بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
#علی_ذوالقدر
▶️
خدای مهربانیهاست سلطانی که من دارم
فدای مهر بسیارش دل و جانی که من دارم
کنارش ذرهی ناچیز چون خورشید میتابد
ندارد هیچ موری این سلیمانی که من دارم
@hosenih
نمک پروردهی دریای جودش بودهام عمری
پر است از شور احسانش نمکدانی که من دارم
همیشه رو به گنبد با خدای خود سخن گفتم
همیشه در حرم محکم شد ایمانی که من دارم
نسیم رحمتش، بار گناه از دوش بردارد
به آهی کاه گردد کوه عصیانی که من دارم
به لطف گندمی که دادهام دست کبوترها
دگر خالی نماند سفرهی نانی که من دارم
@hosenih
چه فرقی میکند آهو، کبوتر هر چه که باشم
که او بیاعتنا باشد به عنوانی که من دارم
به وقت مرگ میآید به بالینم یقین دارم
شروع وعدههای اوست پایانی که من دارم
⏹
رواق خاک آلودشبستانی که من دارم
کجا و شأن بی پایان مهمانی که من دارم
ببافم فرش قرمز رنگ با گیسوی خونینم
به کار آید همین موی پریشانی که من دارم
سر و رویت به هم خورده ولیکن باز زیبایی
ندارد هیچ کس مثل پدر جانی که من دارم
اگر چه خاکی است اما شبیه تشت اصلا نیست
بیا بنشین عزیزم روی دامانی که من دارم
الهی بشکند دستی که محکم خیزران کوبید
شده لب پر ، لب قاری قرآنی که من دارم
بنمیدانم که از ضعف است یا که از شکستن هست
دلیل از سر شب دست لرزانی که من دارم
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
#مهدی_مقیمی
▶️
برده بالا مرا امام رضا
از کجا تا کجا امام رضا
باز نام شما وسط آمد
باز آمد گدا، امام رضا
@hosenih
در مفاتیح قلب ما حک شد
ذکر رفع بلا امام رضا
سعی کردم ز تو جدا نشوم
بس که داری صفا امام رضا
عمدۀ خاطرات زندگیم
خاطراتیست با امام رضا
ذکر لبهای اوست معصومه
ذکر معصومه یا امام رضا
در حرم بعد هر شفا دادن
حرف نقّاره ها امام رضا
برده ای بارها دل از دل ما
پای گنبد طلا امام رضا
پسر فاطمه گره خورده
جان ما با شما امام رضا
@hosenih
طول و عرض حرم مجال تو نیست
وسعتت تا خدا امام رضا
هست روی لب هر ایرانی
همۀ هست ما امام رضا
شب هر جمعه در دعای کمیل
یا سریع الرضا امام رضا
مشهد و کربلا دل از ما برد
او جدا، او جدا، امام رضا
او کریم است یک قدم بردار
می دهد کربلا امام رضا
داده میلیون براتِ کرببلا
کرده محشر به پا امام رضا
@hosenih
اربعین کربلا پیاده نشد
غم مخور هست تا امام رضا
روی قولت حساب کرده دلم
وقت مرگم بیا امام رضا
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
#مجتبی_روشن_روان
▶️
دل را مقیم درگه جانان نوشته اند
ما را غلام حضرت سلطان نوشته اند
آتش ز سوز سینۀ ما آفریده شد
چون عشق تو به سینۀ سوزان نوشته اند
@hosenih
تو سفره دار عشقی و ما ریزه خوار تو
ما را کنار چشم تو مهمان نوشته اند
دل ذره ذره می شود از یک نگاه تو
گویا ز روی چشم تو قرآن نوشته اند
روز ازل که قرعه به نام تو می زدند
ما را برای عشق تو قربان نوشته اند
دل می تپد به سینه ز فکر حمال تو
اصلا مرا ز عشق تو حیران نوشته اند
@hosenih
از آن شبی که دل ز دل ما ربوده ای
ما را انیس دیدۀ گریان نوشته اند
ما از محرم و صفر و فاطمیه ایم
ما را یتیم سورۀ انسان نوشته اند
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
#مجتبی_خرسندی
▶️
بس که پر کرده فضای صحن را فرياد ها
نيست پيدا در حريمت های و هوی باد ها
کوربيناشد، فلج پا شد،گداروزی گرفت
پشت هم رخ می دهد اينجا از اين رخداد ها
@hosenih
جمله ای تکرار شد ، هرصحن را پرکرده است:
(کار من با گوشه ی چشم تو راه افتاد) ها
می شود حس کرد از فيروزه کاری های صحن
حسرت ديوار ها را بر دل شمشاد ها
از شفای درد پشت پنجره فهميده أم
نرم شد از اشک زائرها دل فولاد ها
دختری آمدبه گوهرشاد ، گوهرشاد شد
ياعلی موسی الرضا گفتند گوهرشاد ها
ضامن آهوشدی ، صياد آهو را رهاند
شک نمی کردند در خوش قولی أت صيّاد ها
شاعری پرسيد:من هم سهم دارم در حرم؟
پاسخش را داد آقا با حسن خوشزاد ها
@hosenih
هرکسی دعبل نخواهد شد ولی اين شعر هم
می تواند حک کند نام مرا در ياد ها
پايتخت کشور دلهاست شهر مشهد و
مانده حسرت در دل تهران و عشق آباد ها
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
#مهدی_مقیمی
▶️
حمدُ لله که مائیم گرفتار رضا
عاشق صحن گهر شادِ گهربارِ رضا
آرزو داشتم از کودکی ام تا حالا
که پناهنده شوم بلکه به دربار رضا
زائرش زائر عرش است به نقل از معصوم
نظری کرده خداوند به زوار رضا
خود من با پسرم با پدرم با پدرش
نسل در نسل ، تمامیم بدهکار رضا
هر چه گفتیم بلافاصله مضمون جوشید
برکتی داده خداوند به اشعار رضا
عطر مخصوص حرم عطر بهشت است بهشت
دوست دارم بخرم عطر ز بازار رضا
تو کشاندی دل ما را وسط صحن غدیر
یا امیر ابن امیر ابن امیر ابن امیر
@hosenih
تو بگو دست به دامان که جز او بزنم
رو به در گاه که جز ضامن آهو بزنم
باز کردی گرهء کور مرا صد دفعه
شرم دارم به کسی غیر شما رو بزنم
آرزو داشتم از کودکی ام مثل پدر
جلوی پنجره فولاد تو زانو بزنم
من دو تا آرزو از مادر خود بردم ارث
ادب این است ، دَم از ارثیۀ او بزنم
اول از زائر تو کفش بگیرم تحویل
دوم اینکه حرمت با مژه جارو بزنم
بطلب تا شب جمعه دمِ ایوان شما
یاد ایوان نجف باشم و یاهو بزنم
بهترین نوع سفر سمت امامِ هشت است
عشق زوار بلیطیست که بی برگشت است
@hosenih
هوس رفتن حجِ فقرایی کردم
هوس پنجره فولاد و گدایی کردم
هوس اذن دخول از سوی بست طوسی
و خروج از طرف شیخ بهایی کردم
هوس خوردن آبِ یخِ سقاخانه
داخل کاسۀ برّاقِ طلایی کردم
عکسهای حرم از هر جهتی زیبا بود
هوس دیدنِ تصویر هوایی کردم
پیرمردی به حرم خواند دو خطی روضه
بعد روضه هوس خوردن چایی کردم
هر که پرسید ز من آدرس صحن عتیق
طرف قلب خودم راهنمایی کردم
آخر از بس که دلم را به تو آقا دادم
صحن های حرمت را به دلم جا دادم
@hosenih
تو که بر نوکر خود رحمت وافر داری
شک ندارم که مرا خوب به خاطر داری
نمی افتد ز قلم نام کسی با اینکه
بی حساب عاشق و دیوانه و زائر داری
حرمت امن ترین مأمنِ موجودات است
بی سبب نیست اگر این همه طائر داری
جلوی پنجره فولاد تو فهمیدم من
که فراوانیِ خواننده و ذاکر داری
بس که دارای مضامین وسیعی هستی
بی حد و حصر ، نویسنده و شاعر داری
به وفور از ادبیاتِ زمان دعبل
شعر تا حوزهء اشعار معاصر داری
عاشقان سجده به درگاه تو جایز گفتند
شعر دربارهء تو سعدی و حافظ گفتند
@hosenih
زائرانِ تو زیادند که هر جا صف بود
موقع بازرسی پشت سر ما صف بود
وقت بوسیدن درهای حرم صحن به صحن
دست بر سینه سوی گنبد آقا صف بود
انبیا هم همه بودند حرم ، پشتِ سرِ
خضر و نوحِ نبی و یوسف و عیسی صف بود
تا کمی آب بنوشند ز سقاخانه
تشنه هم بلکه نبودند ، وََ اما صف بود
دستمان مثل همیشه به ضریحش نرسید
بس که در دور و برِ مضجع مولا صف بود
بسته های متبرک به حرم را خادم
پخش می کرد و عجب بین گداها صف بود
نمک و پارچۀ سبز و نخود بود و نبات
هدیه بر گنبد و ایوان طلایش صلوات
@hosenih
نامش و جلوه اش و چهره اش انگار علیست
بهترین نام در این گنبد دوار علیست
نوهء علم و کمال و پدر جود و جواد
پسر فاطمه و حیدر کرار علیست
علمش از جعفر و خُلقش حَسن و خَلق حسین
صورتش فاطمه و سیرت و کردار علیست
چارده نور به سیمای رضا منعکس است
چارده نور که یک قسمت از آن چار علیست
جان عالم به فدای پدر شمس شموس
که قیامت که شود شاخص و معیار علیست
باید از شاه نجف شاه خراسان آید
هست سِرّی به خدا مخزن اسرار علیست
هشتمین نور امامت دهمین معصوم است
مهربان بودن او از نسبش معلوم است
@hosenih
به جهانی ندهم این دل طوفانی را
دل دیوانه که می دانم و می دانی را
شوم افسرده اَقلّاً دو سه ماهی یکبار
گر نبینم حرم شمس خراسانی را
نور باران شده طوری که نبینید شما
هیچ جای دگر این سبک چراغانی را
جاذبه دارد و این جاذبه اش سبک علیست
کرده دیوانۀ خود این همه ایرانی را
با نگاه کرمش در گذر از نیشابور
به طلا کرد بدل قیچیِ سلمانی را
دوست دارم شده یکبار حرم تا به حرم
من پیاده روم این جادهء طولانی را
نوکری در حرمت علتِ بالیدنِ من
قول دادی که بیایی تو سه جا دیدن من
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
#امام_رضا علیهالسلام
#ترجیع_بند
🔹دریای رحمت🔹
خوشا آن غریبی که یارش تو باشی
قرار دل بیقرارش تو باشی
خوشا آنکه تنها تو را دوست دارد
چه خوشتر اگر دوستدارش تو باشی
ز بیداد پاییز هم غم ندارد
هر آن دل که باغ و بهارش تو باشی
خوشا آن گدایی که تنهای تنها
کناری نشیند، کنارش تو باشی...
بر آن محتضر میبرم رشک هر شب
که شمع شب احتضارش تو باشی...
خوشا آنکه یک عمر پروانهات شد
که یک لحظه شمع مزارش تو باشی...
شعاری به پیشانی خود نوشتم
خوشا آنکه تنها شعارش تو باشی
گدایم گدایم گدایم گدایم
گدای علی بن موسی الرّضایم...
چه غم گر گنهکار و نامهسیاهم
علی بن موسی الرضا داد راهم
امام رئوفی که عالم فدایش
کرم کرد و داد از عنایت پناهم...
سراپا شدم غرق دریای رحمت
نگویید دیگر که غرق گناهم
همه روی گردانده بودند از من
رضا کرد با چشم رحمت نگاهم...
به جز دامن آل عصمت نگیرم
به غیر از رضای رضا را نخواهم
چو میخواست راهم دهد از کرامت
عطا کرد، سوز دل و اشک و آهم
اگر خوار بودم، اگر پست بودم
رضا داد قدرم، رضا داد جاهم...
گدایم گدایم گدایم گدایم
گدای علی بن موسی الرّضایم...
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/3978
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
نام مارا نوشته اند "غلام" ، نام فامیلمان "امام رضا"
به دل ماست روح "امام حسین" ، به تن ماست جان "امام رضا"
مادرم جای شعر لالایی ، همه شب از کرامتش میگفت
پدرم زیر گوش من خوانده ، لابه لای اذان امام رضا
کودکی های من کنار تو بود ، بین این صحن ها بزرگ شدم
سالها با کبوتران حرم ، خورده ام آب و نان امام رضا
@hosenih
کودکی ام چقدر زود گذشت، دل من تنگ شد برای خودم
من حسابی عوض شدم اما ، تو همانی همان امام رضا
حرم تو همیشه غوغا بود ، آخرین خانه ی امید همه
هفتمین قبله گاه زائرها ، هشتمین آسمان امام رضا
بین آغوش صحن ها بودند ، زائرانی که گریه میکردند
دختری لال ، ناله زد بینِ ، اشک و لکنت زبان امام رضا
@hosenih
مادرش بین صحن ها افتاد ، پدرش گریه کرد و داد کشید
یا امام رئوف ممنونم ، حضرت مهربان امام رضا
پیرمردی که اهل باران بود ، چشمه ای داشت بین چشمانش
با نوای کریمخانی خواند ، خادم روضه خوان امام رضا
من که روی سیاه آوردم، کوله بار گناه آوردم
به تو آقا پناه آوردم ، بده برگ امان امام رضا
شاعر: #احمد_ایرانی_نسب
@hosenih
مرغ دلم پر زند بر سر کوی رضا
دست نیازم بود باز به سوی رضا
آرزویم این بود تا دم مردن شود
چشم گنه کار من باز به سوی رضا
خلق جهان زائرند از همه سو کعبه را
کعبه بود در حجاز زائر کوی رضا
با نفس عیسویش، با دم جانبخش خویش
جان مسیحا بود زنده ز بوی رضا
بر بدنش می شود آتش دوزخ حرام
هر که خورد قطره ای آب ز جوی رضا
کشور ایران فقط نیست به او متکی
زندگی کائنات بسته به موی رضا
نیست عجب خضر اگر تشنه لب جام اوست
ساقی رضوان بود مست سبوی رضا
جرم و گناه و خطاست عادت دیرین من
عفو کرامت بود خصلت و خوی رضا
چند به شوق بهشت زائر این در شوی
جنت جنت بود روی نکوی رضا
"میثم" اگر از نماز آبروی مؤمن است
آب دهد بر نماز آب وضوی رضا
حرم تو کعبة دل، کرمت همه خدایی
کنی از کرامت خود به خدا خدا نمایی
در باز توست افزون من بی نوای محزون
ز کدام در درآیم به بهانة گدایی
کرم تو می دهد رو به گدای تو وگرنه
ندهند پادشاهان به فقیر آشنایی
من اگر گناه کارم تو رئوف و مهربانی
کرمت نمی گذارد که کنی ز من جدایی
تویی آن که هر که آید به زیارت تو یک بار
تو سه بار از عنایت به زیارتش بیایی
به خدا گناه کارم دگر آبرو ندارم
چه شود دهی ز نارم به محبتت رهایی
بکشم هماره نازت مگرم دهی اجازت
که به یک زیارت تو سر و جان کنم فدایی
همه را تو دست گیری همه را تو می پذیری
چه امیر شهر باشد چه فقیر روستایی
به حریم توست بارم به حرم چه کار دارم
کند از هزار کعبه حرم تو دلربایی
کرمت به کل عالم حرمت پناه "میثم"
به شما از او توسل ز شما گره گشایی
کعبه ی اهل ولاست صحن و سرای رضا
شهر خراسان بُوَد کرب و بلای رضا
در صف محشر خدا مشتری اشک اوست
هر که در اینجا کند گریه برای رضا
کیست پناه همه جز پسر فاطمه؟
چیست رضای خدا غیر رضای رضا؟
بر سر دستش برند هدیه برای خدا
ریزد اگر دُرّ اشک، دیده به پای رضا
زهر جفا ریخت ریخت، شعله به کانون دل
خونِ جگر بود بود، قوت و غذای رضا
نغمه ی قدّوسیان بود به آمین بلند
حیف که خاموش شد صوت دعای رضا
یاد کند گر دَمی ز آن جگرِ چاک چاک
خون جگر جوشد از خشت طلای رضا
از در باب الجواد می شنوم دم به دم
یا ابتای پسر، وا ولدای رضا
بوسه به قبرش زدم، تازه زطوس آمدم
باز دلم در وطن کرده هوای رضا
گر برود در جنان یا برود در جحیم
بر لبِ میثم بُوَد مدح و ثنای رضا
ای مرغ جان، کبوتر صحن و سرای تو
موسی به طور طوس، مدیحت سرای تو
بحر عطای حقّی و چون رحمت خدا
بی انتهاست، رحمت بی منتهای تو
آنسان که بر رضای الهی، تویی رضا
باشد رضای حضرت حقّ، در رضای تو
کلّ ائمّه راست، مقام رضا ولی
نام رضا نداشت، امامی سوای تو
از بس که رأفتت ز گدا ناز می کشد
شاید که بر تو ناز فروشد، گدای تو
کار مسیح با نگه خویش می کنم
ماند اگر به دیدة من، جای پای تو
در آفتاب حشر که از آن گریز نیست
ما را بس است، سایة گلدسته های تو
دریای گوهر است که تقدیم می کنند
زوّار از دو دیده، به گنبد نمای تو
درهای عالم ار به رویم بسته شد، چه غم؟
باز است بر رویم، حرم با صفای تو
تا روح در تن است و زبان در دهان اوست
"میثم" کند به شیوة میثم، ثنای تو
ای بـوسهگاه خیـل مـلک آستانهات
وی داده کعبه تکیه به دیوار خانهات
مژگان توست تیر محبت کـه هر دلی
از ابتـدای خـلقت دل شـد نشانهات
نازم به لطف و مرحمت و رأفتت که هست
حتی به حشر، بار غم ما به شانهات
ماییم سائل و تـو خدا را خزانهدار
همچون خدا حدود ندارد خزانهات
آدم به گندم حرمت خلد را فروخت
جبریـل بـود شیفتـه دام و دانهات
مـرغ دل مسیـح هم از بام آسمان
پر میزنـد بـه جانب نقارهخانهات
از بس که عاشقم به تو از راه دور هم
صـورت نهـادهام بـه در آستانهات
نه غم ز نار دوزخ و نه شادم از بهشت
داغی مـرا بـه دل نبـوَد جــز بهانهات
بر غربت تو حجره در بسته میگریست
پـرپـر زدی چـو در بغـلِ نـازدانهات
«میثم» به هر کجا که رود، آشیان توست
ای وسعت زمیـن و زمـان آشیـانهات
ای همه دلها، حرمت یا رضا
خلق خدا و کرمت یا رضا
جنّ و بشر، حور و ملک میبرند
سجده به خاک حرمت یا رضا
بر سر این مملکت از بام طوس
سایه فکنده، عَلَمَت، یا رضا
نیست عجب گر که طواف آورد
کعبه به دور حرمت یا رضا
زادۀ موسایی و عیسا کند
زندگی از فیض دمت، یا رضا
بسکه بوَد، لطف و عطایت زیاد
ظرف وجود است کَمَت، یا رضا
گر تو قبولم نکنی، میدهم
به جان زهرا قسمت یا رضا
ضــامن آهــو بــه فـدایت شوم
جود و کرم کن، که گدایت شوم
تو هشت بحر نور را، گوهری
تو مطلع الفجر چهار اختری
تو شمع جمعی، به شبستان طوس
تو بر تن عالم خلقت، سری
نام علی بُوَد برازندهات
بلکه تو یک محمّد دیگری
ضامن آهویی و پیش خدا
ضامن خلقی به صف محشری
هم پدر چهار ابنالرضا
هم پسر موسی ابن جعفری
ابوالجواد استی و بابالمراد
ابوالحسن بضعۀ پیغمبری
ای به فدایت پدر و مادرم
که خوبْتر از پدر و مادری
دست کرم بر سر ما میکشی
پادشهـی نـاز گـدا مـیکشی
سائل درگاه تو، سلطان ماست
خاک درت، دارو و درمان ماست
روی تو! آفتاب عرش خدا
سایۀ تو بر سر ایران ماست
جان همه عالمی و از کرم
جای تو در قلب خراسان ماست
زهی کرم، که ضامن کلّ خلق
ضامن آهوی بیابان ماست
عنایتت آمده، کل نعَم
ولایتت، تمام ایمان ماست
بهشت، نه که با ولای شما
جحیم هم روضۀ رضوان ماست
مهر تو ای با همگان، مهربان
در تن ما خوبْتر از جان ماست
سلسلة الذهب، تجلّای توست
کمـال توحید، تولاّی توست
مرغ دلم، خدا خدا میکند
رضا رضا، رضا رضا میکند
قبلۀ من کعبه، ولی قلب من
روی به ایوان طلا میکند
حضرت معصومه علیهاسلام
به زائران تو دعا میکند
نگاه تو، چشم تو، دست تو، نه
نام تو هم دردْ، دوا میکند
جز تو که رأفتت خدایی بوَد
حاجت ما را که روا میکند
دلت نیاید که جوابش کنی
زائر تو، هر چه خطا میکند
اگر چه آلوده و شرمندهام
باز رضا نگه به ما میکند
تـو از کرم دست بگیری مرا
صـدا نکـرده میپذیری مرا
تو از گدا گرفتهای، احترام
تو میکنی زائر خود را سلام
بر در این خانه، امید آورند
یأس به درگاه تو باشد حرام
عادت تو، کرامت و عفو و جود
عادت من عجز و گدایی مدام
با چه گنه، ای پسر فاطمه
زهر ستم ریخت عدویت به کام
با که بگویم که به یک نیمْروز
آب شد اعضای وجودت تمام
از چه غریبانه زدی، دست و پا
ای به همه عالم خلقت، امام
داغ تو زائل نشود از جگر
تا که بگیرد پسرت انتقام
تو مهدی فاطمه را صدا کن
تو از بـرای فـرجش دعا کن
سوخت در آن حجره ز پا تا سرت
خون جگر ریخت ز چشم ترت
بر دل زارت، جگر زهر سوخت
آب شد ای جان جهان، پیکرت
مرد و زن و پیر و جوان، سوختند
در پی تشییع تن اطهرت
بر سر و بر سینۀ خود، میزدند
زنان نوغان همه چون خواهرت
پشت سر جنازه، انبوه خلق
پیش روی جنازهات، مادرت
جسم شریف تو، اگر آب شد
دگر نشد بریده از تن، سرت
غریب بودی دم رفتن ولی
بود یگانه پسرت در برت
سنگ نزد کسی به پیشانیت
خون سرت نریخت بر منظرت
کـاش چکـد خـون دلـم، از دو عین
صبح و مسا، در غم جدّت حسین
تو هشتمین حجّت کبریایی
غریبی و با همه، آشنایی
مسیح نه، طبیب صد مسیحی
کلیم نه، کلام کبریایی
کنار حجره، لحظۀ شهادت
اشکْفشان به یاد کربلایی
کشت تو را به زهر کینه مأمون
نگفت تو عزیز مصطفایی
چگونه شد، زهر ستم دوایت؟
تو که به درد عالمی، دوایی
چشم و چراغ شیعهای در ایران
گر چه ز جدّ و پدرت جدایی
دست خدا، همیشه بر سر ماست
تا تو، امام مهربان مایی
گر چه بوَد بنده روسیاهی
میثم دلباخته را نگاهی
ای حرم، گوشهای از ایوانت
ای حرم، گوشهای از ایوانت
ای بـهشت خـدا خراسـانت
ای تمام وجود، سفرۀ جـود
ملک و جن و انس، مهمانت
دین و ایمان ما ولایت توست
هرچـه داریم از عنایت توست
*
درد جان را طبیب کیست؟ تویی
فقــرا را حبیـب کـیست؟ تویی
پــدر و مــادرم بــه قربــانت
آشنـای غـریب کـیست؟ تویی
که به زوّار خود سلام کند؟
پیش پـای گـدا قیام کند؟
**
ای ولایت کمـال ایمانم!
کل توحید و کل و قرآنم!
«اکرمو الضیف» را شما گفتید
در بـه رویـم نبنـد، مهمانم
تـو رئـوف همـه رئوفـانی
هیچکس را ز در نمیرانی
****
به حـریم مطهـرت سـوگنـد!
به قم و صحن خواهرت سوگند!
به حسین و به عمهات سوگند!
به جـواد و بـه مادرت سوگند!
دست حاجت به دامن تو زدم
تـو بـه رویم نیاوری که بدم
*
مظهـر رحـمت خداونـدی
آرزوی هــر آرزومنـــدی
دشمنت هم اگـر ز در آید
به خدا در بر او نمیبندی
همه را زائرت خطاب کنی
کی گنـهکار را جواب کنی
کاهم و کوه معصیت بارم
روسیـاهم بـدم گنهکارم
آبـروی مـرا مبـر مـولا!
به همه گفتهام رضا دارم
گرچه بیقیمتم اگر چه بدم
هیچکس جز شما نمیخردم
**
ای دو عـالم حریـم محترمت
من و لطف و عنایت و کرمت
بسکـه آقــا و مهربان استی
دل آلــودهام شــده حـرمت
جز تو الفت به کس نمیگیرم
دل خـود از تو پس نمیگیرم
****
خوشترین ذکر من حکایت توست
مدح تـو، وصف تـو، روایت توست
کس نگویـد که مـن فقیـر استم
همـه دارایـیام ولایـت تــوست
اگـر آلــودهام اگـر پستم
به شما خانواده دل بستم
**
تو به چشمان بستهام نوری
تو به انس فقیر، مسـروری
در میــان ائمـه اطهار
بـه امـام رئوف، مشهوری
تو به افتاده بال میبخشی
تو نکرده سؤال، میبخشی
دل ما هـرچـه هست خانۀ توست
کوه غمهـای مـا بـه شانۀ توست
چشم «میثم» به دست لطف شما
نفـس او پــر از ترانــۀ تــوست
گرچـه بـار گنــاه آوردم
بـه حـریمت پناه آوردم
ای سند نجات من ولایت تو یا رضا
صحن نو و عتیق تو کعبه و کربلا رضا
دلم بود به یاد تو مدینة الرضا رضا
زیارتت به دین من زیارت خدا رضا
تو و کرامتت مرا ز خود مکن جدا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
شهی که خاک طوس از او آمده محترم توئی
مهی که نور میدهد بر عرب و عجم توئی
رؤف اهلبیتی و ولّی ذوالکرم توئی
به مسجدالحرام دل قبله توئی حرم توئی
صفا و مروه میکند با حرمت صفا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
منم که بین طوطیان گرم ترانة تواَم
کبوتری شکسته پر در آشیانة تواَم
نیازمند گندمی در آستانة تواَم
بال زنان دورو برِ نقاره خانة تواَم
اگر پرم ز کوی تو بگو پرم کجا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
الا الا ثنای تو، ذکر علی الدّوام من
رؤف من، عطوف من، امید من، امام من
لحظه به لحظه دمبدم، بر حرمت سلام من
به غرفههای مرقدت، خورده گره زمام من
در حرمت گرفتهام ذکر رضا رضا رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
حیات جان پراکند بوی خوش نسیم تو
مادر خلقت آمده سائلة قدیم تو
صراط اولیای حق صراط مستقیم تو
دل ز فرشته میبرد کبوتر حریم تو
ملک بسوی این حرم آورد التجاء رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
ناز کنم به سلطنت اگر تو را گدا شوم
نه لایقم گدا شوم گدات را فدا شوم
چه میشود قبول تو بخاطر خدا شوم
نه تو ز من جدا شوی نه من ز تو جدا شوم
نه من تو را رها کنم نه تو مرا رها، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
توئی که درد روح را ز فیض تن دوا کنی
عقده ز کار عالمی به یک کرشمه وا کنی
کلیم را عصا دهی مسیح را دعا کنی
چه میشود که یک نظر به قلب سنگ ما کنی
ای که بیک اشارهات سنگ شود طلا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
ولایت تو دین من نه دین من که دِین، هم
محبتت فروغ دل چراغ هر دو عین، هم
عنایت تو بیشتر ز ظرف عالمین، هم
مقام زائرت فزون ز زائر حسین، هم
رشک برد بزائرت زائر کربلا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
خزان شدم که بخشم ز اشک و خون بهارها
به هر دقیقه عمر خود کشیدم انتظارها
که در طواف مرقدت مرا رسد فشارها
کنم دراز دست خود به عجز و ناله بارها
که پنجهام گره خورد به غرفة تو یا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
گلی که شد خزان تو بهار لاله چید از او
دلی که شد از آن تو، فروغ حق دمید از او
کسی که زائر تو شد عطا ز تو امید از او
ز لطف و مرحمت کنی سه بار بازدید از او
تو را سزد تو را سزد تو را چنین عطا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
مرا به مهر خود ببر که با ولات زیستم
به تربتت شتافتم به غربتت گریستم
در آفتاب صحن تو اگر دمی بایستم
بسایة بهشت هم نیازمند نیستم
جهنّم است بهر من بهشت بیرضا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
مرا تقرب خداست ولای تو سبب شده
مدح تو و ثنای تو دعای روز و شب شده
هر نفسی که میزنم سلسلةالذهب شده
کبوتر تو از ازل بذکر تو ادب شده
زبان من که باز شد تو را، زدم صدا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
توئی توئی که چون خدا نظر به بنده میکنی
توئی که جان مرده را دوباره زنده میکنی
تو شام تیره را سحر ز فیض خنده میکنی
تو نقش شیر پرده را شیر درنده میکنی
تو مور خسته را رهی بال و پرهما، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
چه غم گر گنه کار و نامه سیاهم
علی بن موسی ارضا داد راهم
امام رئوفی که عالم فدایش
کرم کرد و داد از عنایت پناهم
زفعلم نپرسید، کاهل خطائی
برویم نیاورد من رو سیاهم
سراپا شدم غرق دریای رحمت
نگویید دیگر که غرق گناهم
همه روی گردانده بودند از من
رضا کرد با چشم رحمت نگاهم
کنم ناز دیگر به طوبی و سدره
که در بوستان ولایت گیاهم
به جز دامن آل عصمت نگیرم
به غیر از رضای رضا را نخواهم
چو می خواست راهم دهد از کرامت
عطا کرد، سوز دل و اشک و آهم
اگر خوار بودم، اگر پست بودم
رضا داد قدرم، رضا داد جاهم
اگر کوه عصیان بود روی دوشم
اگر گشته کاهیده تن مثل کاهم
شدم خاک پای امام رئوفی
که بر شهر یاران کند پادشاهی
گدایم گدایم گدایم گدایم
گدای علی بن موسی الرّضایم
بند دوّم
دریغا دریغا که از جور مأمون
دل مهربان تو شد روز و شب خون
عجب از تو گردید مهمان نوازی
که در خانۀ خود تو را کشت مأمون
تو با هر غریب آشنا بودی امّا
غریبانه جان از تنت رفت بیرون
جگر خون، دل از رهر کین پاره پاره
خراسان! زمهمان نوازیت ممنون
الهی به مظلومی ات خون بگریم
الهی غمت در دلم گردد افزون
الهی نبیند دمی روی شادی
هر آن دل که بر غربتت نیست محزون
دریغا شگفتا که فرزند موسی
شود کشته از کینۀ نجل هارون
چو بردند نعش تو بر دوش یاران
چو گردید جسم تو در طوس مدفون
زنان خراسان خراشیده صورت
زسیلی نمودند رخساره گلگون
زپا اوفتادی و بر بذل دستت
فلک بود مرهون و من نیز مدیون
گدایم گدایم گدایم گدایم
گدای علی بن موسی الرّضایم
بند دهم
نبی را به خاک حجاز است و ایران
دو کس پارۀ تن، دو تن بهتر از جان
مطاف ملک، فاطمه در مدینه
علی بن موسی الرّضا در خراسان
یکی شهر طوسش زند بوسه بر پا
یکی بهر گریه رود در بیابان
یکی مدفنش بوسه گاه خلایق
یکی خانه اش سوخت از نار سوزان
رواق یکی سر بر افلاک برده
مزار یکی مانده با خاک یکسان
یکی در فراق پسر دل پر از خون
یکی در عزای پدر دیده گریان
یکی را جوادش گرفته است در بر
یکی محسنش پشت در گشت قربان
یکی روز شد دفن در شهر غربت
یکی شب غریبانه تر از غریبان
چه می شد اگر جای شب روز روشن
تن فاطمه دفن می شد به ایران
الا فاطمه قبر فرزند خود بین
که در طوس تابد چو ماه فروزان
اگر بود قبر تو در کشور ما
کجا بود تنها، کجا بود پنهان
زنم بوسه بر قبر فرزندت این جا
که عطر توام بر مشام آید از آن
الهی زبان مرا وقت مردن
به این بیت ترجیع، گویا بگردان
گدایم گدایم گدایم گدایم
گدای علی بن موسی الرّضایم
بند یازدهم
غریبی که سوزانده هجرت وطن را!
بآتش کشیده دل مرد و زن را
تو تنهای تنها ولی در غم خود
عزا خانه کردی دو صد انجمن را
چرا درد خود را به مردم نگفتی
چرا در دلت حبس کردی سخن را
به کوچه عبا بر سر خود کشیدی
چرا وا نکردی به شکوه دهن را
زمین خراسان کجا داشت باور
که گیرد در آغوش خود آن بدن را
زنان خراسان به پاس عزایت
ببخشند مهریۀ خویشتن را
تو آن باغبانی که داغت زد آتش
دل لاله و بلبلان چمن را
به هنگام تشییع جسمت ملک گفت
نسیم خراسان مبر یاسمن را
کجا رو کنم با که گویم خدایا
که مأمون دون می کشد بوالحسن را
الا یا جوادالائمّه بر کن
زداغ غریب خراسان وطن را
در این آستان تا گدای تو هستم
ندارد کسی عزّت و قدر من را
گدایم گدایم گدایم گدایم
گدای علی بن موسی الرّضایم
بند دوازدهم
سزد در غمت آسمان خون بگرید
زمین، چشم گردد چو جیحون بگرید
به یاد تو پیوسته چشمم رضا جان
چو ابری که بارد به هامون بگرید
شود تازه داغ جوادت چو بیند
به دنبال تابوت، مأمون بگرید
تو در پیش چشم جوادت دهی جان
جوادت تماشا کند خون بگرید
دلم گشته دریای آتش خدا را
بگو دیده ام در غمت چون بگرید
کجا بود معصومه تا از برایت
در آن حجره با قلب محزون بگرید
الهی روم سر گذارم به صحرا
دو چشمم به یادت چو مجنون بگرید
تو از بس رئوفی عجب نیست ای دوست
که در ماتمت دشمن دون بگرید
علی بن موسی دو چشمی که بر تو
نگرید زبیداد گردون بگرید
زسوز دلت بر دلم آتشی زن
که هر چشمم از بحر افزون بگرید
گدای در خانه تواست (میثم)
مبادا زکوی تو بیرون بگرید
گدایم گدایم گدایم گدایم
گدای علی بن موسی الرّضایم
این حریم قدس مولای من است
یا مقام حق تعالای من است
بارگاه آسمان جاه رضا
ملجأ دنیا و عقبای من است
گر چه از پا تا به سر تاریکی ام
غرق نور این جا سراپای من است
از گلستان جنانم بی نیاز
آستان قدس او جای من است
بر در این آستان، خواب سحر
خوش تر از شب های احیای من است
هر که هستم مؤمنم یا عاصی ام
صاحب این قبر، آقای من است
از علوم هر دو کونم بی نیاز
درس عشق او الفبای من است
حاجت خود را از این در خواستن
عادت آبا و ابنای من است
خاک بوسیِّ دَرِ این آستان
حاجت امروز و فردای من است
بی ولایش دل نمی گیرد قرار
کاین تولا در سویدای من است
هر که شد بیمار این دارالشّفا
در شفای دل مسیحای من است
ناز بر موسی بن عمرانم سزد
طور عشق یار، مأوای من است
پای بگذارم چو در بازار حشر
دوستی اش طرفه کالای من است
کیستم تا عبد این مولا شوم
هر که عبد اوست مولای من است
(میثم) تا هست در کامم زبان
شور عشق او در آوای من است
تو کیستی شریک غم اهل عالمی
در خاک طوس کعبۀ اولاد آدمی
هر کس که بیکس است توئی یا رو همدمش
هر کس غریب شد تو بر او یار و همدمی
با آنکه چار صحن تو از میهمان پُر است
مهمان نوازتر ز کریمان عالمی
نومید از درت نروم یا رضا که تو
در عین ناامیدی امید مجسّمی
آن رازها که از همه پوشیده داشتم
تنها در این حرم به تو گفتم تو محرمی
تو حجّ دائم فقرائی، تو کعبه ای
تو مروه، تو صفا، تو مقامی، تو زمزمی
من کیستم ز معصیت از خار، خارتر
تو کیستی عزیز رسول مکرّمی
بازم بخوان به پیش که من ذرّه ام تو مهر
وصلم نما به خویش که من قطره تو یمی
گیرم به هیچ هم نخرد هیچکس ورا
تنها توئی توئی که خریدار «میثمی»
مر از رحمت و لطف و عطا پذیرفتی
چه شد که با همه جرم و خطا پذیرفتی
به جای آنکه رهایم کنی رهم دادی
کرم نمودی و گفتی بیا پذیرفتی
تو شهریار وجودی به رأفتت نازم
که دسته دسته به کویت گدا پذیرفتی
در این چمن گل بی عیب می خرند ولی
مرا تو با همۀ عیب ها پذیرفتی
کرامت تو به من مهلت سوال نداد
که خود صدا زدی و بی صدا پذیرفتی
جحیم از گنه من به تنگ آمده بود
تو در بهشت حریمت مرا پذیرفتی
به رأفت تو بنازم که با تمام بدی
مرا در این حرم باصفا پذیرفتی
تو زاده علی مرتضائی و همه را
به شیوه علی مرتضی پذیرفتی
به جان فاطمه راضی مشو به اخراجم
کنون که از کرمت یا رضا پذیرفتی
منم کسی که امام رئوف راهم داد
تویی که «میثم» بیچاره را پذیرفتی
من کیستم گدای گدایان این درم
گر پا نهم به جای دگر خاک بر سرم
روزی اگر بناست از این در جدا شوم
از هم جدا شوند سر و جان و پیکرم
محتاج دام و شیفته ی دانه ی توام
هر چند در حریم تو کم از کبوترم
زوار عارفند به حقّ تو یا رضا
ای وای من که از همه بی معرفت ترم
بر پادشاهی دو جهان ناز می کنم
از آن خوشم که بر در این خانه نوکرم
مهر تو گشت شیره ی جان و روان روح
از لحظه ای که شیر به من داد مادرم
فیض زیارت تو و آلوده ای چو من
گر لطف تو نبود نمی گشت باورم
هر کس که دشمن است تو را دشمنش منم
حتّی اگر بود پدرم یا برادرم
از صدق و پاکی پدر و مادرم بود
گر عاشق پیمبر و آل پیمبرم
یک عمر از تو گفتم و خواهم که وقت مرگ
خیزد رضا رضا ز نفس های آخرم
پای مرا ببند که پابند خود کنی
دست مرا بگیر که مسکین این درم
من «میثمم» که با همه بیدست و پائیم
جز دار عشق تو نبود دار دیگرم
نسیم در بدرم، گرد راه آوردم
زشب سیاه ترم رو به ماه آوردم
نبود دسته گلم تا به دست، برگیرم
در این حرم عوض گل گناه آوردم
به دل شکستگی ام گر شهود می طلبی
دو چشمه اشگ برایت گواه آوردم
گناه کارم و رو کرده ام به دار الزّهد
سفید مویم و روی سیاه آوردم
زآتش گنهم آب دیده خشکیده
زفقر اشگ در این خانه آه آوردم
هزار در به رویم باز بود و کردم ناز
نیاز خویش در این بارگاه آوردم
به نامه ی سیهم خطّ قرمزی بکشید
که بر رئوف رئوفان پناه آوردم
سرشک خجلت و طومار جرم عمرم را
حضور مظهر عفو اله آوردم
رواست تا بنویسی به نخل خود «میثم»
که از بهشت ولایت گیاه آوردم
ای امام مهربانم یا رضا
نام تو ورد زبانم یا رضا
حاجت خود را نخواهم از کسی
تا تو هستی میزبانم یا رضا
دست، خالی بار سنگین، رو سیاه
میهمانم میهمانم یا رضا
پای خدّامت به روی دیده ام
درد زوّارت به جانم یا رضا
تو کریم ابن کریم ابن کریم
من گدای آستانم یا رضا
در کنار آستانت بی نیاز
از بهشت جاودانم یا رضا
راز خود ناگفته، می دانم تویی
واقف از درد نهانم یا رضا
گر چه از هر خار راهم خوارتر
زائر این بوستانم یا رضا
تو بهار باغ دل هاییّ و من
کمتر از برگ خزانم یا رضا
چون گدایان سمج از دست تو
حاجنم را می ستانم یا رضا
دست خالی رفتن از دربار تو
نیست هرگز این گمانم یا رضا
جان زهرا گر چه قابل نیستم
لطف خود را ده نشانم یا رضا
دامن آلوده و بار گناه آورده ام
گر چه آهی در بساطم نیست آه آورده ام
هر که بودم هر که هستم با کسی مربوط نیست
بر امام مهربان خود پناه آورده ام
هر که آرد تحفه ای در محضر مولای خود
من دو دست خالی و کوه گناه آورده ام
در کرم شه را گدا باید گدا را نیز شاه
من گدا دست گدایی سوی شاه آورده ام
بر کبوترهای صحنت هدیه ی ناقابلی است
گندم اشکی که در این بارگاه آورده ام
ناله ام در سینه، اشگم در بصر، سوزم به دل
نامه ای چون دود آه خود سیاه آورده ام
نی عجل با کوه عصیان عفو، نازم را کشد
رو به سوی مظهر عفو اله آورده ام
ذرّه بودم زائر شمس الشّموسم کرده اند
قطره ای بودم به این دریا پناه آورده ام
گر چه هستم قطره ای ناچیز، یک دریای اشک
هدیه بر مولای خود روحی فداه آورده ام
هر فقیری هست دست خالیش سرمایه اش
من فقیرم دست خالی را گواه آورده ام
«میثما» مولا اگر پُرسد چه آوردی بگو
سر به خاک زائرت از گرد راه آورده ام
خراسان می دهد بوی مدینه
خراسان کوه غم دارد به سینه
خراسان را سراسر غم گرفته
در و دیوار آن ماتم گرفته
خراسان! کو امام مهربانت؟
چه کردی با گرامی میهمانت؟
خراسان راز دل ها با رضا داشت
چه شب هایی که ذکر یا رضا داشت
خراسان کربلای دیگر ماست
مزار زاده ی پیغمبر ماست
خراسان! می دهد خاکت گواهی
ز مظلومی، شهیدی، بی گناهی
به دل داغ امامت را نهادند
امامت را به غربت زهر دادند
دریغا! میهمان در خانه کشتند
چه تنها و چه مظلومانه کشتند
امامِ اِنس و جان را زهر دادند
به تهدید و به ظلم و قهر دادند
ز نارِ زهرِ دشمن، نور می سوخت
سراپا همچو نخل طور می سوخت
ز جا برخاست با رنگ پریده
غریبانه، عبا بر سر کشیده
گهی بی تاب و گه در تاب می شد
همه چون شمع روشن آب می شد
میان حجره ی در بسته می سوخت
نمی زد دم ولی پیوسته می سوخت
ز هفده خواهر والا تبارش
دریغا کس نبودی در کنارش
به خود پیچید و تنها دست و پا زد
جوادش را، جوادش را صدا زد
دلش دریای خون، چشمش به در بود
امیدش دیدن روی پسر بود
پدر می گشت قلبش پاره پاره
پسر می کرد بر حالش نظاره
پدر چون شمع سوزان آب می شد
پسر هم مثل او بی تاب می شد
پدر آهسته چشم خویش می بست
پسر می دید و جان می داد از دست
پسر از پرده ی دل ناله سر داد
پدر هم جان در آغوش پسر داد