eitaa logo
روضة الحسین علیه السلام
359 دنبال‌کننده
178 عکس
157 ویدیو
26 فایل
🏴روضه الحسین علیه السلام 🔰کانالی برای مبلّغین 📝حاوی روضه ها و سینه زنی های زیبا، پرمحتوا و مستند و همچنین کشکولی از مطالب مفید برای مبلغین و روضه خوان ها
مشاهده در ایتا
دانلود
1⃣زنده شدن نقش شیرانِ روی پرده با اشاره امام رضا(علیه السلام)!👇 ✅شیخ صدوق نقل می کند : حمید بن مهران از کسانی بود که نزد مأمون از امام رضا(ع) بدگویی می‌کرد و امام(ع) را ساحر و فرزند ساحر می خواند و به او جسارت فراوان می‌نمود. او روزی از مأمون خواست جلسه ای ترتیب دهد تا با امام(ع) به مجادله بپردازد و قدر و شأن او را پایین آورد و مأمون نیز قبول کرد. مامون مجلسی بزرگ تشکیل داد و کارگزاران و قضات و بزرگان شهر را جمع نمود و از امام رضا(ع) خواست که در آن مجلس حاضر شود. مجلس تشکیل شد و امام(ع) تشریف آورد.  حمید بن مهران رو به امام(ع) کرد و در کمال بی ادبی و جسارت سخن ها گفت و جوابهای قاطعی از امام رضا(ع) شنید. تا اینکه به امام رضا(ع) گفت : 📋《فَإِنْ كُنْتَ صَادِقاً فِيمَا تَوَهَّمُ فَأَحْيِ هَذَيْنِ[أَسَدَيْنِ مُصَوَّرَيْنِ] وَ سَلِّطْهُمَا عَلَيَّ فَإِنَّ ذَلِكَ يَكُونُ حِينَئِذٍ آيَةً مُعْجِزَةً》 ♦️پس اگر تو راست می گویی، این دو شیری که روی پرده به تصویر کشیده شده اند را زنده کن و آنها را بر من مسلط کن تا مرا بِدَرَند، که اگر این چنین کنی، این خود نشانه معجزه ی توست. 📋《فَغَضِبَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى(ع)وَ صَاحَ بِالصُّورَتَيْنِ دُونَكُمَا الْفَاجِرَ!》 ♦️پس در این هنگام؛ امام رضا(ع) به غضب آمد و با صدای بلند بر آن دو شیر فریاد زد و فرمود : این فاجر و تبهکار را بدَرید! 📋《فَافْتَرِسَاهُ وَ لَا تُبْقِيَا لَهُ عَيْناً وَ لَا أَثَراً فَوَثَبَتِ الصُّورَتَانِ وَ قَدْ عَادَتَا أَسَدَيْنِ فَتَنَاوَلَا الْحَاجِبَ وَ رَضَّاهُ وَ هَشَمَاهُ وَ أَكَلَاهُ وَ لَحَسَا دَمَهُ وَ الْقَوْمُ يَنْظُرُونَ مُتَحَيِّرِينَ مِمَّا يُبْصِرُونَ》 ♦️ناگهان نقش‌های آن دو شیر بر روی پرده، جان گرفتند و بیرون جهیدند و آن ملعون را گرفتند و بلافاصله دریدند و خوردند و کوچکترین اثری از او باقی نگذاشتند و استخوانهای او را خُرد کرده و جویدند و خوردند و خون او را لیسیدند، در حالی که مردم تماشا می کردند و همه در تحیر و حیرت فرو رفته بودند. شیران رفتند و دوباره نقش روی پرده شدند.(۱) 📚منبع : ۱)عیون اخبار الرضا(ع) شیخ صدوق، ج۲، ص۱۷۲
2⃣امام رضا(علیه السلام) و مرد حمامی!👇 ✅نقل است که؛ روزی امام رضا(علیه السلام) در شهر نیشابور وارد حمام شدند. کسانی که در حمام حاضر بودند، متوجه ایشان نبودند و حضرت(ع) را نمی شناختند. یکی از حاضران خطاب به امام رضا(ع) گفت : 📋《دَلِّكْنِي يَا رَجُلُ!》 ♦️ای مرد! مرا دلّاکی کن![به تن من کیسه بکش!] حضرت(ع) درخواست او را پذیرفتند و مشغول دلاکی وی شدند. برخی که امام(ع) را می شناختند آن مرد را آگاه کردند و آن مرد امام(ع) را شناخت. 📋《فَجَعَلَ اَلرَّجُلُ يَسْتَعْذِرُ مِنْهُ وَ هُوَ يُطَيِّبُ قَلْبَهُ وَ يُدَلِّكُهُ》 ♦️سپس شروع کرد به عذرخواهی کردن از امام رضا(ع) و امام(ع) در مقابل، به او آرامش دادند و به دلاکی او ادامه دادند.(۱) 📚منبع : ۱)مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۴۷۱
👤ذهبی از علمای بزرگ اهل تسنن می‌نویسد : وقتی از ابونواس شاعر برجسته عرب می‌پرسند : تو راجع به همه چیز شعر سرودی، چرا راجع به علی بن موسی الرضا(علیهما السلام) شعر نمی‌گویی؟ او می‌گوید : 📋《قِيلَ لِي أَنْتَ أَحْسَنُ النَّاسِ طُرًّا فِي فُنُونٍ مِنَ الْمَقَالِ النَّبِيهِ لَكَ مِنْ جَيِّدِ الْقَرِيضِ مَدِيحٌ يُثْمِرُ الدُّرُّ فِي يَدَيْ مُجْتَنِيهِ فَعَلامَ تَرَكْتَ مَدْحَ ابْنِ مُوسَى وَالْخِصَالَ الَّتِي تَجَمَّعْنَ فِيهِ قُلْتُ لَا أَسْتَطِيعُ مَدْحَ إِمَامٍ كَانَ جِبْرِيلُ خَادِمًا لِأَبِيهِ》 ♦️به من گفته شد تو در رشته سخن از همه مردم برتری. تو ثناگویان بسیاری داری و کسی که پای سخن تو بنشیند، گویا درّ و جواهر می چیند. با این اوصاف چرا با آن همه کمالات و خصلت های نیکوی فرزند موسی بن جعفر(ع) مدح او را ترک کرده ای؟ در جواب گفتم : من هرگز توان مدح شخصیتی را که جبرئیل خادم پدرش بود، ندارم.(۱) 📚منبع : ۱)تاریخ الاسلام ذهبی، ج۵، ص۱۲۸
✅پس از شهادت امام موسی کاظم(ع) هارون الرشید در بغداد یکی از دژخیمان خونخوار خود را به نام عیسی بن یزید جَلُودِی را به مدینه فرستاد و به او دستور داد که؛ 📋《أَنْ يُغِيرَ عَلَى دُورِ آلِ أَبِي طَالِبٍ(ع) وَ أَنْ يَسْلُبَ نِسَاءَهُمْ وَ لَا يَدَعَ عَلَى وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ إِلَّا ثَوْباً وَاحِداً》 ♦️به خانه های آل ابوطالب(ع) هجوم ببرد و تمام دارایی های آنها از قبیل لباس و اثاث و زر و زینت زنهایشان را غارت نماید و برای زنان آنها جز یک لباس باقی نگذارد. جَلودیّ ابتدا با لشکر خود وارد مدینه شد و طبق دستور هارون، تمام خانه های علویان را غارت نمود. 📋《فَصَارَ الْجَلُودِيُّ إِلَى بَابِ دَارِ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) هَجَمَ عَلَى دَارِهِ مَعَ خَيْلِهِ》 ♦️هنگامی که به خانه امام رضا(ع) رسید، با لشکر خود به خانه آن حضرت(ع) نیز هجوم آورد. 📋《فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ الرِّضَا(ع) جَعَلَ النِّسَاءَ كُلَّهُنَّ فِي بَيْتٍ وَ وَقَفَ عَلَى بَابِ الْبَيْتِ》 ♦️هنگامی که امام رضا(ع) در مقابل این حادثه تلخ قرار گرفت، همه زنان خانه را در اطاقی جمع کرد و خود جلوی در آن اطاق ایستاد. آنگاه جلودی نزد امام رضا(ع) آمد و بین آنها گفتگو شد. جلودی گفت : 📋《لَابُدَّ مِنْ أَنْ أَدْخُلَ الْبَيْتَ فَأَسْلُبَهُنَّ كَمَا أَمَرَنِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ》 ♦️چاره ای نیست جز اینکه باید وارد این اطاق شوم و لباس های زنان را (جز یک لباس) غارت نمایم، همانگونه که امیرالمومنین اینچنین دستور داده اند. امام رضا(ع) فرمود : 📋《أَنَا أَسْلُبُهُنَّ لَكَ وَ أَحْلِفُ أَنِّي لَا أَدَعُ عَلَيْهِنَّ شَيْئاً إِلَّا أَخَذْتُهُ فَلَمْ يَزَلْ يَطْلُبُ إِلَيْهِ وَ يَحْلِفُ لَهُ حَتَّى سَكَنَ》 ♦️من خودم لباس های آنها را می گیرم و به تو تحویل می دهم و سوگند می خورم که چیزی باقی نگذارم. ولی جلودی همچنان اصرار می کرد که خود، این کار را انجام دهد، تا اینکه حضرت(ع) سوگند یاد کرد و جلودی پذیرفت و آرام گرفت. 📋《فَدَخَلَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) فَلَمْ يَدَعْ عَلَيْهِنَّ شَيْئاً حَتَّى أَقْرَاطَهُنَّ وَ خَلَاخِيلَهُنَّ وَ أَزْرَارَهُنَّ إِلَّا أَخَذَهُ مِنْهُنَّ وَ جَمِيعَ مَا كَانَ فِي الدَّارِ مِنْ قَلِيلٍ وَ كَثِيرٍ فَلَمَّا كَانَ فِي هَذَا الْيَوْمِ》 ♦️پس آن حضرت(ع) به اندرونی خانه داخل شد و هر چه همراه زنان بود از جمله لباس و زر و زیور، گوشواره و خلخال و دستبند همه را هر چه بود، گرفت و تحویل جلودیّ داد، و غیر اینها هر چه از اثاث در آن خانه بود همه را از کم و بیش به غارت بردند. گذشت تا اینکه بعد از مرگ هارون، پسرش مامون جانشین او شد و امام رضا(ع) نیز از مدینه به ایران آمده بود و ولایت عهدی را پذیرفته بود. عیسی بن یزید جلودی نیز از کسانی بود که از بیعت با امام رضا(ع) خودداری نمود. روزی مامون در محضر امام رضا(ع) درباره کسانی که از بیعت سرپیچی کرده بودند، حکم می کرد. نوبت به جلودی رسید، پس او را به حضور مامون آوردند. هنگامی که جلودی داخل شد، نگاه امام رضا(ع) به جلودیّ افتاد و به مامون فرمود : 📋《يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ! هَبْ لِي هَذَا الشَّيْخَ!》 ♦️ای امیرالمؤمنین! این پیرمرد را به من ببخش! مامون گفت : 📋《يَا سَيِّدِي! هَذَا الَّذِي فَعَلَ بِبَنَاتِ مُحَمَّدٍ(ص) مَا فَعَلَ مِنْ سَلْبِهِنَّ》 ♦️سرورم! این همان کس است که با آل پیغمبر(ص) و دختران رسول خدا(ص) آن چنان که دیدی کرد از چپاول و غارت! 📋《فَنَظَرَ الْجَلُودِيُّ إِلَى الرِّضَا(ع) وَ هُوَ يُكَلِّمُ‌ الْمَأْمُونَ وَ يَسْأَلُهُ عَنْ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُ وَ يَهَبَهُ لَهُ فَظَنَّ أَنَّهُ يُعِينُ عَلَيْهِ لِمَا كَانَ الْجَلُودِيُّ فَعَلَهُ》 ♦️جلودیّ به امام رضا(ع) می نگریست و حضرت(ع) به مأمون اصرار می کرد که وی را آزاد کند و از ریختن خون او بگذرد، امّا جلودیّ از نظر سابقه جنایاتش با خاندان حضرت(ع) چنان می پنداشت که امام(ع) مأمون را تحریک به قتل او می کند. پس جلودی به مأمون گفت : 📋《يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ! أَسْأَلُكَ بِاللَّهِ وَ بِخِدْمَتِيَ الرَّشِيدَ أَنْ لَا تَقْبَلَ قَوْلَ هَذَا فِيَّ!》 ♦️یا امیرالمؤمنین! تو را به خدا و به حق خدمتم به هارون الرشید، خواسته این مرد را درباره من نپذیر! مامون به امام رضا(ع) گفت : 📋《يَا أَبَا الْحَسَنِ(ع)! قَدِ اسْتَعْفَى وَ نَحْنُ نُبِرُّ قَسَمَهُ!》 ♦️این مرد با سوگند ردّ قول شما را طلب می کند! آنگاه مامون به جلودیّ گفت : 📋《لَا وَ اللَّهِ لَا أَقْبَلُ فِيكَ قَوْلَهُ أَلْحِقُوهُ بِصَاحِبَيْهِ فَقُدِّمَ فَضُرِبَ عُنُقُهُ》 ♦️نه! به خدا قسم، قول او را درباره تو نخواهم پذیرفت، و گفت او را به دو رفیقش ملحق کنید، او را بردند و گردن زدند.(۱) 📚منبع : ۱)عيون أخبار الرضا(ع) شیخ صدوق، ج‏۲، ص۱۶۲
🏴 روایات زیارت حضرت رضا علیه السلام 👤حضرت رسول اکرم(ص) می فرماید : 📋《سَتُدْفَنُ بَضْعَةُ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ لَايَزُورُهَا مُؤْمِنُ الَّا أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ وَ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَي النَّارِ》 ♦️به زودی پاره‏ ی تن من در سرزمين خراسان دفن مي‏ شود، که هيچ مؤمني او را زيارت نمي‏ کند، مگر اين که خداوند بهشت را بر او واجب ساخته و پيکرش را بر آتش دوزخ حرام می سازد.(۱) 👤امام صادق(علیه السلام) : 📋《تُقْتَلُ حَفَدَتِی بِأَرْضِ خُرَاسَانَ فِی مَدِینَةٍ یُقَالُ لَهَا طُوسُ! مَنْ زَارَهُ إِلَیْهَا عَارِفاً بِحَقِّهِ أَخَذْتُهُ بِیَدِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ أَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ وَ إِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الْکَبَائِرِ》 ♦️نوه‌ام در سرزمين خراسان در شهري كه آن را طوس می نامند، شهيد خواهد شد. هركس او را زيارت كند و به حقّ او عارف باشد، در قيامت دستِ او را گرفته و به بهشت داخل می كنم، هرچند از اهل گناه‌ كاران بزرگ باشد.(۲) 👤امام رضا(علیه السلام) : 📋《أَلاَ! فَمَنْ زَارَنِي وَ هُوَ يَعْرِفُ مَا أَوْجَبَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِنْ حَقِّي وَ طَاعَتِي فَأَنَا وَ آبَائِي شُفَعَاؤُهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ مَنْ كُنَّا شُفَعَاءَهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ نَجَا وَ لَوْ كَانَ عَلَيْهِ مِثْلُ وِزْرِ اَلثَّقَلَيْنِ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ》 ♦️آگاه باشید! هر که مرا زيارت كند، در حالی که حق و طاعت مرا که خداوند بر او واجب کرده، بشناسد، من و پدرانم در روز قیامت شفیع او هستیم و هر که ما شفیع او باشیم نجات یابد، اگر چه بار گناهان او به اندازه گناهان جنيان و آدميان باشد.(۳) 👤امام رضا(علیه السلام) : 📋《مَنْ زَارَنِي عَلَى بُعْدِ دَارِي أَتَيْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي ثَلَاثِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا : إِذَا تَطَايَرَتِ الْكُتُبُ يَمِيناً وَ شِمَالًا! وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ! وَ عِنْدَ الْمِيزَانِ!》 ♦️هر كس مرا در غربت زيارت كند روز قيامت در سه جا نزد او خواهم آمد تا از ترس هاى آنجا نجاتش دهم : ۱)هنگامى كه نامه ‏هاى اعمال مردم از راست و چپ به پرواز درآيد.(و به صاحبان خود تعلّق گیرد) ۲)نزد پل صراط! ۳)نزد ميزان(دادگاه عدل الهی)!(۴) 👤علی بن‌ مهزيار نقل می کند : به امام جواد(ع) عرض كردم : 📋《جُعِلْتُ فِدَاكَ! زِيَارَةُ الرِّضَا(ع) أَفْضَلُ أَمْ زِيَارَةُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ(ع)؟》 ♦️فدايت شوم! زيارت حضرت رضا(ع) برتر است يا زيارت ابی عبدالله‌ الحسين(ع)؟ امام جواد(ع) فرمودند : 📋《زِيَارَةُ أَبِي أَفْضَلُ وَ ذَلِكَ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَزُورُهُ كُلُّ النَّاسِ وَ أَبِي لَا يَزُورُهُ إِلَّا الْخَوَاصُّ مِنَ الشِّيعَةِ》 ♦️زيارت پدرم برتر است! زيرا حضرت اباعبدالله‌ الحسين(ع) را تمامي مردم زيارت می كنند، ولي پدرم را جز جمعی از خواص شيعيان زيارت نمی كنند.(۵) 📚منابع : ۱)امالی شیخ صدوق، ص۶۳ ۲)روضة الواعظین ابن فتّال نیشابوری، ج۵، ص۳۹۷ ۳)روضة الواعظین ابن فتّال نیشابوری، ج۱، ص۲۳۳ ۴)کامل الزیارات ابن قولویه، ص۳۰۴ ۵)من لایحضره الفقیه شیخ صدوق، ج۲، ص۵۸۲
✅مرحوم شیخ مفید در مورد شهادت امام رضا(ع) در گزارشهای رسیده، دو قول را برای شهادت ایشان ذکر کرده است : 1⃣گزارش اول : انگور آغشته به زهر! 👤از محمد بن جَهْم‏ نقل شده است که؛ 📋《کَانَ الرِّضَا(ع) یُعْجِبُهُ الْعِنَبُ فَأَخَذَ لَهُ مِنْهُ شَیْئاً فَجَعَلَ فِی مَوْضِعِ أَقْمَاعِهِ الْإِبْرَ أَیَّاماً ثُمَّ نَزَعَ وَجِیءَ بِهِ إِلَیْهِ فَأَکَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی عِلَّتِهِ الَّتِی ذَکَرْنَا فَقَتَلَهُ وَذَکَرَ أَنَّ ذَلِکَ مِنْ لَطِیفِ السُّمُومِ》 ♦️امام رضا(ع) به انگور علاقه مند بود. [زمانی که مأمون آهنگ قتل او را کرد] مقدارى انگور براى آن حضرت(ع) تهیه كردند و چند روز با سوزنهاى زهر آلود كه به کاری ترین زهرها آلوده شده بودند، حبه های آن را آلوده به زهر کردند. آنگاه آنها را حضور امام رضا(ع) آوردند. امام(ع) پس از تناول انگور زهر آلود رنجور شده و بدین وسیله به شهادت رسید.(۱) 2⃣گزارش دوم : آب انار مسموم! 👤عبدالله بن بشیر می گوید : 📋《أَمَرَنِي الْمَأْمُونُ أَنْ أُطَوِّلَ أَظْفَارِي عَنِ الْعَادَةِ وَ لَا أُظْهِرَ لِأَحَدٍ ذَلِكَ فَفَعَلْتُ ثُمَّ اسْتَدْعَانِي فَأَخْرَجَ إِلَيَّ شَيْئاً شِبْهَ التَّمْرِ الْهِنْدِيِّ وَ قَالَ لِي اعْجِنْ هَذَا بِيَدَيْكَ جَمِيعاً فَفَعَلْتُ ثُمَّ قَامَ وَ تَرَكَنِي فَدَخَلَ عَلَى الرِّضَا(ع)》 ♦️مأمون به من دستور داد تا ناخن هایم را بیش از حد معمول بلند كنم و در این مورد به کسی هم چیزی نگویم. من نیز چنان كردم. مامون روزی مرا خواست و چیزى شبیه به تمر هندى به من داد و گفت : این را با دو دست خود خوب بمال و ورز بده! من نیز چنان كردم. سپس برخاست و مرا تنها گذاشت و نزد امام رضا(ع) رفت. 📋《فَقَالَ لَهُ : مَا خَبَرُكَ؟ قَالَ : أَرْجُو أَنْ أَكُونَ صَالِحاً! قَالَ لَهُ : أَنَا الْيَوْمَ بِحَمْدِ اللَّهِ أَيْضاً صَالِحٌ! فَهَلْ جَاءَكَ أَحَدٌ مِنَ الْمُتَرَفِّقِينَ فِي هَذَا الْيَوْمِ؟ قَالَ : لَا! فَغَضِبَ الْمَأْمُونُ وَ صَاحَ عَلَى غِلْمَانِهِ ثُمَّ قَالَ : خُذْ مَاءَ الرُّمَّانِ السَّاعَةَ! فَإِنَّهُ مِمَّا لَا يُسْتَغْنَى عَنْهُ》 ♦️مامون گفت : حال شما چگونه است؟ حضرت(ع) فرمود : امیدوارم امروز بهتر شوم! مأمون گفت : من نیز بحمدالله امروز خوبم! سپس مامون پرسید : آیا امروز پرستاران و خدمتگزاران خدمت شما رسیده اند؟ حضرت(ع) فرمود: نه! مأمون قیافه ای خشمناك به خود گرفت و بر سر خادمان خود فریاد زد. بعد هم گفت : همین الآن آب انار را بگیر و بخور كه براى رفع این بیمارى چاره ای جز خوردن آن نیست. 📋《ثُمَّ دَعَانِي فَقَالَ : ائْتِنَا بِرُمَّانٍ فَأَتَيْتُهُ بِهِ! فَقَالَ لِي : اعْصِرْهُ بِيَدَيْكَ فَفَعَلْتُ وَ سَقَاهُ الْمَأْمُونُ الرِّضَا(ع) بِيَدِهِ! فَكَانَ ذَلِكَ سَبَبَ وَفَاتِهِ فَلَمْ يَلْبَثْ إِلَّا يَوْمَيْنِ حَتَّى مَاتَ》 ♦️در این هنگام مأمون به من گفت : براى ما انار بیاور! من هم آوردم. بعد مأمون رو کرد به من و گفت : با دست خود آن را فشار بده و آبش را بگیر. من هم این کار را کردم. مأمون آن آب انار را با دست خود به حضرت رضا(ع) خورانید و همان باعث شهادت حضرتش شد. اباصلت هروی می گوید : 📋《دَخَلْتُ عَلَی الرِّضَا(ع) وَقَدْ خَرَجَ المَأْمُونُ مِنْ عِنْدِهِ. فَقَالَ لِی : یَا أَبَا الصَّلْتِ! قَدْ فَعَلُوهَا! وَجَعَلَ یُوَحِّدُ اللهَ وَیُمَجِّدُهُ》 ♦️در این هنگام؛ وقتی مأمون از محضر امام(ع) خارج شد، من بر حضرت(ع) داخل شدم. همین که ایشان مرا دید، به من فرمود : اباصلت! بالاخره کارخودشان را کردند. اباصلت می گوید : بعد از این جمله شنیدم که حضرت(ع) شروع به حمد و ستایش الهی کرد.(۲) 👤شیخ صدوق به نقل از اباصلت هروی نقل می کند : در آن روز امام رضا(ع) قبل از اینکه نزد مامون برود، به من فرمود : 📋《يَا أَبَا الصَّلْتِ! غَداً أُدْخَلُ عَلَى هَذَا الْفَاجِرِ! فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ وَ أَنَا مَكْشُوفُ الرَّأْسِ فَتَكَلَّمْ أُكَلِّمْكَ وَ إِنْ أَنَا خَرَجْتُ وَ أَنَا مُغَطَّى الرَّأْسِ فَلَا تُكَلِّمْنِي》 ♦️ای اباصلت! من فردا نزد این مرد فاجر و تبهکار می روم. وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است. اباصلت پریشان خاطر، منتظر خروج امام(ع) از نزد مامون شد. بعد از مدتی، اباصلت مشاهده کرد که؛ 📋《فَخَرَجَ مُغَطَّى الرَّأْسِ فَلَمْ أُكَلِّمْهُ حَتَّى دَخَلَ الدَّارَ فَأَمَرَ أَنْ يُغْلَقَ الْبَابُ فَغُلِقَ ثُمَّ نَامَ عَلَى فِرَاشِهِ وَ مَكَثْتُ وَاقِفاً فِي صَحْنِ الدَّارِ مَهْمُوماً مَحْزُوناً》 ♦️امام رضا(ع) از نزد مامون خارج شد، در حالی که؛ عبایش را به سر انداخته بود و به خانه رفت و به من فرمود : اباصلت! در را ببند! سپس در بستر افتاد.(۳) 📚منابع : ۱)۲)الإرشاد شیخ مفید، ج‏۲، ص۲۷۰ ۳)عيون أخبار الرضا(ع) شیخ صدوق، ج‏۲، ص۲۴۳
✅حضرت رسول اکرم(ص) در بین معصومین فقط سه شخص را تعبیر به بَضْعة (پاره تن) کرده است! 1⃣ :👇 حضرت رسول اکرم(ص) می فرماید : 📋《أَلاَ وَ إِنَّ عَلِيّاً(ع) بَضْعَةٌ مِنِّي، فَمَنْ حَارَبَهُ فَقَدْ حَارَبَنِي وَ أَسْخَطَ‌ رَبِّي》 ♦️بدانید که همانا علی(ع) پاره تن من است. پس هر کس با او به محاربه برخیزد، با من محاربه کرده و خشم پروردگارم را نیز برانگیخته است.(۱) 2⃣ :👇 حضرت رسول اکرم(ص) می فرماید : 📋《إِنَّ فَاطِمَةَ(س) بَضْعَةٌ مِنِّی‏، مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی》 ♦️همانا فاطمه(س) پاره تن من است، هر کس او را آزار نماید مرا آزار نموده، و هر کس او را شاد کند، مرا شاد کرده است.(۲) 3⃣ :👇 حضرت رسول اکرم(ص) می فرماید : 📋《سَتُدْفَنُ بَضْعَةُ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ لَايَزُورُهَا مُؤْمِنُ الَّا أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ وَ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَي النَّارِ》 ♦️به زودی پاره‏ ی تن من در سرزمين خراسان دفن مي‏ شود، که هيچ مؤمني او را زيارت نمي‏ کند، مگر اين که خداوند متعال بهشت را بر او واجب ساخته و پيکر او را بر آتش دوزخ حرام می سازد.(۳) 📚منابع : ۱)تفسیر فرات کوفی، ص۴۷۷ ۲)اعتقادات الإمامیة شیخ صدوق، ص۱۰۵ ۳)امالی شیخ صدوق، ص۶۳
🔸🔶《السَّلاَمُ عَلَیْکَ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ(ع) الْبَرَّ التَّقِيَّ الْإِمَامَ الْوَفِيَّ الرَّضِيَّ الزَّكِيَّ》🔶🔸 ✅شیخ صدوق به نقل از اباصلت هروی نقل می کند که؛ امام رضا(ع) یک روز قبل از این که امام رضا(ع) توسط مامون عباسی مسموم شود، به من فرمود : 📋《يَا أَبَا الصَّلْتِ! غَداً أُدْخَلُ عَلَى هَذَا الْفَاجِرِ! فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ وَ أَنَا مَكْشُوفُ الرَّأْسِ فَتَكَلَّمْ أُكَلِّمْكَ وَ إِنْ أَنَا خَرَجْتُ وَ أَنَا مُغَطَّى الرَّأْسِ فَلَا تُكَلِّمْنِي》 ♦️ای اباصلت! من فردا نزد این مرد فاجر و تبهکار می روم. وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است. فردای آن روز امام رضا(ع) پیش مامون رفت و من پریشان خاطر، منتظر خروج امام(ع) از نزد مامون شدم. بعد از مدتی، اباصلت مشاهده کردم که؛ 📋《فَخَرَجَ مُغَطَّى الرَّأْسِ فَلَمْ أُكَلِّمْهُ حَتَّى دَخَلَ الدَّارَ فَأَمَرَ أَنْ يُغْلَقَ الْبَابُ فَغُلِقَ ثُمَّ نَامَ عَلَى فِرَاشِهِ وَ مَكَثْتُ وَاقِفاً فِي صَحْنِ الدَّارِ مَهْمُوماً مَحْزُوناً》 ♦️امام رضا(ع) از نزد مامون خارج شد، در حالی که؛ عبایش را به سر انداخته بود و به خانه رفت و به من فرمود : اباصلت! در را ببند! سپس در بستر افتاد. و من نیز در وسط خانه محزون و ناراحت ایستاده بودم. 📋《فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ عَلَيَّ شَابٌّ حَسَنُ الْوَجْهِ قَطَطُ الشَّعْرِ أَشْبَهُ النَّاسِ بِالرِّضَا(ع) فَبَادَرْتُ إِلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ : مِنْ أَيْنَ دَخَلْتَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ؟ فَقَالَ : الَّذِي جَاءَ بِي مِنَ الْمَدِينَةِ فِي هَذَا الْوَقْتِ هُوَ الَّذِي أَدْخَلَنِي الدَّارَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ! فَقُلْتُ لَهُ : وَ مَنْ أَنْتَ؟ فَقَالَ لِي : أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْكَ يَا أَبَا الصَّلْتِ! أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع)! ثُمَّ مَضَى نَحْوَ أَبِيهِ فَدَخَلَ وَ أَمَرَنِي بِالدُّخُولِ مَعَهُ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ الرِّضَا(ع) وَثَبَ إِلَيْهِ فَعَانَقَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ سَحَبَهُ سَحْباً إِلَى فِرَاشِهِ وَ أَكَبَّ عَلَيْهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) يُقَبِّلُهُ وَ يُسَارُّهُ بِشَيْ‏ءٍ لَمْ أَفْهَمْهُ [ثُمَّ] مَضَى الرِّضَا(ع)》 ♦️ناگهان دیدم جوانی بسیار زیبا پیش رویم ایستاده که شبیه ترین کس به حضرت رضا(ع) است.  جلو رفتم و عرض کردم : از کجا داخل شدید؟ درها که بسته بود. فرمود : آن کس که مرا از مدینه تا اینجا آورد، از در بسته هم وارد کرد. پرسیدم : شما کیستید؟ فرمود : من حجّت خدا بر تو هستم، ای اباصلت! من محمد بن علی الجواد(ع) هستم. سپس به طرف پدر گرامی اش رفت و فرمود : تو هم داخل شو! تا چشم مبارک حضرت رضا(ع) به فرزندش افتاد، او را در آغوش کشید و پیشانی‌اش را بوسید. امام جواد(ع) خود را روی بدن امام رضا(ع) انداخت و او را بوسید. سپس آهسته شروع کردند به گفتگو که من چیزی نشنیدم. اسراری بین آن پدر و پسر گذشت تا اینکه روح ملکوتی امام رضا(ع) به عالم قدس پر کشید.(۱) در اینجا فرزندی در لحظات آخر عمر شریف پدرش، بر بالین ایشان حاضر شد، و شاهد جان دادن پدر شد، اما در کربلا بر عکس این قضیه بود، و پدری شاهد جان دادن فرزندش برومندش بود. خورازمی از علمای اهل تسنن، در مقتل خود نقل می کند : وقتی حضرت علی اکبر(ع) به میدان رفت و جانانه جنگید، و وقتی که از مرکب به زمین افتاد و توسط دشمن قطعه قطعه شد. امام حسین(ع) شتابان خود رو به بالین جوانش رساند. 📋《فَأَخَذَهُ الحُسَينُ(ع)، فَضَمَّهُ إِلَيهِ!》 ♦️سید الشهداء(علیه السلام) علی اکبر(ع) را گرفت و به سینه ی مبارک چسبانید. 📋《وَ لَم يَزَل كَذَلِكَ عَلَى صَدرِهِ حَتَّى مَاتَ! فَلَمَّا نَظَرَ إِليَه مَيِّتَا! قَالَ : عَلَى الدُنيَا بَعدَكَ العَفَا!》 ♦️و همچنان سید الشهدا(ع) او را به سینه چسبانیده بود، تا اینکه جوانش جان داد. هنگامی که سید الشهد(ع) به بدن بی جان علی اکبر(ع) نظر نمود، فرمود : بعد از تو وای بر دنیا!(۲) و دراین هنگام؛ 📋《وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ》 ♦️حضرت(ع) صورت خود را بر صورت على اکبر(ع) گذاشت.(۳) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : سبزه شد روی تو تا لاله بُستان نرود چشم من خون شد و از روی تو آسان نرود زعفران پس ز کجا جانب بغداد آید شکوه ی سرخت اگر سوی خراسان نرود وحشت داغ تو رَم داد دلم را ورنه گفته بودند که آهو به بیابان نرود فاطمه بهر سرت روغن بادام آورد گریه کرده است که زلف تو پریشان نرود عرق آلود به دیدار تو آمد پدرت زآن که بی غسل، کسی دیدن خوبان نرود 👤سهرابی 📚منابع : ۱)عيون أخبار الرضا(ع) شیخ صدوق، ج‏۲، ص۲۴۳ ۲)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲، ص۳۱ ۳)اللهوف ابن طاووس، ص۱۱۴
🔹️🔹️اشعار و مطالب شهادت حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام ☝️☝️☝️☝️
🏴 آنجا جسم است و اینجا جان...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اولین فیلم رنگی از حرم امام رضا (ع) 👈 این فیلم کوتاه بخشی از مستند Double Joumey است که ادعا شده در سال ۱۳۱۸ خورشیدی (۸۲ سال قبل) توسط یک گردشگر سوئیسی به نام الامایارد ضبط شده است. این گردشگر سوئیسی در میان شراره‌های جنگ جهانی دوم به همراه دوستش راهی شرق می‌شود و با یک ماشین سواری از راه افغانستان خود را به ایران می‌رساند و با دوربینی که زیر لباسش پنهان کرده بود، وارد حرم می‌گردد؛ آنگاه اولین فیلم رنگی از حرم امام رضا (ع) را در تاریخ ثبت می‌کند. گفته می‌شود که صدای گوینده فیلم، مربوط به ایرِن ژاکوب (Irène Jacob) هنرپیشه سوئیسی تبار فرانسه است که بعدا صدایش روی فیلم قرار گرفته است.
🏴 گوشه ای از غربت حضرت امام رضا علیه السلام از زبان علّامه حسینی طهرانی قدّس سرّه ◾️۱) ابتلاى آن حضرت به سياست شيطانيّه مأمون؛ چون با نقشه اى عجيب آن حضرت را از جوار قبر جدّش رسول اکرم حرکت داد، و در ولايت مَرو در حقيقت زندانى و تبعيد و نفى وطن و حبس نظر نمود؛ ◾️و در ظاهر آن حضرت را به خلعت حکم و ولايت مخلّع، و در باطن آن حضرت را از همه شئون جدا و عزل نموده، اجازه فتوى و خواندن نماز جمعه و عيد نميدهد. ◾️۲) به عوض آنکه پس از شهادت پدرش موسى بن جعفر عليهما السلام مواليان و وکلاى پدرش، يکباره اطراف او را بگيرند و امامت او را گردن نهند، تصديق نکردند، و حاضر نشدند تسليم شوند و پولها را بسپارند، ◾️ همه از حضرت رضا عليه السّلام برگشتند و گفتند که: موسى بن جعفر نمرده است و زنده است و حجّت خدا علىّ بن موسى الرّضا را انکار کردند. چه غربتى از اين بالاتر؟ ◾️۳) انکار امامت فرزندش محمّد بن علىّ است، بلکه انکار فرزندى او را سلامُ الله علَيهما. و اين نه تنها از غريب صورت گرفته، بلکه أقوام نزديک مانند أعمام و بنى أعمام آن حضرت امامت و وصايت آن نورِ ديده را انکار کردند، 📚 «روح مجرد» خلاصۀ ص ۲۲۰ تا ۲۲۹
حرم مطهر رضوی دعا گوی دوستان عزیز کانال هستم
شهادت حضرت سکینه سلام الله علیها تسلیت باد
وای از آن دم که از سرِ طفلی دستِ یک مرد روسری بکشَد وای از آن دم که بر سر بابا دختری دست مادری بکشَد دختری که عجیب دلتنگ است تنگِ بابا و تنگِ آغوشَش دختری که شُدست سرخ و کبود چون گلِ لاله ، لاله ی گوشش طفلِ معصوم عاری از کینه ست چیزی از جنگ هم نمیداند زیر لب غرقِ بغض میگوید زیر لب غرقِ بغض میخواند: در مسیری که آمدم تا شام دردِ دل ها به ماه میکردم هرکسی چپ نگاهمان میکرد به عمویم نگاه میکردم ای یتیمانِ کوفه ی دیروز قلبِ مارا عجیب آزردید پدرِ ما علیست مَردی که نان و خرما ز سُفره اش خوردید
بعد از پدر، اسیر و گرفتار مانده‌ام در خاطراتِ تلخِ پر از خار مانده‌ام گودال را به چشمِ خودم دیده‌ام، که من؛ یک عمر با دو دیده‌‌ی خون بار مانده‌ام کابوسِ شمر خوابِ شبم را گرفته است با بهتِ روزِ واقعه بیدار مانده‌ام من با رقیه در پیِ خورشید بودم و … حالا بدونِ همدم و غمخوار مانده‌ام شامِ بلا نرفته ز یادِ سکینه، که؛ در ازدحامِ کوچه و بازار مانده‌‌ام (یک مشک از قبیله‌ی ما یک عمو گرفت) اینگونه است تشنه‌ی دیدار مانده‌ام با شرم از نگاهِ پر از اشکِ مادرش در پشتِ دربِ بیتِ علمدار مانده‌ام
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد بزرگی کن، ببوس این دختر کوچک‌تر خود را لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست برو در نهر علقم، کن خبر آب‌آور خود را ز دورادور، می‌دیدم گلویت عمه می‌بوسید مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را به همراه مسافر آب می‌پاشند، ‌من ناچارم به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را؟  
نقش جلیله دخترِ ارباب سرجدا بعد از شهادت پدرش، بعد نینوا… کمتر نبود از هنرِ عمه های خود با شعر، خطبه، نوحه، تباکی، بکا، دعا یعنی پس از شهادت شاه شهیدمان مرهون نوحه های سکینه ست کربلا آن بانویی که عابدۀ اهلبیت بود با سوز خویش داده چنین درسِ دین بما تیغ زبان گشود، به فریادِ فاطمی گفت از هزار داغ، یکی را برای ما وقت غروب بود و أذانی نمی رسید إلاّ صدای هلهلۀ لشگر دَغا دیدم به چشم خویش در اطراف خیمه گاه در لابلای شیون و غوغای ماجرا یک دسته نیزه، رأسِ بریده کنند حمل یک فوج نیزه، معجرِ زنهای با حیا دست خودم نبود که فریاد میزدم معجر مگیر از سرِ ما، پَستِ بی حیا دیدم ز پای خواهر من زیوری ربود یک نابکار، با طمع و حرص، بی هوا در بینِ دود و آتشِ خیمه، بدست خصم دیدم چکید خون، ز همه گوشواره ها دیدم فرارِ خواهر دیگر در آن میان با دامنِ به شعله نِشسته ،سوی کجا؟ میگفت با تمام نواهای زخمی اش اینجاست موجِ خونِ خدا، موج کربلا این موجِ کربلا همه را غرق می کند مستغرق خدا چو سکینه، نه در بلا
🍃قسمت اول 🔹️سید مهدی میرداماد ای مسجدُ الحرامِ حرم سامرای تو  بیت الوِلای دل، حَرمِ با صفای تو   قرآن یگانه دفترِ مدح و ثنای تو  روح مَلَک کبوترِ صحن و سرای تو  آیینه ی جمال خداوند سرمدی  فرزندِ پاکِ چهار علی، سه محمدی  رضوان بدان جلال و شرف سائلِ درت  خورشید سجده بُرده به خاکِ مطهرت   *از امام رضا به بعد به ائمه میگن: اِبنُ الرِضا، هم به امام جواد و هم به امام هادی و هم به امام حسن عسکری...* روحِ رضاست در نَفَسِ روح پرورت  نامت حَسَن نه، بلکه حَسَن پای تا سرت *چقدر این بیت زیباست، ببین از پدران و اجدادش چی به ارث برده این آقا...* میراثِ زهد و نورِ هدایت ز هادیت علمِ امام هشتم و جودِ جوادیت *از پدر زهد و نور هدایت، از امام رضا علم، از امام جواد جود، یه وجود نازنین و این همه عظمت...* معصوم سیزده ولی الله ذوالمنن ابن الرضای سومی و دومین حَسَن گل ریزد از بهشت به خاکت چمن چمن شرمنده در ثنای تو از کوچکی سخن در کلام و لعلِ لبِ گوهری کجا وصفِ اَبا مُحمدٍ الْعَسکری کجا انوار ده امام درخشد ز روی تو یادآورِ رسول خدا، خلق و خوی تو *چه اخلاقی داشت با وجود اینکه نگهبان براش گذاشته بودن، حتی دور و بری های آقا هم خیلی ها جاسوس بودن، خیلی ها منافق بودن، اما باز هم حضرت حواسش به اینها بود، اذیتش میکردن ولی باز هم حضرت نگران بود، مرتب می‌پرسید غذا چی خوردن؟ حالشون چطوره؟ مریضی ندارند؟ مشکلی ندارند، حاجتی ندارند؟ الله اکبر از این اخلاق، از جدش رسول خدا این اخلاق رو به ارث برده"إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق" این حضرت هم فرزند همون آقاست، از نگهبان خیری ندید، از جاسوس‌ها جز بدی و اذیت، اما مرتب حالشون رو می پرسید، جوری با اخلاق رفتار می‌کرد جذبش میشدن، شیعه اش میشدن، می اومدن به دست و پاش می افتادند.* انوار ده امام درخشد ز روی تو یادآور رسول خدا خلق و خوی زیباترین دعای مَلَک گفتگوی تو مسجود جن و انس بود خاک کوی تو بحری که در صدف دُرِّ جان پرورد تویی در دامنش امام زمان پرورد تویی *اسم امام زمان رو بردم، امروز دور هم جمع شدیم بگیم: "آجرک الله، یا بقیه الله" آقاجان! سرت سلامت، امروز روزِ یتیمی شماست، روزِ از دست دادن پدر برای شماست، چقدر سخت گذشت به امام ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net
●•┄༻↷◈↶༺┄•● قبر تو کعبۀ دل و صحنت مطاف جان زُوّار هر شبِ حرمت صاحب الزمان *مگه میشه امروز امام عسکری، امام زمان رو زائر خودش نبینه، آقاجان یه سری هم به بزم عزای ما بزن، میگن برای پدر، برای عزیزی ختم و عزا بگیری پسر باید دَمِ در بیاسته وخوش آمد بگه، یا صاحب الزمان! شما دَمِ دری آقا، شماصاحب عزایی آقا... میگن باید خودت رو به صاحب عزا نشون بدی، ریا نیست، خودتو نشونش بدی، یا صاحب الزمان! شما حتماً اومدید مجلسِ عزای باباتون، آقاجان! کجایی دورت بگردم؟ کجایی بیام شال عزاتون رو بوسه بزنم؟ کجایی بیام بگم: آقا! خدا صبرت بده... چه کردن با امام عسکری؟ روضه بخونم، اونایی که آمادۀ ناله زدن هستند، بسم الله...* هرگز شبی ز شام غمت تیره تر نبود آن شب به غیر ناله نوایی دگر نبود ای آفتابِ معرفت ای عسکری لقب گُل را چنان تو زندگیِ مختصر نبود *بیست وهشت سالش بود امام عسکری، بیست وهشت سال چقده؟ جوانِ بیست و هشت ساله الان تو جلسه حتماً نشسته، "الله اکبر" من ازشما سوال میکنم، جوانِ بیست و هشت ساله اوج قدرته، بیست وهشت ساله تنومنده، جوانه، اما این زهر کاری کرد با امام عسکری، نوشتند امروز صدا زد: مهدی پسرم! تشنه هستم بابا، اینجوری هم صدا نزد که من میگم، نگفت مهدی جان، صدا زد: "یا سیدُ اهل بیتی!" ای آقای اهل بیت من! پسرم! یه ظرف آب به بابا بده... زهر کاری با بدن کرده بود، بدن میلرزید، دست‌ها میلرزید، ظرف آب رو آورد اما اینقدر دست و پای حضرت میلرزید، حتی ظرف آب رو آورد جلو، دندان‌ها می‌خورد به ظرف آب، نتونست آبی بنوشه، چند بار آب آوردن، دندان‌های حضرت به ظرف آب میخورد، رمق نداشت حتی آب بنوشه... امروز یه پسر میخواست یه پدر رو سیراب بکنه، نمیدونم تونست یا نه؟ اما کربلا یه پدر میخواست پسر رو سیراب کنه، اونم چه پسری...کجا؟ اون ساعتی که بچه اش رو روی دست گرفت... یا صاحب الزمان! میخواستی پدر رو سیراب کنی کسی مزاحمت نشد، کسی ظرف آب رو ازت نگرفت، کسی مانع نشد، اما جدت بچه اش رو روی دست گرفت، داشت حرف می‌زد، نذاشتن حرفش تموم بشه،"فَذُبِحَ مِنَ الاُذُنِ اِلیَ الاُذُن" چرا مقتل میگه: "فَذُبِحَ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ" چرا نگفت: "فَقَتَلَ" اینجا عبارت "ذَبَحوا" ست... یا امام عسکری! اجازه بدید پرده رو کنار بزنم: دوتا شهید تو کربلا ذبح شدن، این عبارت برای هیچ شهیدی نیامده، بقیه شهدا رو میگه "قُتِلَ"، این دوتا شهید رو میگه: "ذُبِحَ" سادات ببخشند، دوتا شهید رو ذبح کردن، من خیلی روضه رو باز نمیکنم، یه اشاره، دوتا شهیدی که ذبح شدن یکی این شیر خواره بود، یکی هم خودِ امام حسین، امام رضا فرمود: "فذُبحَ كما ذُبِح الكبش" چرا میگه "ذُبحَ"، یه جمله هرکی ناله داره، چون ابی عبدالله هنوز داشت صحبت می‌کرد، هنوز داشت مناجات می‌کرد، هنوز زنده بود سر از بدنش جدا شد ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net
mirdamad_shahadat_Askari_1.mp3
5.71M
|⇦•ای مسجدُ الحرامِ حرم... و توسل ویژۀ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن عسکری علیه السلام به نفس سیدمهدی میرداماد •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● 💠 شیعیان ما در اندوهی دائم به سر می برند تا فرزندم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) نوید ظهورش را داده ظاهر شود. 📚 بحارالأنوار ج ۵۰ص۳۱۷
┈•‌‌‌‌‌‌꧁بٰابُ༼﷽༽الْحَرَم꧂•┈ |⇦•سلام آقا تو ‌هستی.. و توسل ویژۀ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن عسکری علیه السلام به نفس استاد حاج منصور ارضی•ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● سلام آقا تو ‌هستی یوسفِ زهرا سلام آقا شدی آوارۀ صحرا، غریب آقا.. سلام آقا میدونم‌ که عزاداری در این شبها به درد و غم‌گرفتاری، غریب آقا.. میاد امشب صدایِ گریه هایِ تو غم بابا شده امشب عزایِ تو، غریب آقا.. *منتظر پسرشِ .. پنج‌ سالشه .. عزیزمُ بگید بیاد .. مهدیمُ بگید بیاد کنارم ..* بیا بابا کنارم با دو چشم تر ببوسم من لب تو لحظه آخر، عزیزمن‌.. همین روزا به زخم‌ ما نمک خورده همین روزا بدون مادر کتک خورده، عزیز من.. همین روزا عمومون محسنُ ‌کشتن همین روزا یه‌ کوهِ هیزم آوردن، عزیز من.. همین روزا میون یک ‌در و دیوار شده زخمی یه سینه با نوک مسمار لب تشنه‌ غریبِ عالمینم من دم آخر فقط یاد حسینم من *میگه آبُ که برد تا دهانش .. حضرت این دندوناش چنان‌ میخورد به این ظرف آب .. آب میریخت رو لباسایِ حضرت .. هر جوری تونست بخوره قطره ای، ذره ای، آبُ خورد.... ریخت رو لباسش ..* لب تشنه غریب عالمینم من دم آخر فقط یاد حسینم من، حسین جانم.. به هر سختی مرا آخر کفن کردی تو‌ هم‌ گریه برای پیرُهن‌کردی، حسین‌جانم.. دم مغرب سرش بر نیزها بردن همه زنها به هر کوچه‌ کتک خوردن حسین ... ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net
Arzi_shahadat_Askar_2.mp3
2.85M
|⇦•سلام آقا تو ‌هستی.. و توسل ویژۀ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن عسکری علیه السلام به نفس استاد حاج منصور ارضی•ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● «نحن کهف لمن اِلتجا الینا» ما پناهگاهیم برای هرکس که به ما پناه آورد
یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست کنج زندان بل اگریه ی باران کم نیست سامرایی شده ام،راه گدایی بلدم لقمه نانی بده، ازدست شما نان کم نیست قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست یازده بار به جای تو به مشهد رفتم بپذیرش،به خدا حج فقیران کم نیست زخم دندان تو و جام پر از خونابه ماجرایی ست که در ایل تو چندان کم نیست بوسه ی جام به لبهای تو یعنی این بار خیزران نیست ولی روضه ی دندان کم نیست از همان دم پسر کوچکتان باران شد تا همین لحظه که خون گریه ی باران کم نیست در بقیع حرمت با دل خون میگفتم که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست؟
تسلیت ای حجّت ثانی عشر یابن الحسن زود بود از بهر تو داغ پدر یابن الحسن قلب بابت از شرار زهر دشمن آب شد سوخت جسم و جانش از پا تا به سر یابن الحسن کودک شش ساله بودی بر پدر خواندی نماز ریختی از چشم خود خون جگر یابن الحسن زود گرد بی کسی بر ماه رخسارت نشست زود کردی جامۀ ماتم به بر یابن الحسن قرن ها چشم تو گریان است بر جدّت حسین لحظه لحظه ریختی اشک بصر یابن الحسن طفل بودی پیش چشمت چشم بابا بسته شد تو نگه کردی و او زد بال و پر یابن الحسن مخفی از چشم همه، چشم تو بر بابا گریست سوختی چون شمع سوزان تا سحر یابن الحسن قرن ها فریاد زهرا مادرت آید به گوش از مدینه بین آن دیوار و در یابن الحسن یوسف زهرا بیا با ما بگو آخر چرا تربت زهراست مخفی از نظر یابن الحسن ای سرشک چارده معصوم از چشمت روان ای زده هجر تو بر دل ها شرر یابن الحسن روز«میثم» تیره تر می باشد از شام فراق تا شود خورشید رویت جلوه گر یابن الحسن