روضه شهادت آقا امیرالمومنین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
مهتاب خوش بتاب به کاشانه ی علی خاموش گشته روشنی خانه علی
عالم سیاه پوش بود از عزای او تنها نگشت کوفه عزا خانه ی علی
باشد علی چو شمعی و اطراف بسترش اطفال خسته دل همه پروانه علی
ریز دزدیده اختراشک از غم پدر زینب که هست گوهر یکدانه علی
تاریخ شاهد است که مظلومی علی پیدا بود ز دفن غریبانه علی
گردیده در شگفت جهان و جهانیان از عزم جزم و همّت مردانه علی
امشب شب شهادت امیر المؤمنین است ، امشب برای غریبی علی گریه کنید ،از همین جا دلها را بریم خانه غم گرفته ی علی ، با بچه های علی هم ناله شویم ، شب قدر است .(یاد شهدا ،اموات ، عزیزانی که سالهای قبل بین شما بودند برای علی گریه می کنند و سینه می زدند )
امشب فرزندان علی بدن بابا را غسل دادند ، کفن کردند ، خدا بدن علی را شبانه کجا بردند ؟ آخر این بچه ها یک شبی هم در مدینه بدن مادر راشبانه حرکت دادند ، لذا داغ دلشان تازه شد .
امشب علی و فاطمه دیدار می کنند درک حضور احمد مختار می کنند
زهرا به زخم سینه ، علی با شکاف سر با هم حدیث غربت و ایثار می کنند
اما حسین و زینب و کلثوم و مجتبی با اشک چشم و خون دل افطار می کنند
بدن مطهر علی را بیرون آوردند ، زینب و ام کلثوم ضجه و ناله می کردند خواستند بیایند ابی عبدالله مانعشان شد فرمود : برگردید ،آرام باشید
آی دلها ی آماده ،شب زیارتی امام حسین ، ان شاء الله چنین شبی کنار قبر شش گوشه امام حسین عرض ادب کنیم .
روز عاشوراء وقتی عزیز فاطمه وداع آخر کرد می خواست به میدان برود زن و بچه دورش گرفتند فرمود : علیکُنَّ بالصبر : عزیزانم صبر کنید * ان البکاء اما مَکُنَّ : شما گریه ها در پیش دارید . همه صدا بزنید حسین جان .
*
@roze_daftari
#کانال روضه دفتری
حسن تب دارد و در خواب گوید
نزن سیلی ستمگر درد دارد
به امام صادق علیه السلام عرض كردند آقا ، انسیة الحوراءچیه ؟ چه ویژگی ِ داره كه به مادرتون زهرا میگن: انسیة الحوراء، حضرت حالشون یه جوری شد،فرمودند: ببین فقط همین قدر بهت بگم،حوریه كه مادر ما خانم همه ی اوناست، ویژگی هایی داره،من جمله اینقدر لطیف خدا آفریدش، اینقدر خداوند عالم این موجود ِ نورانی و آسمانی رو لطیف آفریده كه،اگه برگ گلی ، جدا شه بشینه روی صورتش ردش می مونه.
برو گم شو تو از دور و بر من
چه می خواهی زجان مادر من
اون نامرد هی میاد جلو مادر میره عقب،كار به جایی رسید آقا بال می زد.
نزن كه مادرم از پا نشسته
نزن كه مادرم پهلوش سكشته
آی مادرم،مادرم،مادرم
یه عالمه زخم،یه عالمه دود
یه عالمه هیزم،یه یاس ِ كبود
خدایا ببین شكستن این ها
حرمت ها رو چه زود
*
این روضه رو مرحوم علامه ی امینی نقل میكنه:امام حسن میگه :هرجوری بود از كوچه اومدیم،زیر بغل های مادر رو گرفت بلند كرد،مادر بیا بریم میكشن تو رو، این خیلی بی حیاست،این خیلی نامرد ِ،هر جوری بود علامه ی امینی میگه:اومدن خونه،تو حجره، بی بی تو همین حس و حال یه وقت نگاهش افتاد به حسنش، دید این بچه یه گوشه نشسته،این زانوهاش رو بغل كرده،سرش رو روی دستاش گذاشته،گاهی همین جوری زیر چشمی صورت مادر رو نگاه میكنه، دوباره باز سرش رو میذاره روی صورت،فضه رو بی بی صدا زد:فضه،جانم بی بی،فضه برو برام یه روسری بزرگ بیار، دیگه رو گرفتن آغاز شد.
*
می لرزه صداش،میسوزه تنش
چه قدر میون كوچه ها زدنش
زیر ِ پاها بود،گمونم انگار نمی دیدنش
دیدم شده پُر رد ِ پا ،چادر و پیرهنش
دانلود
@roze_daftari
#کانال روضه دفتری
این شب و روزها فقط بی بی گریه میكنه،همه گفتن ارباب مقاتل، این هفتاد و پنج، نود و پنج، هر چند مدتی كه بعد از اون اتفاق تا شهادت، فقط بی بی گریه كرد.یه جا خندید بی بی تو همین روزها،كجا؟چه طور؟چه خبر ِ خوشحال كننده ای بهش دادن خندید؟اونم روزی بود كه اسماء تابوتش رو نشونش داد،تا چشمش به تابوتش افتاد،دیدن بی بی می خنده*
چه خورشیدی که چون خورشید محشر سایه اندازد
تمام آفرینش دست مییازد به دامانش
*زهراست،همه فردای قیامت محتاج او هستند،انبیاء همه سرپا ایستادند،یه نفر فقط سواره وارد صحرای محشر میشه،اونم مادر، هزار فرشته اطرافش، چپ و راست، از جلو از پشت سر ناقه،همه جا، جبرئیل و میكائیل و مقربین ِ عالم ِ بالا، ندا بلند میشه:یا اهل المحشر! غُضُّوا اَبْصارَكُم. نگاهتونو جمع و جور كنید،بی بی داره میآد،الهی قربونت برم بی بی جان.*
گر شعب ابیطالب، اگر غصب فدک باشد
محال اس آری آری بگذرد از عهد و پیمانش
نمیسازند با سازش هوادارن راه او
گواه من وصیتنامه ی سرخ شهیدانش
*با دشمن حضرت زهرا عمراً،از آل سعود و خلیفه های داعشی،گنده هاشون،اسرائیل و آمریكا.*
گواه من وصیتنامه ی سرخ شهیدانش
*نگاه كنید هر روز تشییع میشن شهدای حرم،مدافع حرم زینب ِ كبری،جان عالم قربون بی بی جان،این همه دلداده و جون به كف و عاشق،كه از اینجا صدها كیلومتر می زنند به هر وسیله ای برسن به اون ور دنیا از حرم حضرت زهرا دفاع كنند و حمایت كنند،این راه حضرت زهراست.*
مدینه گرچه قبرش را نشان کس نخواهد داد
زیارتنامه میخواند کنار قبر پنهانش
همان قبری که از تشییع پنهانی خبر دارد
از اندوه علی از دلپریشانی خبر دارد
*این چند بیت به بعد مرثیه است،شماهایی كه دل آماده دارید و برای گریه ی به مادر دل تنگ میشید،بسم الله*
چه اندوهی که شب خالی ز عطر یاس و شببو شد
زمان یک سر بدآهنگ و زمین یکباره بدخو شد
نمیدانم چه در شهر مدینه اتفاق افتاد
که هر شب ناله ی «عجل وفاتی» سهم بانو شد
*به عزیزانش فرمود:دستاتون رو ببرید بالا،حسنش دستاش رو برد بالا،حسینش، زینبش،یه دفعه صدای بی بی بلند شد،خدا مرگ من رو برسون. فقط شما مجسم كنید اگه جز این یه بیت چیز دیگه در مرثیه نگم كفایت می كنه،آی گریه كن های مادر،غم و عجل وفاتی و همه ی اینها به جای خود، آدم خسته میشه،بیمار كه بیمار ِ،دیدی به یكی میگی چه طوری؟ خوبی؟دیشب خوب خوابیدی؟میگه:چه خوابی،مگه این درد میذاره من بخوابم.*
چه خوابی تا سحر پهلو به پهلو میشود اما
مگر با درد پهلو میشود پهلو به پهلو شد
*از هر طرف می چرخه پهلو درد میكنه*
دلش میخواست دست و بازویش وقف علی باشد
غلاف تیغ اما میهمان دست و بازو شد
همه دیدند دست او دگر بالا نمیآمد
به هر زحمت ولی در روز آخر خانه جارو شد
همان دستی که بعد از غسل بیرون از کفن آمد
یتیمان را در آغوشش گرفت و خوب دلجو شد
*گریه كن ها،جوونها،غسل داد علی،بندهای كفن رو بست،نگاه كرد دید بچه هاش دارن دق می كنند،فرمود:پاشید یه بار دیگه بیایید مادر رو ببینید، خودشون رو انداختن رو بدن مادر،خود امیرالمؤمنین میگه: دیدم بندها باز شد،دستا بیرون اومد،بچه هاش رو بغل كرد،ندایی از آسمان اومد:علی!آقا بچه هارو بردار،بالایی ها نمیتونن نگاه كنند این منظره رو،عالم بالا به هم ریخته بچه هارو بردار آقاجان. امروز جاش هست من بگم یا نه؟ آی بالایی ها،دوتا آقازاده ی مولا كنار مادر،هیچكی نبود اذیت كنه،فقط با مادر وداع می كنند،شما نتونستید تحمل كنید،بالایی ها كربلا چه خبر بود،وقتی یه كوچلوی سه ساله رو از كنار بابا زدن جدا كردن، این دستاش رو روی سرش گرفته بود.*
هی گفتم بهش میام میام میام
موهامو نكش میام میام میام
*حسین....دستاتون رو بیارید بالا، خدای ِ حضرت زهرا،خدای ِ امام رضا،خدای ِ ابی عبدالله، خدای ِ رقیه،به دستای رقیه،به انگشتای رقیه،كه با لب های بابا بازی می كرد،عجل لولیك الفرج*
دانلود
@roze_daftari
#کانال روضه دفتری
اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَه،اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَه"
@roze_daftari
کیستی تو بهشتِ بابایی
کوثر و قدر و نور و طاهایی
دو جهان ذره و تو خورشیدی
همگان قطـره و تـو دریایی
هم صدا با تمامی سادات
شیعه گوید تو مادرِ مایی
مَطلعُ الفجرِ بامدادِ ازل
لیلةُ القدرِ حقتعالایی
برتر از درک و دانشِ همه ای
چه بخوانم تو را که فاطمه ای
ای مَقامت ز وَهمها برتر
قدر و جاهت ز وصفِ ما برتر
مدح تو بر لبِ رسولِ خدا
ذکر نابی است از دُعا برتر
رتبه ی توست از زنانِ بهشت
به خداوندیِ خدا برتر
جز محمد که دستبوسِ تو بود
تویی از کلِّ انبیا برتر
حجرهات کعبه ی دلِ حیدر
بیتت از بیت کِبریا برتر
(پیغبر فرموده بود:" إِنَّ فَاطِمَهَ بَابُهَا بَابِی وَ بَیْتُهَا بَیْتِی فَمَنْ هَتَکَهُ فَقَدْ هَتَکَ حِجَابَ اللَّه" دَرِ خونه ی فاطمه،دَرِ خونه ی مَنِ، خانه ی فاطمه،خانه ی منِ...) دیگه اهل روضه بخونن حدیث مفصل رو...چه کردن با این خانه؟...*
خانه ای روشن از کلامُ الله
سر زد از آن،دو آفتاب و دو ماه
______
ای بهشتِ خدا گُلِ رویَت
ای رسولِ خدا ثنا گویت
سورۀ نور، خطِ پیشانی
لیلۀ قدر، تارِ گیسویت
شبِ معراج مصطفی می دید
باغِ جنت پُر است از بویت
روحِ بینِ دو پهلویِ احمد!
به چه جرمی شکست پهلویت؟
گر جسارت نبود میگفتم
هُرمِ آتش چه کرد با رویت
*حالا بزن تو سینه و تو صورتت،بگو: آخ مادر!...به چه جُرمی زدن مادرِ مارو...*
از علیدوستی نشان مانده
هم به رخسار هم به بازویت
شاعر:حاج غلامرضاسازگار
*این روزها خبر دادن به بلال،مؤذنِ پیامبر،گفتن: زهرا ازت گِله کرده،گفته: همه ی مدینه به من پشت کردن،از بعضی ها توقع نداشتم،چرا بلال نمیآد یه سری به ما بزنه؟...بلال متوجه شد زهرا ناراحتِ،اومد مدینه،اومد ملاقاتِ بی بی،اجازه گرفت از امیرالمؤمنین برم زهرا رو ببینم،همچین که اومد تو خانه،اول نگاش به دَرِ خانه افتاد...چرا در سوخته؟ چرا دیوار خونی شده؟ چرا بچه ها اینجوری زرد و لاغر شدن؟چی شده،من چند سال مگه نبودم؟من دو ماه مدینه نبودم...
اومد محضر بی بی شرفیاب شد،دو زانو با ادب نشست،خانوم یه گِله ی مادرانه کرد،صدا زد: بلال تو چرا زهرا و علی رو تنها گذاشتی؟صدا زد:خانوم جان!من بعد از پیغمبر دیگه دلم نیومد مدینه بمونم...وقتی فهمیدم حقِّ علی رو غصب کردن،به نشانه اعتراض گفتم دیگه اذان نگم،جایی که پیغمبر و علی نباشن دیگه نمیخوام اذان بگم...اذان واسه کی بگم؟
بی بی فرمود:می دونم بلال،اما حالا که دختر پیغمبر دلش برا صدایِ اذانِ تو تنگ شده،دلم میخواد یه بار دیگه بری بالای مأذنِ،تا بی بی فرمود: یه بار دیگه صدایِ اذانت رو بشنوم،مکث نکرد،بلند شد،گفت: چشم،از تو به یک اشاره/از ما به سر دویدن...من چقدر خوشبختم که فاطمه دلتنگِ صدایِ منِ...
رفت بالای مأذنِ،مدینه ساکتِ،یکدفعه دیدن یک صدایِ آشنا داره میاد.."الله اکبر" یهو مدینه لرزید... "الله اکبر" همه از خونه هاشون بیرون اومدن،صدای بلالِ،از کجا داره صدا میآد...از پشت بامِ خانه ی فاطمه...این صدا چند وقتِ تو مدینه نمیآد"أشهد أن لا إله إلا الله" یک مرتبه بچه ها دیدن مادر بلند شد،اسماء بیا زیر بغل هام رو بگیر،فضه بیا جانمازم رو پهن کن،زینب آبِ وضو بیار... "أشهد أن لا إله إلا الله" سجاده رو پهن کردن،زینب خوشحال شد،حسنین خوشحال شدن،مادرِ ما میخواد ایستاده نماز بخونه،یه مرتبه صدای بلال بلند شد" اَشهدُ انَّ محمّداً رسولُ الله" تا اسم پیغمبر رو شنید،تا اسم پدر رو شنید،با صورت خورد زمین،فاطمه بیهوش شد،بچه ها تو صورت هاشون میزدن،بلال دیگه بس کن،بلال اذون نگو...
یه دختر اسمِ باباشو بالا مأذنِ شنید بی هوش شد،اسمِ باباش رو فقط شنید،اما یه دختر سَرِ بُریده بغل کرد،رگ هایِ بریده بغل کرد...*
بابا! دخترت از دنیا بُریده
بِدونِ تو خوشی ندیده
ببین همه موهام سفیده
بابا!خوشی به قلبم دستِ رَد زد
یه بی حیا بهم لگد زد
*مدینه...فضه و اسماء اومدن،آب ریختن تو صورتِ فاطمه،بی بی، بهوش اومد،اما خرابه ی شام،هر چی زینب رقیه رو تکون داد...پاشو دختر! پاشو عمه!...پاشو چشات رو باز کن...حسین...*
فراق یار و سنگ اهل شام و خنده ی دشمن
من آخر کودکم، این بار سنگین است بر دوشم
*به نیتِ فرج سه مرتبه بگو: یازهرا...
#کانال روضه دفتری
@roze_daftari
هدایت شده از روضه دفتری
4_5774138029694257676.mp3
1.81M