#متن_روضه_حضرت_معصومه
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
🔹نامه نوشت امام رضا، دلش برا خواهرش تنگ شده، حرکت کردن به سمت ایران از مدینه، تو راه نزدیکی ِ شهر ساوه، مأمورین حکومتی،دشمنان، بی بی رو مسموم کردند،
زهر دادن، لذا بی بی این همه مسیر رو از مدینه اومده بره خراسان، اما حال دگرگون شده از ساوه سراغ ِ شهر قم رو می گیره، درخواست می کنه او رو به قم ببرند، توانی دیگه در وجود این بی بی نمونده،
🔸هفده روز بعد هم از دنیا رفت، تا اهل قم با خبر شدن خواهر امام رضا می خواد وارد شهر بشه همه با شاخه های گل به استقبال ِ این خواهر ِ امام اومدند،اینجا با گل از معصومه پذیرایی کردند،اما بمیرم شهر شام سه روز اهل بیت رو پشت دروازه ی شام نگه داشتند،
▪️گفتند: می خواهیم از دختر علی پذیرایی کنیم، زینب داغداره، می خواهیم به زینب تسلیت بگیم، برید شهر رو آذین بندی کنید، من بمیرم، همه روی بام ها اومدن، سنگ ها رو نشونه گرفتن، یا به زینب و بچه ها سنگ می خورد
هر سنگی خطا می رفت به این سرهای بالای نیزه...
حسین...😭
#متن_روضه_حضرت_زهرا
#فاطمیه
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
دوباره در دلم آشوبِ عالم آمده است
قیامت آمده یا که مُحَرَّم آمده است
عزای کیست که حتی خودِ مُحَرَّم هم
به سر زنان و پریشان و درهم آمده است
عزایِ اشرفِ اولادِ آدم است،آری
عزایِ بِنتِ نبیِ مُکَرم آمده است
تمامِ خلق دُچارِ مُحَرَّم اند،ولی
برای فاطمه دلهایِ مَحرَم آمده است
🔹اصلا نترس،هرکی میاد تو مجلس حضرت زهرا راحت بگه:آی مادر!...اگه مَحرَم نبودی اینجا راهت نمیدادن... آی مادر
برای فاطمه دلهایِ مَحرَم آمده است
دوباره فاطمیه آمد و یقین دارم
در این حسینیه، صاحب عزا هم آمده است
وضویِ گریه بگیر و بیا که در روضه
عزیزِ فاطمه، با قامتِ خم آمده است
رواست مُردن از این غم،که پُشتِ دَربِ بهشت
برای سوختنِ گُل، جهنم آمده است
▪️اگر یه نفر میگفت: زهرا تازه بابا از دست داده،بیاید شاخه ی گل ببرید اینقدر گل جمع نمیشد،اما تا گفتن: بیایید هیزم بیارید همه دسته دسته هیزم آوردن
بازم شالِ روضه،می شینه رو دوشم
ببین که شبیهِ،تو مشکی میپوشم
کجا روضه داری؟،کجا روضه خونی؟
کجا هی صدا میزنی مادرت رو؟
تو هم مثل مولا،شبا بین نخلا
رو شونه ی چاه، میذاری سرت رو
میگن مادرت موندنی نیست
میگن روزِ مولا سیاهِ
یکی نیست بگه مادر ما، بی گناهِ
گیرم آتش به جفا ، در که نباید می سوخت
آشیان سوخت، کبوتر که نباید می سوخت
🔸ابراهیم سلام الله علیه،افتخار این پیامبر اینِ که یکی از شیعیانِ امیرالمؤمنینِ....،روایات اینو میگن: برایِ یکی از شیعیانِ علی، آتش گلستان شد...
آتش این بار گلستان نشد انگار
ولی باغ و بستانِ پیمبر که نباید می سوخت..
کینه دارند اگر مَردمِ شهر از بابا
وسطِ حادثه مادر که نباید می سوخت
آتش افتاد در این مزرعه، گندم ها سوخت
همه ی حاصلِ حیدر که نباید می سوخت
زیر خاکسترِ دَر، شعله گرفت آتش باز
خیمه ها سوخته، معجر که نباید می سوخت.. 😭
ظهر اگر سوخت برادر وسطِ معرکه
عصر،چادرِ خاکیِ خواهر که نباید می سوخت.. 😭
از تنور آمده بابا وسط تشت ولی
اینقدر هم دلِ دختر که نباید می سوخت
بازم فاطمیه،دلم بیقراره
بمیرم که مادر،ضریحی نداره
باید فاطمیه،مدینه شلوغ شه
باید مادر ما، حرم داشته باشه
چی میشه شبیه،شبای مُحَرَّم
تو کوچه خیابون، عَلَم داشته باشه
یه عمره اینه آرزومون،با این آرزو غصه خوردیم
ان شالله ببینیم تو صحنت، دسته بُردیم
ناگهان روضه خوان پایش زمانی که به منبر باز شد
گفت وای از لحظه ای که ناگهان در باز شد
خواست سربسته بخواند، آه! اما هرچه کرد
تا که حرف از آتش آمد، روضه آخر باز شد
ما در و دیوار را تنها شنیدیم و حسن
دید در را با چه شدت سمت مادر باز شد
آتیش گُر گرفته،داره در میسوزه
ببین داره محسن،با مادر میسوزه
یه سنگی رسیدُ،شکست بارِ شیشه
یکی نیست بگه فاطمه پا به ماهِ
گمونم که روضه،تمومی نداره
آخه بین کوچه غلاف توی راهه
رو دیوار پُر از رَدِّ خونُ،رو چادر پُر از رَدِّ پا بود
تمومِ اینا اَجرِ عشقِ مرتضی بود
▪️نانجیبِ دومی خودش نوشت،گفت: وقتی اومدم پشت در،از افتخاراتش برا معاویه می نویسه،انگار کشور فتح کرده،وقتی اومدم پشت در، صدا نفس کشیدن های فاطمه رو می شنیدم.. 😭
▪️معاویه! چنان با لگد به در زدم،صدایِ شکسته شدن استخوان های پهلویِ فاطمه رو هم شنیدم...😭
اما بمیرم زینب هم صدایِ شكستن استخوان های مادر رو شنید...
یه بار اینجا زینب صدای شكستن استخوان هارو شنید،یه بار وقتی بالا تل زینبیه ایستاده بود،دید اسب هارو نعل تازه زدن،بر بدن داداشش..😭 حسین...آه حسین.....
#متن_روضه_حضرت_زهرا
#فاطمیه
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🔹روزِ آخر بلند شد هم غذا درست کرد هم نون پخت هم خونه رو آب و حارو کرد .. هم موهایِ زینبُ شانه زد .. آخه این دست که بالا نمی اومد .. اما امروز هرجور بود این شانه رو برداشت موهای بچه هارو یکی یکی شونه زد .. همچین که به حسینش رسید هی دست زیرِ گلوش میزد .. آی قربونت بره مادر ..
از آتشِ تنور کمی فاصله بگیر
آتش بد است با من و با روزگار من
مثل قدیم باز علی جان صدام کن
دستی بکش به رویِ دل بیقرار من
زهرا ، برات لقمه گرفتم قبول کن
روزه بس است ، آب شدی روزهدارِ من
اسماء برای خانه دو تابوت لازم است
مرگ من است لحظۀ مرگِ نگار من
من بودم و کسی به تو با تازیانه زد
تا عرش رفت آهِ دلِ ذوالفقارِ من
به دلم رنگ و روی غم خورده
روزگار علی بهم خورده
آسمان بغض کرده باریده
فاطمه ضعف کرده خوابیده
سخت صبر علی مَحک خورده
پیشِ چشمش زنش کتک خورده
نانجیبان شرر به باغ زدند
به رویِ سینه میخِ داغ زدند
رفت بالا دو دست ، وای به من
گوشواره شکست ، وای به من
کعبۀ کردگار خاکی ش
چادرِ وصلهدار خاکی شد
از شررِ میخِ
اگه که مادر داره میمیره زیر سرِ میخِ
این سرفههای خونیِ شبها از اثر میخِ
زیر سرِ میخِ..
بیصدا میسوزه
دار و ندار علی میون شعلهها میسوز
فاطمه بین آتیشه اما ، مرتضی میسوزه
بیصدا میسوز
بین در و دیوار
همه وجودش داره میسوزه از ضربۀ مسمار
اونقده قنفذ زده به دستش که افتاده از کار
بین در و دیوار .
یکی لگد میزد
یادم نمیره وقتی مغیره حرفای بد میزد
خودم دیدم دومی با هرچی دستش اومد میزد
مغیره میخنده
با دل پر کینه داره دست بابامُ میبنده
نالۀ زهرا بلنده اما علیِ شرمنده
مغیره میخنده ..
از رو دلم رد شد
اون بیحیا که درو شکست از رو مادرم رد شد
یادم نمیره تو کوچه دستش از رو سرم رد شد
از رو دلم رد شد ..
بیحیا سیلی زد
زهرا حواسش نبود و نامرد بیهوا سیلی زد
بشکنه دستش اون که جلوی مجتبی سیلی زد
بیهوا سیلی زد ..
اینا همش درده
چشای مادر سیاهی میره، رنگ رخش زرده
اون که شکست پهلو رو غرور حسنو له کرده
اینا همش درده ..
مگه زدن داره؟
آخه مگه دختر پیمبر لایق آزاره؟
یه زن هیجده ساله که بچه تو شکمش داره
مگه زدن داره؟
از کوچه مون برو، برو
دیگه نبینم تورو، تورو
دستت سیاهه نزن...
حسینم ای بیسر ، حسین عریانپیکر
تو رو تشنه کشتن ، بمیرم ای مادر
دوید و دویدم ، برید و بریدم
سرت را روی نیزه دیدم
قَتَلوک بُنَیَّ ، ذَبَحوک بُنَیَّ
او میدوید و من میدویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
او مینشست و من مینشستم
او روی سینه من در مقابل
او میبرید و من میبریدم
او از حسین سر ، من از حسین دل
#مناجات_با_امام_زمان
#فاطمیه
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
بيا كه گنبد خضراست ديده بر راهت
بيا كه حيدر تنهاست ديده بر راهت
چقدر منتظران تو بي صدا رفتند
نگاه مضطرب ماست ديده بر راهت
به هر ديار عزادار مادرند همه
بيا كه عترت طاهاست ديده بر راهت
قسم به خاك نشسته به چادر مادر
سكوتِ غربتِ دنياست ديده بر راهت
هنوز نالة مادر به گوش مي آيد
ببين كه حضرت زهراست ديده بر راهت
ميان كوچه به دنبال گوشواره حسن
شهيد سيلي اعداست ديده بر راهت
كنار بستر غرق به خون مادرتان
هنوز زينب كبراست ديده بر راهت
ميانِ گويِ مقتل حسين افتاده
هنوز زير لگدهاست ديده بر راهت
به ناله هاي بُنَيَّ كنار آن گودال
زني كه غرقِ تماشاست ، ديده بر راهت
نشسته بي ادبي ديده رويِ سينة ماهش
ببين كه مادرت آنجاست ديده بر راهت
زمان كشتن لب تشنه آب مي خوردند
لباس هاي تنش را يكي يكي بُردند
شاعر: قاسم نعمتی
#متن_روضه_حضرت_زهرا
#فاطمیه
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🔹مصیبت بی بی دو عالم آنقدر سنگین است که کمر امیرالمومنین (علیه السلام) زیر بار این مصیبت خم شده. در طول این چند روز چه بر امیرالمومنین (علیه السلام) گذشت؟
🔸حضرت فاطمه (سلام الله علیها) که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خم میشد و دستش را میبوسید و به استقبالش میرفت و او را در جای خود مینشانید؛ سینه اش را میبویید و میفرمود: «فِدَاهَا أَبُوهَا»، بوی بهشت را از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) میشنوم.
حضرت فاطمه (سلام الله علیها) که حضرت درباره او میفرمود: «إِنَّ اللَّهَ یَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَهَ وَ یَرْضَى لِرِضَاهَا»؛ به کسی یا چیزی یا امری غضبناک شود خدا غضب میکند. اگر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) راضی شد، خدا راضی میشود. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) که حضرت میفرمود: «إِنَّ فَاطِمَهَ بَضْعَهٌ مِنِّی، وَ هِیَ رُوحِیَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیَّ»؛نگویید حضرت فاطمه (سلام الله علیها) روح من و جان من است. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) که میآمد درب خانه اش، حضرت اجازه میگرفت و وارد میشد. بی اجازه وارد خانه نمیشد.
🔹حضرت فاطمه (سلام الله علیها) که پیغمبر خدا وقتی مسافرت میرفت، آخرین خانه برای وداع، خانه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بود. وقتی برمی گشت، اولین خانهای که وارد میشد خانه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بود.
💠آیا این حقایق تاریخ رد کردنی است؟ در مدینه طوری غریب شود که بریزند خانه اش را آتش بزنند. او را بین در و دیوار بگذارند. نامحرمها در کوچه او را محاصره کنند.
▪️از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد: آقا! سبب وفات حضرت فاطمه (سلام الله علیها) چه بود؟ حضرت فاطمه (سلام الله علیها) که جوان بود. فرمود: قنفذ فلانی به دستور او حضرت را هدف قرار داد؛ وقتی آمد کمربند امیرالمومنین (علیه السلام) را گرفت، دومی دستور داد مغیره، دست حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را کوتاه کن. چه کردند؟ هجوم دسته جمعی به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بردند.
▪️تعبیری که از امام مجتبی (علیه السلام) نقل شده، این است که حضرت به مغیره رو کرد و فرمود: تو همان کسی هستی که آنقدر مادرم را زدی که غرق در خون شد.
🔹امیرالمومنین (علیه السلام) صحنهها را دیده و طبق پیمانی که ازش گرفته شده صبر کرد. در نقل کافی شریف هست که وقتی بعضی از این صحنهها را جبرئیل نقل کرده که یا رسول الله (صلّی الله علیه و آله وسلّم) باید امیرالمومنین (علیه السلام) میثاق به صبر کند. حضرت به رو افتاد و بعد عرض کرد: یا رسول الله (صلّی الله علیه و آله وسلّم)! اگر خدا میخواست باید صبر کنم، صبر میکنم. امیرالمومنین (علیه السلام) صبر کرد.
▪️وقتی امشب بدن حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را غسل و کفن کرد، تحویل رسول خدا داد. دیگر صبر امام علی (علیه السلام) کم شد و عرض کرد: «قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِی»؛ فرمودی صبر کن، تحمل کردم، ولی دیگر صبر امام علی (علیه السلام) کم شده. «یَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ»؛ دیگر غصه من پایان پذیر نیست؛ اما دیگر تا آخر عمر از این غصه خواب به چشم امام علی (علیه السلام) راه ندارد.
▪️ یا رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خودت میدانی چه بر ما گذشته. «وَ سَتُنْبِئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا»؛ به زودی دختر عزیزت به تو خواهد گفت که امت تو پشت به پشت هم دادند که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نباشد و او را نابود کنند. یا رسول الله (صلّی الله علیه و آله وسلّم)!
با امام علی (علیه السلام) اسراری است که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در میان میگذاشت. تو از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) سؤال کن چه بر سر ما آمد و ما در این میثاق و عهدمان کنار شما ایستادیم. تعبیرم این است که یا رسول الله (صلّی الله علیه و آله وسلّم) تو مرا وصیت کردی. آن چنان خاموش که کار حرف زدن به اشاره افتاده؛ اگر میبینی مخفیانه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را آوردم و دفن کردم؛ اگر میبینی همه را دعوت به سکوت و آرامش میکنم که مبادا دشمن با خبر شود، اینها از وصیت و سفارش شماست یا رسول الله (صلّی الله علیه و آله وسلّم)
به وصف غربتم این بس بود که با سیلی
ز گوش همسر من گوشواره افتاده
#متن_روضه_حضرت_زهرا
#فاطمیه
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
وای مادرم…
خوب خودش رو شست، تمام زخم ها رو
🔹گفت: شماها شاهد باشید من بدنم رو پاكیزه كردم، شب به هیچ وجه نمیگذارید علی لباس من رو در بیاره، برای اینكه علی میمیره
وای مادرم…
🔸اسماء میگه بدنش رو شست، بعد فرمود: فضه دست به هیچ كاری نمیزنی، گفتم چشم خانم، خیلی خوشحال شدم، دیدم خیلی حالش خوب شده، خدا رو شكر كردم، دعای علی گرفته، حالش مساعد شده، فرمود: خودم خونه رو جارو میكنم، بچه هام رو یك یك بیار، زینبین رو آوردم، شروع كرد سر و بدن اینها رو شستن، حسنین رو آوردم، دیدم با همون دست لاغرش داره بدن رو میشوره “نمیدونم لرزش بدن دیدی یا نه “فضه میگه گریه نمی كردن، یه ماه بود مادرمون كاری نمیتونست انجام بده.. 😭
یك یك بدن بچه هاش رو شست، سر بچه هاش رو شانه زد، به فضه گفت: چون چند روز من نیستم، تا حالشون تغییر كنه، تنور رو روشن كن، دیدم آروم آروم اومد كنار تنور آتش گرفته، نان با همون دست شكسته اش طبخ نمود، نان هارو كنار گذاشت، كار خونه تموم شد.
گفت: زینبینم رو ببرید خونه ی دختر عموم، دخترا رو بردند، پسرها رو گفت برید سمت باباتون(مادر می خواد راحت جون بده)
🔹 بچه ها بیرون رفتند، ام سلمه میگه: فرمود: بستر من رو وسط حجره ی اتاق بنداز، بسترش رو انداختند”امشب تو خونه رفتی، چند لحظه این دست راستت رو بذار زیر صورتت، یه مقدار كه خوابیدی، دیگه هرجور بلدی بخواب، اون لحظه رو نیت كن،
▪️آخه”ام سلمه میگه: دستش رو زیر صورتش گذاشت، معلومه این صورت درد میكنه.. 😭
دیدن سرش رو گذاشت رو این دستش، دیگه صداش نمیآد،
وای مادر وای مادر، ام سلمه یا اسماء میگه من هرچی صدا زدم حبیبه ی خدا، قرة عین الرسول، فاطمه جان، اومدم روپوش رو زدم كنار، دیدم كار تمومه.. 😭
اسماء میگه من اومدم سمت مسجد، یه وقت دیدم حسنین دارن میان، هردوتاشون امامند، وجودشون از غیب خبر میده، دیدم هراسانند، تا سلام كردم جواب سریع دادند،
فرموند: اَینَ اُمی؟مادرم كجاست؟..😭
گفتم مادرتون؟استراحت میكنه، گفت: نه اسماء بخدا تا حالا ندیدم مادرمون این موقع شب بخوابه، گفتم: براتون غذا تهیه كرده، حسن جان، امام مجتبی فرمود: اسماءتو این مدت كه تو این خونه هستی، تا حالا كی دیدی ما بی مادر غذا بخوریم
عرض كردم آقازاده ها یه خواهشی ازتون دارم، برید باباتون رو تو مسجد خبر كنید، تو یه مقتل دیگه میگه: فضه اومد در مسجد، امیر المؤمنین، سلمان، دیگران، نشسته اند، سلمان میگه دم در مسجد شلوغ شد، دیدم صدای گریه میآد، بلند شدم ایستادم ببینم چه خبره..
دیدم فضه داره داد میزنه، حسنین اومدند، آقا متوجه شد بلند شد، اومد جلو، پرسید چه خبره؟عرض كردند: آقاجان اگه میخواهید فاطمه رو زنده ببینید، نگفتند: از دنیا رفته كه، زود بیا، تا این جمله رو شنید، یه نگاهی به حسنین كرد، روایت داره، از پشت افتاد، دیدن هی داره صدا میزنه وَمَن العزا، كیه من و آروم كنه تو این غصه، از مسجد تا خانه راهی نبوده، چندین بار عبا پیچیده شد دور پاهاش
ردایش دور پا پیچیده میشد
جهانش پیش دیده تیره میشد
رسید و دید شهبار خسته
زجا برخیر ای پهلو شكسته
▪️فرمود: من علی ام، پاشو، پاشو من علی ام، بدن رجعت كرد، صدای فاطمه با علی خوشه، صدای علی ام با زهرا خوشه، جون داده، دوباره برگشت، سه مرتبه تو عالم جون داد زهرا، اینجا یه بار بود، یه بارم بچه ها اومدند دیدند دست های مادر از تو كفن بیرون اومد، لیة القدر سه شبه، سوره كوثر چند آیه است؟ امشب اُمدید
🔹امام باقر می فرمایند: مادرما صد جا میاد كمكتون میكنه، الله اكبر، چشماشو باز كرد، شروع كرد گریه كردن، فرمود از بابام شنیدم، بالا سر محتضر هر كی قرآن بخونه، جون دادن برا محتضر آسون میشه، علی جان برام قرآن بخون، همچین كه شروع كرد قرآن خوندن، یه وقت دید آروم آروم این پلك های چشم، رو هم افتاد، آی زهرا...😭
#روضه
#حضرت_ام_کلثوم
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
امان از آه و نفرین های حضرت ام کلثوم صلوات الله علیها
●أَقُولُ وَ فِي بَعْضِ الْكُتُبِ أَنَّهُمْ لَمَّا قَرُبُوا مِنْ بَعْلَبَكَّ كَتَبُوا إِلَى صَاحِبِهَا فَأَمَرَ بِالرَّايَاتِ فَنُشِرَتْ وَ خَرَجَ الصِّبْيَانُ يَتَلَقَّوْنَهُمْ عَلَى نَحْوٍ مِنْ سِتَّةِ أَمْيَالٍ فَقَالَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ أَبَادَ اللَّهُ كَثْرَتَكُمْ وَ سَلَّطَ عَلَيْكُمْ مَنْ يَقْتُلُكُمْ ثُمَّ بَكَى عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (صلوات الله علیه) وَ قَالَ-
وَ هُوَ الزَّمَانُ فَلَا تَفْنَى عَجَائِبُهُ
مِنَ الْكِرَامِ وَ مَا تُهْدَى مَصَائِبُهُ
فَلَيْتَ شَعْرِي إِلَى كَمْ ذَا تُجَاذِبُنَا
فُنُونُهُ وَ تَرَانَا لَمْ نُجَاذِبْهُ
يُسْرَى بِنَا فَوْقَ أَقْتَابٍ بِلَا وِطَاءٍ
وَ سَابِقُ الْعِيسِ يَحْمِي عَنْهُ غَارِبُهُ
كَأَنَّنَا مِنْ أُسَارَى الرُّومِ بَيْنَهُمْ
كَأَنَّ مَا قَالَهُ الْمُخْتَارُ كَاذِبُهُ-
كَفَرْتُمُ بِرَسُولِ اللَّهِ وَيْحَكُمْ
فَكُنْتُمْ مِثْلَ مَنْ ضَلَّتْ مَذَاهِبُه
●مؤلف گويد: در بعضى از كتب مي نويسند: موقعى كه حاملين سر امام حسين (صلوات الله عليه) نزديك بعلبک رسيدند نامه اى براى صاحب بعلبك نوشتند (و او را از ورود خود آگاه نمودند) او دستور داد تا پرچم ها را بر سر پا كردند و كودكان به فاصله شش ميل براى ملاقات آنان خارج شدند.
حضرت ام كلثوم (صلوات الله علیها) فرمود: خدا كثرت شما را نابود كند و شخصى را بر شما مسلط كند كه شما را به قتل برساند. سپس حضرت على بن الحسين (امام سجاد صلوات الله علیه) گريان شد و اشعارى را خواند:
1-عجائب و غرائب روزگار فانى نخواهند شد، و دست از مردمان بزرگوار بر نخواهند داشت و به پايان نخواهند رسيد.
2- اى كاش مي دانستم كه مصائب روزگار ما را تا چه موقع جذب خواهد كرد و تو مى بينى كه ما آن مصائب را جذب نمي كنيم
3- ما را بر فراز شتران بى جهاز مي گردانند و سوق دهنده شتران نجيب از شترى كه غائب مى شود بى خبر است.
4- گويا: ما از اسيران روم هستيم كه در ميان ايشان مي باشيم.؛ گويا: آن توصيه هائى كه احمد مختار (صلّى اللَّه عليه و آله) درباره ما كرده دروغ گفته باشد.
5- واى بر شما كه به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) كافر شديد، شما نظير كسى هستيد كه گمراه شده باشد.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج45، ص: 127
منتهی الآمال
عوالم العلوم، ج17-الحسين، ص: 427
لعنت بر کافران و ظالمانی که خون به دل اهل بیت صلوات الله علیهم کردند.
#متن_روضه
#امام_هادی_علیه_السلام
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
السلام علیکم یا اهل بیت النبوة
و مَوضِعَ الرِّسالَة وَ مُختَلَفَ المَلائِکة
بِمُوالاتِکُم عَلَّمَنا اللهُ مَعالِمَ دینِنا
وَ أصلَحَ ما کانَ فَسَدَ مِن دُنیانا
بِکُم اَخرَجَنا الله مِنَ الذُّلّ
وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَراتِ الکُروب
آن نازنین که وصف جمالش خدا کند
امشب خدا کند که نگاهى به ما کند
آن دلنواز از دل و از جان عزیزتر
باشد که درد جان و دل ما دوا کند
آن چشمه دعا که دعا مستجاب از اوست
آیا شود به حالت ما هم دعا کند
چهارم على ز عترت و نور دل جواد
او چون جواد لطف نماید، عطا کند
پیوند خورده زندگی ما به مهر او
این رشته را نتواند کسی ، جدا کند
ای زاده ی جواد و بسان پدر جواد
مهرت نشد که قهر به سوی گدا کند
تو هم بگو با من....
افتاده ام بدام بلا یا ابالحسن
غیر از تو کیست؟ آنکه ز دامم رها کند
🔹نصرانی است متوکل احضارش کرد
هر کی هم متوکل احضارش می کرد ، مرگش حتمی بود راه افتاد اومد سامراء
خیلی هم ترسیده بود، توی راه توی دلش گفت
ما که اعتقادی به امامت مسلمونا نداریم
اما حالا که دارم میرم
بگذار یه تیری توی تاریکی بیندازم
صد سکه نذر امام هادی کرد
توی دلش...
رسید سامراء ، دید اختیار مرکبش رو نداره
مرکب ، کوچه ها رو یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت رسید در خانه ای
زانو زد با خودش گفت اینجا کجاست
منکه غریبم، یه مرتبه در خانه باز شد
قاصد حضرت صداش زد بیا داخل
اینجا منزل امام هادی است تا وارد شد
حضرت فرمود یوسف نصرانی، توی راه نذر ما کردی نذرت رو ادا کن
داری میری نزد متوکل ، نترس آسیبی بهت نمی رسونه
سومین مطلبی که حضرت فرمود
فرمود به ما ایمان بیار
🔸اون هنوز متعجب بود
اسمم رو از کجا می دونه این آقا نذرم رو از کجا میدونه از نیت دلم خبر داد
حالا هم میگه ایمان بیار
هنوز حرفی نزده بود ، حضرت فرمود تو مسلمان نمیشی ، اما خدا به تو پسری میده از شیعیان من میشه
بعد که یوسف نصرانی رفت
حضرت فرمود دروغ میگند اونایی که میگن
محبت ما به داد نصرانی هم نمی رسه
فهمیدی چی گفتم
یعنی حتی غیر مسلمونا ، در خونه ی امام هادی حاجت گرفتند
افتاده ام بدام بلا یا ابالحسن
غیر از تو کیست؟ آنکه ز دامم رها کند
▪️چندتا روضه داره امام
حضرت رو بارها تبعید کردند، بارها ریختند توی خونه اش، خونه اش رو تفتیش کردند
بارها زن و بچه اش رو ترسوندند.. 😭
بارها با دست بسته بردنش بارها بردنش مجلس شراب
یه دونه اش رو من اشاره کنم این یه دونه برا مرگ ماها بسه
این آقا مطهَّر به آیه ی تطهیرِ
متوکل ، شبانه او رو احضار کرد ، وارد بزم شرابش کرد
یا صاحب الزمان
شراب به جدت تعارف کردند. 😭
همه تون فهمیدید کجا میخوام ببرمتون
آقا رو وادار کرد اشعاری بخوانند
اشعاری در مذمت دنیا و اهل دنیا ، خواند
نوشته اند متوکل ، متنبه شد جام شراب رو به زمین زد ، عذرخواهی کرد
به چه احترامی این علی بن محمد رو برگرداند
اما لایوم کیومک یا اباعبدالله
ماه زیارتی ابی عبدالله است، یاعلی بن محمد اگر چه شمارو ، جام شراب تعارف کردند
بزم مِی بردند اما دیگه اهل و عیالتون رو به اسیری نبردند.. 😭
جلو چشمت ، اهل و عیالت رو توی بزم شراب
اما زن و بچه ی ابی عبدالله رو به طنابی بستند.. 😭
در ملأ عمومی نامحرما و دلقک ها
کاری کردند که هرکه وارد مجلس یزید می شد جسارت می کرد.. 😭
آی حسین...
#متن_روضه
#امام_هادی_علیه_السلام
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
اشک را روز جزا با نور قیمت می کنند
بر تو هرکس گریه کرده وقف جنت می کنند
ایها الهادی گدایانِ دَرِ تو تا ابد
بر هزاران حاتم طائی کرامت می کنند
اشک هایی را که در این روضه هایت ریخته
قطره قطره وصل بر دریای رحمت می کنند
سینه زنهای تو با سینه زدن در روضه ات
مثل موسی در میان طور عبادت می کنند
مَردم ایران به یاد صحن نورانی تو
حضرت عبد العظیمت را زیارت می کنند
عده ای با پرچمِ یا هادی ات روز جزا
از تمامی گنهکاران شفاعت می کنند
نام تو دارد جهانی را هدایت می کند
علتش این است برنامت اهانت می کنند
کاش می شد ما فداییِ نگاهت می شدیم
کاشکی در سامرای تو سپاهت می شدیم
ای کلام تو، کلام ناب قرآن، یا نقی!
زنده شد از برکت نام تو انسان، یا نقی!
حرمت نام تو ای مظلوم شهر سامرا
واجب عینی شده بر هر مسلمان، یا نقی!
مردم ایران زمین، با احترام و مؤمن اند
کاش جای سامرا بودی در ایران، یا نقی!
با دعای جامعه ما را رساندی تا خدا
ای کلیدِ اصلی ابواب ایمان، یا نقی!
مَهبطِ وحیی، تو آقا معدن الرحمه تویی
ای مصابیحُ الدجی، ای باب احسان، یا نقی!
ای که اعلامُ التقی هستی وهم کهف الوَری
هرکسی شد نوکرت شد از بزرگان، یانقی!
مُنتهی الحلمی، ستون علمی، ارکان البلاد
ای امام مهربان بهتر از جان، یا نقی!
با گدایی از تو دارم پادشاهی می کنم
مرغ دل را سوی ایوان تو راهی می کنم
آمدم کُنج حریمت با دوتا چشم تری
آمدم پیش تو آقاجان برای قنبری
آمدم مثل غلامی بر سر بازار تو
جان زهرا حضرت هادی مرا هم می خری؟
ای غریب سامرا ای آشنایِ عالمین
تو امام،عسگری هستی و خود بی عسگری
هر زمانی آمدم دیدم حریمت خاکی است
با ضریح تخته ای ات اشک در می آوری
ای فدای نام تو، جان تمام شیعه ها
ایها الهادی النقی، تو یک علی دیگری
در خرابه جا گرفتی پیش یک دسته گدا
پادشاهانه نشستی در کنار نوکری
نیمه ی شب ریختند آقا سر سجاده ات
قدری انگاری در این روضه شبیه حیدری
بردنت از خانه ات اما دری دیگر نسوخت
درمیان شعله دست و پای یک مادر نسوخت
گرچه بر روی لبت نامی بجز مادر نبود
روی دوشت کُنده زنجیرِ زجر آور نبود
آمدی بزم شراب و حُرمتت آنجا شکست
در عوض آقا در این مجلس که تشت زر نبود
دور تو پر بود از نامردهای سامرا
در عوض دور و برت بالای نیزه سر نبود
دور تو کف می زدند و عده ای باده به دست
سخت بود اما کنارت خواهری مضطر نبود
گرچه تنها بودی آقاجان در این مجلس ولی
دور تو خولی و شمر و لشگری دیگر نبود
جای صدها شُکر باقی، مانده در بزم شراب
خیزران بالا نمی آمد، لبی هم تر نبود
خوب شد حرف از کنیزی هم نشد در آن میان
خوب شد چشم پلیدی خیره بر دختر نبود
*روضه بخونم بلند گریه کنید: آوردنش آقا امام هادی رو تو مجلسِ متوکلِ مستِ لایعقل، نانجیب به حضرت تعارف کرد جامِ شراب رو، حضرت فرمود: گوشت و پوست و خونِ ما از این نجاسات به دورِ، بعد آقا شروع کرد با شعر، حقایقی رو برا متوکل بیان کردن، متوکل جام شراب رو زمین زد، افتاد رو پاهایِ حضرتِ هادی، گفت: انعام بهش بدید، با احترام ببریدش، به آقا گفت: دیگه کاری ندارید؟ آقا فرمود: دیگه من رو تو این مجلس نیارید...
یا امام هادی! آقاجان! شما مَرد بودید تو مجلس شراب...
سکینه خانوم میگه: به عمه ام گفتم: یه پارچه ای بده من سرم رو بپوشونم، فرمود: عزیزم! منم مثل تو هستم، نگاه کردم دیدم همه دارم خیره خیره نگاه میکنن...اینجا ابی عبدالله به فریاد اومد، یه وقت دیدن از توی تشت صدای تکبیر داره میاد، نگاه کردن دیدن لبهای حسین بهم میخوره...چیکار کرد نانجیب؟ چوب رو برداشت اینقدر به لب و دهان حسین ضربه زد...😭
راوی میگه: سر رو که می آوردن نگاه کردم دیدم دندان هاش برق میزنه، اما سر رو که می بردن، دیدم دندانها شکسته...😭
حسین...
شاعر: مهدی نظری
#علی_اصغر
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
▪️بچه رو روی دست گرفته ابی عبدالله،ان لم ترحمونی،به من رحم نمی کنید، فارحموا هذا الطفل،به این بچه رحم کنید..
إما تَروُنَهُ کیفَ یَتَلَظّی عَطَشاً،باید معنی کنم،معنی کنم بعد دادت در بیاد،
گفت:ماهی رو از آب بیرون می ندازید،تا اون موقعی که جون داره،خودش رو هی از رو زمین بلند میکنه،بالا و پایین خودش رو میندازه،دیگه جونی براش نمی مونه،این لب هاش رو بهم می زنه،عرب این لحظه رو می گه تلظی،
🔸ابی عبدالله نشون داد بچه رو،سر رو شونه می افتاد،فرمود:ببینید داره تلظی میکنه،یعنی اگه آبم بهش برسونید شاید جون بده،
بعضی از پیر مردهای سپاه،گفتند:حسین راست میگه،ما که با بچه جنگ نداریم،ابی عبدالله ،علی اصغر رو آورد تو دل میدون،لباس پیغمبر رو پوشید،برا چی آقا اومد،اولاً منت نون کشیدن بده،منت آب کشیدن بد نیست،دوماً ابی عبدالله تا لحظه ی آخر،داره اینها رو هدایت میکنه،منت هدایت داره میکشه،نکنه اینها بیچاره برن تو جهنم،امامه دلش میسوزه،لذا بین لشکر،خیلی ها از پیرمردها بلند شدن گفتند:راست میگه حسین،بچه رو بگیرید سیراب کنید.
🔹ابن سعد ملعون،دید وضع سپاه داره بهم می ریزه،یه نگاه به حرمله نانجیب کرد،امتحانش رو پس داده،او چشم اباالفضلم هدف گرفته،گفت:چرا جوابش رو نمیدی،
▪️نانجیب گفت:بابارو نشونه بگیرم یا بچه رو،گفت:مگه سفیدی زیر گلوی علی رو نمی بینی،هنوز حرف های حسین تموم نشده،یه وقت دید علی داره بال بال می زنه.. 😭
حالا دیگه حرف آقا عوض شد،تا حالا داشت با علی حرف می زد،حرف عوض شد،گفت:
برایم مرثیه می خواندی ای تیر
به دستم کودکم خواباندی ای تیر
تمام تارهای صوتی اش را
به هم پیچاندی و سوزاندی ای تیر
گفت:
گلویت سرخ و زیر و بم ندارد
چنان زخمی زده مرهم ندارد
بمیری حرمله با چشم دیدم
که تیر تو ز نیزه کم ندارد
ز داغت تیر هم گریان شده ای وای
نفس در سینه ات سوزان شده ای وای
خدا را شکر دستم زیر سر بود
سرت از پوست آویزان شد ای وای
ز چشمت رفت کم کم سو بمیرم
چکد خون از سر کیسو بمیرم
خدا رحمی کند مادر نبیند
سرت یک سو،تنت یک سو بمیرم
▪️امشب کسی نباشه چشمش گریان نباشه برا علی،گفت:سنگ دل ترین رو آورد بیرون مختار،گفت:جایی شد دل تو هم بسوزه بحال حسین،گفت:یک جا،همه جا هلهله می کردم،کف می زدم،خوشحال بودم،یه جا دل من سوخت،دیدم حسین بچه رو زیر عبا گرفت،بین میدون متحیر بود.. 😭
نمی دونست کجا بره،یه قدم می رفت سمت خیمه ها باز برمی گشت،گفت:خلاصه چیکار کرد ابی عبدالله رفت سمت خیمه ها،
گفت:نه امیر،دیدم اومد پشت خیمه ها نشست روی خاک ها،با غلاف شمشیر یه قبر کوچولویی کند.
پدر با کودکی پرپر نشسته
به روی خاک ها مادر نشسته
رباب این را فقط تکرار می کرد
سه شعبه دارد و تا پر نشسته
یه منظره ای مادر دیده،می گفت:
عطش گرد پر و بال تو می گشت
غریبی پای اقبال تو می گشت
به پشت خیمه ها ای وای دیدم
کسی با نیزه دنبال تو می گشت
لالایی اصغرم،لایی لالایی
▪️امشب خانم ها بیشتر باید گریه کنند،ای کاش بچه ها رو امشب بغل مادرها ندن،بابا ها بیرون نگه دارن،آخه شب ربابه،هی میومد کنار گهواره ی خالی،گفت:
چگونه خاک بریزم به روی زیبایت
که تو بخندی و من کنم تماشایت
مزار کوچک تو پر شده از خونت
به خواب ماهی من در میان دریایت
مرا ببخش عزیزم که جای قطره ی آب
به یک سه شعبه برآورده ام تقاضایت
چگونه جسم تو پنهان کنم که می دانم
به وقت غارتمان می کنند پیدایت
کمی بخواب در این خاک تا کمی وقت است
که بعد از این شود آغوش نیزه ها جایت
بیا رباب که این شاید آخرین باری است
که خواب می رود او با نوای لالایت
اگر نشد که شود سایه سرت امروز
به روی نیزه شود سایه سار فردایت
آاای حسین …😭
#شیرخوارگان
#متن_روضه_اربعین_حسینی
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
◾️◾️◾️◾️◾️◾️
بگیر جان مرا بر همین تراب حسین
که جان بگیرم از این لطف بی حساب حسین
🔹یه دونه حسین امروز بیشتر بگی غنیمته، معلوم نیست اربعین سال دیگه نَفَسی باشه، من یه جوری میخوام حسین بگم،اگه سال آخرِ که اربعین زنده ام بتونم یه یاحسین بیشتر بگم
نه نای ماندن دارم ...
چندین میلیون زائر میگن رسیدن کربلا، این زائرا همه یه طرف، زینب یه طرف، این زائرا که رسیدن کربلا تو راه خیلی پذیرایی شدن، بهترین غذاها،بهترین رسیدگی ها،کافی ِ بفهمن زائر یه خار تو پاش رفته، همه سبقت می گیرن مداواش کنند،اما یه نفر نگفت:زینب چهل روزِ داره کتک میخوره و تازیانه میخوره
نه نای ماندن دارم نه روی برگشتن
اگه مدینه بپرسه: حسینت رو کجا گذاشتی اومدی؟
مخواه تا که بمانم در این عذاب حسین
ندیده مثل شب و روزهای زینب را
به عمر خویش نه ماه و نه آفتاب حسین
اسیر دردم ،اسیر غمم، چهل روز است
چهل شب است، ندارم به دیده خواب حسین
▪️داداش چهل شب ِ نخوابیدم،میدونی از کی دیگه نخوابیدم؟ "اهل روضه اید همه ی شماها، اربعین یعنی مرور روضه های گذشته،چون همه ی روضه ها رو امروز زینب برا حسین خونده، اربعین یعنی از اول محرم هر چی روضه شنیدی دوباره تکرار کنی و داد بزنی" داداش میدونی از کی دیگه خواب از چشمام رفت؟
از اون وقتی که دیدم دست به کمرت گرفتی، دیدم از علقمه داری برمی گردی، دیدم صدای غصه و ناله ات همه ی کربلا رو گرفته
دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد
چشم حرامی با حرم رو برو شد
بیا برگرد خیمه ای علمدارم
من و تنها نگذار ای کس و کارم
حسین...
چهل شب است که میگویم السلام علیک
چهل شب است که نشنیده ام جواب حسین
🔸این جوری نبوده ، این مصرع رو من قبول ندارم، حسین جان من که یادم ِ هر موقع تو رو صدا زدم جوابم رو دادی،کافی بود بفهمی دل زینب برات تنگ شده،هر موقع حس می کردی بهانه ات رو گرفتم،حس می کردی باید یه نگاه کنی، یه نیرو به زینب بدی خودت رو نشونم میدادی، دروازه ی کوفه دیدی همه دارن سنگ میزنن، دیدم سرت بالا نیزه ها داره قرآن میخونه... 😭
روز سکوت نیست امروز، امروز بچه های حسین با اشاره حرف میزدن،چون صداشون در نمی اومد" داداش! مگه میشه سری که بالا نیزه قرآن بخونه با خواهرش حرف نزنه؟ من با نگاه باهات حرف زدم، دیگه کجا من رو نگاه کردی؟ داداش یادتِ، اونجایی که من رو بردن محله ی یهودیا،من و بردن کوچه و بازار،چشمت به زینب افتاد چشمات رو بستی
▪️اما داداش هرچی یادم بره، این آخری رو یادم نمیره،داداش! اون شب هم که اومدی خرابه،میخواستی دل دخترت رو آروم کنی،دیدم سر بریدت رو از روی خاک برداشت
بابا...
دخترت از دنیا بریده
بدون تو خوشی ندیده
ببین همه موهام سفیده
بابا...
حسین واسه دخترت اومدی،اما دل من رو بردی، وقتی نگاه کردم دیدم سر یه طرف افتاد، دخترت یه طرف، ناله زدم:حسین...
#متن_روضه_حضرت_رقیه
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
زندگی بعدِ تو عذابه
رو دستِ من جایِ طنابه
تموم گل هاتو آوردم
اما یکی موند تو خرابه
این نشونی که رو چشامِ
سوغاتیِ کوفه و شامِ
چادرِ خاکیِ رقیه
ببین داداش، شالِ عزامه
هر کاری کردم که بمونه ، اما نشد
نمیره زیرِ تازیونه ، اما نشد اما نشد
هم سفرم شه تا مدینه ، اما نشد
خواستم سر تو رو نبینه ،اما نشد
▪️داداش تو اون مجلس هرچی جلو چشماشو گرفتم ... هی رو پنجۀ پا بلند شد ، عمه به خدا سرِ خودِ بابامه...😭
حسین جان تو اون مجلس با اون چشم کمسوش تو رو شناخت نذاشتم درست تو رو ببینه ...اما تو خرابه سر تو به سینه چسباند... 😭
شده تنم پر از کبودی
هر جا که بردنم تو بودی
سر تو رو بالایِ نیزه
چه سنگی زد ، زنِ یهودی
غارت شده انگشترِ تو
غارت شده روسریِ من
حتی زنِ یزید دلش سوخت
برایِ بی معجریِ من
خواستم که تو قرآن نخونی ، اما نشد
خواستم نشه لبِ تو خونی ، اما نشد
▪️از چهار سالگی همه بهش گفتن کربلا ، عطش ، سرِ بریده ... از چهار سالگی این کلمات رو مرور کرد ، لذا کربلا شبِ عاشورا تا دستِ امامت رو قلبش آمد همه رو پذیرفت با شهادتِ حسینش کنار اومد ...
▪️داداش همه بهم گفتن حسینتو تشنه می کشن ، همه رو باور داشتم اما اینو باور نداشتم سرت تو تشتِ طلا باشه .... نانجیب شراب بخوره ... ته ماندۀ شرابش رو .... جلو زن و بچه ت چوبِ خیزران بلند کنه .... آخ بمیرم برات ....
خاک بر دهانِ من ، تو دعایِ عرفه اومده ابی عبدالله با تمامِ اعضا و جوارحش شهادت میده به یگانگی خدا ( تک تک اعضا رو میگه ) ...
▪️ یعنی با همۀ اعضا و جوارحم شهادت میدم ، میخوام یه جمله بگم و بشینم ، همۀ اعضا و جوارحش رو کربلا تقدیم کرد ... یه جایِ سالم تو بدنش باقی نموند ... تنها جایِ سالم دندان هایِ مبارکش بود .... یه نگاه کرد نانجیب ، دید دندان هاش سفیده و میدرخشه ... چوبِ خیزران رو بلند کرد ...😭
آاای حسین ....