eitaa logo
اشعار روضه های مکتوب
1.1هزار دنبال‌کننده
9 عکس
8 ویدیو
0 فایل
انشاالله به مرور در این کانال اشعار مدح و مرثیه اهل بیت قرار داده خواهد شد. متون مرثیه آل الله را در کانال روضه های مکتوب ببینید: https://eitaa.com/rozehayemaktoub
مشاهده در ایتا
دانلود
بابایی‌ خیال کردی قهرم حالا اومدی واسه آشتی نمیگی چرا رفتی و ما رو تنها گذاشتی عزیزم ═══════❖═══════ بابایی‌ رقیه بمیره که بالای ابروت کبوده مگه گریه کردی که اینجور سر و روت کبوده عزیزم ═══════❖═══════ سر جاش دیگه نیست حواسم واویلا ببین پاره پارست لباسم واویلا ═══════❖═══════ یه چند وقتیه که گرسنه خوابیدم یه کم نون میاوردی واسم واویلا مگه گریه کردی که اینجور سر و روت کبوده عزیزم
دلی که سوخته جز آه راه چاره ندارد که داغ سوختگان غمت شماره ندارد @hosenih بیا به دیدن ما خستگان کنج خرابه ببین که شام غریبان ما ستاره ندارد بگو به مردم این شهر شوم خیره نمانند بگو که اشک یتیم حرم نظاره ندارد رقیه آمده و گریه می کند بغل من گلایه می کند از این که گوشواره ندارد گلایه می کند از این که چادرش شده غارت به روی سر به جز این روسری پاره ندارد رباب را چه کنم زیر آفتاب نشسته تمام غصه اش این است شیر خواره ندارد @hosenih بغل گرفته خیالِ علی اصغر خود را دلش خوش است ولی حیف گاهواره ندارد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه
شکسته مثل دلم روی نیزه ها سر تو بریدم از همه دنیاشبیه حنجر تو @hosenih هزار مرتبه افتاده ای زمین از عرش شده شبیه پر و بال دخترت پر تو چقدر سنگ رسیده برای پابوست چقدر زخم نشسته پدربه محضر تو میان جام شراب یزید دیدم که نبود فاصله ای با سر مطهر تو من اصلا از تو سراغ عبا نمیگیرم تو هم نپرس زمن پس کجاست معجر تو گرسنه بودم و خواب طعام می دیدم ولی نداد کسی لقمه نان به دختر تو @hosenih شبیه مادر پهلو شکسته شد حالم گرفت دست مرا دستهای خواهر تو شاعر: © اشعار آیینی حسینیه حضرت رقیه سلام الله علیها
سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد حالا تصور کن که آن سر، ماهِ خون رنگی در هاله‌ای از گیسویی خاکستری باشد دختر دلش پر می‌کشد، بابا که می‌آید، موهای شانه کرده‌اش در معجری باشد ای کاش می‌شد بر تنش پیراهنی زیبا ... یا لااقل پیراهن سالم‌تری باشد سخت است هم شیرین زبان‌ باشی و هم فکرت پیش عموی تشنه‌ی آب آوری باشد با آن‌همه چشم انتظاری باورش سخت است سهمت از آغوش پدر تنها سری باشد شلاق را گاهی تحمل می‌کند شانه اما نه وقتی شانه‌های لاغری باشد اما نه وقتی تازیانه دست ده نامرد دور و برِ گم گشته‌ی بی‌یاوری باشد خواهرتر از او کیست؟ او که، هر که آب آورد، چشمش به دنبال علی اصغری باشد وای از دل زینب که باید روز و شب انگار در پیش چشمش روضه‌های مادری باشد وای از دل زینب که باید روضه‌اش امشب «بابا ! مرا این بار با خود می‌بری؟» باشد بابا ! مرا با خود ببر ، می‌ترسم آن بدمست در فکر مهمانی و تشت دیگری باشد باید بیایم با تو، در برگشت می‌ترسم در راه خار و سنگ‌های بدتری باشد باید بیایم با تو، آخر خسته شد عمه شاید برای او شب راحت تری باشد؟ شاعر: قاسم صرافان حضرت رقیه سلام الله علیها
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ بیمارها دارالشفا را می شناسند اینجا تمام دردها را می شناسند اینجا غریب و آشنا فرقی ندارد اینجا غریب و آشنا را می شناسند @hosenih از هر دری در ماند هرکس آمد اینجا درمانده ها باب الرضا را می شناسند در این حرم حتی خدا نشناس ها هم ... گاهی می آیند و خدا را می شناسند ما چند سالی هست که مشهد می آییم دیگر تمام شهر ما را می شناسند بس که همیشه بودم اینجا دست و پاگیر دیگر من بی دست و پا را می شناسند ساده بگویم گنبدت را دوست دارم بی چیزها تنها طلا را می شناسند @hosenih چه احتیاج است احتیاجم را بگویم ؟ اهل کرم فقر گدا را می شناسند هرکس که رفته کربلا از این حرم رفت با نام مشهد کربلا را می شناسند ⏹ © به نقل از کانال رسمی "حسینیه؛
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ سلام ای غریب غریبان سلام ! سلام ای طبیب طبیبان سلام ! الا ماهتاب شبستان توس الا حضرت نور ! شمس الشموس @hosenih غریبم من از راه دور آمدم به دنبال یک جرعه نور آمدم شبم ، آه یک جرعه ماهم بده پناهی ندارم پناهم بده ببخشا اگر دور و دیر آمدم جوان بودم ، امروز پیر آمدم منم زائری خام و بی ادعا کبوتر کبوتر کبوتر دعا اگر مست و مسرور و شاد آمدم من از سمت باب الجواد آمدم من از عطر نامت بهاری شدم تو را دیدم آیینه کاری شدم تو این خاک را رنگ و بو داده ای به ایران من آبرو داده ای @hosenih ببخشای این عاشق ساده را ببخشای این روستا زاده را تو را دیدم و روشنایی شدم علی ابن موسی الرضایی شدم ⏹ ©به نقل از کانال رسمی "حسینیه؛
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ بس که پر کرده فضای صحن را فرياد ها نيست پيدا در حريمت های و هوی باد ها کوربيناشد، فلج پا شد،گداروزی گرفت پشت هم رخ می دهد اينجا از اين رخداد ها @hosenih جمله ای تکرار شد ، هرصحن را پرکرده است: (کار من با گوشه ی چشم تو راه افتاد) ها می شود حس کرد از فيروزه کاری های صحن حسرت ديوار ها را بر دل شمشاد ها از شفای درد پشت پنجره فهميده أم نرم شد از اشک زائرها دل فولاد ها دختری آمدبه گوهرشاد ، گوهرشاد شد ياعلی موسی الرضا گفتند گوهرشاد ها ضامن آهوشدی ، صياد آهو را رهاند شک نمی کردند در خوش قولی أت صيّاد ها شاعری پرسيد:من هم سهم دارم در حرم؟ پاسخش را داد آقا با حسن خوشزاد ها @hosenih هرکسی دعبل نخواهد شد ولی اين شعر هم می تواند حک کند نام مرا در ياد ها پايتخت کشور دلهاست شهر مشهد و مانده حسرت در دل تهران و عشق آباد ها ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ دل را مقیم درگه جانان نوشته اند ما را غلام حضرت سلطان نوشته اند آتش ز سوز سینۀ ما آفریده شد چون عشق تو به سینۀ سوزان نوشته اند @hosenih تو سفره دار عشقی و ما ریزه خوار تو ما را کنار چشم تو مهمان نوشته اند دل ذره ذره می شود از یک نگاه تو گویا ز روی چشم تو قرآن نوشته اند روز ازل که قرعه به نام تو می زدند ما را برای عشق تو قربان نوشته اند دل می تپد به سینه ز فکر حمال تو اصلا مرا ز عشق تو حیران نوشته اند @hosenih از آن شبی که دل ز دل ما ربوده ای ما را انیس دیدۀ گریان نوشته اند ما از محرم و صفر و فاطمیه ایم ما را یتیم سورۀ انسان نوشته اند ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
مینه/نوحه – امام رضا علیه السلام دوباره،زنم پر به سوی خراسان به ذکر زیبای رضا جان امام ِ دلها،عزیز زهرا،تو را خوانم با چشم گریان اَنتَ فی قلب مولا،امام ِ هشتم ِ ما،یا غریب الغربا یا غریب الغربا... همیشه،کنم از لطف و خوبی ات یاد بهشت من صحن گوهر شاد زغم بشکستم،ببین که بستم،دخیلی بر پنجره فولاد دست من و دامانت،چشم من و احسانت،ای بحر ِ جود و سخا یا غریب الغربا... به حجره،زدی تو دست و پا رضا جان فلک از ماتمت پریشان به غربت ِ تو،شده فاطمه،نظاره گر با چشم گریان غرق سوز و ناله ام،پرپر شده لاله ام،جان ِ امّ ِ ابیها یا غریب الغربا...
*ماجرای شعر مشهور، با‌آل‌علی هرکه درافتاد ورافتاد، چیست و این اثر از کیست؟* این شعر از سیداشرف‌الدین حسینی، خطاب به نیکلای‌اول تزار روسیه سروده شده‌است. بعداز این‌که نیکلای فرمانِ گلوله‌باران حرم‌مطهر رضوی(ع) را صادر کرد. واما بعد دیشب به‌سرم باز هوای‌دگر افتاد درخواب مرا سوی‌خراسان گذرافتاد چشمم به‌ضریحِ شه‌والا‌گهر افتاد این‌شعر همان‌لحظه مرا درنظر‌افتاد *با آل‌علی هرکه درافتاد، ورافتاد* این‌قبرِ غریبُ‌الغُربا، خسروطوس است این‌قبرِ مُعین‌الضعفا، شمس‌شموس است خاک دراو ملجأ ارواح‌و نفوس‌است باید ز ره صدق براین خاک درافتاد *با آل‌علی هرکه درافتاد، ورافتاد* حوران‌بهشتی زده اندرحرمش صف خیل ملَک‌از نور، طبق‌ها همه برکف شاهان به‌ادب درحرمش گشته‌مشرف اینجاست که تاج ازسر هر تاجوَرافتاد *با آل‌علی هرکه درافتاد، ورافتاد* اولاد علی شافع یوم عرصاتند دارای مقامات رفیع الدرجاتند در روز قیامت همه اسباب نجاتند ای‌وای برآن‌کس که به‌این آل درافتاد *با آل‌علی هرکه درافتاد، ورافتاد* کام‌و دهن‌از نام‌علی یافت حلاوت گل درچمن از نام‌علی یافت طراوت هرکس که به این سلسله بنمود عداوت در روزجزا جای‌گهش در سقر افتاد *با آل‌علی هرکه درافتاد ورافتاد* هرکس که به‌این سلسله‌ی پاک جفا کرد بد کردو نفهمید وغلط کردو خطا‌کـرد دیدی‌که یزید ازستم‌و کینه چه‌ها‌کرد آخر به‌درک رفت‌و به‌روحش شررافتاد *با آل‌علی هرکه درافتاد ورافتاد* ‌ای قبله‌ی‌هفتم که تویی مظهر یاهو ای حجت‌هشتم که تویی ضامن آهو ما جمله نمودیم به‌سوی حرمت رو از عشق‌تو درقلب‌و دل‌ما شرر افتاد *با آل‌علی هرکه درافتاد، ورافتاد* گفتنی‌است به‌فاصله کمی بعداز سرودن این شعر، شاعر و خانواده‌اش اعدام شدند!!! نثار شاعرفرهیخته سیدشرف‌الدین حسینی و خانوادش، فاتحه‌مع‌الصلوات
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ حمدُ لله که مائیم گرفتار رضا عاشق صحن گهر شادِ گهربارِ رضا آرزو داشتم از کودکی ام تا حالا که پناهنده شوم بلکه به دربار رضا زائرش زائر عرش است به نقل از معصوم نظری کرده خداوند به زوار رضا خود من با پسرم با پدرم با پدرش نسل در نسل ، تمامیم بدهکار رضا هر چه گفتیم بلافاصله مضمون جوشید برکتی داده خداوند به اشعار رضا عطر مخصوص حرم عطر بهشت است بهشت دوست دارم بخرم عطر ز بازار رضا تو کشاندی دل ما را وسط صحن غدیر یا امیر ابن امیر ابن امیر ابن امیر @hosenih تو بگو دست به دامان که جز او بزنم رو به در گاه که جز ضامن آهو بزنم باز کردی گرهء کور مرا صد دفعه شرم دارم به کسی غیر شما رو بزنم آرزو داشتم از کودکی ام مثل پدر جلوی پنجره فولاد تو زانو بزنم من دو تا آرزو از مادر خود بردم ارث ادب این است ، دَم از ارثیۀ او بزنم اول از زائر تو کفش بگیرم تحویل دوم اینکه حرمت با مژه جارو بزنم بطلب تا شب جمعه دمِ ایوان شما یاد ایوان نجف باشم و یاهو بزنم بهترین نوع سفر سمت امامِ هشت است عشق زوار بلیطیست که بی برگشت است @hosenih هوس رفتن حجِ فقرایی کردم هوس پنجره فولاد و گدایی کردم هوس اذن دخول از سوی بست طوسی و خروج از طرف شیخ بهایی کردم هوس خوردن آبِ یخِ سقاخانه داخل کاسۀ برّاقِ طلایی کردم عکسهای حرم از هر جهتی زیبا بود هوس دیدنِ تصویر هوایی کردم پیرمردی به حرم خواند دو خطی روضه بعد روضه هوس خوردن چایی کردم هر که پرسید ز من آدرس صحن عتیق طرف قلب خودم راهنمایی کردم آخر از بس که دلم را به تو آقا دادم صحن های حرمت را به دلم جا دادم @hosenih تو که بر نوکر خود رحمت وافر داری شک ندارم که مرا خوب به خاطر داری نمی افتد ز قلم نام کسی با اینکه بی حساب عاشق و دیوانه و زائر داری حرمت امن ترین مأمنِ موجودات است بی سبب نیست اگر این همه طائر داری جلوی پنجره فولاد تو فهمیدم من که فراوانیِ خواننده و ذاکر داری بس که دارای مضامین وسیعی هستی بی حد و حصر ، نویسنده و شاعر داری به وفور از ادبیاتِ زمان دعبل شعر تا حوزهء اشعار معاصر داری عاشقان سجده به درگاه تو جایز گفتند شعر دربارهء تو سعدی و حافظ گفتند @hosenih زائرانِ تو زیادند که هر جا صف بود موقع بازرسی پشت سر ما صف بود وقت بوسیدن درهای حرم صحن به صحن دست بر سینه سوی گنبد آقا صف بود انبیا هم همه بودند حرم ، پشتِ سرِ خضر و نوحِ نبی و یوسف و عیسی صف بود تا کمی آب بنوشند ز سقاخانه تشنه هم بلکه نبودند ، وََ اما صف بود دستمان مثل همیشه به ضریحش نرسید بس که در دور و برِ مضجع مولا صف بود بسته های متبرک به حرم را خادم پخش می کرد و عجب بین گداها صف بود نمک و پارچۀ سبز و نخود بود و نبات هدیه بر گنبد و ایوان طلایش صلوات @hosenih نامش و جلوه اش و چهره اش انگار علیست بهترین نام در این گنبد دوار علیست نوهء علم و کمال و پدر جود و جواد پسر فاطمه و حیدر کرار علیست علمش از جعفر و خُلقش حَسن و خَلق حسین صورتش فاطمه و سیرت و کردار علیست چارده نور به سیمای رضا منعکس است چارده نور که یک قسمت از آن چار علیست جان عالم به فدای پدر شمس شموس که قیامت که شود شاخص و معیار علیست باید از شاه نجف شاه خراسان آید هست سِرّی به خدا مخزن اسرار علیست هشتمین نور امامت دهمین معصوم است مهربان بودن او از نسبش معلوم است @hosenih به جهانی ندهم این دل طوفانی را دل دیوانه که می دانم و می دانی را شوم افسرده اَقلّاً دو سه ماهی یکبار گر نبینم حرم شمس خراسانی را نور باران شده طوری که نبینید شما هیچ جای دگر این سبک چراغانی را جاذبه دارد و این جاذبه اش سبک علیست کرده دیوانۀ خود این همه ایرانی را با نگاه کرمش در گذر از نیشابور به طلا کرد بدل قیچیِ سلمانی را دوست دارم شده یکبار حرم تا به حرم من پیاده روم این جادهء طولانی را نوکری در حرمت علتِ بالیدنِ من قول دادی که بیایی تو سه جا دیدن من ⏹ © نقل از کانال رسمی "حسینیه
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ سلام ای ماه خوبی ها! سلام ای هشتمین سکوی معراج بشر تا عالم بالا. امام مهربان آقا، علی، موسی الرضای ما. دلم تنگ است آقاجان! وجودم شیشه ای نازک، گناهانم چنان سنگ است آقاجان! تو می دانی گرفتارم، گره روی گره دارم و این دنیای کژ رفتار پر آزار بی مقدار، والله مرا برده سر دارم. سر دارم، عزیزا با نگاهی التماس آمیز، سوی گنبدت فریاد می آرم: الا ای ضامن آهوی صحراها! الا ای کشتی امید دریاها، الا ای سید و سرور، رضا، آقای آقاها! نجاتم ده، براتم ده، به جان جد عطشانت -حسین بن علی- آب حیاتم ده! @hosenih بشر بیمار شد مولا، شفایی نیست. به جز مهر تو در عالم دوایی نیست. به درب خانه ات دیگر گدایی ام، گدایی نیست.برای من و آن کودک که زیر سایبان بمب خوابیده، کنار بارگاهت، آن سرای امن، جایی نیست؟! یکی انگار در من با خودم قهر است. به کامم زندگی بی بودنت زهر است. فراموشی بدخیمی بلای مردم شهر است، گویی یادشان رفته "رضا" دارند. کنار تو، کنار چارده معصوم جا دارند. @hosenih برایت نامه باید سرگشاده باشد ای سلطان. قلم در راه تو باید ابوذرزاده باشد نیز باید نامه بر مانند باد صبحگاهان امتحان پس داده باشد تا بگویم: حضرت "حق" دوستت دارم! رضا ای عشق مطلق دوستت دارم... ⏹ © به نقل از کانال رسمی "حسینیه؛
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ برده بالا مرا امام رضا از کجا تا کجا امام رضا باز نام شما وسط آمد باز آمد گدا، امام رضا @hosenih در مفاتیح قلب ما حک شد ذکر رفع بلا امام رضا سعی کردم ز تو جدا نشوم بس که داری صفا امام رضا عمدۀ خاطرات زندگیم خاطراتیست با امام رضا ذکر لبهای اوست معصومه ذکر معصومه یا امام رضا در حرم بعد هر شفا دادن حرف نقّاره ها امام رضا برده ای بارها دل از دل ما پای گنبد طلا امام رضا پسر فاطمه گره خورده جان ما با شما امام رضا @hosenih طول و عرض حرم مجال تو نیست وسعتت تا خدا امام رضا هست روی لب هر ایرانی همۀ هست ما امام رضا شب هر جمعه در دعای کمیل یا سریع الرضا امام رضا مشهد و کربلا دل از ما برد او جدا، او جدا، امام رضا او کریم است یک قدم بردار می دهد کربلا امام رضا داده میلیون براتِ کرببلا کرده محشر به پا امام رضا @hosenih اربعین کربلا پیاده نشد غم مخور هست تا امام رضا روی قولت حساب کرده دلم وقت مرگم بیا امام رضا ⏹ © به نقل از کانال "حسینیه؛
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ خدای مهربانی‌هاست سلطانی که من دارم فدای مهر بسیارش دل و جانی که من دارم کنارش ذره‌ی ناچیز چون خورشید می‌تابد ندارد هیچ موری این سلیمانی که من دارم @hosenih نمک پرورده‌ی دریای جودش بوده‌ام عمری پر است از شور احسانش نمکدانی که من دارم همیشه رو به گنبد با خدای خود سخن گفتم همیشه در حرم محکم شد ایمانی که من دارم نسیم رحمتش، بار گناه از دوش بردارد به آهی کاه گردد کوه عصیانی که من دارم به لطف گندمی که داده‌ام دست کبوترها دگر خالی نماند سفره‌ی نانی که من دارم @hosenih چه فرقی می‌کند آهو، کبوتر یا که سگ باشم که او بی‌اعتنا باشد به عنوانی که من دارم به وقت مرگ می‌آید به بالینم یقین دارم شروع وعده‌های اوست پایانی که من دارم ⏹ © به نقل از کانال حسینیه
علیه‌السلام 🔹دریای رحمت🔹 خوشا آن غریبی که یارش تو باشی قرار دل بی‌قرارش تو باشی خوشا آن‌که تنها تو را دوست دارد چه خوش‌تر اگر دوستدارش تو باشی ز بیداد پاییز هم غم ندارد هر آن دل که باغ و بهارش تو باشی خوشا آن گدایی که تنهای تنها کناری نشیند، کنارش تو باشی... بر آن محتضر می‌برم رشک هر شب که شمع شب احتضارش تو باشی... خوشا آن‌که یک عمر پروانه‌ات شد که یک لحظه شمع مزارش تو باشی... شعاری به پیشانی خود نوشتم خوشا آن‌که تنها شعارش تو باشی گدایم گدایم گدایم گدایم گدای علی بن موسی الرّضایم... چه غم گر گنه‌کار و نامه‌سیاهم علی بن موسی الرضا داد راهم امام رئوفی که عالم فدایش کرم کرد و داد از عنایت پناهم... سراپا شدم غرق دریای رحمت نگویید دیگر که غرق گناهم همه روی گردانده بودند از من رضا کرد با چشم رحمت نگاهم... به جز دامن آل عصمت نگیرم به غیر از رضای رضا را نخواهم چو می‌خواست راهم دهد از کرامت عطا کرد، سوز دل و اشک و آهم اگر خوار بودم، اگر پست بودم رضا داد قدرم، رضا داد جاهم... گدایم گدایم گدایم گدایم گدای علی بن موسی الرّضایم... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3978@ShereHeyat
در غربت تک و تنها برس به دادم امید دل تنگم بیا جوادم پاره پاره قلبم، به خدا دلم از این صحن و سرا رسانده پیغام مرا تا مَدینه و کرب و بلا رسیده جانم به سرم، بیا دمی را به برم امید زهرا پسرم میشوی ؛ نهم نور خدا می آیی که ببینی!! ز پا فتادم؛ امید دل تنگم بیا جوادم ♪ گفت کار من گشته تمام زِ خون دل پر شده جام تمام هستی و ملک؛ محوِ خلوت آن دو امام ♪ رو به قبله پایِ پدر و به آه و زاری پسر و دستِ نحیفش به سر و میکند سوی قبله سلام ♪ با این زهر رسیدم آخر ؛ به مرادم اُمید دل تنگم بیا جوادم یاد مادر عالمه کن!! برایِ من زمزمه کن ♪ در دم آخر به برم ذکر روضه فاطمه کن فبک للحسین ای پسرم شنیده ام از پدرم ♪ تو هم به بالایِ سَرم؛ حکایت علقمه کن با یاد کربو بلا گریه دما دم اُمید دل تنگم بیا جوادم + ♪ —–|●♯♩♪♫♬♬♫♪♩♯●|—– در غربت تک و تنها برس به دادم محمود کریم
کار تو، همه مهر و وفا بود، رضا جان  پاداش تو، کی زهر جفا بود، رضا جان  آن لحظه که پرپر زدی و آه کشیدی  معصومۀ مظلومه، کجا بود رضا جان  بر دیدنت آمد چو جوادت ز مدینه  سوز جگرش، یا ابتا بود رضا جان  تنها نه جگر، شمع‌صفت شد بدنت آب  کی قتل تو اینگونه روا بود، رضا جان  تو ناله زدی، در وسط حجره و زهرا بالای سرت نوحه‌سرا بود رضا جان  یک چشم تو در راه، به دیدار جوادت  چشم دگرت کرب و بلا بود، رضا جان  جان دادی و راحت شدی از زخم زبان‌ها  این زهر، برای تو شفا بود رضا جان  از آتش این زهر، تن و جان تو می‌سوخت  اما به لبت، ذکر خدا بود رضا جان  روزی که نبودیم در این عالم خاکی  در سینۀ ما، سوز شما بود رضا جان  از خویش مران «میثم» افتاده ز پا را  عمری درِ این خانه گدا بود رضا جان
خراسان می دهد بوی مدینه خراسان کوه غم دارد به سینه  خراسان را سراسر غم گرفته در و دیوار آن ماتم گرفته  خراسان! کو امام مهربانت؟  چه کردی با گرامی میهمانت؟ خراسان راز دل ها با رضا داشت  چه شب هایی که ذکر یا رضا داشت  خراسان کربلای دیگر ماست  مزار زاده ی پیغمبر ماست خراسان! می دهد خاکت گواهی ز مظلومی، شهیدی، بی گناهی به دل داغ امامت را نهادند امامت را به غربت زهر دادند دریغا! میهمان در خانه کشتند چه تنها و چه مظلومانه کشتند امامِ اِنس و جان را زهر دادند به تهدید و به ظلم و قهر دادند ز نارِ زهرِ دشمن، نور می سوخت سراپا همچو نخل طور می سوخت ز جا برخاست با رنگ پریده  غریبانه، عبا بر سر کشیده  گهی بی تاب و گه در تاب می شد  همه چون شمع روشن آب می شد  میان حجره ی در بسته می سوخت  نمی زد دم ولی پیوسته می سوخت  ز هفده خواهر والا تبارش  دریغا کس نبودی در کنارش به خود پیچید و تنها دست و پا زد  جوادش را، جوادش را صدا زد  دلش دریای خون، چشمش به در بود  امیدش دیدن روی پسر بود  پدر می گشت قلبش پاره پاره  پسر می کرد بر حالش نظاره  پدر چون شمع سوزان آب می شد  پسر هم مثل او بی تاب می شد پدر آهسته چشم خویش می بست  پسر می دید و جان می داد از دست  پسر از پرده ی دل ناله سر داد  پدر هم جان در آغوش پسر داد   
کعبه ی اهل ولاست صحن و سرای رضا شهر خراسان بُوَد کرب و بلای رضا در صف محشر خدا مشتری اشک اوست  هر که در اینجا کند گریه برای رضا کیست پناه همه جز پسر فاطمه؟  چیست رضای خدا غیر رضای رضا؟ بر سر دستش برند هدیه برای خدا  ریزد اگر دُرّ اشک، دیده به پای رضا زهر جفا ریخت ریخت، شعله به کانون دل خونِ جگر بود بود، قوت و غذای رضا نغمه ی قدّوسیان بود به آمین بلند  حیف که خاموش شد صوت دعای رضا یاد کند گر دَمی ز آن جگرِ چاک چاک  خون جگر جوشد از خشت طلای رضا از در باب الجواد می شنوم دم به دم  یا ابتای پسر، وا ولدای رضا بوسه به قبرش زدم، تازه زطوس آمدم  باز دلم در وطن کرده هوای رضا گر برود در جنان یا برود در جحیم  بر لبِ میثم بُوَد مدح و ثنای رضا 
دامن آلوده و بار گناه آورده ام گر چه آهی در بساطم نیست آه آورده ام هر که بودم هر که هستم با کسی مربوط نیست بر امام مهربان خود پناه آورده ام هر که آرد تحفه ای در محضر مولای خود من دو دست خالی و کوه گناه آورده ام در کرم شه را گدا باید گدا را نیز شاه من گدا دست گدایی سوی شاه آورده ام بر کبوترهای صحنت هدیه ی ناقابلی است گندم اشکی که در این بارگاه آورده ام ناله ام در سینه، اشگم در بصر، سوزم به دل نامه ای چون دود آه خود سیاه آورده ام نی عجل با کوه عصیان عفو، نازم را کشد رو به سوی مظهر عفو اله آورده ام ذرّه بودم زائر شمس الشّموسم کرده اند قطره ای بودم به این دریا پناه آورده ام گر چه هستم قطره ای ناچیز، یک دریای اشک هدیه بر مولای خود روحی فداه آورده ام هر فقیری هست دست خالیش سرمایه اش من فقیرم دست خالی را گواه آورده ام «میثما» مولا اگر پُرسد چه آوردی بگو سر به خاک زائرت از گرد راه آورده ام
صد بحر کرم از تو و یک چشم تر از من لطفی کن و این خون جگر را بخر از من خاموشی آتش بود از مرحمت ابر باران کرم از تو و کوه شرر از من در کوی تو زوّار گنه کار زیادند امّا نبود هیچ کس آلوده تر از من من عبد گنه کار و تو مولای رئوفی رأفت زتو زیبنده بود چشم تر از من من از نظر افتاده و تو چشم خدایی ای چشم خداوند مپوشان نظر از من تن خسته و کوه گنهم بر سر دوش است این کوه گنه سخت شکسته کمر از من آقایی و زوّار نوازی همه از تو بار گنه و خجلت و اشگ بصر از من ای یوسف زهرا نظری کن که نمانده جز نامه ی آلوده زعصیان اثر از من دریاب مرا ای پسر موسی جعفر آن روز که در حشر گریزد پدر از من من غیر عطا از تو دگر هیچ ندیدم تو غیر خطا هیچ ندیدی دگر از من من «میثم» دار توام ای دوست دعا کن جز میوه ی نخل تو نماند ثمر از من
تا خاک توست دست به گوهر نمی زنم تا کوی توست سوی جنان پر نمی زنم درهای آستان تو یک لحظه بسته نیست جایی که گشوده بود در نمی زنم من باد نیستم که زنم سر به هر دری جز بر در سرای شما سر نمی زنم حتّی اگر تو در نگشایی به روی من جایی نمی روم، در دیگر نمی زنم مادر مرا به مهر و ولای تو شیر داد من پشت پا به فطرت مادر نمی زنم تا از گلاب ذکر، نشویم دهان خویش بوسه بر این مزار مطهّر نمی زنم جاری بود زهر نفسم معجز مسیح بیهوده دم زآل پیمبر نمی زنم حتّی اگر به میکده ی جنّتم برند جز کوثر ولای تو ساغر نمی زنم گر باز شد به روی تو «میثم» هزار در بر گو دری به جز در حیدر نمی زنم
من کیستم گدای گدایان این درم گر پا نهم به جای دگر خاک بر سرم روزی اگر بناست از این در جدا شوم از هم جدا شوند سر و جان و پیکرم محتاج دام و شیفته ی دانه ی توام هر چند در حریم تو کم از کبوترم زوار عارفند به حقّ تو یا رضا ای وای من که از همه بی معرفت ترم بر پادشاهی دو جهان ناز می کنم از آن خوشم که بر در این خانه نوکرم مهر تو گشت شیره ی جان و روان روح از لحظه ای که شیر به من داد مادرم فیض زیارت تو و آلوده ای چو من گر لطف تو نبود نمی گشت باورم هر کس که دشمن است تو را دشمنش منم حتّی اگر بود پدرم یا برادرم از صدق و پاکی پدر و مادرم بود گر عاشق پیمبر و آل پیمبرم یک عمر از تو گفتم و خواهم که وقت مرگ خیزد رضا رضا ز نفس های آخرم پای مرا ببند که پابند خود کنی دست مرا بگیر که مسکین این درم من «میثمم» که با همه بیدست و پائیم جز دار عشق تو نبود دار دیگرم
نبی را به خاک حجاز است و ایران دو کس پارۀ تن، دو تن بهتر از جان مطاف ملک، فاطمه در مدینه علی بن موسی الرّضا در خراسان یکی شهر طوسش زند بوسه بر پا یکی بهر گریه رود در بیابان یکی مدفنش بوسه گاه خلایق یکی خانه اش سوخت از نار سوزان رواق یکی سر بر افلاک برده مزار یکی مانده با خاک یکسان یکی در فراق پسر دل پر از خون یکی در عزای پدر دیده گریان یکی را جوادش گرفته است در بر یکی محسنش پشت در گشت قربان یکی روز شد دفن در شهر غربت یکی شب غریبانه تر از غریبان چه می شد اگر جای شب روز روشن تن فاطمه دفن می شد به ایران الا فاطمه قبر فرزند خود بین که در طوس تابد چو ماه فروزان اگر بود قبر تو در کشور ما کجا بود تنها، کجا بود پنهان زنم بوسه بر قبر فرزندت این جا که عطر توام بر مشام آید از آن الهی زبان مرا وقت مردن به این بیت ترجیع، گویا بگردان گدایم گدایم گدایم گدایم گدای علی بن موسی الرّضایم بند یازدهم غریبی که سوزانده هجرت وطن را! بآتش کشیده دل مرد و زن را تو تنهای تنها ولی در غم خود عزا خانه کردی دو صد انجمن را چرا درد خود را به مردم نگفتی چرا در دلت حبس کردی سخن را به کوچه عبا بر سر خود کشیدی چرا وا نکردی به شکوه دهن را زمین خراسان کجا داشت باور که گیرد در آغوش خود آن بدن را زنان خراسان به پاس عزایت ببخشند مهریۀ خویشتن را تو آن باغبانی که داغت زد آتش دل لاله و بلبلان چمن را به هنگام تشییع جسمت ملک گفت نسیم خراسان مبر یاسمن را کجا رو کنم با که گویم خدایا که مأمون دون می کشد بوالحسن را الا یا جوادالائمّه بر کن زداغ غریب خراسان وطن را در این آستان تا گدای تو هستم ندارد کسی عزّت و قدر من را گدایم گدایم گدایم گدایم گدای علی بن موسی الرّضایم
مر از رحمت و لطف و عطا پذیرفتی چه شد که با همه جرم و خطا پذیرفتی به جای آنکه رهایم کنی رهم دادی کرم نمودی و گفتی بیا پذیرفتی تو شهریار وجودی به رأفتت نازم که دسته دسته به کویت گدا پذیرفتی در این چمن گل بی عیب می خرند ولی مرا تو با همۀ عیب ها پذیرفتی کرامت تو به من مهلت سوال نداد که خود صدا زدی و بی صدا پذیرفتی جحیم از گنه من به تنگ آمده بود تو در بهشت حریمت مرا پذیرفتی به رأفت تو بنازم که با تمام بدی مرا در این حرم باصفا پذیرفتی تو زاده علی مرتضائی و همه را به شیوه علی مرتضی پذیرفتی به جان فاطمه راضی مشو به اخراجم کنون که از کرمت یا رضا پذیرفتی منم کسی که امام رئوف راهم داد تویی که «میثم» بیچاره را پذیرفتی