#متن_روضه
#امام_هادی_علیه_السلام
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
اشک را روز جزا با نور قیمت می کنند
بر تو هرکس گریه کرده وقف جنت می کنند
ایها الهادی گدایانِ دَرِ تو تا ابد
بر هزاران حاتم طائی کرامت می کنند
اشک هایی را که در این روضه هایت ریخته
قطره قطره وصل بر دریای رحمت می کنند
سینه زنهای تو با سینه زدن در روضه ات
مثل موسی در میان طور عبادت می کنند
مَردم ایران به یاد صحن نورانی تو
حضرت عبد العظیمت را زیارت می کنند
عده ای با پرچمِ یا هادی ات روز جزا
از تمامی گنهکاران شفاعت می کنند
نام تو دارد جهانی را هدایت می کند
علتش این است برنامت اهانت می کنند
کاش می شد ما فداییِ نگاهت می شدیم
کاشکی در سامرای تو سپاهت می شدیم
ای کلام تو، کلام ناب قرآن، یا نقی!
زنده شد از برکت نام تو انسان، یا نقی!
حرمت نام تو ای مظلوم شهر سامرا
واجب عینی شده بر هر مسلمان، یا نقی!
مردم ایران زمین، با احترام و مؤمن اند
کاش جای سامرا بودی در ایران، یا نقی!
با دعای جامعه ما را رساندی تا خدا
ای کلیدِ اصلی ابواب ایمان، یا نقی!
مَهبطِ وحیی، تو آقا معدن الرحمه تویی
ای مصابیحُ الدجی، ای باب احسان، یا نقی!
ای که اعلامُ التقی هستی وهم کهف الوَری
هرکسی شد نوکرت شد از بزرگان، یانقی!
مُنتهی الحلمی، ستون علمی، ارکان البلاد
ای امام مهربان بهتر از جان، یا نقی!
با گدایی از تو دارم پادشاهی می کنم
مرغ دل را سوی ایوان تو راهی می کنم
آمدم کُنج حریمت با دوتا چشم تری
آمدم پیش تو آقاجان برای قنبری
آمدم مثل غلامی بر سر بازار تو
جان زهرا حضرت هادی مرا هم می خری؟
ای غریب سامرا ای آشنایِ عالمین
تو امام،عسگری هستی و خود بی عسگری
هر زمانی آمدم دیدم حریمت خاکی است
با ضریح تخته ای ات اشک در می آوری
ای فدای نام تو، جان تمام شیعه ها
ایها الهادی النقی، تو یک علی دیگری
در خرابه جا گرفتی پیش یک دسته گدا
پادشاهانه نشستی در کنار نوکری
نیمه ی شب ریختند آقا سر سجاده ات
قدری انگاری در این روضه شبیه حیدری
بردنت از خانه ات اما دری دیگر نسوخت
درمیان شعله دست و پای یک مادر نسوخت
گرچه بر روی لبت نامی بجز مادر نبود
روی دوشت کُنده زنجیرِ زجر آور نبود
آمدی بزم شراب و حُرمتت آنجا شکست
در عوض آقا در این مجلس که تشت زر نبود
دور تو پر بود از نامردهای سامرا
در عوض دور و برت بالای نیزه سر نبود
دور تو کف می زدند و عده ای باده به دست
سخت بود اما کنارت خواهری مضطر نبود
گرچه تنها بودی آقاجان در این مجلس ولی
دور تو خولی و شمر و لشگری دیگر نبود
جای صدها شُکر باقی، مانده در بزم شراب
خیزران بالا نمی آمد، لبی هم تر نبود
خوب شد حرف از کنیزی هم نشد در آن میان
خوب شد چشم پلیدی خیره بر دختر نبود
*روضه بخونم بلند گریه کنید: آوردنش آقا امام هادی رو تو مجلسِ متوکلِ مستِ لایعقل، نانجیب به حضرت تعارف کرد جامِ شراب رو، حضرت فرمود: گوشت و پوست و خونِ ما از این نجاسات به دورِ، بعد آقا شروع کرد با شعر، حقایقی رو برا متوکل بیان کردن، متوکل جام شراب رو زمین زد، افتاد رو پاهایِ حضرتِ هادی، گفت: انعام بهش بدید، با احترام ببریدش، به آقا گفت: دیگه کاری ندارید؟ آقا فرمود: دیگه من رو تو این مجلس نیارید...
یا امام هادی! آقاجان! شما مَرد بودید تو مجلس شراب...
سکینه خانوم میگه: به عمه ام گفتم: یه پارچه ای بده من سرم رو بپوشونم، فرمود: عزیزم! منم مثل تو هستم، نگاه کردم دیدم همه دارم خیره خیره نگاه میکنن...اینجا ابی عبدالله به فریاد اومد، یه وقت دیدن از توی تشت صدای تکبیر داره میاد، نگاه کردن دیدن لبهای حسین بهم میخوره...چیکار کرد نانجیب؟ چوب رو برداشت اینقدر به لب و دهان حسین ضربه زد...😭
راوی میگه: سر رو که می آوردن نگاه کردم دیدم دندان هاش برق میزنه، اما سر رو که می بردن، دیدم دندانها شکسته...😭
حسین...
شاعر: مهدی نظری
#متن_روضه
#تنورخولی
#امام_حسین
#محرم
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🔸در روضة الشهداء نقل شده:
خولی سر امام حسین علیه السلام را برداشته روی به کوفه نهاد،او را در یک فرسخی کوفه منزلی بود،و در آن منزل فرود آمد،و زن او از انصار بود،واهل بیت را به جان و دل دوستدار بود
▪️خولی از وی ترسید و سر امام حسین علیه السلام را در آن خانه در تنوری پنهان کرد،زنش پیش آمد که در این چند روز کجا بودی؟
🔸گفت شخصی با یزید یاغی شده بود.به جنگ وی رفته بودیم،زن دیگر هیچ نگفت و طعامی بیاورد تا خولی خورد و خوابید و زن را عادت بود که به نماز شب بر می خواست و آن شب برخاست و خانه را طوری روشن دید که گویا صد هزار شمع و چراغ برافروخته اند
▪️نظر کرد و دید که روشنائی از آن تنور بیرون می آید،از روی تعجب گفت سبحان الله من خود در این تنور آتش روشن نکرده ام و کس دیگری هم نبوده ، این روشنائی از کجاست؟
▪️در آن حیرت دید که آن نور بسوی آسمان میرود تعجب او بیشتر شد ،ناگاه چهار زن دید که از آسمان فرود آمده بالای تنور آمدند،یکی از آن چهار زن به سر تنور رفته و آن سر را بیرون آورده می بوسید..😭
و بر سینۀ خود می گذاشت،و می نالید و میگفت ای شهید مادر و ای مظلوم مادر.. 😭
حق سبحانه و تعالی روز قیامت حق من از قاتلان تو بستاند،و تا حق من ندهد دست از قائمۀ عرش باز نگیرم.. 😭
و آن زنان دیگر بسیار بگریستند و آخر سر را در آن تنور نهاده غائب شدن..
زن انصاریه برخاست و به سر تنور آمده سر را بیرون آورد و درست نگاه کرد، چون حضرت امام حسین علیه السلام را بسیار دیده بود شناخت،نعره ای زد و بیفتاد...😭
هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
❁﷽❁
#متن_روضه
#شهادت_سیدحسن_نصرالله
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما امت حضرت رسول الله
با غزه و لبنان و یمن همراهیم
در عرصه ی جنگ بین حق و باطل
ماییم که حامیان حزب الله یم
مشت ها گره✊
مرگ بر اسرائیل
مرگ بر آمریکا
چه دارد میشود ای داد از این پاییز نصرالله
خودت تکذیب کن اخبار را برخیز نصرالله
خبر از انفجار قلبها و خانه ها دادند
خبر بمب است و ویران کرده ما را نیز نصرالله
از دیشب که خبر دادن گفتن جان سید حسن ، در خطر افتاده، خیلیا یاد اون ساعتی افتادن که شهید رئیسی ناپدید شد چه شبی رو پشت سر گذاشتیم همه منتظر یه خبر ، خبرِ سلامتیه سید حسن نصرالله بودیم.
پس آن دودها ما جاء نصرالله میگفتیم
که ما را جز قنوتی نیست دست آویز نصرالله
لبی وا کن جهان مانده ست دلتنگ رجزهایت
مپرس از کاسه ی صبری که شد لبریز نصرالله
بگو از مرکز فرماندهی از آسمان با ما
چه خواهی کرد با اهریمن خونریز نصرالله
اما خدا میدونه لحظه های آخر چه اتفاقی افتاده
چجوری سید حسن عزیز، جانش رو تقدیم خدا کرده
اما میخام از اینجا یه گریزی بزنم به کربلا،
این چشم انتظاری خیلی سخته
خیلی سخته آدم چشم انتظار باشه ببینه خبر چیه؟ بالاخره سید حسن ،زنده ست برمیگرده یا نه
آه
عصر روز عاشورا تو خیمه های ابی عبدالله یه همچین اتفاقی افتاد
اون موقعی که علمدار ، رفت آب بیاره از شریعه ، اما دیگه برنگشت
همه ی مخدرات منتظرن
هر موقع بچه ها بهانه ی آب میگرفتن مادرها میگفتن غصه نخور ، عموت رفته آب بیاره ،
برمیگرده، اما بمیرم....
یه مرتبه دیدن ابی عبدالله داره با کمر خم ، برمیگرده
آه
شاید از خود خبر سخت تر، وقتیه که آدم بخادخبرو اعلام کنه ابی عبدالله اومد مقابل خیمه ها، نمیدونه با چه زبانی این خبرو اعلام کنه، اومد مقابل خیمه ها نشست ، یه وقت دیدن یکی از نازدانه ها اومد جلو، با دامنش، خاکها و خونها رو از صورت بابا گرفت، بعد سرشو آورد در گوش بابا، یه سوال پرسید جگر ابی عبدالله خون شد، بگم چی پرسید، سؤال کرد ابتا أین عمی العباس
عموم ابالفضل چی شد؟ دیدن ابی عبدالله از جا بلند شد اومد خیمه ی ابالفضل، عمود خیمه رو کشید ، یعنی بچه ها دیگه این خیمه صاحب نداره ، آه ، حالا عرضم اینجاست سید حسن
حسین آمد به بالین تو این ساعت ، گوارایت
تو و دیدار یارو گریه ی یک ریز نصرالله
هر کجا نشستی صدای ناله ت بلند بشه
ناله بزن یا حسین....
━━━━━━───────
#روضه_شهادت_سیدحسن_نصرالله
#استادحاج_اسماعیلی👇
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها4
#فاطمیه
#متن_روضه
روز آخر زهرای مرضیه از بستر بیماری بلند شدند کمی کارهای خونه رو انجام دادند.. فرمودند اسماء ...من ساعتی استراحت می کنم .. منو صدا بزن اگه جواب ندادم اسماء ...بدون دیگه به بابام پیغمبر خدا ملحق شدم...
🌹
اسماء میگه... دل نگران بودم.. گفتم خدا چرا خانم اینطور فرمودند ..دیدم وارد حجره شدند خدا ...ساعتی بعد صدا زدم ..عرضه داشتم .. یا بنت رسول الله.. دیدم جواب نیومد...خدایا ...چه خبر شده... چرا خانم جواب نمیدن...دوباره صدا زدم:
(یا بنت رسول الله)
دیدم جواب نمیاد
🌹
وارد حجره شدم...دیدم خانم رو به قبله خوابیدند... یه پوشیه ی سفیدی روی صورت کشیدند...میگه اومدم کنار خانم.. ای پوشیه رو کنار زدم
دیدم ای وااای... خاک به سرم شده خانم جان دادند...ای وای ای وای...
خدایا ...حالا من جواب امیرالمومنین رو چی بدم .. جواب بچه ها رو چی بدم ... در همون حالت میگه دیدم صدای حسن و حسین میاد ..
وارد خانه شدند تا اومدند صدازدند اسما بگو مادرمون زهرا کجاست... دوان دوان وارد حجره شدند ...کنار بدن بی جان مادر نشستند.. حالا میخوای گریه کنی بسم الله ...
برا یتیمان زهرای مرضیه گریه کن...این بچه ها خودشون رو انداختند روی بدن مادر...
( جملات زمینه ساز👈 نميدونم تا حالا بچه ی یتیم کنار بدن مادر دیدی یا نه)
امام حسن (علیه السلام) خودشو انداخت روی بدن مادر ...صدازد: (یَا أُمَّاهُ کَلَّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی)
...مادرجان من حسنم... با من حرف بزن مادر.. الان روح از بدنم جدا میشه مادر ... مادر
ابی عبدالله اومد... آی کربلایی ها ..آقاتون اومد..این صورت رو گذاشت روی پاهای مادر..هی پاهای مادر رو میبوسه صدا میزنه (یَا أُمَّاهُْ کَلِّمِینِی) هی صدا میزنه وای مادر با من حرف بزن ...من حسینتم...😭
مااادر.. اگه بامن حرف نزنی میمیرم مادر...مادر...ای وای ای وای
🔹اسماء چرا چشم از ما پوشیده مادر
🔹وقت اذان مغرب خوابیده مادر
#روضه_دفتری 👇
@roze_daftari
فایل صوتی👇👇
🤞🤞بسم الله الرحمن الرحیم
#متن_روضه
#امام_هادی_علیه_السلام
مداح..حاج آرمین غلامی
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
السلام علیکم یا اهل بیت النبوة
و مَوضِعَ الرِّسالَة وَ مُختَلَفَ المَلائِکة
بِمُوالاتِکُم عَلَّمَنا اللهُ مَعالِمَ دینِنا
وَ أصلَحَ ما کانَ فَسَدَ مِن دُنیانا
بِکُم اَخرَجَنا الله مِنَ الذُّلّ
وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَراتِ الکُروب
آن نازنین که وصف جمالش خدا کند
امشب خدا کند که نگاهى به ما کند
آن دلنواز از دل و از جان عزیزتر
باشد که درد جان و دل ما دوا کند
آن چشمه دعا که دعا مستجاب از اوست
آیا شود به حالت ما هم دعا کند
چهارم على ز عترت و نور دل جواد
او چون جواد لطف نماید، عطا کند
پیوند خورده زندگی ما به مهر او
این رشته را نتواند کسی ، جدا کند
ای زاده ی جواد و بسان پدر جواد
مهرت نشد که قهر به سوی گدا کند
تو هم بگو با من....
افتاده ام بدام بلا یا ابالحسن
غیر از تو کیست؟ آنکه ز دامم رها کند
🔹نصرانی است متوکل احضارش کرد
هر کی هم متوکل احضارش می کرد ، مرگش حتمی بود راه افتاد اومد سامراء
خیلی هم ترسیده بود، توی راه توی دلش گفت
ما که اعتقادی به امامت مسلمونا نداریم
اما حالا که دارم میرم
بگذار یه تیری توی تاریکی بیندازم
صد سکه نذر امام هادی کرد
توی دلش...
رسید سامراء ، دید اختیار مرکبش رو نداره
مرکب ، کوچه ها رو یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت رسید در خانه ای
زانو زد با خودش گفت اینجا کجاست
منکه غریبم، یه مرتبه در خانه باز شد
قاصد حضرت صداش زد بیا داخل
اینجا منزل امام هادی است تا وارد شد
حضرت فرمود یوسف نصرانی، توی راه نذر ما کردی نذرت رو ادا کن
داری میری نزد متوکل ، نترس آسیبی بهت نمی رسونه
سومین مطلبی که حضرت فرمود
فرمود به ما ایمان بیار
🔸اون هنوز متعجب بود
اسمم رو از کجا می دونه این آقا نذرم رو از کجا میدونه از نیت دلم خبر داد
حالا هم میگه ایمان بیار
هنوز حرفی نزده بود ، حضرت فرمود تو مسلمان نمیشی ، اما خدا به تو پسری میده از شیعیان من میشه
بعد که یوسف نصرانی رفت
حضرت فرمود دروغ میگند اونایی که میگن
محبت ما به داد نصرانی هم نمی رسه
فهمیدی چی گفتم
یعنی حتی غیر مسلمونا ، در خونه ی امام هادی حاجت گرفتند
افتاده ام بدام بلا یا ابالحسن
غیر از تو کیست؟ آنکه ز دامم رها کند
▪️چندتا روضه داره امام
حضرت رو بارها تبعید کردند، بارها ریختند توی خونه اش، خونه اش رو تفتیش کردند
بارها زن و بچه اش رو ترسوندند.. 😭
بارها با دست بسته بردنش بارها بردنش مجلس شراب
یه دونه اش رو من اشاره کنم این یه دونه برا مرگ ماها بسه
این آقا مطهَّر به آیه ی تطهیرِ
متوکل ، شبانه او رو احضار کرد ، وارد بزم شرابش کرد
یا صاحب الزمان
شراب به جدت تعارف کردند. 😭
همه تون فهمیدید کجا میخوام ببرمتون
آقا رو وادار کرد اشعاری بخوانند
اشعاری در مذمت دنیا و اهل دنیا ، خواند
نوشته اند متوکل ، متنبه شد جام شراب رو به زمین زد ، عذرخواهی کرد
به چه احترامی این علی بن محمد رو برگرداند
اما لایوم کیومک یا اباعبدالله
ماه زیارتی ابی عبدالله است، یاعلی بن محمد اگر چه شمارو ، جام شراب تعارف کردند
بزم مِی بردند اما دیگه اهل و عیالتون رو به اسیری نبردند.. 😭
جلو چشمت ، اهل و عیالت رو توی بزم شراب
اما زن و بچه ی ابی عبدالله رو به طنابی بستند.. 😭
در ملأ عمومی نامحرما و دلقک ها
کاری کردند که هرکه وارد مجلس یزید می شد جسارت می کرد.. 😭
آی حسین...
#متن_روضه
#امام_هادی_علیه_السلام
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
السلام علیکم یا اهل بیت النبوة
و مَوضِعَ الرِّسالَة وَ مُختَلَفَ المَلائِکة
بِمُوالاتِکُم عَلَّمَنا اللهُ مَعالِمَ دینِنا
وَ أصلَحَ ما کانَ فَسَدَ مِن دُنیانا
بِکُم اَخرَجَنا الله مِنَ الذُّلّ
وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَراتِ الکُروب
آن نازنین که وصف جمالش خدا کند
امشب خدا کند که نگاهى به ما کند
آن دلنواز از دل و از جان عزیزتر
باشد که درد جان و دل ما دوا کند
آن چشمه دعا که دعا مستجاب از اوست
آیا شود به حالت ما هم دعا کند
چهارم على ز عترت و نور دل جواد
او چون جواد لطف نماید، عطا کند
پیوند خورده زندگی ما به مهر او
این رشته را نتواند کسی ، جدا کند
ای زاده ی جواد و بسان پدر جواد
مهرت نشد که قهر به سوی گدا کند
تو هم بگو با من....
افتاده ام بدام بلا یا ابالحسن
غیر از تو کیست؟ آنکه ز دامم رها کند
🔹نصرانی است متوکل احضارش کرد
هر کی هم متوکل احضارش می کرد ، مرگش حتمی بود راه افتاد اومد سامراء
خیلی هم ترسیده بود، توی راه توی دلش گفت
ما که اعتقادی به امامت مسلمونا نداریم
اما حالا که دارم میرم
بگذار یه تیری توی تاریکی بیندازم
صد سکه نذر امام هادی کرد
توی دلش...
رسید سامراء ، دید اختیار مرکبش رو نداره
مرکب ، کوچه ها رو یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت رسید در خانه ای
زانو زد با خودش گفت اینجا کجاست
منکه غریبم، یه مرتبه در خانه باز شد
قاصد حضرت صداش زد بیا داخل
اینجا منزل امام هادی است تا وارد شد
حضرت فرمود یوسف نصرانی، توی راه نذر ما کردی نذرت رو ادا کن
داری میری نزد متوکل ، نترس آسیبی بهت نمی رسونه
سومین مطلبی که حضرت فرمود
فرمود به ما ایمان بیار
🔸اون هنوز متعجب بود
اسمم رو از کجا می دونه این آقا نذرم رو از کجا میدونه از نیت دلم خبر داد
حالا هم میگه ایمان بیار
هنوز حرفی نزده بود ، حضرت فرمود تو مسلمان نمیشی ، اما خدا به تو پسری میده از شیعیان من میشه
بعد که یوسف نصرانی رفت
حضرت فرمود دروغ میگند اونایی که میگن
محبت ما به داد نصرانی هم نمی رسه
فهمیدی چی گفتم
یعنی حتی غیر مسلمونا ، در خونه ی امام هادی حاجت گرفتند
افتاده ام بدام بلا یا ابالحسن
غیر از تو کیست؟ آنکه ز دامم رها کند
▪️چندتا روضه داره امام
حضرت رو بارها تبعید کردند، بارها ریختند توی خونه اش، خونه اش رو تفتیش کردند
بارها زن و بچه اش رو ترسوندند.. 😭
بارها با دست بسته بردنش بارها بردنش مجلس شراب
یه دونه اش رو من اشاره کنم این یه دونه برا مرگ ماها بسه
این آقا مطهَّر به آیه ی تطهیرِ
متوکل ، شبانه او رو احضار کرد ، وارد بزم شرابش کرد
یا صاحب الزمان
شراب به جدت تعارف کردند. 😭
همه تون فهمیدید کجا میخوام ببرمتون
آقا رو وادار کرد اشعاری بخوانند
اشعاری در مذمت دنیا و اهل دنیا ، خواند
نوشته اند متوکل ، متنبه شد جام شراب رو به زمین زد ، عذرخواهی کرد
به چه احترامی این علی بن محمد رو برگرداند
اما لایوم کیومک یا اباعبدالله
ماه زیارتی ابی عبدالله است، یاعلی بن محمد اگر چه شمارو ، جام شراب تعارف کردند
بزم مِی بردند اما دیگه اهل و عیالتون رو به اسیری نبردند.. 😭
جلو چشمت ، اهل و عیالت رو توی بزم شراب
اما زن و بچه ی ابی عبدالله رو به طنابی بستند.. 😭
در ملأ عمومی نامحرما و دلقک ها
کاری کردند که هرکه وارد مجلس یزید می شد جسارت می کرد.. 😭
آی حسین...
#متن_روضه
#امام_هادی_علیه_السلام
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
اشک را روز جزا با نور قیمت می کنند
بر تو هرکس گریه کرده وقف جنت می کنند
ایها الهادی گدایانِ دَرِ تو تا ابد
بر هزاران حاتم طائی کرامت می کنند
اشک هایی را که در این روضه هایت ریخته
قطره قطره وصل بر دریای رحمت می کنند
سینه زنهای تو با سینه زدن در روضه ات
مثل موسی در میان طور عبادت می کنند
مَردم ایران به یاد صحن نورانی تو
حضرت عبد العظیمت را زیارت می کنند
عده ای با پرچمِ یا هادی ات روز جزا
از تمامی گنهکاران شفاعت می کنند
نام تو دارد جهانی را هدایت می کند
علتش این است برنامت اهانت می کنند
کاش می شد ما فداییِ نگاهت می شدیم
کاشکی در سامرای تو سپاهت می شدیم
ای کلام تو، کلام ناب قرآن، یا نقی!
زنده شد از برکت نام تو انسان، یا نقی!
حرمت نام تو ای مظلوم شهر سامرا
واجب عینی شده بر هر مسلمان، یا نقی!
مردم ایران زمین، با احترام و مؤمن اند
کاش جای سامرا بودی در ایران، یا نقی!
با دعای جامعه ما را رساندی تا خدا
ای کلیدِ اصلی ابواب ایمان، یا نقی!
مَهبطِ وحیی، تو آقا معدن الرحمه تویی
ای مصابیحُ الدجی، ای باب احسان، یا نقی!
ای که اعلامُ التقی هستی وهم کهف الوَری
هرکسی شد نوکرت شد از بزرگان، یانقی!
مُنتهی الحلمی، ستون علمی، ارکان البلاد
ای امام مهربان بهتر از جان، یا نقی!
با گدایی از تو دارم پادشاهی می کنم
مرغ دل را سوی ایوان تو راهی می کنم
آمدم کُنج حریمت با دوتا چشم تری
آمدم پیش تو آقاجان برای قنبری
آمدم مثل غلامی بر سر بازار تو
جان زهرا حضرت هادی مرا هم می خری؟
ای غریب سامرا ای آشنایِ عالمین
تو امام،عسگری هستی و خود بی عسگری
هر زمانی آمدم دیدم حریمت خاکی است
با ضریح تخته ای ات اشک در می آوری
ای فدای نام تو، جان تمام شیعه ها
ایها الهادی النقی، تو یک علی دیگری
در خرابه جا گرفتی پیش یک دسته گدا
پادشاهانه نشستی در کنار نوکری
نیمه ی شب ریختند آقا سر سجاده ات
قدری انگاری در این روضه شبیه حیدری
بردنت از خانه ات اما دری دیگر نسوخت
درمیان شعله دست و پای یک مادر نسوخت
گرچه بر روی لبت نامی بجز مادر نبود
روی دوشت کُنده زنجیرِ زجر آور نبود
آمدی بزم شراب و حُرمتت آنجا شکست
در عوض آقا در این مجلس که تشت زر نبود
دور تو پر بود از نامردهای سامرا
در عوض دور و برت بالای نیزه سر نبود
دور تو کف می زدند و عده ای باده به دست
سخت بود اما کنارت خواهری مضطر نبود
گرچه تنها بودی آقاجان در این مجلس ولی
دور تو خولی و شمر و لشگری دیگر نبود
جای صدها شُکر باقی، مانده در بزم شراب
خیزران بالا نمی آمد، لبی هم تر نبود
خوب شد حرف از کنیزی هم نشد در آن میان
خوب شد چشم پلیدی خیره بر دختر نبود
*روضه بخونم بلند گریه کنید: آوردنش آقا امام هادی رو تو مجلسِ متوکلِ مستِ لایعقل، نانجیب به حضرت تعارف کرد جامِ شراب رو، حضرت فرمود: گوشت و پوست و خونِ ما از این نجاسات به دورِ، بعد آقا شروع کرد با شعر، حقایقی رو برا متوکل بیان کردن، متوکل جام شراب رو زمین زد، افتاد رو پاهایِ حضرتِ هادی، گفت: انعام بهش بدید، با احترام ببریدش، به آقا گفت: دیگه کاری ندارید؟ آقا فرمود: دیگه من رو تو این مجلس نیارید...
یا امام هادی! آقاجان! شما مَرد بودید تو مجلس شراب...
سکینه خانوم میگه: به عمه ام گفتم: یه پارچه ای بده من سرم رو بپوشونم، فرمود: عزیزم! منم مثل تو هستم، نگاه کردم دیدم همه دارم خیره خیره نگاه میکنن...اینجا ابی عبدالله به فریاد اومد، یه وقت دیدن از توی تشت صدای تکبیر داره میاد، نگاه کردن دیدن لبهای حسین بهم میخوره...چیکار کرد نانجیب؟ چوب رو برداشت اینقدر به لب و دهان حسین ضربه زد...😭
راوی میگه: سر رو که می آوردن نگاه کردم دیدم دندان هاش برق میزنه، اما سر رو که می بردن، دیدم دندانها شکسته...😭
حسین...
شاعر: مهدی نظری
علیحاجیانفرگودال عاشورا.mp3
زمان:
حجم:
3.53M
#متن_روضه
🔴 روضه گودال | عاشورا
این روضه ، واقعا بیچارم کرده
⚠️با حال مناسب گوش بدید⚠️
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
تا خود حشر بر سنان لعنت
که فرو کرد نیزه در دهنت😭
(ایشالله دروغ باشه....)
دروغ روضه بخوانید شمر آبش داد
سنان رسید ولی با ادب جوابش داد
(بگم؟) و لعن الله شمرا
دوازده بار خنجر رفت بالا
(منو ببینید) ولعن الله شمرا
با چکمه از رو منبر رفت بالا
🔴یکی با نیزه از پشتش
میزد میگفت قبول باشه
(بیچاره میشیا)
(آخ) لگد میزد یکی میگفت
اینم سهم بتول باشه😭😭
پنجه شمر محاسن که برایت نگذاشت۲
(امام رضا منو ببخشید)
بس که نامرد سرت را به زمین میکوبید
(ما فقط شنیدیم وضع اینه.. آخ زینب)
زنی دیدم که در گودال میرفت
پریشان خاطر و احوال میرفت
گلی گم کرده بود اما بمیرم
بهر گل میرسید ازحال میرفت(حسین)
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
❤️🩹برای قلب #امام_زمان دعا کنید
⚫️بخشی از روضهظهرعاشورا ۱۴۰۱
🎤روضهخوان: #علـی_حاجیـان_فر
#شهادت_امام_سجاد
#حضرت_زین_العابدین
#متن_روضه
هر لحظه در سكوت، غمت داد می زند
بغضی كه از فراق تو، فریاد می زند
كاشكی قدر بدونیم این گریه كردن ها رو، ناله زدن ها رو،باید لذت ببریم از این منبرها،اشك ریختن ها،بی خود نیست به حبیب بن مظاهر میگن:چه آرزویی داری؟ میگه":آرزو دارم بیام توی دنیا بشینم تو روضه ی امام حسین گریه كنم،گفتند:حبیب با این همه مقامات،اون جایگاه كنار حرم امام حسین،می فرماید:نمی دونید اینجا خدا با گریه كن های حسین چه معامله ای میكنه." تازه ماها نمی دونیم،چیزی نمی دونیم،چیزی نفهمیدیم،نمی دونید مادرش حضرت زهرا چیكار میكنه براتون.
این كه تو نیستی و به ما طعنه می زنند
خیلی ها مارو مسخره می كنند ،میگن:پس كجاست آقاتون؟
این كه تو نیستی و به ما طعنه می زنند
بر آتش نبودن تو، باد می زند
وقتی كه صید دائمی ِ چشم توست دل
كی دست رد به سینه ی صیاد می زند
قلبم اگر كه با تو نباشد نمی تپد
نبضم دمی كه از تو كنم یاد می زند
دیریست خنده نیست به رخسار پر غمت
چشم تو حرف از دل ناشاد می زند
امشب نگاه ابری تو با زبان اشك
دم از عزای حضرت سجاد می زند
سی سال آزگار به هر جا نشسته است
حرف از غمی كه بر دلش افتاد می زند
اما بالاترین غم امام سجاد،كه فرمود:الشام،الشام،الشام
با یاد شام و بزم شراب
اون عالم نشته بود،مداح رفت بالا منبر گفت: دخلت زینب علیها سلام علی ابن زیاد.(هنگامی که زینب به مجلس پسر زیاد در آمد(تا این جمله رو گفت:دیدن اون عالم عمامه از سر برداشت،گفت:دیگه بس ِ،دیگه نگو.
با یاد شام و بزم شراب اشك ریزد
با یاد جسم غرق به خون داد می زند
امشب باید ناله بزنی،ضجه بزنی،وَ یَضِجَّ الضّاجُّونَ اونایی كه میتونند ضجه بزنند وَ یَعِجَّ الْعاجُّونَ حسین...
دوری ِ این راه ترتیب نمازم را شکست
که شکستن پشتش از اندوه و درد ما شکست
ما راَیت و فی البلا الا جمیلا گفته ایم
یک جهان حرف است از پیروزی ما تا شکست
سر شکستن ارث فامیلی ما از کوفه است
زینبی سر زد به محمل تا سر سقا شکست
قلب مجنون می شکست از دوری لیلای خود
کار بر عکس است در اینجا دل لیلا شکست
روزگاری هم دری با تخته ای جور آمد و
قلب بابامان علی را ، پهلوی زهرا شکست
مادر،مادر،مادر..... اصلاً همه ی دعواها سر این اسم بوده، مادر، مادر....
امام سجاد داره میگه:
گفتم ای مردم منم مكه منا
گفتم ای مردم منم سعی و صفا
گفتم ای مردم عزیز حیدرم
مصطفی از من، من ازپیغمبرم
لیك آتش بر دل تنگم زدند
نام زهرا بردم و سنگم زدند
حضرت رقیه خواهر امام سجاد هم گوشه خرابه می گفت:
گمانم جُرم باشد،هر كه شكل فاطمه باشد
که با شلاق و با سیلی، شده از من پذیرایی
دست من بسته شد و ذکر قنوتم حیدر است
قد من خم شد از آنکه سجده ام چون مادر است
حکم از بالا برایم آمده تب داشتن
کاسه ی چشمی پر و اشک لبالب داشتن
مصحفی دارم ورق ها دل٬ زبانم هم قلم
اشک من جاری ست از باب مرکّب داشتن
روضه و اشک است کارم روز و شب در کاروان
روضه ها را روز دیدن اشک را شب داشتن
پای دل تاول زد اما می دوم دنبال او
در خیالم هم ندارم فکر مرکب داشتن
سهم هر کس در میان کربلا تقسیم شد
سهم من از کربلا این است٬ زینب داشتن
با سوز قلب پاره پاره گریه می کردی
با چشم های پر ستاره گریه می کردی
دل های نزدیکانتان که جای خود دارد
که آب می شد سنگ خاره، گریه می کردی
یه شب غلام امام سجاد وقتی ظرف آب رو برای امام آورد دیگه شروع كرد اعتراض كردن، گفت: آقا نزدیك به سی و پنج سال ِ،هر موقع برات آب میآرم وضو بگیری،چشمت به آب می افته گریه میكنی،هر موقع یه بچه ی شیرخواره می بینی گریه می كنی،هر موقع یه بچه ی سه چهار ساله می بینی گریه میكنی،آقا بس نشده این همه گریه كردن؟ آقا فرمود:غلام از تو انتظار نداشتم این حرف رو بزنی، فرمود: غلام مگه تو قرآن نخوندی؟گفت:آقاجان،بله خوندم. مگه سوره ی یوسف رو این همه نخوندی؟بله آقا جان فدات بشم خوندم. فرمود:یعقوب یه یوسفش رو ازش دور كردن،با علم پیامبری می دونه یوسفش زنده است برمیگرده، فقط یه پیراهن خون آلود براش آوردند اینقدر گریه كرد دیگه چشماش جایی رو نمی دید،من جلوی خودم هجده یوسفم رو سر بریدند... آقا:
در وقت تجدید وضو تا آخر عمرت
تا آب می دیدی دوباره گریه می کردی
ذبحی اگر پیش نگاهت دست و پا می زد
آقا می گفت:دست نگه دار به اون قصاب،می گفت:بگو ببینم این گوسفند رو داری میكشی آب بهش دادی یانه؟ می گفت:آقا جان،این چه حرفی است كه می زنید؟این دستورات رو ما از خود شما گرفتیم، مگه میشه،دستور دین ِ، ذبح و باید آب داد،رو به قبله...یه وقت می دیدند امام سجاد سر به دیوار گذاشته داره ناله میزنه،صدا میزنه:بخدا بابامو با لب تشنه كشتند، هرچی می گفت:آه جیگرم.می اومدند دور گودال آب ها رو می ریختند، می گفتند:حسین به تو آب نمی دهیم...حسین..
ذبحی اگر پیش نگاهت دست و پا می زد
تا صبح چون ابر بهاره گریه می كردی
با یاد اکبر، تا که می آمد به گوش تو
#روضه_دفتری
#شهادت_امام_سجاد
#حضرت_زین_العابدین
#متن_روضه
هر لحظه در سكوت، غمت داد می زند
بغضی كه از فراق تو، فریاد می زند
كاشكی قدر بدونیم این گریه كردن ها رو، ناله زدن ها رو،باید لذت ببریم از این منبرها،اشك ریختن ها،بی خود نیست به حبیب بن مظاهر میگن:چه آرزویی داری؟ میگه":آرزو دارم بیام توی دنیا بشینم تو روضه ی امام حسین گریه كنم،گفتند:حبیب با این همه مقامات،اون جایگاه كنار حرم امام حسین،می فرماید:نمی دونید اینجا خدا با گریه كن های حسین چه معامله ای میكنه." تازه ماها نمی دونیم،چیزی نمی دونیم،چیزی نفهمیدیم،نمی دونید مادرش حضرت زهرا چیكار میكنه براتون.
این كه تو نیستی و به ما طعنه می زنند
خیلی ها مارو مسخره می كنند ،میگن:پس كجاست آقاتون؟
این كه تو نیستی و به ما طعنه می زنند
بر آتش نبودن تو، باد می زند
وقتی كه صید دائمی ِ چشم توست دل
كی دست رد به سینه ی صیاد می زند
قلبم اگر كه با تو نباشد نمی تپد
نبضم دمی كه از تو كنم یاد می زند
دیریست خنده نیست به رخسار پر غمت
چشم تو حرف از دل ناشاد می زند
امشب نگاه ابری تو با زبان اشك
دم از عزای حضرت سجاد می زند
سی سال آزگار به هر جا نشسته است
حرف از غمی كه بر دلش افتاد می زند
اما بالاترین غم امام سجاد،كه فرمود:الشام،الشام،الشام
با یاد شام و بزم شراب
اون عالم نشته بود،مداح رفت بالا منبر گفت: دخلت زینب علیها سلام علی ابن زیاد.(هنگامی که زینب به مجلس پسر زیاد در آمد(تا این جمله رو گفت:دیدن اون عالم عمامه از سر برداشت،گفت:دیگه بس ِ،دیگه نگو.
با یاد شام و بزم شراب اشك ریزد
با یاد جسم غرق به خون داد می زند
امشب باید ناله بزنی،ضجه بزنی،وَ یَضِجَّ الضّاجُّونَ اونایی كه میتونند ضجه بزنند وَ یَعِجَّ الْعاجُّونَ حسین...
دوری ِ این راه ترتیب نمازم را شکست
که شکستن پشتش از اندوه و درد ما شکست
ما راَیت و فی البلا الا جمیلا گفته ایم
یک جهان حرف است از پیروزی ما تا شکست
سر شکستن ارث فامیلی ما از کوفه است
زینبی سر زد به محمل تا سر سقا شکست
قلب مجنون می شکست از دوری لیلای خود
کار بر عکس است در اینجا دل لیلا شکست
روزگاری هم دری با تخته ای جور آمد و
قلب بابامان علی را ، پهلوی زهرا شکست
مادر،مادر،مادر..... اصلاً همه ی دعواها سر این اسم بوده، مادر، مادر....
امام سجاد داره میگه:
گفتم ای مردم منم مكه منا
گفتم ای مردم منم سعی و صفا
گفتم ای مردم عزیز حیدرم
مصطفی از من، من ازپیغمبرم
لیك آتش بر دل تنگم زدند
نام زهرا بردم و سنگم زدند
حضرت رقیه خواهر امام سجاد هم گوشه خرابه می گفت:
گمانم جُرم باشد،هر كه شكل فاطمه باشد
که با شلاق و با سیلی، شده از من پذیرایی
دست من بسته شد و ذکر قنوتم حیدر است
قد من خم شد از آنکه سجده ام چون مادر است
حکم از بالا برایم آمده تب داشتن
کاسه ی چشمی پر و اشک لبالب داشتن
مصحفی دارم ورق ها دل٬ زبانم هم قلم
اشک من جاری ست از باب مرکّب داشتن
روضه و اشک است کارم روز و شب در کاروان
روضه ها را روز دیدن اشک را شب داشتن
پای دل تاول زد اما می دوم دنبال او
در خیالم هم ندارم فکر مرکب داشتن
سهم هر کس در میان کربلا تقسیم شد
سهم من از کربلا این است٬ زینب داشتن
با سوز قلب پاره پاره گریه می کردی
با چشم های پر ستاره گریه می کردی
دل های نزدیکانتان که جای خود دارد
که آب می شد سنگ خاره، گریه می کردی
یه شب غلام امام سجاد وقتی ظرف آب رو برای امام آورد دیگه شروع كرد اعتراض كردن، گفت: آقا نزدیك به سی و پنج سال ِ،هر موقع برات آب میآرم وضو بگیری،چشمت به آب می افته گریه میكنی،هر موقع یه بچه ی شیرخواره می بینی گریه می كنی،هر موقع یه بچه ی سه چهار ساله می بینی گریه میكنی،آقا بس نشده این همه گریه كردن؟ آقا فرمود:غلام از تو انتظار نداشتم این حرف رو بزنی، فرمود: غلام مگه تو قرآن نخوندی؟گفت:آقاجان،بله خوندم. مگه سوره ی یوسف رو این همه نخوندی؟بله آقا جان فدات بشم خوندم. فرمود:یعقوب یه یوسفش رو ازش دور كردن،با علم پیامبری می دونه یوسفش زنده است برمیگرده، فقط یه پیراهن خون آلود براش آوردند اینقدر گریه كرد دیگه چشماش جایی رو نمی دید،من جلوی خودم هجده یوسفم رو سر بریدند... آقا:
در وقت تجدید وضو تا آخر عمرت
تا آب می دیدی دوباره گریه می کردی
ذبحی اگر پیش نگاهت دست و پا می زد
آقا می گفت:دست نگه دار به اون قصاب،می گفت:بگو ببینم این گوسفند رو داری میكشی آب بهش دادی یانه؟ می گفت:آقا جان،این چه حرفی است كه می زنید؟این دستورات رو ما از خود شما گرفتیم، مگه میشه،دستور دین ِ، ذبح و باید آب داد،رو به قبله...یه وقت می دیدند امام سجاد سر به دیوار گذاشته داره ناله میزنه،صدا میزنه:بخدا بابامو با لب تشنه كشتند، هرچی می گفت:آه جیگرم.می اومدند دور گودال آب ها رو می ریختند، می گفتند:حسین به تو آب نمی دهیم...حسین..
ذبحی اگر پیش نگاهت دست و پا می زد
تا صبح چون ابر بهاره گریه می كردی
با یاد اکبر، تا که می آمد به گوش تو
@roze_daftari
#⃣ #روضه_دفتري
#⃣ #متن_روضه
#⃣ #شهادت_امام_سجاد
....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ....
اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة
"اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ *تو هم شب شهادت امام سجاد از مدینه و قبرستان بی شمع و چراغ بقیع با پای دلت برو كربلا..*
مرغ دل یک بام دارد دو هوا
گه مدینه می رود گه کربلا
*حسين جان! راستي راستي دلم برا كربلات تنگ شده آقاجان!... امشب بحق آقازاده ات امام سجاد ویزای کربلای مارو امضا کن... حالا با توجه همه با هم سلام بدیم: به نیابت از امام زمان و شهدا و امواتمون: اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَولادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ"
السلام علیک یاعَلِیَّ بنَ الحُسَینِ یازَینَ العابِدینَ یَابنَ رَسوُلِ اللّه...*
نالۀ واعطشا بر جگرش می افتاد
آب میدید به یادِ قمرش می افتاد
بی سبب نیست که از جملۀ بَکّائون است
اشک از گوشۀ چشمانِ ترش می افتاد
*حضرت نزدیک به چهل سال برا باباش ابی عبدالله گریه کرد، یه روز کنیز آقا گفت: آقاجان! بس نشده این همه گریه می کنید؟ آب می بینید گریه می کنید، غذا می بینید گریه می کنید، حضرت فرمود: یعقوب یازده پسر داشت، یکیش یوسف بود، چند وقت از نظرش دور شد میدونست یوسف زنده است؛ سه بار چشماش از گریه سپید شد، اما من بالای نیزه، هجده سَرِ یوسف دیدم ...*
شیرخواره بغل تازه عروسی میدید
یادِ لالایِ رباب و پسرش می افتاد
*وقتی به آقا زین العابدین عرض کرد آقا مختار خروج کرده قَتَلِه ی کربلا رو به درک واصل کرده، دونه دونه رو گفت، یه مرتبه حضرت فرمود از حرمله چه خبر؟ گفت آقا این همه رو گفتم سراغ حرمله رو چرا میگیرید؟ فرمود: آخه حرمله جگر ما رو کربلا سوزوند..*
با دلی خون شده میگفت که الشام الشام
تا به بازار مدینه گذرش می افتاد
*به خدا همه مصیبتای کربلا عظیمه، اما وقتی به امام سجاد گفتن: کجا بیشتر به شما سخت تر گذشت؟ فرمود: الشام الشام الشام، توی شام آبروی مارو بردن...*
جلوی پای سکینه دم دروازۀ شهر
از رویِ نیزه علمدار سرش می افتاد
میشکست آینۀ صبر و غرورش را زجر
تا به جانِ اُسرا با کمرش می افتاد
روضۀ گم شدن و دفنِ رقیه میخواند
تا به صحرا و خرابه نظرش می افتاد
گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یادِ
خنجرِ کُند و گلویِ پدرش می افتاد ....
✍ #رضا_قربانی
*همچنین که از کربلا برگشتن مدینه وقتی بشیر اومد خبر آورد برا اهلِ مدینه، دسته دسته مردم میومدن بیرون از مدینه میگفتن آقا چطوری شد باباتون رو کشتن ؟ ... فقط یه جمله جواب می داد میگفت: فقط همین رو براتون بگم حیوانات هم کربلا آب خوردن .... میفرمود: أنَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبرا ... من فرزندِ اون آقایی ام که با قتلِ صبر کشتنش ... یعنی چی آقا؟ یعنی یواش یواش کشتنش، یعنی اول با نیزه زدن ... بعد با شمشیر زدن، تازه سنگ میزدن ... سنگاشون که تموم شد ریختن تو گودال...*
روضه نمیخواهد تنی که سر ندارد
قربان آن آقا که انگشتر ندارد
یک تکه ای سالم همه پیکر ندارد
جایی برای بوسه ی مادر ندارد
*مَردم من روز دوازدهم خودم رو رسوندم کربلا؛دیدم بدن ها همه عریان افتاده، همه رو غارت کردن، بین بدن ها گشتم بابامو پیدا کردم، نگاه کردم دیدم دست هاش بریده، رگ ها بریده، بدن پر از زخمه، خودمو انداختم رو بدن بابام، رگ های بریده رو بوسه زدم، هی گشتم دورو برم یه چیزی پیدا کنم این بدن رو جمع کنم، گفتم: بنی اسد! حصیر دارید بیارید.
بابامو جمع کردم،میان حصیر گذاشتم ... دیدم یه عضو بدن کمه، سر که بالای نیزه ست... اومدم دور و بر کربلا هی نگاه کردم، بنی اسد گفتن: آقا چی گم کردی؟ گفتم: ساربان کربلا میخواست انگشترو ببره ... انگشت بابام رو هم قطع کرد ... ای حسین...
ساربان آمد انگشتر رو در آره، دست ابی عبدالله ورم کرده، خون آلوده، انگشتر چسبیده، انگشتر خون آلوده، هر کار کرد در بیاره نتونست، خنجرشو در آورد... انگشت رو با انگشتر...
با تمام وجود فریاد بزن، دو دستت بیاد بالا، امشب شبی نیست دستت پایین باشه، فرمود: دستی که به سمت ما دراز بشه ما خجالت میکشیم خالی برگرده، ببین هر کی اومد تو گودال دست پر برگشت، حتی ساربان، دستت بیاد بالا...فرج امام زمان، سلامتی رهبرمون، نابودی آمریکا و اسرائیل، سه مرتبه بلند ناله بزن: یا حسین..*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ......