eitaa logo
روضة الحسین علیه السلام
363 دنبال‌کننده
178 عکس
157 ویدیو
26 فایل
🏴روضه الحسین علیه السلام 🔰کانالی برای مبلّغین 📝حاوی روضه ها و سینه زنی های زیبا، پرمحتوا و مستند و همچنین کشکولی از مطالب مفید برای مبلغین و روضه خوان ها
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۱ شب عزاداری سیدالشهدا علیه السلام در ماه محرم مورد قبول حضرت حق تعالی قرار بگیره انشالله التماس دعا
امام حسین علیه السلام در شب عاشورا یک جور سخن گفت و در روز عاشورا یک جور دیگر. شب عاشورا، سخن از «نمی‌خواهم، احتیاج ندارم، بروید، بیعتم را برداشتم» بود. روز عاشورا می‌گوید: «بیائید به من کمک کنید، آیا یاور و مددکاری هست؟ هل من ناصر ینصرنی؟» شب صحبت می‌کند تا مبادا خبیثی در بین طیّب‌ها باشد، و روز سخن می‌گوید تا مبادا طیّبی در بین خبیث‌ها مانده باشد. شب غربال می‌کند تا فقط «صالحان» بمانند و روز غربال می‌کند تا فقط «اشقیاء» در مقابل او ایستاده باشند. آیت‌الله حائری شیرازی
حرم مطهر نائب الزیاره همه عزیزان هستم
31.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ۲ آیا برخی روضه‌ها، پایین آوردن مقام ائمه علیهم السّلام نیست؟
🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَیکِ یَا اُمَّ المَصَائِبِ》🔶🔸 ✅امام صادق(ع) می فرماید : 📋《فَإِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً ابْتَلَاهُ بِعَظِیمِ الْبَلَاءِ》 ♦️هر گاه خدا بنده‏ اى را دوست بدارد، او را به بلاى بزرگ گرفتارش سازد.(۱)  و در حدیث دیگری آمده است : 📋《إِذَا أَحَبَ‏ّ اللَّهُ‏ أَحَبَّ عَبْداً صَبَّ عَلَیْهِ الْبَلَاءَ صَبّاً فَلَا یَخْرُجُ مِنْ غَمٍّ إِلَّا وَقَعَ فِی غَمٍّ》 ♦️هر گاه خداوند گروهى یا بنده‏ اى را دوست بدارد، مانند باران بر او بلا فرو مى‏ ریزد و هیچ گاه او از غم و محنت بیرون نمى ‏رود.(۲) ابتلائات حضرت زینب کبری(س) از ابتدای طفولیت تا زمان وفات نشان از این بود که او حبیبه خداست. بر اساس روایات متعدد، نام‌گذاری حضرت زینب(س)، توسط پیامبر اکرم(ص) صورت گرفته است. به این صورت که پس از تولّد ایشان، حضرت فاطمه(س) دخترش را نزد امیرالمؤمنین علی(ع) بردند و از ایشان خواستند که نامی برای او انتخاب نماید، امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود : از پیامبر اکرم(ص) در این امر، پیشی نمی‌گیرم در آن هنگام، پیامبر اکرم(ص) در مسافرت بودند. هنگامی که سه روز گذشت، رسول خدا(ص) از سفر مراجعت نمود و همان‌گونه که رسم و سیره رسول اکرم(ص) بود، نخست، به منزل حضرت زهرا(س) وارد گشتند. امیرالمؤمنین علی(ع) به محضرشان شرفیاب شد و از ایشان در خواست کرد که برای دخترش نامی انتخاب بکند. رسول خدا(ص) فرمودند : من هم از پروردگارم پیشی نمی‌گیرم. در این هنگام جبرئیل نازل شد و درود پروردگار را ابلاغ فرمود و گفت : نام این مولود را «زینب» بگذار، چرا که این را در لوح محفوظ نوشته‌ایم.  سپس پیامبر اکرم(ص) قنداقه ایشان را طلبید. 📋《فَلَمَّا أَحَضَرَتهَا أَخَذَهَا النَّبِيُّ(ص) وَضَمَّهَا إِلَى صَدرِهِ الشَّرِيفِ وَ وَضَعَ خَدَّهِ عَلَى خَدِّهَا فَبَكَى بُكَاءً شَدِيدَاً عَالِيَاً وَ سَالَت دُمُوعُه عَلَى خَدَّيهِ》 ♦️هنگامی كه رسول خدا(ص) اين مولود را در آغوش كشيد و صورت به صورت او نهاد، يك مرتبه بلند گريه كرد و اشک چشمان مبارک بر گونه های حضرت(ص) جاری شد. اين منظره به شدت فاطمه زهرا(س) را نگران ساخت و هراسان علت گريه پدر را پرسيد. حضرت(ص) فرمود : 📋《يَا بِنتَاهُ! يَا فَاطِمَةُ(ص)! إِنَّ هَذِهِ البِنتَ سَتُبلَى بِبَلَايَا وَ تَرُدُّ عَلَيهَا مَصَائِبُ شَتَّى وَ رَزَايَا أَدهَى》 ♦️دخترم! ای فاطمه(س)! همانا اين دختر در آينده به بلایا و مصائب سخت و دشواری گرفتار خواهد شد. سپس فرمود : 📋《يَا بَضعَتِي وَ قُرَّةَ عَينِي اِنَّ مَن بَكَي عَلَيهَا وَ عَلَي مَصَائِبِهَا يَكُونُ ثَوَابُهُ كَثَوَابِ مَن بَكَي عَلَي أَخَوَيهَا》 ♦️ای پاره تنم! اي نور ديده ام! هر كس بر او و بر مصائب او گريه كند، پاداش و مزد او مانند ثواب كسي است كه بر برادرش حسن(ع) و حسين(ع) گريه كند.(۳) در زیارتی اینگونه به حضرت(س) سلام داده شده است : 📋《اَلسَّلامُ عَلَيْكِ یَا مَنْ تَحْمِلُ الْمَصائِبَ الْمُحْرِقَةِ لِلْقُلُوبِ مَعَ تَحَمُّلاتٍ شَدِيدَةٍ》 ♦️درود بر تو ای کسی که در موارد متعدد و بی شمار، مصیبتهای آتش زننده ی قلبها را بر دوش کشیده ای و تحمل کرده ای.(۴) و واقعا نیز این چنین است که؛ هركه دراين بزم مقربتر است، جام بلا بيشترش می‌ دهند! از امام صادق(ع) سوال شد : 📋《مَا بَلَغَ مِنْ حُزْنِ يَعْقُوبَ(ع) عَلَى يُوسُفَ(ع)؟》 ♦️حزن حضرت يعقوب(ع) نسبت به حضرت يوسف(ع) چه قدر بود؟ حضرت(ع) فرمود : 📋《حُزْنَ سَبْعِينَ ثَكْلَى بِأَوْلاَدِهَا》 ♦️حُزنی به اندازه هفتاد مادر بچه مرده!(۵) اما مصیبتهایی که زینب کبری(س) در طول حیات خود دید با مصائب هیچ شخصیتی قابل قیاس نیست. اصلا حضرت زینب(س) را به سبب سختی‌های بسیاری که در زندگی دید، امّ المصائب یعنی مادر مصیبت ها لقب داده‌اند. چون در کودکی شاهد رحلت جد اطهرش حضرت رسول اکرم(ص)، بیماری و به شهادت رسیدن مادرش مکرمه اش، حضرت فاطمه زهرا(س) و شهادت پدرش بزرگوارش امیرالمؤمنین امام علی(ع)، شهادت برادرش امام حسن مجتبی(ع)، شاهد جانگدازترین حادثه یعنی واقعه کربلا و شهادت برادر مظلومش امام حسین(ع) و اسارت رفتن کوفه و شام بلا بود که از جمله وقایع سخت و تلخ زندگی ایشان به شمار می‌آید. 🏴اما در کربلا؛ امام سجاد(ع) می فرماید : من در آن شبی که پدرم شهید شد، در خیمه نشسته بودم و عمه‏ ام زينب(س) از من پرستارى مي كرد، ناگهان پدرم در گوشه خيمه‏ اى رفتند، و شنیدم که این ابیات را زمزمه می کرد : 📋《يَا دَهْرُ! أُفٍ‏ لَكَ مِنْ خَلِيلِ‏، كَمْ لَكَ بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِيلِ‏، مِنْ صَاحِبٍ أَوْ طَالِبٍ قَتِيلِ‏، وَ الدَّهْرُ لَا يَقْنَعُ بِالْبَدِيلِ‏》 ♦️ای روزگار! اف بر دوستی تو که بسیار از دوستان و خواستارانت را سپیده دمان و شامگاهان به کشتن می‌دهی و هرگز به بدیل آنان قناعت نمی‌ورزی. ادامه مطالب :👇
پدرم اين ابيات را چند بار تكرار كرد، و من مقصود پدرم را فهميدم و اشك در چشمان من جارى شد، و ليكن از گريه كردن خوددارى كردم و سكوت نمودم؛ و دانستم بلاء نزديك شده است. اما عمه من هنگامى كه اين اشعار را شنيد جزع و فزع كرد و نتوانست خود را نگهدارد و با ناراحتى زیاد خود را به برادرش رسانيد و گفت : 📋《وَا ثُكْلَاهْ! لَيْتَ الْمَوْتَ أَعْدَمَنِي الْحَيَاةَ الْيَوْمَ مَاتَتْ أُمِّي فَاطِمَةُ وَ أَبِي عَلِيٌّ وَ أَخِي الْحَسَنُ يَا خَلِيفَةَ الْمَاضِي وَ ثِمَالَ الْبَاقِي》 ♦️كاش مرگ زندگى مرا از بين برده بود، اكنون كه مادر و پدر و برادرم از دنيا رفته‏ اند، اى جانشين گذشتگان و فريادرس بازماندگان! سپس امام حسین(ع) به زینب کبری(س) نگریست و فرمود : 📋《يَا أُخَيَّةُ! لَا يُذْهِبَنَّ حِلْمَكِ الشَّيْطَانُ وَ تَرَقْرَقَتْ عَيْنَاهُ بِالدُّمُوعِ》 ♦️اى خواهرم شيطان حلم و صبر شما را نگيرد. زینب کبری(س) فرمود : 📋《يَا وَيْلَتَاهْ‏! أَ فَتُغْتَصَبُ نَفْسُكَ اغْتِصَاباً فَذَاكَ أَقْرَحُ لِقَلْبِي وَ أَشَدُّ عَلَى نَفْسِي》 ♦️واویلاه! مثل اينكه از مرگت خبر مي دهى! اكنون دلم از اين كلمه زخم بر داشت و روحم را در فشار قرار داد. 📋《ثُمَّ لَطَمَتْ وَجْهَهَا وَ هَوَتْ إِلَى جَيْبِهَا فَشَقَّتْهُ وَ خَرَّتْ مَغْشِيّاً عَلَيْهَا فَقَامَ إِلَيْهَا الْحُسَيْنُ ع فَصَبَّ عَلَى وَجْهِهَا الْمَاءَ》 ♦️سپس در اين هنگام زينب کبری(س) سيلى به صورت خود زد و پيراهن خود را پاره كرد و از هوش رفت. امام حسين(ع) بر بالين خواهرش نشست و آب بر صورتش پاشيد، و فرمود : 📋《يَا أُخْتَاهْ! اتَّقِي اللَّهَ وَ تَعَزَّيْ بِعَزَاءِ اللَّهِ وَ اعْلَمِي أَنَّ أَبِي خَيْرٌ مِنِّي وَ أُمِّي خَيْرٌ مِنِّي وَ أَخِي خَيْرٌ مِنِّي وَ لِي وَ لِكُلِّ مُسْلِمٍ بِرَسُولِ اللَّهِ(ص) أُسْوَةٌ》 ♦️اى خواهر از خداوند بترس و در مصائب صبر كن! خواهرم اكنون بدان که پدر و برادرم از من بهتر بودند رفتند، و هر مسلمانى بايد به پيغمبر(ص) اقتداء كند. امام(ع) به اين جملات خواهرش را دلدارى داد و در آخر فرمود : 📋《يَا أُخَيَّةُ! إِنِّي أَقْسَمْتُ فَأَبِرِّي قَسَمِي لَا تَشُقِّي عَلَيَّ جَيْباً وَ لَا تَخْمَشِي‏ عَلَيَّ وَجْهاً وَ لَا تَدْعِي عَلَيَّ بِالْوَيْلِ وَ الثُّبُورِ إِذَا أَنَا هَلَكْتُ》 ♦️ای خواهرم! من تو را قسم می دهم که در مرگ من چهره نخراش و بى‏ تابى نكن و پيراهنت را پاره نگردان! هنگامى كه من از دنيا رفتم صبر نما!(۶) در روز عاشورا بعد از شهادت برادر، زینب کبری(س) ندبه کنان از خیمه بیرون آمد. راوی می گوید : 📋《فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَيْنَبَ بِنْتَ عَلِيٍّ(ع) تَنْدُبُ الْحُسَيْنَ(ع) وَ تُنَادِي بِصَوْتٍ حَزِينٍ وَ قَلْبٍ كَئِيبٍ : يَا مُحَمَّدَاهْ! بَنَاتُكَ سَبَايَا وَ ذُرِّيَّتُكَ مَقْتَلَةً تَسْفِي عَلَيْهِمْ رِيحُ الصَّبَا وَ هَذَا حُسَيْنٌ(ع) مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَاءِ》 ♦️سوگند به خدا که زينب(س) دختر على(ع) را فراموش نمی‏ كنم كه با آهى جانكاه براى حسين(ع) می‏ گريست و با صداى اندوهبار، و قلبى پر درد صدا مى‏ زد : فرياد اى محمّد! دخترانت را اسير كرده ‏اند، فرزندانت كشته شده‏ اند و باد صبا بر بدنشان مى ‏وزد، اين حسين(ع) تو است كه سرش را از پشت گردنش جدا نموده ‏اند، عمامه و لباسش را به يغما برده‏ اند. راوی می گوید : سوگند به خدا که همه حاضران از دشمن و دوست با ديدن حال زينب(س) می گريستند.(۷) در دیگر مقاتل نیز این تعبیر دیده می شود که؛ 📋《حَتَّی رَأیَنا دُمُوعَ الخَیلِ یَنحَدِرُ عَلَی حَوافِرِهَا》 ♦️اسبان نیز طاقت شنیدن ناله­ های او را نداشتند، تا جایی که قطرات اشكهاى اسبهاى مخالفان، بر روى سم هايشان مى ريخت.(۸) روز حرکت از کربلا، ظالم سنگدلی به نام زجر بن قیس تازیانه به دست، کنار قتلگاه آمد و بر سر اهل بیت(ع) فریاد کشید که زود سوار شترها شوید و به سوی کوفه حرکت کنید؛ ولی اهل بیت(ع) از کنار پیکرها، بلند نمی شدند.  📋《فَاخَذَ یَضرِبُهُنَّ بِالسَوطِ وَاجتَمَعَ عَلَیهُنَّ النَاسُ حَتَّی ارکَبُوُهُنَّ عَلَی الجَمَالِ》 ♦️پس آن لعین با تازیانه آن ها را در حالی که در محاصره دشمن بودند، می زد تا سوار بر شترها کرد.(۹) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📚منابع : ۱)بحارالأنوار مجلسی، ج۷۸، ص۲۰۸ ۲)بحارالأنوار مجلسی، ج۴۷، ص۳۰۱ ۳)زینب الکبری(ص) من المهد الی اللحد قزوینی، ص۳۵ ۴)مفتاح الجنان مجلسی، ص۴۱۷ ۵)بحارالانوار مجلسی، ج۱۲، ص۲۴۲ ۶)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۴ ۷)اللهوف ابن طاووس، ص۱۳۴ ۸)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲، ص۳۹ ۹)مقتل الحسین(ع) مقرّم، ص۳۰۹
دلا این عالم فانی به یک ارزن نمی ارزد به دنیا آمدن بر زحمت رفتن نمی ارزد اگر صد سال در دنیا همه شهد و شکر نوشی به آن یک ساعت تلخی جان کندن نمی ارزد اگر بر تخت شاهی تا به روز حشر بنشینی به خشت زیر سر اندر لحد خفتن نمی ارز هزاران سال اگر بر تخت عود بنشینی به آن یک لحظه در تابوت خوابیدن نمی ارزد اگر ملک سلیمان را رسد بحرت به آسانی به مار و مور و عقرب هم قرین گشتن نمی ارزد مسخر گر شود روزی زمینت مثل اسکندر به تنهائی قبر و وقت جان کندن نمی ارزد جوانان همه عالم اگر گردند قربانی به خون غلتیدن قد علی اکبر نمی ارزد اگر دریای این عالم همه شهد و شکر گردد به آن لعل لب خشک علی اصغر نمی ارزد
یاران سیدالشهدا علیه السلام 🖋مرحوم علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی
گرد و غبار حرم روشنی چشم ماست در نظر بیدلان " آینه در کربلاست" هرچه ملک گریه کرد هیچ کفایت نشد این عمل مستحب واجب عینی ماست "زندهء جاوید کیست؟" آنکه به عشق تو زیست فانی تو هرکه نیست هستی او بر فناست ای پسر فاطمه حر حریم توایم در حرمت حال ما "معتذرا نادما"است زر به نظر می‌رسد، ذرهء دور ضریح در نظر زائران خاک حرم کیمیاست مرقد شش گوشه ات، قبلهء هفت آسمان هشت بهشت خدا، گوشه ای از کربلاست فوج ملک زائرت عرش خدا حائرت سجده به خاک حرم آرزوی انبیاست زنده به بویت مسیح کشتهء رویت ذبیح نوح در این ناحیه نوحه گر نینواست قبر علی اکبرت روضهء پیغمبر است قطعهء پایین پا جنت بی انتهاست یاد دم آخرت یاد غم خواهرت یکسره بالاسرت نالهء زهرا به پاست باز در این ناحیه روضهء مقتل بخوان نوحه کن ای دل ببین یوسف زهرا کجاست با دم "شیب الخضیب" با دم "خدالتریب" ندبه کن و خون ببار روضهء خون خداست مرثیه از سر بخوان سر که جدا از تن است نوحه بخوان بندبند جملهء اعضا جداست باز نبی کشته شد دست علی بسته شد فاطمه ای داغدار در وسط شعله هاست دور نگین عفاف حلقهء نامحرم است محرم تو بی پناه دشمن تو بی حیاست حرمت عترت شکست صورتشان باز سوخت کوچه و بازار شام شاهد این ماجراست...
7⃣9⃣روز دوازدهم محرم، دار العماره کوفه آماده ورود می شود!👇 ✅بعد از اینکه سر مطهر امام حسين(ع) به كوفه رسید، فردای آن روز عمر بن سعد اسرای کربلا را وارد کوفه کرد. ابن طاووس می نویسد : 📋《فَلَمَّا قَارَبُوا اَلْكُوفَةَ اِجْتَمَعَ أَهْلُهَا لِلنَّظَرِ إِلَيْهِنَّ》 ♦️زمانی که اسرای کربلا به کوفه رسیدند، اهل کوفه برای نظاره کردنشان به اجتماع کروند.(۱) هنوز اسراء وارد کوفه نشده بودند که سر مطهر را وارد دارالعماره عبیدالله بن زیاد کردند. ابن زياد در قصر دار الاماره نشسته بود و دعوت عمومی براى ورود مردم داد و دستور داد سر مقدس امام حسین(ع) را بياورند. 📋《فَوُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ جَعَلَ يَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ يَتَبَسَّمُ وَ فِي يَدِهِ قَضِيبٌ يَضْرِبُ بِهِ ثَنَايَاهُ》 ♦️پس عبیدالله سر مقدس را پيش روى خود قرار داد و به آن نگاه می‌كرد و پوزخند می‌زد، و در دست او چوبی بود كه با آن به دندانهاى پيشين حضرت(ع) می‌زد.(۲) 💠زيد بن ارقم كه از اصحاب رسول خدا(ص) بود که در کنار عبیدالله نشسته بود که وقتی این صحنه را ديد، به او گفت : 📋《ارْفَعْ قَضِيبَكَ عَنْ هَاتَيْنِ الشَّفَتَيْنِ فَوَ اللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ غَيْرُهُ لَقَدْ رَأَيْتُ شَفَتَيْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) عَلَيْهِمَا مَا لَا أُحْصِيهِ‏ كَثْرَةً تُقَبِّلُهُمَا》 ♦️چوبت را از اين دو لب بردار، زيرا به خدایى كه جز او معبودى نيست، هر آينه بارها ديدم لبان مبارک رسول خدا(ص) را كه بر اين لبها بود و بسیار آن ها را می بوسید. سپس زید به گريه افتاد. ابن زياد خطاب به زید گفت : 📋《أَبْكَى اللَّهُ عَيْنَيْكَ! أَ تَبْكِي لِفَتْحِ اللَّهِ وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَنَّكَ شَيْخٌ قَدْ خَرِفْتَ وَ ذَهَبَ عَقْلُكَ لَضَرَبْتُ عُنُقَكَ》 ♦️خدا چشمانت را بگرياند! آيا براى فتح و پيروزى خدا كه نصيب ما شده گریه می کنی؟ و اگر نه اين بود كه تو پيرى بی خرد گشته و عقل از سرت بيرون رفته، گردنت را می زدم. پس زید مجلس عبیدالله را ترک کرد و قصر را مقصد خانه اش ترک کرد.(۳) 📚منبع : )اللهوف ابن طاووس، ص۱۴۲ ۲)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۵ ۳( الارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۱۱۵
🔅آیت لله علوی بروجردی نقل کردند روزی به اتفاق پدرم و مرحوم علامه مدّاح که از تهران آمده بود به دیدار حضرت رفتیم و پس از صرف چای ، علامه طباطبایی از  آقای علّامه که مداحی می کردند ، درخواست کردند که روضه ای بخواند، او هم روضه حضرت علی اکبر(ع) را خواند و اشعار ایرج میرزا را در این زمینه می خواند و علامه هم استماع می کردند و متأثر بودند تا اینکه به این بیت رسید: بعد از پسر دل پدر آماج تیر شد آتش زدند لانه مرغ پریده را علامه طباطبایی در اینجا فرمودند: اَعِد. یعنی دوباره بخوان و او دوباره این بیت را خواند ، دوباره علامه فرمودند: اَعِد و تا چهار بار درخواست کردند که این بیت را دوباره بخواند و پس از اتمام روضه هم علامه در حالی که از شدت تأثر با دست به پای خود می زدند، این بیت را تکرار می کردند و آنگاه با حالی که شاید مخاطبشان ما هم نبودیم فرمودند: ای کاش ایرج میرزا این بیت شعر را به من می داد و من تفسیر المیزان را به او می دادم! آیت الله علوی بروجردی می گوید: من در آن هنگام جوان و کنجکاو بودم و از این جمله ایشان تعجب کردم و گفتم آقا شما ایرج میرزا را می شناسید؟! او شاعر هزل سرایی است! ایشان فرمودند : بله می شناسم و دیوان ایشان را دارم، مع ذلک من حاضرم تفسیر المیزان را با این یک بیت عوض کنم و سپس ادامه دادند که من حتی توهم این معنا را ندارم که کسی این شعر را برای حضرت علی اکبر(ع) بگوید و فردای قیامت امام حسین(ع) در حق او بی تفاوت باشد.⚜
دير تَرسا و سر سبط رسول مدنی؟! آه اگر طعنه به قرآن زند انجیل و زبور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کربلا رفتن خود را به رخ ما نکشید؛ ما درست است نرفتیم ولی دل داریم..😔
✅ابن نما حلی می نویسد : 📋《وَ سَارَ الْقَوْمُ بِرَاءْسِ الْحُسَيْنِ(ع) وَ نِسائِهِ وَالاسْرى مِنْ رِجالِهِ، فَلَمّا قَربُوا مِنْ دِمَشْقَ دَنَتْ اءُمُّ كُلْثُومٍ مِنَ الشِّمْرِ وَ كانَ مِنْ جُمْلَتِهِمْ فَقالَتْ : لِى الَيْكَ حاجَةُ؟ فَقالَ : وَ ما حاجَتُكَ؟》 ♦️سربازان ابن زياد، اسيران و اهل بيت امام حسین(ع) و سر مبارك امام(ع) را به سمت شام حركت دادند. همين كه به نزديك دمشق رسيدند، ام كلثوم(س) به شمر بن ذى الجوشن فرمود : مرا به تو حاجتى است! شمر گفت : حاجتت چيست؟ ام کلثوم(س) فرمود : 📋《اذا دَخَلْتَ بِنَا الْبَلَدَ فَاحْمِلْنا فى دَرْبٍ قَلِيلِ النَّظارَةِ، وَ تَقَدَّمَ الَيْهِمْ اءَنْ يُخْرِجُوا هَذِهِ الرُّؤوسَ مِنْ بَيْنِ الْمَحامِلِ وَ يُنَحُّونا عَنْها، فَقَدْ خَزينا مِنْ كَثْرَةِ النَّظَرِ الَيْنا وَ نَحْنُ فى هَذِهِ الْحالِ》 ♦️وقتی ما را داخل شهر مى نماييد از دروازه اى ببريد كه تماشا چيان و تردد كنندگان در آن كم باشند؛ و به لشكريان خود بسپار كه سرها را از ميان محمل ها و كجاوه ها بيرون آوردند و اندكى از ما دور ببرند؛ تا خوارى و خفت ما مقدارى كم شود. 📋《فَاءَمَرَ فى جَوابِ سُوالِها، اَنْ تُجْعَلَ الرُّؤُوسُ عَلَى الرِّماح فى اءَوْساطِ الْمَحامِلِ بَغْياً مِنْهُ وَ كُفْراً وَ سَلَكَ بِهِمُ النَّظارَةَ عَلى تِلْكَ الصِّفَةِ، حَتّى اءَتى بِهِمْ بابِ دِمَشْقَ، فَوُقِفُوا عَلى دَرَجِ بابِ الْمَسْجِدِ الْجامِعِ حَيْثُ يُقَامُ السَّبْىُ》 ♦️آن نانجيب از راه بغى و عدوان و كفر و طغيان بر ضد خواهش آن مكرمه دوران، امر نمود كه سرها را بر بالاى نيزه زدند و در وسط محمل ها نگاه داشتند و آل رسول(ص) را بر همين حال از راهى وارد دمشق نمودند كه ازدحام خلق در آن بسيار بود. سپس ايشان را بر در مسجد جامع نگاه داشتند، در آن مكانى كه اسيران كفار را نگاه مى داشتند!(۱) و در نقلی دیگر؛ 📋《ثُمَّ خَرَجَ الرِجَالُ والنِسَاءُ، والأَصَاغِرُ والأَکابِرُ، والوُزَرَاءُ وَالأُمَرَاءُ، وَالیَهُودُ وَالمَجُوسُ والنَصَارَى وسَائرُ المِلَلِ، إلَى التَفرُّجِ ومَعَهُم الطُّبُولُ وَالدُّفُوفُ وَالبُوقَاتُ وَالمَزامِیرُ، وَسَائِرُ آلَاتِ اللَهوِ والطَرَبِ، وقَد کَحَّلُوا العُیُونَ، وخَضَبَوا الأَیدِی، وَلَبسُوا أَفخرَ المَلابِسِ، وتَزیَّنُوا أَحسَنَ الزِّینَه، وَلَم یَرَ الرَاؤوَن أَشَدَّ اَحتِفَالاً وَلَا أَکثَرَ اجتِمَاعَاً مِنهُ، حَتَّى کَأنَّ النَاسَ کُلَّهُم حُشِرُوا جَمِیعَاً فِی صَعیِدِ دِمَشقَ》 ♦️سپس زنان و مردان شامی، بزرگ و کوچکشان، وزیران و امیران، یهودیان و مسیحیان، برای دیدن اسراء از خانه هایشان خارج شدند، در حالی آلات غناء از جمله دف و طبل و بوق و دهل به همراه داشتند. جامه ی نو و فاخر پوشیده و خود را به کُحل و خضاب آراسته بودند و به بهترین شکل تزیین کرده بودند در حالی كه چشمی مثل آن روز شام را شلوغ و پر ازدحام ندیده بود.(۲) و در نقلی دیگر؛ 📋《قَد عَلَّقُوُا السُّتُورَ وَالحُجُبَ وَالدِّيبَاجَ وَ هُم فَرِحُونَ مُستَبشِرُونَ وَعِندَهُم نِسَاءُ یَلعَبنَ بِالدُفُوفِ والطُبُولِ》 ♦️اهل شام هر آنچه که باعث زینت می شد را به خود آویخته بودند و در بین آنها زنانی مشاهده می شد که با دف و طبل مشغول رقّاصی بودند و شادمانی چنان مردم را فرا گرفته بود که گویا شام یکپارچه غرق در سرور است.(۳) ابن جوزی می نویسد : اسرای کربلا را به همراه سرهای شهداء وارد بازار دمشق کردند. 📋《إذا بَكَت إحداهُنَّ عِندَ رُؤيَتِهِ ضَرَبَها حَارِسٌ بِسَوطِهِ، وَ وَقَفَ أهلُ الذِّمَّةِ لَهُنَّ في سوقِ دِمَشقَ يَبصُقونَ في وُجوهِهِنَّ》 ♦️هرگاه یکی از اسرا با دیدن سرها گریه می‌کرد، نگهبانان او را با تازیانه می‌زدند و یهود و نصارا برای دیدن آن‌ها در بازار دمشق ایستاده و بر صورت آن‌ها آب دهان می‌انداختند. يزيد، دستور داد تا سر امام حسين(ع) را بر در بياويزند، در حالى كه اهل بیت امام(ع) در اطرافش بودند. همچنين یزید به نگهبانان دستور داد كه؛ 📋《إذا بَكَت مِنهُنَّ باكِيَةٌ فَاَلطَمَوهَا》 ♦️هرگاه يكى از آنان گريست، او را بزنيد. 📋《وَ إنَّ اُمَّ كُلثومٍ رَفَعَت رَأسَها، فَرَأَت رَأسَ الحُسَينِ(ع) فَبَكَت و قالَت : يا جَدّاه! تُريدُ رَسولَ اللّه(ص) هَذَا رَأسُ حَبِيبِكَ الحُسَينِ(ع) مَصلوبٌ، وَ بَكَت، فَرَفَعَ يَدَهُ بَعضُ الحَرَسِ وَ لَطَمَها لَطمَةً حَصَرَ وَجهَهَا، وَ شَلَّت يَدُهُ مَكَانَهُ》 ♦️اُمّ كلثوم، سرش را بلند كرد و سرِ برادر را ديد و گريست و گفت : یاجداه! اين سرِ حبيب تو حسين(ع) است كه آويزان شده است، سپس گريست. يكى از نگهبانان، دستش را بالا برد و به صورت اُمّ كلثوم زد كه به تمامى صورت او آسيب زد و در دَم، دست نگهبان از كار افتاد.(۴) 📚منابع : ۱)مثیر الاحزان ابن نما حلی، ص۹۷ ۲)حیاة الإمام الحسین(ع) قُرشی، ج۳، ص۳۶۹ ۳)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۱۲۷ ۴)بستان الواعظین ابن جوزی، ص۲۶۳
آورده است بوی تو را کاروان به شام پیچیده عطر واعطشای تو در مشام... هفتاد و یک ستاره که بر نیزه رفته‌اند، صف بسته‌اند پشت سر تو به احترام... تو مرگ را به سُخره گرفتی و دیگران دلخوش به دینِ بی‌خطرند و مقام و نام طولی نمی‌کشد که جهان بشنود که نیست حجّی قبول‌تر ز همین حجّ ناتمام آن‌قدر دور نیست که دستی به انتقام تیغ تو را دوباره برون آرَد از نیام
✅سهل بن سعد می گوید : 📋《خَرَجتُ إلى بَیتِ المَقدِسِ حَتّى تَوَسَّطتُ الشّامَ، فَإِذا أنَا بِمَدینَةٍ مُطَّرِدَةِ الأَنهارِ کَثیرَةِ الأَشجارِ، قَد عَلَّقُوا السُّتورَ وَالحُجُبَ وَالدّیباجَ ، وهُم فَرِحونَ مُستَبشِرونَ، وعِندَهُم نِساءٌ یَلعَبنَ بِالدُّفوفِ وَالطُّبولِ، فَقُلتُ فی نَفسی : لَعَلِّ لِأَهلِ الشّامِ عَیدَاً لا نَعرِفُهُ نَحنُ؟ فَرَأَیتُ قَوما یَتَحَدَّثونَ!》 ♦️به سوى بیت المقدّس، روانه شدم و به شهرهاى‏ شام رفتم. در شهرى پُر آب و درخت دیدم که پارچه و پرده و دیبا آویخته‏ اند و شاد و خوش‏حال اند و زنانى هم پیش آنان، دف و طبل مى‏ زنند. با خود گفتم : شاید شامیان، عیدى دارند که آن را نمى‏ شناسیم. دیدم مردمى سخن مى‏ گویند. 📋《فَقُلتُ : یَا هَؤُلَاءِ! ألَکُم بِالشَّامِ عَیدٌ لَانَعرِفُهُ نَحنُ؟! قَالُوا : یَا شَیخُ! نَراکَ غَریبَاً! فَقُلتُ : أنَا سَهلُ بنُ سَعدٍ، قَد رَأَیتُ رَسولَ اللّهِ(ص) وحَمَلتُ حَدیثَهُ! فَقالوا : یَا سَهلُ! ما أعجَبَکَ السَّماءُ لا تَمطُرُ دَماً! وَالأَرضُ لا تَخسِفُ بِأَهلِها! قُلتُ : ولِمَ ذاکَ؟ فَقالوا هذا رَأسُ الحُسَینِ(ع) عِترَةِ رَسولِ اللّهِ(ص) یُهدى مِن أرضِ العِراقِ إلَى الشّامِ، وسَیَأتِی الآنَ!》 ♦️گفتم : اى مردم! آیا شما در شام، عیدى دارید که ما آن را نمى‏ شناسیم؟! گفتند : اى پیرمرد! تو را غریبه مى‏ بینیم؟ گفتم : من سهل بن سعد هستم. پیامبر خدا(ص) را دیده‏ ام و از او حدیث شنیده‏ ام. گفتند : اى سهل! آیا تعجّب نمى‏ کنى که آسمان، خون نمى‏ بارد و زمین، ساکنانش را فرو نمى‏ برد؟ گفتم : چرا این گونه شود؟ گفتند : این، سر حسین(ع) از خاندان پیامبر خدا(ص) است که آن را از سرزمین عراق به شام، هدیه مى‏ برند و اکنون مى‏ رسد. 📋《قُلتُ : وا عَجَباه! یُهدى رَأسُ الحُسَینِ(ع) وَالنّاسُ یَفرَحونَ؟! فَمِن أیِّ بابٍ یُدخَلُ؟ فَأَشَاروا إِلى بَابٍ یُقالُ لَهُ : بَابُ السَّاعاتِ، فَسِرتُ نَحوَ البَابِ، فَبَینَما أنَا هُنالِکَ، إذ جاءَتِ الرّایاتُ یَتلو بَعضُها بَعضاً، وإذَا أنَا بِفارِسٍ بِیَدِهِ رُمحٌ مَنزوعُ السِّنانِ، وَ عَلَیهِ رَأسُ مَن أشبَهُ النّاسِ وَجهَاً بِرَسولِ اللّهِ(ص) وإذَا بِنِسوَةٍ مِن وَرائِهِ عَلى جِمالٍ بِغَیرِ وِطاءٍ》 ♦️گفتم : شگفتا! سر حسین(ع) را به هدیه مى‏ برند و مردم، خوش‏حالى مى‏ کنند؟! از کدام دروازه مى‏ آورند؟ مردم به دروازه‏ اى به نام «دروازه ساعات»، اشاره کردند. به سوى آن رفتم و آن‏جا که بودم، پرچم‏هایى پى در پى می آمد و اسب‏ سوارى را دیدم که به دستش نیزه سرشکسته‏ اى بود و سرى بر آن بود که شبیه‏ ترینِ صورت‏ها به پیامبر خدا(ص) بود و در پى آن، زنانى سوار بر شتران بدون جهاز آمدند. 📋《فَدَنَوتُ مِن إحداهُنَّ فَقُلتُ لَهَا : یَا جارِیَةُ مَن أنتِ؟ فَقالَت : سُکَینَةُ بِنتُ الحُسَینِ(ع)! فَقُلتُ لَها : ألَکِ حاجَةٌ إلَیَّ؟ فَأَنَا سَهلُ بنُ سَعدٍ مِمَّن رَآى جَدَّکِ وسَمِعَ حَدیثَهُ!》 ♦️به یکى از آنها نزدیک شدم و به او گفتم : اى دختر! تو کیستى؟ گفت : سَکینه دختر حسین(ع)! به او گفتم: آیا درخواستى از من دارى؟ من، سهل بن سعد هستم که جدّت را دیده و از او حدیث شنیده‏ ام. سکینه گفت : 📋《یا سَهلُ! قُل لِصاحِبِ الرَّأسِ أن یَتَقَدَّمَ بِالرَّأسِ أمامَنا، حَتّى یَشتَغِلَ النّاسُ بِالنَّظَرِ إلَیهِ فَلا یَنظُرونَ إلَینا، فَنَحنُ حَرَمُ رَسولِ اللّهِ(ص)》 ♦️اى سهل! به حامل سر بگو که سر را جلوى ما ببرد تا مردم به دیدن او سرگرم شوند و به ما نگاه نکنند، که ما حرم پیامبر خدا(ص) هستیم. سهل گفت : 📋《فَدَنَوتُ مِن صاحِبِ الرَّأسِ وقُلتُ لَهُ: هَل لَکَ أن تَقضِیَ حاجَتی وتَأخُذَ مِنّی أربَعَمِئَةِ دینارٍ؟! قالَ : وما هِیَ؟ قُلتُ : تَقَدَّم بِالرَّأسِ أمامَ الحَرَمِ. فَفَعَلَ ذلِکَ وَدَفعتُ لَهُ ما وَعَدتُهُ》 ♦️به حامل سر، نزدیک شدم و به او گفتم : آیا درخواستم را اجابت مى‏ کنى تا در عوض، چهارصد دینار بگیرى؟ گفت : درخواستت چیست؟ گفتم : سر را جلوتر از اهل حرم، حرکت بده. او نیز چنین کرد و من هم آنچه را وعده داده بودم، به او پرداختم.(۱) 📚منبع : ۱)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲ ،ص۶۸
درگذشت ذاکرالحسین مرحوم حاج حسن جمالی رو به جامعه ی مداحان و هیاتی های عزی۵ط تسلیت عرض میکنم
اشعار شهادت برای استفاده ی در مجلس
سیدمهدی میرداماد صد شکر غبارِ حَرَمَت تاج سَرِ ماست نامت همه شب ذکر قنوت سَحَرِ ماست گفتند بسوزید..."سَمِعنا و اَطَعنا" *آقاجان! ما از اون موقعي كه تو رو شناختيم داريم تويِ روضه هاي شما ميسوزيم، از موقعي كه تو رو شناختيم پدر و مادرمون يادمون دادن مُحرم لباسِ عزا تنمون كنيم، از وقتي دستمون رو گرفتن تو روضه ها آوُردنمون، نگاه كرديم ديديم مادرمون وقتي نامِ حسين مياد اشك ميريزه، بابا رويِ پاش ميزنه، ما از همون بچگي سوختيم و بزرگ شديم...* گفتند بسوزید..."سَمِعنا و اَطَعنا" عمری ست که سرمایه ی ما چشمِ تَرِ ماست *همه ي داراييِ ما همين چشمِ خيسِ ماست، هر چي ميخواي ازم بگيري بگير، گريه رو نگير، روضه رو نگير، يكي دو سالِ الان كربلا نرفتيم، كربلا رو كه از ما گرفتن، روضه رو نگير، ديگه باورم نميشه برم كربلا، مگه اينكه امشب دخترت امضاء كنه...* از نوکری توست به هر جا که رسیدیم یعنی که غلامیِّ تو تنها هُنَرِ ماست *يكي وزيرِ، يكي دكترِ، يكي وكيلِ، يكي استادِ، يكي مهندسِ، اما بذار همه ي اين عناوين كنار بره، من غلامِ تو هستم، من نوكرِ تو هستم...* هر جا عَلَمی هست، همان جا حَرَمِ توست پس کرب و بلایت همه جا در نظرِ ماست از دار جهان هیچ نداریم به جز اشک اشکی که خودش روز قیامت سَپرِ ماست *اين اشك روزِ قيامت سپر ميشه در مقابلِ آتش، بوسيله ي اين اشك، ان شاءالله من و تو نجات پيدا مي كنيم...* ای کشته ی بی غسل و کفن، تشنگیِ تو داغی ست که تا روز ابد بر جِگرِ ماست احسان نرگسی *شب، شبِ گريه است، شبِ اشكِ، سلام خدا بر اون دختري كه تنها سلاحش گريه بود، تنها وسيله دفاعيش گريه بود، گريه برا دختر بچه ها يه وسيله دفاعي است، بلا ببينه، اذيت بشه گريه ميكنه، اما معمولا يه دختر گريه كنه همه ميدَوَن سمتش كمكش كنن، ياريش كنن، سئوال ميكنن: عزيزم چي شده؟ چرا گريه ميكني؟ چيزي ميخواي؟ اما رقيه هر وقت گريه ميكرد بيشتر كتك ميخورد، اما با گريه اش پدرِ شام رو در آوُرد، گريه اش گريه ي معمولي نبود، جنس گريه اش از جنسِ گريه ي مادرش زهرا بود، گريه اش گريه ي قيام بود، گريه اش زير و رو كرد شهرِ شام رو...* من به پای سرت سر آوردم حاجتِ عمه را برآوردم آنقدر که پدر پدر کردم پدرِ شام را درآوردم *گريه اش شهرِ شام رو بهم ريخت،شهر شام رو زير و رو كرد، مگه نميگن: گريه ي يتيم عرشِ خدارو به لرزه ميندازه، بعد از قصه ي رقيه، مَردم شام قيام كردن، ميخواستن بريزن تويِ كاخِ يزيد، ميخواستن كاخ رو رويِ سرش خراب كنن، كار به جايي رسيد كه مروانِ ملعون به يزيد گفت: دو تا كار ميتوني بكني: يا پاشي از اينجا بري، يا اينكه اين زن و بچه رو برگردوني مدينه، مردم دارن شورش ميكنن... فدايِ گريه هات بشم خانوم، اندازه ي همه ي قافله گريه كرد، اندازه ي همه ي كاروان گريه كرد، گفت: بابا!...* آه! وقت اذان زدند مرا زخم ها با زبان زدند مرا یک تنه کاروانِ گریه شدم قدر یک کاروان زدند مرا ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net