eitaa logo
روضة الحسین علیه السلام
339 دنبال‌کننده
178 عکس
157 ویدیو
26 فایل
🏴روضه الحسین علیه السلام 🔰کانالی برای مبلّغین 📝حاوی روضه ها و سینه زنی های زیبا، پرمحتوا و مستند و همچنین کشکولی از مطالب مفید برای مبلغین و روضه خوان ها
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از پدر، به فاطمه دشمن امان نداد وز مهر، کس تسلی آن خسته جان نداد! زهرا ندید محسن و، گلچین روزگار گل چید و فیض دیدن بر باغبان نداد! می‏ خواست با پسر بدهد جان به پشت در اما چو بی کسی علی دید، جان نداد! در کوچه خواست تا که شود حامی علی دردا که تازیانه‏ء دشمن امان نداد! هر قهرمان کند به نشان خود افتخار زهرا نشان خود به علی هم نشان نداد مرحوم قاسم ملکی @rozeh1443
دیده شد دریای خون گوهر نمیدانم چه شد؟ دل به جان آمد ولی دلبر نمیدانم چه شد؟ لاله ها در خون نشستند از فراق باغبان نرگس بیمار در بستر نمیدانم چه شد؟ محرم گلهای این باغم ولی در کوچه باغ یاس من شد رنگ نیلوفر نمیدانم چه شد؟ آب شد شمع وجود من مپرس از ماجرا سوخت آن پروانه خاکستر نمیدانم چه شد؟ دوزخی مردم بهشت وحی را آتش زدند جبرئیل آمد ولی کوثر نمیدانم چه شد؟ زهره الزهرای من وقتی که شد نقش زمین آسمان شد نیلگون دیگر نمیدانم چه شد؟ دختر وحی و نبوت فضه را میزد صدا فضه حیران بود پشت در نمیدانم چه شد؟ سرگذشت گلبن عصمت اگر پائیز بود سرنوشت غنچهء پرپر نمیدانم چه شد استاد محمدجواد غفورزاده (شفق) @rozeh1443
امشب ردیف شد غزلم با نمی‌شود یا می‌شود تمام کنم یا نمی‌شود شاعر چه باید از تو بگوید که شأن توست؟ ناموس خلقت است؛ خدایا! نمی‌شود باور کنید حکم گذرنامه‌ی بهشت الّا به دست فاطمه امضا نمی‌شود دوزخ کنار می‌کشد از نام پاک او آتش حریف دختر طاها نمی‌شود تنها نه هستی علی از دست رفته است هستی بدون فاطمه معنا نمی‌شود زخمی ست داغ فاطمه بر سینه‌ی علی زخمی که هیچ‌گاه مداوا نمی‌شود «لاخیرَ بعدَ فاطمه» هم بی‌حساب نیست یعنی کسی برای تو زهرا نمی‌شود حُزنی فَسرمَدٌ وَ لیالی مُسَهَّدٌ این گفته ‌های توست كه حاشا نمی‌شود می‌خواستی كه دخترت از حال مادرش چیزی نپرسد از تو، دریغا! نمی‌شود تقویم عمر یاس تو هجده بهار داشت این راز مبهمی ست که افشا نمی‌شود این گنج تا قیام قیامت نهفته است این قبر، گوهری ست که پیدا نمی‌شود برگَرد یاس پرپر گل خانه‌ی رسول! در سینه‌ی علی، غم تو جا نمی‌شود آن شب سپیده سر زد و روشن نشد چرا از گوشه‌ی بقیع، علی پا نمی‌شود @rozeh1443
قَالَ الصَّادِقُ:… ثُمَّ لَطَمَهَا، فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى‏ قُرْطٍ فِي‏ أُذُنِهَا حِينَ نُقِفَتْ‏ [نَقَفَ]. ترجمه: امام صادق(علیه السلام) فرمودند: … سپس (عمر) سیلی به صورت حضرت(علیها السلام) زد، گویی به گوشواره‌ی گوش می‌نگرم، که شکسته شد… 📚اختصاص، شیخ مفید،(۴۱۳هـ ق) ص۱۸۵؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۲۹، ص۱۹۲. @rozeh1443 😔😔
[@noororreza]khotbeyefadakiye-part(3).mp3
7.96M
◼️ السَّلامُ عَلَیکِ أَیَّتُها المَظلومَةُ المَغصُوبَةُ◼️ 🏷/ بخش3 🗣بانوای: محسن فرهمند آزاد / وحید جلیلوند @rozeh1443
الف: روایت طبرسی: وَ أَمَّا أَنْتَ يَا مُغِيرَةَ بْنَ شُعْبَةَ فَإِنَّكَ لِلَّهِ عَدُو … وَ أَنْتَ الَّذِي ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى‏ أَدْمَيْتَهَا. امام حسن مجتبی(علیه السلام) به مغیرة‌ بن‌ شعبه فرمود: اما تو ای مغیره! دشمن خدایی … تو فاطمه(علیها السلام) دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را به گونه‌ای کتک زدی، که او را خونین ساختی… 📚 احتجاج، طبرسی، (۵۶۰هـ ق) ص۴۱۴؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۳۱، ص۶۴۵ و ج۴۳، ص۱۹۷ و ج۴۴، ص۸۳ ؛ ضیاء العالمین، فتونی،(۱۱۳۸هـ ق) (مخطوط) قریب به همین مضمون: ج۲، ص۶۰-۶۴؛ بیت الاحزان، محدث قمی، (نشر دارالحکمة) ص۱۱۶. ب: روایت طبری: فَقَالَ مِقْدَادُ لِعُمَرَ: لَقَدْ ذَهَبَتْ بِنْتُ رَسُولِ الله مِنَ الدُّنْيَا وَ كَانَ الدَّمُ يَخْرُجُ مِنْ ظَهْرِهَا وَ جَنْبِهَا بِسَبَبِ ضَرْبِكَ لَهَا بِالسَّيْفِ وَ السَّوْطِ … [هنگامی‌که عمر جریان دفن مخفیانۀ فاطمۀ زهرا(علیها السلام) را از مقداد شنید او را زد.] مقداد به عمر گفت: دختر رسول الله(صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت در حالیکه خون از کمر و پهلوی او جاری بود به سبب ضرب شمشیر و تازیانه‌ای که شما بر او زدید .. 📚 کامل بهائی، عمادالدین طبری: ص۳۱۴. @rozeh1443
37.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸منَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلا 🍃بیانات حضرت آیةالله حاج سیّدمحمّدصادق حسینی طهرانی مدّظلّه العالی بعد از شهادت سردار رشید اسلام حاج قاسم سلیمانی أعلی الله مقامه الشریف 🔸حق شهید سلیمانی بر تمام آحاد ملّت ایران 🔹مجاهدتهای خالصانه‌ مرحوم‌ حاج‌قاسم‌ در سالهای‌ طولانی 🔸نائل شدن آیةالله دستغیب به مقام فنا با شهادت 🔹دستخط حاج قاسم ساعاتی قبل از شهادت به مناسبت ایام شهادت سردار رشید اسلام @rozeh1443
چون سوختم به مسجد و گفتم سخن، علی! جان مدینه سوخت از آن سوختن، علی! تو از سکوت مصلحتی غم مخور، که من با مردم از زبان تو گفتم سخن، علی! این خانه گشته انجمن درد و ما و تو پروانه‌ایم و شمع، در این انجمن، علی! کردم دفاع از تو که بازوی من شکست زین بیشتر نیامده از دست من، علی! تنها نه یک مغیره که در کوچه هر که بود کردند اتّحاد به زهرا زدن، علی! از تازیانه‌ها که به جانم نواخت خصم نام تو نقش بست به بازوی من، علی! سید رضا موید @rozeh1443
رفت و غم خانه شد از غصه سرای من و او گر چه مانده است به جا خاطره های من و او   یاد ایّام نشستن سر یک سفره به خیر خانه ای بود پر از لطف و صفای من و او   روزهایی که صمیمانه به من می خندید و عجب حال خوشی داشت هوای من و او   ما از آن زندگی ساده چه راضی بودیم و رضا بود خدا هم به رضای من و او   بستری بود ولی هم سخن خوبی بود جریان داشت در این خانه صدای من و او   بستری بود ولی نبض دلم دستش بود و مجال نفسی بود برای من و او   با همان دست شکسته چه دعایی می کرد مردمی را که نماندند به پای من و او   مردمی را که به این مسئله واقف بودند که دو عالم همه هستند گدای من و او   هدف اصلی دشمن من و زهرا بودیم کشته شد محسنم آن روز به جای من و او @rozeh1443
▪️لحظات آخر عمر شریف فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضور حسنین در کنار پیکر بی جان مادر: لَمَّا حَضَرَتْهَا الْوَفَاةُ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَتَى النَّبِيَّ لَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ بِكَافُورٍ مِنَ الْجَنَّةِ فَقَسَمَهُ أَثْلَاثاً ثُلُثاً لِنَفْسِهِ وَ ثُلُثاً لِعَلِيٍّ وَ ثُلُثاً لِي وَ كَانَ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً فَقَالَتْ يَا أَسْمَاءُ ائْتِينِي بِبَقِيَّةِ حَنُوطِ وَالِدِي مِنْ مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا فَضَعِيهِ عِنْدَ رَأْسِي فَوَضَعَتْهُ ثُمَّ تَسَجَّتْ بِثَوْبِهَا وَ قَالَتِ انْتَظِرِينِي هُنَيْهَةً وَ ادْعِينِي فَإِنْ‏ أَجَبْتُكِ‏ وَ إِلَّا فَاعْلَمِي أَنِّي قَدْ قَدِمْتُ عَلَى أَبِي فَانْتَظَرَتْهَا هُنَيْهَةً ثُمَّ نَادَتْهَا فَلَمْ تُجِبْهَا فَنَادَتْ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى يَا بِنْتَ أَكْرَمِ مَنْ حَمَلَتْهُ النِّسَاءُ يَا بِنْتَ خَيْرِ مَنْ وَطِئَ الْحَصَا يَا بِنْتَ مَنْ كَانَ مِنْ رَبِّهِ‏ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏ قَالَ فَلَمْ تُجِبْهَا فَكَشَفَتِ الثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهَا فَإِذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْيَا فَوَقَعَتْ عَلَيْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِيَ تَقُولُ فَاطِمَةُ إِذَا قَدِمْتِ عَلَى أَبِيكِ رَسُولِ اللَّهِ فَأَقْرِئِيهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ السَّلَامَ فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ فَقَالا يَا أَسْمَاءُ مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ السَّاعَةِ قَالَتْ يَا ابْنَيْ رَسُولِ اللَّهِ لَيْسَتْ أُمُّكُمَا نَائِمَةً قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْيَا فَوَقَعَ عَلَيْهَا الْحَسَنُ يُقَبِّلُهَا مَرَّةً وَ يَقُولُ يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي قَالَتْ وَ أَقْبَلَ الْحُسَيْنُ يُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ يَقُولُ يَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَتَصَدَّعَ قَلْبِي فَأَمُوتَ قَالَتْ لَهُمَا أَسْمَاءُ يَا ابْنَيْ رَسُولِ اللَّهِ انْطَلِقَا إِلَى أَبِيكُمَا عَلِيٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّكُمَا فَخَرَجَا حَتَّى إِذَا كَانَا قُرْبَ الْمَسْجِدِ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُكَاءِ فَابْتَدَرَهُمَا جَمِيعُ الصَّحَابَةِ فَقَالُوا مَا يُبْكِيكُمَا يَا ابْنَيْ رَسُولِ اللَّهِ لَا أَبْكَى اللَّهُ أَعْيُنَكُمَا لَعَلَّكُمَا نَظَرْتُمَا إِلَى مَوْقِفِ جَدِّكُمَا فَبَكَيْتُمَا شَوْقاً إِلَيْهِ فَقَالا لَا أَ وَ لَيْسَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا قَالَ فَوَقَعَ عَلِيٌّ عَلَى وَجْهِهِ يَقُولُ بِمَنِ الْعَزَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ كُنْتُ بِكِ أَتَعَزَّى فَفِيمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِك‏.
ترجمه: روايت شده: حضرت فاطمه به هنگام رحلت، به اسماء فرمود: در زمان فوت پدرم جبرئيل كافور بهشتى آورد. پدرم آن را سه قسمت كرد. يك قسمت براى خودش، يك قسمت براى على و يك قسمت هم براى‏ من. آنگاه به اسماء فرمود: باقيمانده حنوط پدرم را كه در فلان موضع است بياور و نزد سرم بگذار. اسماء مى‏گويد: وقتى من امر آن بانو را اجرا نمودم لباس خود را روى خويشتن كشيد و به من فرمود: پس از چند لحظه مرا صدا بزن، اگر جواب تو را گفتم كه هيچ و الّا بدان كه نزد پدر بزرگوارم رفته‏ام. اسماء بعد از چند لحظه‏اى آن بانوى مظلومه را صدا زد، ولى جوابى نشنيد، دوباره صدا زد: اى‏ دختر محمّد مصطفى، اى دختر بهترين كسى كه مادرش وى را حمل كرد، اى دختر بهترين كسى كه بر روى سنگريزه‏ها پا نهاد، اى دختر آن كسى كه مقامش به قاب قوسين او ادنى رسيد! اما جوابى نگرفت. وقتى اسماء لباس آن حضرت را از روى بدنش برداشت ديد از دنيا رفته است. اسماء بدن آن بانو را حركت مى‏داد و مى‏گفت: اى فاطمه! زمانى كه نزد پدر بزرگوارت رفتى سلام اسماء بنت عميس را به آن حضرت برسان. در همان حينى كه اسماء اين سخن را مى‏گفت حسنين عليهما السّلام از راه رسيدند و گفتند: اسماء! مادر ما در چنين ساعتى به خواب نمى‏رفت؟! گفت: مادر شما خواب نرفته، بلكه از دنيا رفته است. امام حسن روى بدن مادر افتاد و پيكر مقدّس او را حركت مى‏داد و مى‏فرمود: مادر جان! قبل از اينكه روح از بدن من مفارقت كند با من تكلم كن! آنگاه امام حسين آمد و پاهاى مبارك مادر را حركت مى‏داد و مى‏بوسيد و مى‏فرمود: مادر جان! من فرزند تو حسينم. قبل از اينكه هلاك شوم و بميرم با من صحبت كن! اسماء به ايشان گفت: اى فرزندان پيامبر نزد پدرتان على برويد و آن حضرت را از فوت مادرتان آگاه نماييد. حسنين عليهما السّلام از خانه خارج و به سوى مسجد روانه شدند، هنگامى كه نزديك مسجد رسيدند صدا به گريه بلند كردند. گروهى از صحابه به حضور ايشان آمدند و گفتند: براى چه گريانيد؟! خدا چشم شما را نگرياند! شايد نظر شما به جاى جدّتان رسول خدا افتاد و از كثرت علاقه‏اى كه به او داريد گريان شديد؟ فرمودند: نه، مادر ما از دنيا رحلت كرده است. حضرت امير عليه السّلام پس از شنيدن اين خبر جانگداز با صورت به زمین درافتاد و فرمود: اى دختر حضرت محمّد! من غم و اندوه خود را بعد از تو به كه بگويم؟ من درد دلهاى خود را براى تو مى‏گفتم، اكنون براى چه كسى درد دل كنم؟ 📚بحار الأنوار،علامه مجلسی، ج‏43، ص 186-187 @rozeh1443
پای ماندن داری اما پای رفتن بیشتر یار نه ساله کنارم باش لطفا بیشتر تا که چشمم باشد از نور تو روشن بیشتر هی نگو شرمنده ام شرمنده ام! من بیشتر بی اجازه دشمنت در خانه‌ی ما پا گذاشت عذرمیخواهم‌ اگر این خانه امنیت نداشت ای خوشی من دراین دنیا !دراین دنیا بمان نه برای من برای بچه ها اینجا بمان از مدینه می‌رویم اصلا فقط با ما بمان یا بمان و یا بمان و یا بمان و یا بمان التماسم را ندیده هیچکس!حالا ببین دیده ای حیدر بیوفتد از نفس؟!حالا ببین بانوی من خانه را آوار کردن خوب نیست بهر رفتن اینهمه اصرار کردن خوب نیست چشم ضربه خورده را بیدار کردن خوب نیست با تن آتش گرفته کار کردن خوب نیست کار کردی فضه را بیتاب کردی فاطمه تو مراهم از خجالت آب کردی فاطمه شب به شب یاد گل پرپر نرفت از خاطرم چادر پاخورده ی کوثر نرفت از خاطرم شعله بالا رفت از معجر نرفت از خاطرم آتش در رفت و میخ در نرفت از خاطرم چهارچوب خانه از داغ تو هق هق میکند گر بفهمد روضه را نجار هم دق میکند از علی بگذر درآن غوغا نشد کاری کنم قنفذ آمد سوی تو اما نشد کاری کنم با قلافش زد به بازوها نشد کاری کنم این سه ماهه زخم پهلو را نشد کاری‌کنم کار حیدر سخت شد با زخم کاری میروی ای جوانمرگ علی چه زود داری میروی گرچه با طفلان هوای سوختن داریم ما خاطرت آسوده در خانه حسن داریم ما هم کفن داریم ما هم پیرهن داریم ما این دم آخر دم سینه زدن داریم ما بی کفن باشد حسین و بی حرم باشد حسن داد و بیداد از غریبی من، طفلان من @rozeh1443