رسیده برا خاکسپاری... اما چه بدنی... تیکه تیکه های بدن بابارو جمع و جور کرد، کفن که نداره یه تیکه حصیر کهنه و پاره آوردن، بدن عزیز زهرا رو گذاشتن داخل بوریا، سر نداشت که سر رو به دامن بگیره، بدن مرمل بالدما و مقطع الاعضا رو چه جوری بغل کنه؟ دیدن وارد قبر شد لب هارو گذاشت به رگ های بریده ی باباش حسین.... استفاده از مطالب با ذکر منبع در کانال ها بلامانع است و در غیر این صورت مورد رضایت نمی باشد. @rovzenevesht
گریز شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ۹: تا پارچه رو از رُو بدن کنار زدن دیدن بدن بی جان موسی بن جعفره علیه السلام، یه عده شیعیان از هوش رفتن غوغایی شد رُو پل بغداد شلوغ شد اما فقط ساق پاها و گردن زخمی شده خوب شد دخترش نبود ببینه... اینجا یه امام یه امام دیگه سراغ دارم تا دخترش پارچه رو کنار زد یه سر بریده، رگ ها پاره پاره، محاسن خون آلود، موها سوخته و پر از خاکستر، لب ها ترک ترک، دندان ها شکسته از خیزران، اونقد بابا بابا گفت اونقد به خودش زد گفت بابا تو لبات خونیه چرا من مثه تو نباشم... قلبش کنار بابا سوخت و بند دلش پاره شد تا کنار بدن بابا جون داد... استفاده از مطالب با ذکر منبع در کانال ها بلامانع است و در غیر این صورت مورد رضایت نمی باشد. @rovzenevesht
گریز شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ۱۰: سندی بن شاهک برای اینکه یه جوری جلوه بده که امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته، عده‌ای از فقها و سرشناسان بغداد رو حاضر کرد و بدن بی جان امام رو به اون ها نشان داد تا ببینند در بدن امام جراحتی وجود ندارد. همچنین به دستور او پیکر امام رو روی پل بغداد قرار دادند و اعلام کردند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته، اینجا پست ترین دشمن هم از مسئولیت کشتن امام فرار کرد اما بمیرم برا اون آقایی که از هم سبقت می گرفتن برا کشتن پسر فاطمه تو گودال قتلگاه، برا جایزه چه کارا که نکردن، یه جای سالم به بدن نذاشتن... به هم دیگه فخر می فروختن که من عباشو بردم... یکی می گفت من انگشترشو بردم... یکی می گفت من کمربندشو بردم... یکی گفت من یه نیزه به بازوش زدم... یکی گفت من شمشیر به فرقش زدم .... اما یه عده گفتن ما کار رو تموم کردیم سینشو خرد کردیم... استفاده از مطالب با ذکر منبع در کانال ها بلامانع است و در غیر این صورت مورد رضایت نمی باشد. @rovzenevesht
گریز وفات حضرت ابوطالب علیه السلام ۱: پیامبر خدا پشت و پناهش را از دست داد، عمویی که مقابل دشمن همیشه دفاع می کرد از رسول الله و حامی یتیم مکه بود، عمویی که پیامبر را از ۸ سالگی کفالت کرده و مواظبت کرده، آنقدر ایثار کرد که جبرئیل لحظه ی وفات ابوطالب بر پیامبر نازل شد و خطاب کرد: دیگه از مکّه خارج شو؛ چون یاور و حامی تو از دنیا رفته است، عمویی که بودنش مایه ی آرامش و دلگرمی بود... یه عموی دیگه هم سراغ دارم که تا بود خیمه ها قرار داشت همه دلگرم بودن، غصه داشتن ولی کاشف الکرب هم داشتن، عمویی مثل ابالفضل داشتن... اما فدای اون عموی رشیدی که کنار علقمه با لب تشنه زمینش زدن، یه جوری که بند قلب حرم پاره شد، عمود خیمه ها شکست، پناه حرم بی پناه شد... استفاده از مطالب با ذکر منبع در کانال ها بلامانع است و در غیر این صورت مورد رضایت نمی باشد. @rovzenevesht
گریز وفات حضرت ابوطالب علیه السلام ۲: با وفات حضرت ابوطالب علیه السلام دل پیامبر خدا سوخت، داغدار شد، جسارت پیدا کردن دشمنان، جوری که تاریخ می گه تا حضرت ابوطالب زنده بود کسی جرأت نداشت پیامبر خدا رو اذیت کنه اما اونقدر بعد حضرت ابوطالب، پیامبر رو اذیت کردن و آزار دادن که پیامبر فرمود «ما نالت قریش منى شیئا اکرهه حتى مات ابوطالب؛ کفار قریش نتونستن با وجود عمو جانم ابوطالب کارهاى ناشایست نسبت به من انجام دهند، تا این که او وفات کرد»... می دونم کجا می ره دلم... یاد اون آقایی افتادم که تا بود کسی جرأت نداشت سمت خیمه های ابی عبدالله بیاد اما تا روی زمین افتاد تا با بدن قطعه قطعه و بی دست جان داد یه جمله ابی عبدالله فرمود: کمرم شکست... امیدم ناامید شد... اینجا آدمو می کشه... و شَمُتَ بی عدوی... اینجوری معنی کنم که داد بزنی یعنی تو که رفتی روشون به من وا شد... استفاده از مطالب با ذکر منبع در کانال ها بلامانع است و در غیر این صورت مورد رضایت نمی باشد. @rovzenevesht
گریز وفات حضرت ابوطالب علیه السلام ۳: حضرت ابوطالب، شیخ قبیله بود و بزرگ مکه و بنی هاشم، سقایی حاجی هارو می کرد مقام "سقایة الحاج" داشت، همه این آقای بزرگوار رو احترام می کردن... اما فدای سقای کربلا که نتونست آب به لب حاجی های دشت بلا برسونه، برا یه مشک آب شرمنده ی رباب و بچه ها شد، شرمنده ی سکینه شد... تا فهمیدن می خواد آب برا حرم ببره همه ی توانشون رو گذاشتن که این سقا به خیمه نرسه... یه کاری کردن که با قطره قطره ی آبی که از مشک تیر خورده رُوی زمین ریخت بدن ابالفضل العباس آب بشه، تیر چهار هزار تا تیر انداز از یه طرف، سه شعبه ی حرمله از یه طرف، شمشیر بی هوای حکیم بن طفیل از یه طرف که دستارو جدا کرد... عمود از یه طرف... آه که چه به سقا کردن... حالا همه شیر شدن، بگم قطعه قطعه، پاره پاره کمه برا این بدن.... استفاده از مطالب با ذکر منبع در کانال ها بلامانع است و در غیر این صورت مورد رضایت نمی باشد. @rovzenevesht
گریز حرکت کاروان امام حسین علیه السلام از مدینه به مکه ۱: بعد از خبر هلاکت معاویه، یزید نامه فرستاد به حاکم مدینه ولید بن عقبه که هر جور شده از حسین بن علی علیه السلام برا من بیعت بگیر اگر بیعت نکرد سرش را با جواب نامه برام بفرست... شبانه دنبال ابی عبدالله فرستاد... آقامون حدود جمعی از بنی هاشم رو خبر کرد دنبالش آمدند تا دارالاماره ولید و فرمود من می رم داخل اگر صداتون زدم سریع بیاید داخل دارالاماره... آخ بمیرم جوونا پشت در منتظر بودن حضرت رفتن داخل و بعد از مدتی برگشتن و راهی خانه شدند می دونی یاد چی افتادم اینجا تو مدینه صداشون نزد ولی دلش خوش بود جوونا هستن... کربلا ولی چند جا صدا جوونا زد... اولیش وقتی اومد کنار بدن علی اکبرش صدا جوونا زد... وقتی بدنای شهدا رو می آورد خیمه ی دارالحرب... اما براش بمیرم یه جا صداشون زد جوابشو ندادن کجا بود وقتی تکیه به نیزه غریبی زد... هر چی صدا زد جوابی نیامد ولی نوشتن یه وقت دیدن بدنای شهدا داره می لرزه یعنی لبیک یا غریب... جواب امامشون رو حتی بی جان و افتاده رو خاک اینجوری دادن... یه ساعتی هم زینب آمد قتلگاه هر چی صدا داداش زد جوابی نیامد تا خواست بره از گودال یه وقت رگ های بریده لرزید... اُخَیَّ اِلَیَّ... خواهر بیا... بیا حسینت اینجاس... نرو خواهرم استفاده از مطالب با ذکر منبع در کانال ها بلامانع است و در غیر این صورت مورد رضایت نمی باشد. @rovzenevesht
گریز حرکت کاروان امام حسین علیه السلام از مدینه به مکه ۲: موقع حرکت کاروان و وداع با قبر پیامبر و مادرش حضرت زهرا و برادرش امام حسن علیهم السلام زنان بنی هاشم جمع شدند و شروع کردن گریه و زاری و نوحه سرایی، ابی عبدالله فرمود اینجور بلند بلند گریه نکنید نذارید صداتون رو بشنون... یه شبم باباش فرمود بلند بلند گریه نکنید مردم بیدار می شن بذارید کار غسل مادر تموم بشه.... تا ابی عبدالله فرمود بلند بلند گریه نکنید، زنان بنی هاشم صدا زدن آخه پس برای کی اشکامون رو نگه داریم و نوحه کنیم... انگار مثل روزیه که رسول خدا از دنیا رفتند داریم می شنویم که آسمون و زمین دارند برا شما نوحه و گریه می کنند... آخ براش بمیرم نمی خواست اشک زن ها رو ببینه... شب عاشورا هم فرمود زینبم گریه نکن موقع وداع هم فرمود گریه نکنید دشمن شاد نشیم... یه جمله فرمود زینبم گریه ها در پیش دارید... یعنی این همه داغ گریه نداره پس کجا گریه داره، بیقراری داره.... بگم یا نه؟... چند جا دیدن از گوشه ی چشم سر بریده ی رو نیزه ها اشک جاریه... یکی دروازه ی ساعات، یکی بازار برده فروشا، یکی محله ی یهودیا... یکی مجلس شراب... حق داشت می گفت گریه نکنید گریه ها در پیش دارید... ای حسین استفاده از مطالب با ذکر منبع در کانال ها بلامانع است و در غیر این صورت مورد رضایت نمی باشد. @rovzenevesht
گریز حرکت کاروان امام حسین علیه السلام از مدینه به مکه ۳: شب آخر اومد کنار قبر پیامبر خدا برا وداع... شروع کرد گریه کردن و درد دل کردن و شکایت این امت رو به رسول خدا کردن... تا نزدیک صبح شد، سرش رو گذاشت روی قبر باباش رسول الله و خوابش برد... رسول خدا رو دید که با جمعی از فرشته ها اومدن و تا نزدیک شد ابی عبدالله رو تُو آغوشش گرفت و بوسید و فرمود: پسرم حسین دارم می بینم که خیلی زود تُو سرزمین کربلا سر از تنت جدا می کنن و تُو خون دست و پا می زنی و با یارانت تشنه لب شهید می شی... پدر و مادر و داداشت مشتاق دیدن تو هستن... حسینم بهشت مشتاق توئه... از خواب بیدار شد و اومد خواب رو برا خونوادش تعریف کرد نمی دونم زینب شنید یا نه؟... اما نوشتن خاندان پیغمبر همه گریان و غصه دار شدن... شنیدن این خبر سخت بود یا وقتی زینب نگاه کرد دید الانِ که زمین و آسمون زیر و رو بشه دید شمر بی حیا رو عرش الرحمان نشسته، نفس حسینش بالا نمیاد... بدن رو با لگدش برگردوند رو صورت افتاد حسین... با دوازده ضربه از پشت سر، سر مبارک پسر فاطمه رو از تن جدا کرد... اینجا صدای زینب بلند شد: وا مُحَمَّداه! صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ، هذا حُسَینٌ بِالعَراءِ، مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ، مُقَطَّعٌ الاَعضاءِ، وا ثُکلاه! وبَناتُکَ سَبایا، الَی اللّه ِ المُشتَکی... استفاده از مطالب با ذکر منبع در کانال ها بلامانع است و در غیر این صورت مورد رضایت نمی باشد. @rovzenevesht
گریز حرکت کاروان امام حسین علیه السلام از مدینه به مکه ۴: قافله آماده حرکت شد به قصد بیت الله الحرام مکه مکرمه، بنی هاشم آمدند برا بدرقه حضرت ام البنین سلام الله علیها اومده برا آخرین بار صدا پسراش زد چهارتا پسر رشید و شجاع برای بار چندم سفارش کرد که تا زنده اید حامی و یاور مولایم حسین علیه السلام باشید. چشم و دل او باشید و گوش به فرمان امر امام زمانتون باشید... صدا زد عباسم با حسین می روی بدون حسین برنگردی، آبروی مادر رو بخرید، من قول داده ام به امیرالمومنین که فرزندان من خادم فرزندان حضرت زهرا هستند. مادره ولی ملیکه ی ادبه نگاه کرد دید ابی عبدالله داره تماشا می کنه پسراشو بغل نکرد آخه حسین مادر نداره نکنه غم به دلش بنشینه... ادب کرد یه جا هم مادر سادات جبران کرد کجا؟ تا پسرش ابالفضل علیه السلام روی زمین افتاد دید یه خانوم مجلله اومد کنار بدنش هی صدا می زنه پسرم عباس... خانوم مادرم مدینه است شما صدام می زنی پسرم... تا گفت تو صدا پسرم حسین زدی تو بلاگردون حسینم شدی مرحبا... فهمید که حضرت زهرا آمده برا استقبالش... ای حسین... استفاده از مطالب با ذکر منبع در کانال ها بلامانع است و در غیر این صورت مورد رضایت نمی باشد. @rovzenevesht