eitaa logo
اشعار روضه های مکتوب
1.7هزار دنبال‌کننده
9 عکس
9 ویدیو
1 فایل
انشاالله به مرور در این کانال اشعار مدح و مرثیه اهل بیت قرار داده خواهد شد. متون مرثیه آل الله را در کانال روضه های مکتوب ببینید: https://eitaa.com/rozehayemaktoub
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت قاسم بن الحسن ثمـر ریـاضِ دلی علی، دُر فاطمه، گهـرِ حسن  به رسول، قطعه‌ای از جگر، به حسین، پاره‌ای از بدن  به دو لب عقیق-یمن یمن، به دوطره مشک-ختن ختن  رخ او چــراغ بــهشت دل قــد او قیـامت کربلا  ****  شهدا بـه وادی سرخ لا، شده خم به عرض ارادتش  سـر و دست و تن سپر بلا، یمِ خون، بهشت شهادتش مه و سال و هفته و روز وشب، همه لحظه‌های ولادتش  زده خیمـه در یم سـرخ خـون، شده مردِ سنگرِ ابتلا  ****  گـل سرخ بـاغ محمّـدی، شکفد ز باغ جمال او  صلوات خالق ذوالمنن، بـه خصال او بـه کمال او  بــه بــراق وهـم بگو مپر نرسی به اوج کمال او  که گرفته جلوه جلال او ز جلال حضرت کبریا  **** ثمرِ حسن! که هماره دل به حسینِ فاطمه بسته‌ای  تــو همـای قله خونی و به دل شکسته نشسته‌ای  به شتاب می‌روی از حرم تو که بند کفش نبسته‌ای  زرهت بـه تـن شـده پیـرهن، بدنت شده سپر بلا  ****  تـو طواف دور عمو کنی، ملکوت گرم طواف تو  نگـه حسین بـه قامت و نگه حسن به مصاف تو  دل عمـه و جگـر عمـو شده شمع بزم مصاف تو  که شودخضاب به مقتلت،زحنای خون سر ودست وپا  ****  بـه عمو و عمه نظاره کن، شده در قفای تو نوحه‌گر  دو طرف فرات و دوسو سپه،دولب تو خشک‌ ودو دیده تر نه به تن زره نه به کف سپر نه به سر کله نه کفن به‌ بر  زره تـو زخـم تنت شـود ز هجـوم نیزه و تیرها  **** تـو شهید عـرصة کربلا، تو حسین را علی‌اکبری  عمویت به جای پدر به تو،تو براو به جای برادری  چه شود به پیکر نازکت؟ که میان این همه لشکری  عـلی اکبـرِ دگـرِ عمـو ز چه رو شدی ز عمو جدا؟  ****  تو روی به جانب مقتل و، دل یک حرم به قفای تو  سپهنـد منتظـرت ولـی، حـرم است بـزمِ عزای تو  نگهی به«میثم»خسته دل که بوَد قصیده سرای تو  به امید آنکه شفیع او، شوی از کـرم بـه صف جزا  استاد سازگار
حضرت قاسم ابن الحسن ای سینه ی شکسته دلان نینوای تو لبریز نینوای وجود از نوای تو جان حسین و نجل حسن عشق زینبین آغوشِ گرم حضرت عبّاس جای تو قرآن پاره پاره ی پاشیده بر زمین! گلبوسه ی عمو به همه آیه های تو سر تا سر وجود تو مثل حَسن حَسن خُلق تو، خوی تو، سخن تو، صدای تو تو قاسمی که شخص حسن خوانده قاسمت قسمت شود جحیم و جنان در رضای تو یک باغ لاله و نفس سیزده بهار ای ماه چارده شده محو لقای تو تو بر حسین مثل علی اکبر او حسن تو سوختی به پای وی و او به پای تو ریحانه ی رسول که جان جهان فداش رو کرد بر تو گفت که جانم فدای تو شب بود و عشقبازی تو با نماز شب می بُرد دل زیوسف زهرا دعای تو قبر تو در قبور بنی هاشم است لیک در قلب ما بنا شده صحن و سرای تو دامادِ حجله گاه شهادت که زخم ها شد جامه ی زفاف به قدّ رسای تو پیراهن تو بود زره، سینه ات سپر جوشن شدند بر تن تو زخمهای تو بر روی دستهای عمو دست و پا زدی انگار بود دست عمو کربلای تو در نینوا صدای تو خاموش شد ولی در هر دلی است ناله ای از نینوای تو «میثم» چنین نگاشت که ای غرق در حسین مثل حسین گشت خدا خون بهای تو استاد سازگار
روضه حضرت قاسم علیه السلام قسمت اول: امشب شب یادگار همین آقاس تو صحرای کربلا اون قاسمی که حسین شب عاشورا بهش گفت فداک عمک عمو به فدات بشه پشت خیمه قدم زنان به دعا داشت با درگه خدا نجوا ای خدا عاشق عمو هستم تو خودت راضی اش کن از دستم چاره درد را نمی دانم او غریب است منکه می دانم [طبق نقلی حضرت فرمود پسرم با پاهای خودت به سوی مرگ می خوای بری عرضه داشت عموجان و کیف لا یا عم و انت بین الاعداء وحید فرید من طاقت ندارم تنهایی تو ببینم] تو اگر بر دلش بیندازی او به جانبازی ام شود راضی منکه شاگرد رزم بَدرِینَم پسر مجتبای صفّینم سبط حیدر ز نسل زهرایم حسن مجتبای اینجایم بر لبم بهترین غزل دارم جام شیرین تر از عسل دارم من در این حربگاه می جنگم با تمام سپاه می جنگم من گل سرخ و سبز این چمنم با حسین و سلاله حسنم شب عاشورا ابی عبدالله فرمود همه شما کشته می شید یک نفر از شما باقی نمی مونه قاسم صدا زد عمو! آیا منم شهید میشیم فرمود یا بنی کیف الموت عندک پسرم مرگ نزد تو چگونه است عرضه داشت عموجان احلی من العسل شهادت در راه خدا از عسل برام شیرین تره فرمود آره تو هم شهید میشی اما بعد ان تبلو ببلاء عظیم به بلای بزرگی دچار میشی روضه قاسم انقدر جانسوزه صاحب مصیبت عظمی که حسینه میگه قاسمم مصیبت تو بزرگه لذا چند جا روز عاشورا لشگر رو نفرین کرد یه جا پای پیکر قاسم بود اللهم احصهم عددا خدایا دونه دونه شونو بشمار و لا تغادر منهم احدا خدا یه دونه از این هام باقی نگذار بعد فرمود ولا تغفر لهم ابدا بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏43 ؛ ص269 كامل الزيارات أَبِي عَنْ سَعْدٍ وَ الْحِمْيَرِيِّ وَ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ وَ غَيْرِهِ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَخِيهِ نُوحٍ عَنِ الْأَجْلَحِ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ‏ يَا عَلِيُّ لَقَدْ أَذْهَلَنِي هَذَانِ الْغُلَامَانِ يَعْنِي الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ أَنْ أُحِبَّ بَعْدَهُمَا أَحَداً إِنَّ رَبِّي أَمَرَنِي أَنْ أُحِبَّهُمَا وَ أُحِبَّ مَنْ يُحِبُّهُمَا. موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏3 ؛ ص110 : ... فقال: فداك عمّك، اشکهای خونین در سوگ امام حسین ترجمه ذریعة النجات ص 246 به نقل از المنتخب ص 374. موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏3 ؛ ص110 به نقل از مدینه المعاجز و نفس المهموم : فقال لهم: يا قوم! إنّي في غد أقتل، و تقتلون كلّكم معي، و لا يبقى منكم واحد. فقالوا: الحمد للّه الّذي أكرمنا بنصرك، و شرّفنا بالقتل معك، أو لا ترضى أن نكون معك في درجتك يا ابن رسول اللّه؟ فقال: جزاكم اللّه خيرا. و دعا لهم بخير، فأصبح و قتل و قتلوا معه أجمعون. فقال له القاسم بن الحسن عليه السّلام: و أنا فيمن يقتل؟ فأشفق عليه، فقال له: يا بنيّ! كيف الموت عندك؟ قال: يا عمّ! أحلى‏ من‏ العسل‏. فقال: أي و اللّه‏- فداك عمّك-، إنّك لأحد من يقتل من الرّجال معي بعد أن تبلو ببلاء عظيم، و ابني‏عبد اللّه. فقال: يا عمّ! و يصلون إلى النّساء حتّى يقتل عبد اللّه و هو رضيع؟ فقال: فداك عمّك، يقتل عبد اللّه إذ جفّت روحي عطشا، و صرت إلى خيمنا، فطلبت ماء و لبنا، فلا أجد قطّ. موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏4 ؛ ص130 أضاف في نفس المهموم: «و روي أنّه قال الحسين عليه السّلام: اللّهمّ أحصهم عددا، و اقتلهم بددا، و لا تغادر منهم‏ أحدا، و لا تغفر لهم أبدا، صبرا يا بني عمومتي، صبرا يا أهل بيتي، لا رأيتم هوانا بعد ذلك اليوم أبدا»
روضه حضرت قاسم علیه السلام قسمت دوم: گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود دست رکاب بر سر پایم نمی رسید آن اسب هم مخالف جنگ یتیم بود روز عاشورا دونه دونه همه رفتند به قربانگاه اومد اجازه بگیره گفتن ابی عبدالله بغلش کرد این قدر تو بغل هم گریه کردند حتی غشی علیهما هر دو از حال رفتند خیلی سخت بود برای حسین یادگار برادره ... امانته یه وقت دیدن افتاد به پای عمو شروع کرد دست و پای عمو رو بوسیدن این قدر التماس کرد بالاخره اذن میدان گرفت پاره ماه سوی میدان شد لرزه ای در سپاه عدوان شد ای عجب هیئتی عجب کفنی هیبتش هاشمی قَدَش حسنی [و انا بن الحسن که افشا شد لشگر کوفه در تماشا شد نوجوان و به لشگر افتادن با یلان عرب در افتادن هرکه از هر طرف تهاجم کرد لاجرم دست و پای خود گم کرد رزم جانانه اش که غوغا کرد کینه های مدینه سر وا کرد] هنوز داشت گریه می کرد که وارد میدان شد اومد مقابل لشگر ایستاد ان تنکرونی فانا ابن الحسن سبط النبی المصطفی الموتمن مردم اگه می شناسید من یادگار حسنم گفتن کان وجهه فلقة قمر مثل ماهپاره می درخشید راوی میگه دیدم حتی بند نعلینش پاره بود انقدر شوق شهادت داره خودش رو رسوند به میدان وارد میدان شد غوغایی به پا کرد گفتن 70 نفر از این ملعون ها رو به زمین انداخت اما نگم چی شد فقط بگم یه وقت از بین میدان صدای قاسم بلند شد افتادم از پشت فرس عمو به فریادم برس یا عماه ادرکنی موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏4 ؛ ص137 به نقل از مقتل خوارزمی فلمّا نظر إليه الحسين اعتنقه، و جعلا يبكيان حتّى غشي‏ عليهما، ثمّ استأذن الغلام للحرب، فأبى عمّه الحسين أن يأذن له، فلم يزل الغلام يقبّل يديه و رجليه، و يسأله الإذن حتّى أذن له، فخرج و دموعه على خدّيه و هو يقول: إن تنكروني فأنا فرع الحسن‏ محمود ژولیده موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏4 ؛ ص129 قال أبو مخنف: حدّثني سليمان بن أبي راشد، عن حميد بن مسلم، قال: خرج إلينا غلام كأنّ وجهه شقّة قمر، في يده السّيف، عليه قميص و إزار و نعلان قد انقطع شسع إحداهما ما أنسى أنّها اليسرى موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏4 ؛ ص151 و كمن له ملعون، فضربه على أمّ رأسه، ففجر هامته، و خرّ صريعا يخور بدمه‏، فانكبّ على وجهه، به نقل از تاریخ طبری موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏4 ؛ ص151 و خرّ صريعا يخور بدمه‏، فانكبّ على وجهه، و هو ينادي: يا عمّاه! أدركني. به نقل از ابو مخنف
شت خیمه قدم زنان به دعا داشت با درگه خدا نجوا ای خدا عاشق عمو هستم تو خودت راضی اش کن از دستم چارۀ درد را نمی دانم او غریب است منکه می دانم تو اگر بر دلش بیندازی او به جانبازی ام شود راضی غیر تو یاوری ندارد او در حرم اکبری ندارد او به نفس های عمه ام زینب یک تنه یاری اش کنم یا رب من در این حربگاه می جنگم با تمام سپاه می جنگم بر لبم بهترین غزل دارم جام شیرین تر از عسل دارم منکه شاگرد رزم بَدرِینَم پسر مجتبای صفّینم سبط حیدر ز نسل زهرایم حسن مجتبای اینجایم دیده ام دوره های بس حساس شیوة جنگیِ عمو عباس در کلاس عمو حسین اصلاً نیست شاگرد اولی چون من رفته ام دوره شجاعت را خوب آموختم اطاعت را در کلاس علیِّ اکبر هم دورة بندگی ندیدم کم من گل سرخ و سبز این چمنم با حسین و سلالة حسنم ** قاسم بن الحسن تمنا کرد اذن میدان گرفت و پر وا کرد کفنی بر تنش عمو پوشاند و نقابی به روی او پوشاند پاره ماه سوی میدان شد لرزه ای در سپاه عدوان شد ای عجب هیئتی عجب کفنی هیبتش هاشمی قَدَش حسنی و انا بن الحسن که افشا شد لشگر کوفه در تماشا شد نوجوان و به لشگر افتادن با یلان عرب در افتادن هرکه از هر طرف تهاجم کرد لاجرم دست و پای خود گم کرد رزم جانانه اش که غوغا کرد کینه های مدینه سر وا کرد دور تا دور او گره افتاد در میان محاصره افتاد نیزه ها بود و ماجرای حسن تیر باران تازه ای به کفن دشمن از هر طرف که راهش بست زیر نعل ستور سینه شکست نالۀ او بلند شد: عمّاه به حرم می رسید وا اُماه (محمود ژولیده)
ای باطن غم تو غم کربلا حسن میراث دار غربت شیر خدا حسن ای شاهد مصیبت فرق شکافته ای شاهد غم در و دیوار، یا حسن ای زخم خورده، زخم زبان خورده از همه سردار دست بسته ی قحط وفا حسن عمری اگرچه زیستی ای زاده ی علی هر روز را شهید شدی، مرحبا حسن بخشیده اند مال، کریمان به مردمان بخشیده ای تو آبروی خویش را حسن هرگز نبود با تو ولی با حسین بود هفتاد یار صادق و بی ادعا حسن افتاد جسم قاسم و عبداللهت به خاک شد نذر آخر تو چه زیبا ادا حسن
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ امشب دلم ميل مدينه دارد نام حسن بُغضي به سينه دارد صاحب عزاي بي حرم ؛حسن جان ای مطهر جود و کرم؛ حسن جان @hosenih اين خيمه ها صحن و سرايت آقا پرچم زديم اينجا برايت آقا بعد از علي؛ اي مير آلِ هاشم ما را بخر امشب به نام قاسم در كربلا شد خيمه دارِ نجمه ماه حرم ، دار و ندارِ نجمه @hosenih در خيمه ها مانند ماه مي رفت مثل حسن با غمزه راه مي رفت عمامه سبزش چه دلربا بود سر تا به پا انگار مجتبي بود بر موي او نجمه حنا گرفته كرب و بلا بوي منا گرفته @hosenih آمد به خيمه بهر دستْ بوسي مانند دامادِ شبِ عروسي بوسيد اول زانوي عمو را آغاز كرد اينگونه گفتگو را تنها و بي ياور شدي عموجان رخصت بده قاسم رود به ميدان @hosenih با اين سخن زخم عمو نمك خورد انگار بُغض سينه اش ترك خورد او را كشيد آرام بين آغوش از شدت گريه شدند بيهوش فرمود : نه؛ برگرد؛ من كه گفتم : با بوي تو ياد حسن مي افتم @hosenih بازي نكن با جانم اي عزيزم نگذار بيش از اين بِهَمْ بريزم ... چشم فلك گريه بر او نمايد بر قد و بالايش زره نيايد بر صورتش تحت الهنك چه زيباست زيبا ترين فرزند آلِ زهراست @hosenih او را نشانده روي مركب عباس بر شانه اش مي زد مرتب عباس با ذكر يا زهرا برو عموجان دارم هوايت را برو عموجان پاي تو گرچه كوته از ركاب است در پيكرت خون ابوتراب است @hosenih شير جمل عازم شده به ميدان اهل حرم فرياد زد حسن جان قاسم مگو؛ طوفانِ بي مثال است سرمستِ يا ذالعز ُوَ الجلال است بي شك به هنگام نبَرد ، قاسم ياد حسن را زنده كرد؛ قاسم @hosenih فرياد زد هستم حرف لشگر شاگرد عباسم عزيز حيدر "اِن تَنْكُروني" من حسن سرشتم با خون خود در كربلا نوشتم هذا حسينٌ كَالْاسير ، لشگر جان مرا اول بگير؛ لشگر @hosenih من از تبار فاتح حنينم ابنُ الحسن ، قرباني حسينم فرزند كَرّارم؛ علي نژادم دار و ندارم؛ نذر شاه دادم اِنّي انا بن مجتبي ، انا الحق با ضربهْ گردن مي زنم زِ ازرق @hosenih شادي براي خيمه ها خريدم تكبير سردارِ حرم شنيدم اما چه كوتاه است شادي ما اينجا به بعدِ روضه ، واي زهرا اينها همه نامرد ، در نبردند با سنگهاي تيز دوره كردند @hosenih از هر طرف راهِ گريز ؛بستند آينه ی ابروي من شكستند با ضربه اي فرق سرم دو تا شد از روي مركب پيكرم رها شد از هر دو سو نيزه به پهلويم خورد دستان نا پاكي به گيسويم خورد @hosenih مغلوبه شد جنگ و به زير مركب تركيب جسمم گشته نا مرتب مانند مادر ناله بد كشيدم در زير نعل كهنه قد كشيدم آمد عمو بالاي پيكر من بگذاشت روي دامنش سَرِ من @hosenih فرمود : آمد دلبر تو اما كاري ز دستم بر نيايد اينجا بر درد ناچاري ببين اسيرم من سينه ات را در بغل بگيرم اي قامتت كوتاه ، قد كشيدي اين دُوْرُ و بر باباي خود نديدي؟! @hosenih خيلي برايم اي عمو عزيزي اي كاش از لاي كفن نريزي ⏹ ©️کانال رسمی "حسینیه؛
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ شکر خدا که نور ولایت به ما رسید الطاف خاندان کرامت به ما رسید وقتی برای خون خدا نوحه خوان شدیم بالاترین مقام عبادت به ما رسید @hosenih اسلام را محرم او زنده کرده است این نکته هم ز پیر طریقت به ما رسید روز ازل که موسِم تقسیم رزق بود از آن میانه، ذکر مصیبت به ما رسید اشکی چکید و این دل تیره شفا گرفت تا قطره ای ز زمزم تربت به ما رسید ذکر لبان ما صف محشر بوَد: حسین بعد از هزار سال که نوبت به ما رسید ما نوکران فاطمه ایم و عجب مدار روزی اگر مقام شفاعت به ما رسید @hosenih مَستیم ما ز بادۀ "احلی من العَسل" اینگونه شد که شهد شهادت به ما رسید از نالۀ یتیم حسن زیر سمّ اسب راز وفا و عزّت و غیرت به ما رسید ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ هم پریشانِ حسینم هم پریشان حسن ای بقربان حسین و ای بقربانِ حسن روزِ اول مادرم چشمانِ من را نذر کرد این یکی آنِ حسین و آن یکی آنِ حسن @hosenih هرشبی که فاطمه بر روضه‌ها‌مان می‌رسَد هست گریانِ حسین و هست گریانِ حسن نه که دنیا ، دینمان را هم کریمان می‌دهند من که ایمان دارم از اول به قرآنِ حسن زیرِ ایوانِ نجف دیدم که روزی می‌رسد یاحسن جان می‌نویسم زیرِ ایوانِ حسن هرکجا رفتم دیدم کار دستِ مجتبی است بشکند دستم نباشد گر به دامانِ حسن نه که تنها این دوشب کُلِ محرم می‌شویم شب به شب تکیه به تکیه باز مهمانِ حسن قاسمش وقتی به میدان زد حسین آهسته گفت : می‌رود جانِ حسین و می‌رود جانِ حسن نعره شد : إن تَنکرونی فأنا ابنُ المُجتبی" تیغ را چرخاند و گفت این است طوفانِ حسن @hosenih روضه‌های ما همه لطفِ امام مجتبی است شُکر هرشب می‌روم در زیرِ بارانِ حسن پیشِ زهرا آبرو داری کنیم و آوریم هِی گلاب و دسته گُل یادِ یتیمانِ حسن ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛
پیش نگاه مضطر من دست و پا مزن در موج خون ، کبوتر من دست و پا مزن @hosenih ای قد کشیده زیر سم اسب ، داغ تو تیغی است روی حنجر من دست و پا مزن عطر مدینه می وزد از زخم های تو آیینه ی برادر من دست و پا مزن اینسان عمو مگو که کار از عمو گذشت ای بسمل برابر من دست و پا مزن خون می چکد ز پهلو و بازو و سینه ات زخمی ترین چو مادر من دست و پا مزن @hosenih دشمن دوباره دید که من گریه میکنم ای وای علی اکبر من دست و پا مزن شاعر: © اشعار آیینی حسینیه
شکر خدا که نور ولایت به ما رسید الطاف خاندان کرامت به ما رسید وقتی برای خون خدا نوحه خوان شدیم بالاترین مقام عبادت به ما رسید @hosenih اسلام را محرم او زنده کرده است این نکته هم ز پیر طریقت به ما رسید روز ازل که موسِم تقسیم رزق بود از آن میانه، ذکر مصیبت به ما رسید اشکی چکید و این دل تیره شفا گرفت تا قطره ای ز زمزم تربت به ما رسید ذکر لبان ما صف محشر بوَد: حسین بعد از هزار سال که نوبت به ما رسید ما نوکران فاطمه ایم و عجب مدار روزی اگر مقام شفاعت به ما رسید @hosenih مَستیم ما ز بادۀ "احلی من العَسل" اینگونه شد که شهد شهادت به ما رسید از نالۀ یتیم حسن زیر سمّ اسب راز وفا و عزّت و غیرت به ما رسید شاعر: © اشعار آیینی حسینیه
هزار شُکر سَرم زیرِ پرچمِ حسن است شبِ ششم شده یعنی مُحَرم حسن است هزار شکر که زهرا خرید ما را باز که جمعِ ما همه در جنس دَرهَمِ حسن است @hosenih بد است پیشِ کریمان که بیش و کم خواهیم که کار و بارِ دو عالم از عالم حسن است قسم به گریه کنانش که زود می‌بینیم قرارِ ما همه صحنِ معظمِ حسن است چه غم که قفل زیاد است از قضا و قَدَر کلیدِ رفعِ بلا ذکرِ اعظمِ حسن است چقدر فاطمه می‌خواهدش کسی را که کنارِ داغِ حسینش  غمش غمِ حسن است فقط نه مرحم انبوهِ زخمهای حسین که اشکِ چشمِ عزادار  مرحم حسن است همینکه روضه‌ی "لایومک" را حسن فرمود دمیده‌اند شروعِ عزا دَمِ حسن است @hosenih نه اینکه اول ماه صفر نه آخر آن محرم و صفر ما، مُحَرَمِ حسن است فقط نه کوچه و دیوار و آتش و سم بود تمامِ کرببلا مقتلِ غمِ حسن است شاعر: © اشعار آیینی حسینیه
ذکر نزول عطا، یا حسن و یا حسین علت لطف خدا، یا حسن و یا حسین تا که خدایی شوم، کرب و بلایی شوم می زنم از دل صدا، یا حسن و یا حسین بانی اشک دو چشم، رحمت جاری حق آبروی چشم ها، یا حسن و یا حسین قبلهٔ حاجات ما، اوج عبادات ما روح مناجات ما، یا حسن و یا حسین یکی بدون حرم، یکی بدون کفن سرم فدای شما، یا حسن و یا حسین هر دو شهید مادر، هر دو غریب مادر کشتهٔ یک ماجرا، یا حسن و یا حسین حسن امامِ حسین، حسین اسیرِ حسن هر دو به هم مبتلا، یا حسن و یا حسین تاب و قرار زینب، ذکر فرار زینب در وسط شعله ها، یا حسن و یا حسین علی اکبر لطیفیان
ای مظهر جمال جمیل خدا حسن وی طلعت تو آینه کبریا حسن خاک در تو کعبه عشاق کوی حق مهر رخ تو قبله اهل ولا حسن پاسخ شنید از طرف ذات ذوالجلال هر دل شکسته ای که تو را زد صدا حسن آنجا که وهم را نبود راه هیچ گاه دائم تو رهبری و توئی مقتدا حسن از ماهیان بحر الی ساکنان عرش گریند در غم تو به صبح و مسا حسن با خنده دیده دوخت به روی تو فاطمه با گریه بوسه زد به لبت مصطفی حسن گردی گر از بقیع تو با خود بر نسیم نبود عجب که زنده کند مرده را حسن گرید به یاد غربت تو چشم اهل دل سوزد چراغ قبر تو در قلب ما حسن گرد حریم تو که درش بسته روز و شب صف بسته اند سلسله انبیا حسن صلح و ثبات و صبر تو گردید از ازل بنیان گذار واقعه کربلا حسن چشم زمانه بعد علی از تو در جهان مظلوم تر ندیده بحق خدا حسن ای شچم غیر بر کرمت ، با کدام جرم دشنام ها شنیده ای از آشنا حسن ؟ آن خواست دست سینه برد سوی دشمنت این یک فشرد بر روی پایت عصا حسن این غم کجا برم که خطیبت به پیش رو دشنام داد بر پدرت مرتضی حسن این غم کجا برم که تو را یار آشنا گردید مار و کشت به زهر جفا حسن این غم کجا برم که برادر ه دست خویش  بیرون کشید از بدنت تیرها حسن تابوت و تن ز تیر، یکی گشت وزین الم قد حسین همچو کمان شد دو تا حسن گر جان شود جدا ز تنش بر فراز دار (میثم) نمی شود ز تو هرگز جدا حسن
اشعار حضرت علی اکبر علیه السلام
حضرت علی اکبر ثمر دلم که وجود تو شده پاره چون جگرم علی منم آسمان ولایت و تو ستارۀ سحرم علی بنگر ز داغ تو ای پسر، که چه آمده به سرم علی تو بگو چگونه نگه‌کنم، که تو جان دهی به برم علی پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی نه مراست طاقت داغ تو، که تو در جمال، پیمبری پدرت قتیل غم تو و تو شهید نیزه و خنجری به کدام زخم تو بنگرم، که قتیل این‌همه لشکری تو ز زین فتادی و آسمان، شده تیره در نظرم، علی پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی مه آرمیده به خون من، بدن لطیف تو یکسره ز هجوم نیزه و تیرها شده حلقه‌حلقه‌تر از زره همه زخم‌های تن تو را، زده نوک نیزه، به هم گره به شهادت همه تیغ‌ها، شده سینه‌ات، سپرم علی پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی به صدای گریۀ عمه‌ات، به سرشک دیدۀ خواهرت به رباب و اشک خجالتش، به گلوی خشک برادرت که دریده فرق تو را ز هم؟که نشانده نیزه به حنجرت؟ به‌کدام زخم تو خون‌ دل، چکد از دو چشم‌ترم علی؟ پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی به کدام عضو تو بنگرم؟ که جدا شدند جدا جدا تن پاره‌پاره نشان دهد، که هزار بار شدی فدا ز هزار زخم تو می‌رسد، به فلک صدای خدا خدا به چه طاقتی بدن تو را، سوی خیمه‌ها ببرم علی پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی استاد سازگار
حضرت علی اکبر(علیه السلام) امیرالمؤمنین! صحرای محشر را تماشا کن به دشت کربلا تکرار حیدر را تماشا کن ولی‌الله! ولی‌الله دیگر را تماشا کن دوباره خاطرات جنگ خیبر را تماشا کن پیمبر را پیمبر را پیمبر را تماشا کن بگو الله اکبر جنگ اکبر را تماشا کن به تن پوشیده با دست حسین‌بن‌علی جوشن زده بر یاری فرزند زهرا بر کمر دامن خدا گوید تعالی‌الله پیمبر گویدش احسن خوراک ذوالفقارش جرعه‌جرعه خون اهریمن کند تحسین به دست و بازویش هم دوست هم دشمن بیا ای شیر داور شیر داور را تماشا کن سپر گردیده پیش نیزه و شمشیر، پا تا سر رخش قرآن، تنش فرقان، دلش یاسین، لبش کوثر نبی خلق و نبی خلق و نبی خُلق و نبی منظر زمین کربلا صحرای بدر و او چو پیغمبر در امواج خطر از بیم شمشیر علی‌اکبر فرار و ترس یک دریای لشکر را تماشا کن جبین، بشکسته تن، خسته دهن، خونین دو‌لب، عطشان به دیدار پدر در خیمه‌گه بشتافت از میدان سرشکش از بصر جاری شرارش در جگر پنهان زبان چون چوب خشکیده، نفس چون شعلۀ سوزان سرشک عمه، اشک چشم خواهر را تماشا کن زبانش در دهان باب و خونش جاری از حنجر وجودش باغ گل از تیغ و تیر و نیزه و خنجر گلو خشکیده، دل تفتیده، چشم از اشک خونین تر پدر گفت ای همای من مزن از تشنگی پرپر که سیرابت کند با دست خود امروز، پیغمبر برو سقایی جدت پیمبر را تماشا کن برو بابا! که اکنون چشم در راه‌اند قاتل‌ها برو بابا که دریا گردد از خون تو ساحل‌ها برو بابا! که زخمت گل کند تا حشر در دل‌ها برو تا شعلۀ داغ تو گردد شمع محفل‌ها برو پرپر بزن در خون خود مانند بسمل‌ها جمال بی‌مثال حی داور را تماشا کن دوباره در اُحد رو کرد آن پیغمبر ثانی دوباره کربلا را کرد با یک حمله طوفانی ز تیر و نیزه دشمن کرد بر رویش گل‌افشانی تنش گردید از شمشیر، چون آیات قرآنی هزاران زخم خورد و شد هزاران بار قربانی بگرد ای آسمان؛ صدپاره پیکر را تماشا کن دریغا! گشت نقش خاک، سرو قد دلجویش جدا گردید تا پیشانی از هم طاق ابرویش پدر بشتافت از میدان و رو بگذاشت بر رویش ز اشک دیده زینب شست خون از جعد گیسویش بیا «میثم!» خدا را دیدۀ دل بازکن سویش به سرتاپای او زخم مکرر را تماشا کن استاد سازگار
حضرت علی اکبر (علیه السلام) گمان مدار که گفتم برو، دل از تو بریدم نقش شمرده زدم همرهت پیاده دویدم محاسنم به کف دست بود و اشک به چشمم گهی بخاک فتادم گهی زجای پریدم دلم به پیش تو، جان در قفات، دیده به قامت خدای داند و دل شاهد است من چه کشیدم دو چشم خود بگشا و سؤال کن که بگویم ز خیمه تا سر نعش تو من چگونه رسیدم ز اشک دیده لبم تر شد آن زمان که به خیمه زبان خشک تو را در دهان خویش مکیدم نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه خولی زمانه کشت مرا لحظه ای که داغ تو دیدم هنوز العطشت میزد آتشم که زمیدان صدای یا ابتای تو را دوباره شنیدم سزد به غربت من هر جوان و پیر بگرید که شد بخون جوانم خضاب موی سفیدم کنار کشتۀ تو با خدا معامله کردم نجات خلق جهان را به خونبهایت خریدم بگو به نظم جهان سوز «میثم» این سخن از من که دست از همه شستم رضای دوست خریدم استاد سازگار
حضرت علی اکبر دویده ام زحرم تا که زنده ات نگرم مبند دیده کمی دست و پا بزن پسرم زمصحف تنت این آیه های ریخته را چگونه جمع کنم سوی خیمه ها ببرم به فصل کودکی و در سنین پیری خود دو بار داغ پیمبر نشست بر جگرم میان دشمن از آن گریه می کنم که مگر به کام خشک تو آبی رسد زچشم ترم من آن شکسته درختم که با هزار تبر جدا زشاخه شد افتاد بر زمین ثمرم اگر چه خود زعطش پای تا سرم می سوخت زبان خشک تو زد بیشتر به دل شررم مگر نه آب بُوَد مهر مادرم زهرا روا نبود تو لب تشنه جان دهی ببرم جوان زدل نرود گر چه از نظر برود تو نی برون زدلم می روی نه از نظرم به پیش دیده ی من پاره پاره کردند دلی به رحم نیاید نگفت من پدرم مصیبتی که به من می رسد محبّت اوست هزارها چو تو تقدیم حیّ دادگرم به روز حشر نگرید دو دیده اش «میثم» کسی که گریه کند بر ستاره ی سحرم استاد سازگار
رسم است هر که داغ جوان دید، دوستان رأفت برند حالت آن داغدیده را یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را آن دیگری بر او بفشاند گلاب قند تا تقویت شود دل محنت کشیده را یک چند دعوتش به گل و بوستان کنند تا برکنندش از دل، خار خلیده را القصه هرکس به طریقی ز روی مهر تسکین دهد مصیبت بر وی رسیده را آیا که داد تسلیت خاطر حسین چون دید نعش اکبر در خون تپیده را؟ آیا که غم‌گساری و اندُه‌بری نمود لیلای داغدیدۀ محنت‌کشیده را بعد از پسر دل پدر آماج تیغ شد آتش زدند لانۀ مرغ پریده را
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ ای اذان گوی حرم،شبه پیمبر چه کنم تو بگو با غمت ای لاله ی پرپر چه کنم قدرتی نیست به زانو که قدم بردارم شد زمین خوردنم امروز چو حیدر چه کنم @hosenih زنده شد در نظرم یاد مدینه اکبر شده پهلوی تو چون پهلوی مادر چه کنم غیرممکن شده تا بوسه بگیرم از تو بس که پاشیده شده جسم تو اکبر چه کنم لحظه ی جمع تو یک جمع به من خندیدند با تن ریخته ات در بر لشکر چه کنم @hosenih زنده زنده بدنت را همه کندند علی بیم دارم که بریده بشود سر چه کنم ⏹ ©️ کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ گرفته بر سر دامن سر جوانش را و داده است ز کف طاقت و توانش را برای اینکه ببیند جوان خود را خوب نشست و پاک نمود اشک دیدگانش را @hosenih رسید بانویی و از زمین بلندش کرد به دست خویش نگه‌داشت او و جانش را صدای خنده شان تا رسید نفرین کرد ز سوز سینه‌ی خود جمع دشمنانش را برای این که بگوید دوباره یک بابا گرفت خون میان لب و دهانش را @hosenih مردد است که تا خیمه‌ها که را ببرد تن جوانش را... یا قد کمانش را ؟ ... و ساعتی پس از این روی نیزه می‌بیند سر عزیز خودش را سر جوانش را ⏹ ©️ کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ از صورت چون ماه پيمبر خواندند از هيبت و اقتدار حيدر خواندند @hosenih شد جلو‌ه‌ی احمد و على، آینه‌ای آن آينه را علیِّ اکبر خواندند ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ شد جوانم غرق خون در پیش چشمان ترم ارباً اربا اکبرم @hosenih کاش تا این جسم خونین را نبیند خواهرم ارباً اربا اکبرم ⏹ ©️ کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛
یم فاطمی در سرمدی، گل احمدی، مه هاشمی ز سرادقات محمدی طلعت ظهور جلالتی به سما قمر، به نبی ثمر، به فاطمه در ، به علی گهر به حسن جگر، به حسین پسر چه نجابتی چه اصالتی به ملک مطاع ، به خدا مطیع ، به مرض شفا به جزا شفیع چه مقام بندگیش منیع به چه بندگی و اطاعتی خم زلف او چه شکن شکن به مثال نقرة خام تن سپری بکتف و کفن به تن بچه قامتی چه قیامتی ز جلو نظر سوی قبله گه ، ز قفا نظر سوی خیمه گه که نمود شه بقدش نگه ، به چه حسرتی و چه حالتی ز قفا دو زن شده نوحه گر، یکی عمه گفت و یکی پسر که نما به جانب ما نظر، به اشارتی و نظارتی