هدایت شده از حُفره
.
دوباره همگی مریض شدهایم.
حسین از صبح بیقرار است. گلویم میسوزد و بدنم درد میکند. آرزویم فقط کمی خواب است. به خودم وعدهی شب را میدهم اما از نُه شب حسین کنفیکون میکند. در تمام این سه ماه اینطور ندیدمش. مضطر میشوم. هر کاری که به ذهنمان میرسد انجام میدهیم. پوشکش را باز میکنم. دمای بدنش را چک میکنم. زبانش را میبینم. کل بدنش را نگاه میاندازم. شیر نمیخورد. استامینوفن میدهم. کمی بعد داروی کولیکش را میدهم. دمر میگیرمش. تابش میدهیم. مغزم دیگر توانِ تحمل جیغهای تیزش را ندارد. انگار با کلیدی روی شیشهای خط بندازند. چهارقل و آیهالکرسی و هرچه بلدم را زیرلب میخوانم. دور سرش صدقه میگردانم. آرام نمیشود که نمیشود! بچه را میسپارم به مهدی و میخزم توی اتاق. پاهایم را توی سینهام جمع میکنم. سرم را روی زانوهایم میگذارم. میگویم "خب چرا خدا؟ چرا الان و اینروزا که همه دارن کارهای مهم و بزرگی میکنن من باید کنج خونه با جیغ ممتد یه بندهی کوچیکت بشینم و آرزوم خواب باشه؟ چرا من نباید یکی از اون زنا باشم که تو پیروزی و شکست تیمت تاثیرگذار باشم؟ تموم استعداد و تواناییهام دارن چال میشن! "
چه مرگم شده؟ راهی نیست که خودم انتخاب نکرده باشم! فقط خستهام. هرکسی یک روزِ تمام صدای جیغ و گریه نوزادی بیزبان بیچارهاش میکند!
با دستهایم گوشهایم را محکم میگیرم. صدای حسین دور میشود. خیلی دور!
مچاله شدهام توی خودم و وقتی که دارم اشکهایم را با سر زانویم پاک میکنم، چیزی مثل تیر فرو میرود توی قلبم!
تیم خدا سرباز نمیخواهد مگر؟
کاری مهمتر از کار تو؟
دنبال امکاناتت میگردی؟
آن بیرون دارد صدایت میکند!
استعداد و تواناییات را خرجش کن!
صبور باش و بزرگشان کن.
خیانت است به خودت که فکر میکنی بیکاری!
سنگر تو همین چهاردیواری است!
مریضی که باش! حسرتِ خواب را داری که داشته باش! کارت را انجام بده.
کارت را درست انجام بده!
نگاه میکنم به سقف سفید اتاقم. رد اشکها روی صورتم خشک شده.
خدایا نمیدانم این حرفها را دلخوشکُنکی ریختی توی دلم یا نه!
اما به لحظه لحظهی جوانیام که گوشهی خانه کنار بندههای کوچکت گذشت قسمت میدهم که ما مادرها را هم شریک کن!
تک تک بچههامان را تیر غیبی کن که سینهی آن اسرائیلِ نجاست را سوراخ سوراخ کند!
میدانم وسط تمام آن پروژههای بزرگ و سنگین مردانه، حواست به امکانات ما هم که سر به زیر تقدیمت میکنیم هست!
بلند میشوم.
در اتاقم را باز میکنم.
باید حسین را آرام کنم....
و
به قول پسرکم:
مگ مَر اسرائیل👊✊️
مگ مر آملیکا✊️👊
#زن
#مادر
#جهاد
#حزب_الله_زنده_است
#فتقبل_منّا
@hofreee