بسم الله
شیرخوارهی من شیشه شیر نمیگیرد.
پستانک را هم، همان اوایل بیخیالش شد. با قمقمه اما دوست دارد. میگیرد.
نمی دانم مادرِ چندتا بچه بودن به این مرحله رساندهام یا این یکی بچهام انقدر گریه هایش واضح است. عموما اینطوریست که گریه گرسنگیاش را از گریه تشنگی تشخیص میدهم. گریه اوف شدن را از هم ازگریه خواب توی چشم داشتن.
تشنه اش که میشود بریده بریده گریه می کند،اما ممتد. سرعت ممتد بودن و بریدگی گریهی تشنگی اش از گریه گرسنگی بیشتر است.توی تشنگی بیقرارتر است حتی.
بدبختی اینجاست که قمقمه شباهتی غیرایمن به مشک دارد.هربار بعدِ گریه ممتد و بریده بریدهی با سرعت بیشتر، میگیرمش جلوی دهانش، قُلُپ اول را که خورد به سلام میگذرانم. سلامِ آقای تشنه لب ها را که دادم، لعن ها پشت پشت هم میآیند. همه مسببین تشنه ماندنت را پشت هم ردیف میکنم. اسم هر کدام راکه میدانم بردهام. او هنوز دارد قلپ قلپ میخورد بی که فرصت بدهد دهانه را کنار بکشم تا مجال نفسی پیدا کند. دلم هنوز آتش است. یک لعن آبدارِ دسته جمعی روانه همه مسببین هم میکنم. بالاخره سیر میشود وقتی نفس را رها میکند و لبخند میزند.
آقای کوچکِ دست به گرههایِ ما، کهنه نمی شود دردت تا مادری روی زمین است و تا شیرخواره ای نفس دارد روی زمینِ خدا. خونت می جوشد و مادرها و بچه های روی زمین را بیمه میکند.
#آقای_دست_به_گرههای_کورِ_زندگیهای_ما
#حضرت_علیاصغر
#شیرخوارگان