🍀🔹🥀💦🌾🍀🔹🥀💦🌾🔹🍀🥀💦🌾🔹🍀
﷽
#روضه_دفتری
#امام_جواد(ع) گریز به امام حسین _گریز به ابالفضل
🌴بـراخترِنهُمیـنامام،هـزاران صلوات
🌴برجلوۀ جودِحیِّ ســبحـان صلوات
🌴بر ابنِ رضا؛ تقی؛ بر آن حجتِ حق
🌴رخسـارِ جواد؛ ماهِ رخشان صلوات
(دعای_فرج)
السَّلامُ علیکَ یا اَبا جَعْفَرٍ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ، اَیهَا التَّقِىُّ الْجَوادُ یا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ، یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلى خَلْقِهِ، یا سَیدَنا وَمَوْلینا، اِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِک اِلَى اللَّهِ، وَقَدَّمْناک بَینَ یدَىْ حاجاتِنا، یا وَجیهاً عِنْدَ اللَّهِ، اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللَّهِ...
🥀نوایآبآب ازنایمردیخسته می آید
🥀صدایالعطشازحجرهٔدربسته می آید
🥀به ام الفضل گویک لحظه ساکت شو
🥀زِجنتفاطمهباپهلویبشکسته می آید
🌾گفت....
🥀کس ندارد خبر ازحال دلم بجزخدا
🥀حجره بسته شده قتلگه ابنُ الرضا
🥀درمیان سینهام نمانده دیگر نفسی
🥀هرچهگویم تشنهام آبمنمیدهد کسی
💦بمیرم برای مظلومیتت آقا جان ...یا جوادالائمه... بمیرم برای غریبی ات آقا ...
◾️دو تا از ائمه ما خیلی غریب اند، حتی تو خونشون هم یار و محرم. نداشتند..
یکی امام حسن مجتبی(علیه السلام) و یکی هم امام جواد(علیه السلام) ...
(این دو امام بزرگوار توسط همسرانشون مسموم شدند و به شهادت رسیدند)
آه امروز برای غربت امام جواد ع گریه کنید ناله کنیم...
همون آقایی که تو جوانی تو سن 25 سالگی به شهادت رسید...
یا امام رضا ...آقا جان...تو رو به جان جوادت قسم می دهیم ...
به جوونی ما رحم کن ...
دست ما رو تو این دوره وانفسا بگیر...
(روایت امام جواد روزه بود ام فضل با آب مسموم از حضرت پذیرایی کرد) بعد از مسمومیت...ام الفضل نانجیب درب خانه را به روی حضرت بست ...
امام جواد از شدت مسمومیت به خودش می پیچید، هی ناله می زد جگرم می سوزه... هی مادرش فاطمه رو صدا می زد..
صدا می زد یا زهرا(س)...
شما هم صدا بزنید یا زهرا(س)...
◾️اما ام فضل دستور داد، زنان و کنیزان کف بزنند، هلهله کنند تا صدای جوادالائمه رو کسی نشنود...
آه بمیرم امام جواد در غربت و مظلومیت جان سپرد...
اما کار به همین جا ختم نشد، اون زن ملعونه دستور داد بدن مبارک امام جواد(ع) رو بالای پشت بام ببرند...
سه روز و سه شب جنازه بروی پشت بام بود... روزها مردم یه صحنه ای رو می دیدند با تعجب می گفتند چیه... چه خبره اونجا.. یه دسته ای از کبوترها میان بالای پشت بام بال زنان می ایستند...
انگار سایه انداختند ..
آره می اومدند سایه بروی جسم پاک آقا جوادالائمه. می انداختند...
(بعداً همه فهمیدند چه خبره )
◾️آخ اوندن بدن مطهر امام جواد رو بردند با احترام کنار بدن جدش امام موسی کاظم (علیه السلام) بهن خاک سپردند...)
◾️اینجا یه بدن سه روز و سه شب بروی پشت بام بود...
کبوترها سایه انداختند...
اما بدن جدش غریبش حسین فاطمه... سه شبانه روز روی خاکهای گرم کربلا ...
ای حسین... حسین...
◾️روضه هرکی رو بخونیم آخرش می رسه به روضه امام حسین(ع) حسین...آخ حسین حسین حسین
💦زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست
😭
💦 خار و خاشاک زمین محفل و ماوای تو نیست
😭
💦من ز طفلی بر سر دوش نبی دیدم تو را
💦از چه بگرفتی کنون بالای نی منزل حسین
🌾اما اما اما...
🌾اما آی دلای کربلایی...
بدن نازنین جد غریبش حسین(ع) بی سر میون قتلگاه افتاده...
یه وقت اون ملعون صدا زد کیا حاضرند بدن ها رو با اسب پایمال کنند...
راوی میگه ده نامرد داوطلب شدند، نعل تازه به سُم اسبها زدند ...
🥀بدن جگر گوشه فاطمه زیر سم اسبها تکه تکه شد، کاری کردند که وقتی عمه سادات اومد تو گودی قتلگاه بدن برادرو نشناخت...
هی این طرف و آن طرف رو نگاه می کرد...
یه وقت چشمش افتاد به یک جسم بی سر، متعجبانه نگاه کرد.... یه وقت ناله زد.....
🌾أأنت اخی؟
🌾آیا تو حسین منی ...
🌾آیا تو عزیز برادر منی..
🥀کی می رود ز یادم
🥀گودال پر زخون بود
🥀رگهای حنجر تو
🥀از گردنت برون بود
🥀آن سینه شکسته
🥀کی می رود ز یادم
🥀بر حلق خون فشانت
🥀با گریه بوسه دادم
🥀کی می رود زیادم
🥀لبخند آخر تو
🥀در پیش دیدگانم
🥀بریده شد سر تو
🥀ای بی کفن برادر
🥀بر حال من نظاره
🥀جان می دهم به یاد
🥀آن جسم پاره پاره
چند دقیقه ای هم دلمونو روانه کنیم درخونه باب الحوائج قمر بنی هاشم👇
امروز گرفتارا بگن یا ابالفضل
امروز مریض دارابگن یا ابالفضل
مشکل دارابگن یا ابالفضل
✨آخ همه دار و ندارم را بگیرید
✨ولی عباس را از من نگیرید
⬅️ بگو آقا میدونی گرفتارم میدونی مریض دارم میدونی حاجت دارم،میدونی مشکل دارم آبرو دارم یا اباالفضل یا ابالفضل
کانال روضه دفتری👇 ایتا وتلگرام
••✾•🌿🌺🌿•✾••
@rozeh_daftari1
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#روضه
#روضه_دفتری حضرت_ام_البنین سلام الله علیها
بسم الله الرحمن الرحیم
یا رحمن یا رحیم
🔸برتو ای ام البنین مادر روضه صلوات
🔸بر مادر با وفــای ســـــقا صلوات
🔸رخسارِ مه و ستاره ها را صلوات
🔸آن چهار شهید و مادر پاک سرشت
🔸بر گلشــــن و باغبانِ والا صلوات
🍀لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم، حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیر،
أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ، الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ، ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِكْرَامِ ، و اَتُوبُ اِلَیه🍀
اجرومزده شما عزیزان با فاطمه زهر(س) انشاالله حاجت روا بشید شفای همه مریض ها انشاالله امشب بریم درخونه خانم ام البنین
آی حاجت دارا..مریض دارا..آی جوون دارا..
تویی که آرزو داری حرم اباالفضل رو ببینی.امشب
دامن مادر ابالفضل رو بگیر..
دامن اباالفضل رو بگیر..باب الحوائجه..
درسته کربلا دستاشو ازبدن جدا کردن
اما دست عالمی رو گرفته..
آقا خودش ناامید شد اماکسی را نا امید از در خونش رد نمی کنه
مادرش ام البنین هم همینطوره..
اینا از خانواده کرمند..
از خانواده لطف و احسانند..
هر کی بیاد در خونشون دست خالی برش نمیگردونند..
⬅️فقیری هرسال یه شب می اومد مدینه..در خانه ابالفضل..خرجی یک سالش رو از دست ابالفضل میگرفت و میرفت..
یه سال اومد مدینه درِ خانهٔ ام البنینو زد..
کنیز درو بازکرد..پرسید با کی کار داری..فقیر گفت برو به مولا و آقات بگو بیاد..
من با یه آقایی کار دارم اسمش رو نمیدونم..
ولی هرسال میام خرجی یکسالمو میگیرم و میرَم..
(گفت نشونی بده ببینم آقات کیه؟)
مرد فقیر گفت:اسمشو نمیدونم ولی آقای رشیدی بود..بلند بالا.. خیلی زیبا..خیلی مهربان..
⏪کنیز برگشت منزل
مادر ابالفضل بیبی پرسید کی بود پشت در؟
صدا زد خانم جان فقیری بود که هر سال می اومد خرجی یک سالشو از آقام عباس میگرفت..
خانم جان حالا که آقام نیست..شروع کرد گریه کردن..
یه وقت ام البنین صدا زد حالا که عباسم نیست.. منه مادرش هستم..
نمیزارم کسی از در خونه ابالفضلم نا امید برگرده..عباسم ناراحت میشه
بی بی فرمودند هر چی زیورالات تو خونه است بیارین بدین دست فقیر..
یه وقت دیدن ناراحت سرشو به دیوار گذاشت.😭
(چرا ناراحتی بگیرو برو)
صدا زد من به بهانه دیدن آقام می اومدم
من عاشق عباسم.(من برای پول نیامدم
اومدم دست و بازوی آقام ابالفضل رو ببوسم..
یه لحظه بگین آقام. خودش بیاد.
یه وقت نگاه کرد دید صدای شیون زنها بلند شد..چی شده
(چرا گریه میکنید؟(امان امان)
خانم صدا زد آی مرد دیر اومدی..
کربلا دستای ابالفضلمو از بدن جدا کردند..😭
آخ عمود آهن به فرقش زدند..
تیر به چشم نازنین پسرم زدند..
آخ تو کربلا شهیدش کردند.
داغشو به دل حسین گذاشتند..
الا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
التماس دعا
#احمد بهزادی
🏴🏴🏴🏴🏴
کانال روضه دفتری👇 ایتا وتلگرام
••✾•🌿🌺🌿•✾••
@rozeh_daftari1
#روضه_دفتری
#حضرت_ام کلثوم(س)
#السلام علیک یا ام کلثوم یا بنت
امیرالمومنین یا بنت فاطمه الزهرا س
ای آینه دار پنج معصوم
در بحر عفاف دُر مکتوم
پروردهٔ دامن ولایت
مظلومهٔ خاندان مظلوم
تو زینب دومی علی را
نامند تو را به ام کلثوم
آئینهٔ آفتاب و ماهی
یا سیدتی به ما نگاهی
تو محنت بی شماره دیدی
غم، بیشتر از ستاره دیدی
مه پاره ی دشت کربلا را
در خاک، هزار پاره دیدی
هم بردل پاره پاره اززهر
هم پیکر پاره پاره دیدی
پامال تن عزیز خود را
ازمرکب ده سواره دیدیم
بردست حسین غرق درخون
قنداقه ی شیرخواره دیدی
آئینهٔ آفتاب و ماهی
یا سیدتی به ما نگاهی
🥀امشب برا خانم ام کلثوم بلند بلند گریه کنید بخدا گریه هاش کم از زینب
😭😭
نبود قربون دلت برم خانم جان
قربون غربتت بشم بیبی جان
🌾این خانم هم مثل بیبی زینب خیلی چیزهارو دیده
خیلی مصیبت هارو دیده
میخ در و آتش کشیدن در رو دیده
اگه اونجا بیبی زینب دید مادر بین درو دیوار بوده این خانم هم دیده
دیده مادر به بستر افتاده
غسل شبانه مادر دیده
🌾بمیرم برا دردای دلت خانم جان
(دیگه چی دیده)
سحری که امیرالمومنین ضربت به فرق مبارکشون اصابت کرد شب منزل خانم ام کلثوم بودند
(دیگه چی؟)
🌾اگه زینب پاره های جگر برادر دیده، خانم ام کلثوم هم دیده
آی کربلائیا تو کربلا کنار زینب بوده حتما همه صحنه ها رو باه خانم زینب دیده اسارت دیده
🌾خانم ام کلثوم دم دروازه کوفه وقتی اسرا رو وارد کردند نگاه کرد دید مردم دارن نگاه میکنند فریاد زد ای کوفیا چشماتونو ببندید مارو نگاه نکنید ای وای
خطبه ایراد کردند یه وقت نگاه کردند دیدند زنهای کوفه دارن ناله میکنند گریه میکنند
🌾فرمود وای بر شما مردانتون تو کربلا مردای مارو کشتند حالا شما دارید گریه میکنید بخدا این اسارت و شهادت ذلت نیست اینا مقامات و درجاته برا آخرت ما
یه لحظه هم تو کربلا خانم گریه کرده
🌾شب عاشورا ابالفضل نگهبان خیمه هاست هی تو خیمه ها میگرده هر کسی نوایی داره
🌾رباب بچه شو بغل گرفته،میگه علی فردا ببینم برا بابات چه میکنی
(اونطرف نجمه از این طرف دید اصحاب به هم میگن فردا اول من میرم اون یکی میگه نه من اول میرم)
🥀بیبی زینب پسراشو آماده میکنه
یه وقت آقا ابالفضل اومد جلو خیمه ام کلثوم دید داره گریه میکنه زانوای غم بغل گرفته
🥀صدا زد خواهر چی شده چرا داری گریه میکنی
🥀فرمود عباس جان فردا عاشوراست هرکسی براحسین یه هدیه ای داره زینب بچه هاشو
رباب علی اصغرو
اما من دستم خالیه فردا شرمندهٔ داداشم حسینم
میگن عباس دستاشوانداخت گردن خواهر
خواهرم گریه نکن منم غریبم
فردا دست منو بگیر ببر محضر حسین بگو داداش اینم نوکر منه، غلام منه، هدیهٔ منه ازم قبول کن
(دیگه کجا گریه کرده خانم)
بعد از شهادت سه ساله ابی عبدالله تو خرابه دیدن خانم ام کلثوم هی نشسته رو پا میزنه گریه میکنه بی قراری میکنه
زینب صدا زد خواهر این همه راه اومدیم، ندیدم اینجور شیون کنی
(چی شده خواهر)
(تو باید کمک من بچه هارو آروم کنی باید بقیه رو ما آروم کنیم چرا اینطور میکنی)
🥀صدا زد خواهر دست خودم نیست میدونم داغ رقیه برا تو هم سنگینه ولی یه چیزیه منو خیلی میسوزونه
(چیه ام کلثوم)
صدا زد آخه دیشب رقیه اومد رو پام نشست گفت عمه پاهام درد میکنه عمه گوشم درد میکنه عمه اینقدر زدن بدنم درد میکنه یاد درد دل های نازدانه حسینم می افتم نمیتونم گریه نکنم
🌾خدایا به اشک و آه و ناله خانم رقیه(باب الحوائجه) امید هیچ کسی رو ناامید نکن
دستتو بلند کن ناله بزن بگو یا حسین
کانال روضه دفتری👇 ایتا وتلگرام
••✾•🌿🌺🌿•✾••
@rozeh_daftari1
نوحه شهادت حضرت زینب سلام الله علیها به سبک حاج اکبر ناظم
دختر شاه لافتی زینبم
شاهد داغ کربلا زینبم
گرچه قدکمانم
ولی خطبه خوانم
شد زنده با نُطق کلامم
خونِ شهادت امامم
از مادرم درس وفا گرفتم
شجاعت از شیر خدا گرفتم
گرچه من اسیرم
ولی ماده شیرم
رسوا نمودم شامیان را
زدم به هم حرامیان را
گرچه شبیه کوهِ اُستوارم
جان دادن رقیّه زد شرارم
دختر سه ساله
شد شبیه لاله
با ناله قلبم را تکان داد
پیش سر بریده جان داد
#روضه_دفتری
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
کانال روضه دفتری👇 ایتا وتلگرام
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari1
زمان:
حجم:
184.4K
گوشواره
من زینبم اخت الحسینم
🎤کربلایی پرندوش
#روضه_دفتری
تعدادی دو بیتی و رباعی
حضرت زینب(س)-مدح و مرثیه
تصویر تمام کربلا زینب بود
تفسیر پیام کربلا زینب بود
در عشق و فداکاری و ایمان و وفا
زهرای قیام کربلا زینب بود.
مؤید
×××
زیبایی گلشن علی زینب بود
پرورده دامن علی زینب بود
بر خصم شکست داد ولی خود نشکست
آیینه نشکن علی زینب بود.
مؤید
×××
در فضل، محیط بیکرانی زینب
در صبر، بسیط آسمانی زینب
ای خورده به سینه ات مدال عظمت
بانوی همیشه قهرمانی زینب.
مؤید
#روضه_دفتری
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
کانال روضه دفتری👇 ایتا وتلگرام
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari1
#روضه_موسی_ابن_جعفر_ع
بسم الله الرحمن الرحیم
یا رحمن و یا رحیم
از آتش دل من صحبتی نکن نامرد
سکوت صبر مرا غیرتی نکن نامرد
بزن ، بزن ، تمام تنم را کبود کن ،اما
به نام فاطمه بی حرمتی نکن نامرد …
خبر پیچید ، گفتن آقا موسی ابن جعفر و آزاد میکنن...
مردم همه مقابل زندان جمع شدن...
پیر و جوان...
یکی میگه اگه آقا رو ببینم دستش و می بوسم...
یکی میگه اگه آقا رو ببینم میگم آقا دلم برات تنگ شده بود …
یکی میگه آگه آقا رو ببینم میگم آقا تو کودکی کس و کارم می گفتن موسی ابن جعفر....
چشم به راحت بودم الحمدالله زیارتت کردم....
هر کسی با یه آرزویی....
یکی می گفت آقا جان...
آگه آقا رو ببینم میگم آقا ترسم این بود بمیرم و نبینمت …
یه مرتبه دیدن آروم آروم لنگه های در باز شد...
جمعیت بلند شدن...
گفتن الان آقا رو آزاد میکنن...
همه آماده بودن گل بریزن …
یه وقت دیدن آقا رو گذاشتن رو لنگه ی در دارن میارن…
در زیارت آقا موسی ابن جعفر اومده...
میگه سلام من بر اون بدنی که سرش از لنگه در آویزان بود …
“هذا امام الرافضة”
مردم اومدن زیر بدن آقا رو گرفتن..
آقا چهارده سال زندان بوده...
لاغر و ضعیف شده ، پس چرا سنگینی میکنه؟!!
همچین که عبا رو کنار زدن....
بمیرم...
دیدن هنوز غل و زنجیر به دست و پای موسی ابن جعفره...
گریه کن ها بسم الله …
چقدر جمعیت اومدن برا تشیع جنازه آقا موسی ابن جعفر...
پسر عزیزش امام رضا اومد …
اما نمیدونم خبر داری یا نه...
این همه جمعیت اومدن...
اما دخترش بی بی معصومه نبود…
گریه کن بابا دختره …
دختر نبود برا بابا گریه کنه...
اما یادت باشه تاریخ نشون داده اگه دختر نره...
بابا میاد …دلت و ببر گوشه خرابه شام...
نیمه ی شب صدا زد عمه ...
دلم برا بابام تنگ شده …
سر بریده ی حسین …
اما این دختر سرو بغل گرفت...
صدا زد...
“مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی”
بابا.....کدوم نانجیبی چوب به لب و دندانت زده....
بابا کدوم نانجیبی رگهای گردنت و بریده …
بابا بابا....
کی منو تو این سن کمم یتیم کرده...
خرابه بودو شب وسینه ای که پر درد است
به عکس روز گذشته هواعجب سرد است
ستاره ها همه از حال من خبر دارن
به قلب کوچک من آسمانی از درد است
نسیم میوزد صورتم چه میسوزد
خدا کند که بمیرم ،سرم چه آوردن
صل علیک یا اهل بیت النبوة
#روضه_دفتری
زمان:
حجم:
1.94M
#روضه_موسی_ابن_جعفر_ع
مداح:پرندوش
#روضه_دفتری
#⃣ #روضه_دفتري
#⃣ #متن_روضه
#⃣ #شهادت_امام_سجاد
....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ....
اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة
"اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ *تو هم شب شهادت امام سجاد از مدینه و قبرستان بی شمع و چراغ بقیع با پای دلت برو كربلا..*
مرغ دل یک بام دارد دو هوا
گه مدینه می رود گه کربلا
*حسين جان! راستي راستي دلم برا كربلات تنگ شده آقاجان!... امشب بحق آقازاده ات امام سجاد ویزای کربلای مارو امضا کن... حالا با توجه همه با هم سلام بدیم: به نیابت از امام زمان و شهدا و امواتمون: اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَولادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ"
السلام علیک یاعَلِیَّ بنَ الحُسَینِ یازَینَ العابِدینَ یَابنَ رَسوُلِ اللّه...*
نالۀ واعطشا بر جگرش می افتاد
آب میدید به یادِ قمرش می افتاد
بی سبب نیست که از جملۀ بَکّائون است
اشک از گوشۀ چشمانِ ترش می افتاد
*حضرت نزدیک به چهل سال برا باباش ابی عبدالله گریه کرد، یه روز کنیز آقا گفت: آقاجان! بس نشده این همه گریه می کنید؟ آب می بینید گریه می کنید، غذا می بینید گریه می کنید، حضرت فرمود: یعقوب یازده پسر داشت، یکیش یوسف بود، چند وقت از نظرش دور شد میدونست یوسف زنده است؛ سه بار چشماش از گریه سپید شد، اما من بالای نیزه، هجده سَرِ یوسف دیدم ...*
شیرخواره بغل تازه عروسی میدید
یادِ لالایِ رباب و پسرش می افتاد
*وقتی به آقا زین العابدین عرض کرد آقا مختار خروج کرده قَتَلِه ی کربلا رو به درک واصل کرده، دونه دونه رو گفت، یه مرتبه حضرت فرمود از حرمله چه خبر؟ گفت آقا این همه رو گفتم سراغ حرمله رو چرا میگیرید؟ فرمود: آخه حرمله جگر ما رو کربلا سوزوند..*
با دلی خون شده میگفت که الشام الشام
تا به بازار مدینه گذرش می افتاد
*به خدا همه مصیبتای کربلا عظیمه، اما وقتی به امام سجاد گفتن: کجا بیشتر به شما سخت تر گذشت؟ فرمود: الشام الشام الشام، توی شام آبروی مارو بردن...*
جلوی پای سکینه دم دروازۀ شهر
از رویِ نیزه علمدار سرش می افتاد
میشکست آینۀ صبر و غرورش را زجر
تا به جانِ اُسرا با کمرش می افتاد
روضۀ گم شدن و دفنِ رقیه میخواند
تا به صحرا و خرابه نظرش می افتاد
گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یادِ
خنجرِ کُند و گلویِ پدرش می افتاد ....
✍ #رضا_قربانی
*همچنین که از کربلا برگشتن مدینه وقتی بشیر اومد خبر آورد برا اهلِ مدینه، دسته دسته مردم میومدن بیرون از مدینه میگفتن آقا چطوری شد باباتون رو کشتن ؟ ... فقط یه جمله جواب می داد میگفت: فقط همین رو براتون بگم حیوانات هم کربلا آب خوردن .... میفرمود: أنَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبرا ... من فرزندِ اون آقایی ام که با قتلِ صبر کشتنش ... یعنی چی آقا؟ یعنی یواش یواش کشتنش، یعنی اول با نیزه زدن ... بعد با شمشیر زدن، تازه سنگ میزدن ... سنگاشون که تموم شد ریختن تو گودال...*
روضه نمیخواهد تنی که سر ندارد
قربان آن آقا که انگشتر ندارد
یک تکه ای سالم همه پیکر ندارد
جایی برای بوسه ی مادر ندارد
*مَردم من روز دوازدهم خودم رو رسوندم کربلا؛دیدم بدن ها همه عریان افتاده، همه رو غارت کردن، بین بدن ها گشتم بابامو پیدا کردم، نگاه کردم دیدم دست هاش بریده، رگ ها بریده، بدن پر از زخمه، خودمو انداختم رو بدن بابام، رگ های بریده رو بوسه زدم، هی گشتم دورو برم یه چیزی پیدا کنم این بدن رو جمع کنم، گفتم: بنی اسد! حصیر دارید بیارید.
بابامو جمع کردم،میان حصیر گذاشتم ... دیدم یه عضو بدن کمه، سر که بالای نیزه ست... اومدم دور و بر کربلا هی نگاه کردم، بنی اسد گفتن: آقا چی گم کردی؟ گفتم: ساربان کربلا میخواست انگشترو ببره ... انگشت بابام رو هم قطع کرد ... ای حسین...
ساربان آمد انگشتر رو در آره، دست ابی عبدالله ورم کرده، خون آلوده، انگشتر چسبیده، انگشتر خون آلوده، هر کار کرد در بیاره نتونست، خنجرشو در آورد... انگشت رو با انگشتر...
با تمام وجود فریاد بزن، دو دستت بیاد بالا، امشب شبی نیست دستت پایین باشه، فرمود: دستی که به سمت ما دراز بشه ما خجالت میکشیم خالی برگرده، ببین هر کی اومد تو گودال دست پر برگشت، حتی ساربان، دستت بیاد بالا...فرج امام زمان، سلامتی رهبرمون، نابودی آمریکا و اسرائیل، سه مرتبه بلند ناله بزن: یا حسین..*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ......
#⃣ #روضه_دیر_راهب
#⃣ #دیر_راهب
#⃣ #متن_کامل_روضه
#⃣ #متن_روضه_کوتاه
#⃣ #متن_روضه
#⃣ #فيش_روضه_اسارت_آل_الله
#⃣ #روضه_دفتري
#⃣ #متن_روضه
....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ....
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِيم
"يا رَبَّ الحسین، بِحق الحسین، اِشف صَدر الحسین، بظهور الحُجّة ، يا رب الحُجّة، بحق الحُجّة، اشف صدر الحُجّة، بظهور الحُجّة
صلی الله علیک یا اباعبدالله...
یه سلام امشب مثه اون راهبِ نصرانی بدیم، انشالله جوابمون رو ابی عبدالله بده بعد براش جون بدیم... همه با هم:
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ ...
بیا ببین دلِ غمگینِ بی شکیبا را
بیا و گرم کن از چهره ات شبِ ما را
"منو جدا شدن از کویِ تو خدا نکند"
که بی حرم چه کنم غصه هایِ فردا را
خیالِ کربُبلایت مرا هوایی کرد
بگیر بالِ مرا تا ببینیم آنجا را
*یا اباعبدالله! من وعدۀ اربعین به این دلم دادم، من وعدۀ زیارت به این دلم دادم ... من وعده دادم اربعین آقام منم می پذیره ... حسین جان ... ما رو هم قبول کن آقا..*
به موجِ سینه زنانت قسم غلام توام
که بُرده گریۀ ما آبرویِ دریا را
خدا کند که بیایی شبی به روضۀ ما
شنیده ام که به سر، سر زدی کلیسا را
خوشا به پنجۀ راهب که شانه ات می زد
به آنکه بُرد دل راهبانِ ترسا را
به پیر مرد غریبی که شُست گیسویت
گرفت از سر و رویِ تو خاکِ صحرا را
راهب نصرانیِ، مسیحیِ، از صبح دل تو دلش نیست ، یه خوابی دیده عیسی مسیح بهش گفته مهمون داری ... نزدیک غروب از دور یهو دید یه سیاهی داره نزدیک میشه ، اومد بیرون با دقت نگاه کرد دید یه قافله ای داره میاد ... همینجور که قافله نزدیکتر میشد نگاه میکنه به چهرۀ این قافله، خدا این قافله عجب عجیب غریبِ ... یه مشت مردایِ جنگی، یه مشت اسیر زن و بچه ... اینا کی ان؟.. نکنه اینا همون مهمونایی ان که عیسی مسیح به من وعده داده .. یه نگاهی درستی کرد دید بالایِ نیزه یه تعداد سرُ زدن ... یکی از سَرا مثل خورشید داره نور میده ... خدایا چقدر نورانیِ این سر مبارک ... این همون مهمونیِ که عیسی به من وعدۀ اومدنشو داده...
زن و بچه های اسیر رو جمع کردن پشت کلیسا، زن و بچه ها کنار هم ، آروم آروم داره غروب میشه، هوا داره سرد میشه ، لباس نامرتب تن این بچه ها ...
شب که شد همه خوابیدن، راهب نصرانی اومد جلو، به یکی از نیزه دارا گفت یه خواهشی ازت دارم.
_چیه؟ راهب چی میگی؟ گفت میتونم ازت خواهش کنم این سر نورانی امشب مهمون من باشه؟.. گفت اینجوری نمیشه، باید عطایی بدی... قبول کرد پولی داد و سر رو از بالایِ نیزه پایین آورد ..
خوشا به بزم عزاخانه اش که تا دَمِ صبح
شنید پیشِ سرَت روضه هایِ زهرا را
چرا بُرید سرت را به رویِ دامنِ من
چرا نشاند به خون این دو چشم زیبا را
چگونه سنگ شکسته جبین و دندانت
چگونه زخم تَرَک داده رویِ لبها را
✍ #حسن_لطفی
اِبن شهر آشوب در مناقبش نقل میکنه منم نقل میکنم، سر رو آورد با احترام در رو بست خدایا این سر کیه اینجوری دل منو میلرزونه؟..
شنید داره هاتفی صدا میزنه: طوبیٰ لَک، طوبیٰ لَک .. خوش به سعادتت .. خوش به سعادتت ..
خدایا چه خبره؟.. کیه این هاتف؟ .. دید نه، این سر عجیب غریبه، هی صدا زد با من حرف بزن، یه ذره با من حرف بزن ، دید نمیشه یهو صدا زد یا ربّ بِحَق عیسی تَأمُرُ هذا الرأس بتَکَلُّم مِنّی... خدايا بحق عيسي به این سر امر کن با من حرف بزنه .. یهو دید لبا داره به هم میخوره...
میگه گوشامو جلو بردم بینم چی میگه صدا اومد راهب میخوای چی بشنوی؟ صدا زد شما کی هستی؟ خودتو به من معرفی کن، میگه دید دوباره لبا داره به هم میخوره،میخوای منو بشناسی؟ ..أنا ابنُ محمدٍ المصطفی، أنا ابنُ علیٍ المرتضی، أنا ابنُ فاطمةِ الزهراء ...
راهب داره گوش میده، یهو دید لبا داره بازم به هم میخوره، صدا داره میاد راهب : انا المَظلوم، انا الغَریب، انا العَطشان ... راهب دیگه نتونست تحمل کنه خم شد وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ صورت رو روی صورت ابي عبدالله گذاشت... بعد سرِ مقدس ابی عبدالله رو با گلاب شست،سر رو از خون و خاک پاک کرد.
میخوام یه جمله بگم،اونایی که اهل روضه باشن از من جلوتر میرن،سر شسته اومد شام،تمیز،معطر،اما وقتی تو خرابه رقیه بغلش کرد، دید همه محاسنش خونیِ،لباش ترک خورده و پاره پاره است،دید دندوناش شکسته است...صدا زد: بابا!بابا! حالا فهمیدم دیروز چوب خیزران یزید کجا میخورد، ای حسین...
همه به نیت فرج،به نیت شفای مرضا، سلامتی رهبر،نابودي آمريكا و اسرائيل همه نیت کنن،هیچکی نیست بگه من بی حاجت اومدم،همه سه مرتبه ناله بزنید: یا حسین!...
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ......