eitaa logo
اشعار روضه های مکتوب
1.4هزار دنبال‌کننده
9 عکس
8 ویدیو
0 فایل
انشاالله به مرور در این کانال اشعار مدح و مرثیه اهل بیت قرار داده خواهد شد. متون مرثیه آل الله را در کانال روضه های مکتوب ببینید: https://eitaa.com/rozehayemaktoub
مشاهده در ایتا
دانلود
باز هم دل، بی قرار روضهٔ مادر شده باز حرف صورت و سیلی و میخ در شده بازهم آتش به جان ما رسیده از دری کز غم سوزاندنش چشم دو عالم، تر شده حرف، حرف بغض و کینه از علی بوده فقط آتشی کز کینه، پنهان زیر خاکستر شده فاطمیه شد، مرور خاطرات درد و داغ علت کون و مکان، تنها و بی یاور شده فاطمیه شد که دل بر منبر اندوه و اشک روضه‌خوانِ رنج‌های دخت پیغمبر شده مهدیِ صاحب زمان دارد به لب شور و فغان آسمان ازاین مصیبت خاکِ غم بر سر شده بین آتش سوخت زهرا، تا علی مانَد فقط سوره‌ی کوثر فدایِ ساقیِ کوثر شده ای علی! مظلوم عالَم! جان فدای غربتت بعد زهرا خود بگو از غنچه‌ی پرپر شده غیر تو مظلوم و غیر فاطمه مظلوم‌تر، نیست در عالَم، غمت از هر غم افزون‌تر شده کی به پایان می‌رسد شب‌های بی مهتاب تو وعد‌ه‌ی دیدارتان درعالم دیگر شده * * دوستت دارم اگرچه روسیاهم روسیاه لطفت امّیدِ منِ شرمنده در محشر شده ✍ 📝 نقل از اشعار آیینی حسینیه کانال اشعار روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub3
فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد به طفلی رخت ماتم در برم کرد الهی بشکند دست مغیره که در این آستان بی مادرم کرد گُل من چون تو را در گِل بپوشم زهجران تو خون دل بنوشم در ایام جوانی قسمتم شد که تابوت تو را گیرم بدوشم دعائی زیر لب دارم شبانه تو آمین گوی ای ماه یگانه الهی هیچ مظلومی نبیند عزیزش را به زیر تازیانه بیا با هم ناز شب بخوانیم دعای دل بتای و تب بخوانیم کتاب قِصّۀ غم های خود را نهان از دیدۀ زینب بخوانیم به خاک افتاده جسم اطهرش بود به روی دامن فضّه سرش بود میان آن همه رنج و غم و درد به فکر غصّه های شوهرش بود همه عهد خدا بشکسته بودند علیه ما بهم پیوسته بودند از آن، در خانه ام از پا فتادم که دست شوهرم را بسته بودند شرار دل به گردونم بریزد به دامن اشک گلگونم بریزد پس از مرگ تو چشمم مانده در راه که قاتل آید و خونم بریزد پس از تو همچنان مرغ اسیرم که هم از لانه هم از دانه سیرم به جان باغبان ای گل دعا کن که امشب در قفس تنها بمیرم غمت برده زدل تاب و توانم تو رفتی من چرا باید بمانم گلویم آنچنان از گریه بسته که نتوان بهر تو قرآن بخوانم چرا شب غم ما را سحر نمی آید چرا زیوسف زهرا خبر نمی آید عزیز فاطمه مهدی بیا به محفل ما مگر به محفل مادر پسر نمی آید حسینم این همه بر سینه آذرم نزنید نمک به زخم دل درد پروروم نزنید در این مدینه همین جا سر مرا ببرید غلاف تیغ به بازوی مادرم نزنید رسد آهسته آوایت مرا بر گوش جان مهدی کنار در، ستادی یا میان دوستان مهدی؟ به قربان صدای دلربایت گردم ای مولا بیا بر مادر مظلومه ات قرآن بخوان مهدی چرا بال و پر ما راشکستی نهال بی بر ما را شکستی الهی بشکند قنفذ دو دستت که دست مادر ما را شکستی نگاه نور عینت آتشم زد تماشای حسینت آتشم زد تنت را در کفن پیچیدم آن شب سکوت زینبینت آتشم زد نخلی که شکسته ثمرش را نزنید مرغی که زمین خورده پرش را نزنید دیدید اگر که دست مردی بسته دیگر در خانه همسرش را نزنید بر سوخته باغ ما دگر سر نزنید این خانۀ آتش زده را در نزنید از ما گذشت، مادری را دیگر در خانه به پیش چشم دختر نزنید حاج غلامرضا سازگار 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 کانال شعر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) https://eitaa.com/madareshohada
امام حسن مهربونی و كریم من گدای روضه هاتم از قدیم در خونت من یه عمره نوكرم اگه بیرونم كنی كجا برم باز اومدم محضرت ادب كنم رزق فاطمیمو طلب كنم تو دستته روزى ما نوكرا ای فدای مادر تو مادرا هر كی كه گریونه تو روضه هات همیشه با چشم گریون وارد محشر نمیشه گریه كنای تو از اتیش در امونن کاری بکن که نوکرات تنها نمونن واویلتا واویلتا آه و واویلا 4 *** یه بی حیا اومدش تو كوچه ها سیلی زد به مادر تو بی هوا غرور تو دل مضطرت شكست گوشواره تو گوش مادرت شكست تو كوچه ها یه صدا شنیده شد چادرى كه رو زمین كشیده شد خود خدا روضه خون فاطمس توى كوچه رد خون فاطمس از اون دوشنبه تا حالا گریونه كوچه شدی عصای مادرت میون كوچه كسی نبود كه اشك چشماتو كنه پاك كسی نبود گوشواره رو برداره از خاك واویلتا واویلتا آه و واویلا 4 *** چهل نفر در خونه اومدن مادرت رو تازیونه میزدن اون نانجیب كه به در زدش لگد به بابات علی میزد حرفای بد چه روزى بود اون غروب پر بلا باز گریز روضه رفت به كربلا ولی سرى از بدن جدا نشد نه، مدینه مثل كربلا نشد تو قتلگاه پیر مردا با عصا میزدن به اون مُرَمِل الدِما تو خیمه ها ناله ها شنیده شد معجر از سر زنا كشیده شد یه كربلا مصیبت و دل بی قرارى رو ناقه های بی جهاز اشتر سوارى یه كربلا داغ و مصیبت دیده زینب گیسو پریشان است و قد خمیده زینب واویلتا واویلتا آه و واویلا 4
گفت : در می زنند مهمان است گفت : آیا صدای سلمان است ؟ این صدا نه ، صدای طوفان است مزن این خانه ی مسلمان است . مادرم رفت پشت در ، اما … . گفت : آرام ، ما خدا داریم ما کجا کار با شما داریم و اگر روضه ای به پا داریم پدرم رفته ، ما عزا داریم . پشت در سوخت بال و پر اما … . آسمان را به ریسمان بردند آسمان را کشان کشان بردند پیش چشمان دیگران بردند مادرم داد زد بمان ، بردند . بازوی مادرم سپر ، اما … . بین آن کوچه چند بار افتاد اشک از چشم روزگار افتاد پدرم در دلش شرار افتاد تا نگاهش به ذوالفقار افتاد . گفت : یک روز … یک نفر اما …
اهرمن بر ملکی راه گرفت صورت حوریه چون ماه گرفت کوچه را همهمه و آه گرفت تا که زهرا کمر شاه گرفت... یاس در هجمهء صد خار افتاد بازوی فاطمه از کار افتاد بر زمین عرش معلا افتاد سایه بر صورت زهرا افتاد این سخن ورد زبانها افتاد دیدی آخر علی از پا افتاد وای از آن لحظهء شرمندگی اش چه بهم ریخته شد زندگی اش ناگهان شعله ای از راه رسید آتشی بود که نَمرود ندید شعله تا صورت خورشید دَوید سرخ شد سینهء آن یاسِ سفید تا که بین در و دیوار افتاد فضه را خواند بیا؛ بار افتاد فضه را خواند: مرا یاری کن مادرم نیست وفاداری کن تو بجای من علمداری کن شوهرم را نکُشند! کاری کن! وقت آنست که اعجاز کنم گِرِه از دست خدا باز کنم من چه گویم! تو بپرس از مسمار که چه شد سینهء سرُّ الاَسرار? چه شده بین در و آن دیوار?! بحث ناموس خدا شد انگار! که علی جلوهء ستّاری کرد گفت سلمان!..عَبا! یاری کرد باید اِستاد و علمداری کرد بهر امداد ولی کاری کرد یک عَبا فاطمه را یاری کرد! "رافض"از دیده، جگر جاری کرد کاش خاک درِ میخانه شویم همچو خاکستر پروانه شویم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه به نقل از اشعار آیینی حسینیه کانال اشعار روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub3
چو دید نقش زمین همسر جوانش را ز دست داد همه‌ طاقت و توانش را به پیش دیده‌ی او چون زدند زهرا را هزار مرتبه دشمن گرفت جانش را نه با علی، نه حسن، نه حسین، نه زینب نگفت درد و غم و غُصه‌ی نهانش را به حیرتم که اگر در مدینه رو آرم کجا نشان بدهم قبر بی‌نشانش را چگونه پیر نگردد علی به فصل شباب کزاو گرفت عدو همسر جوانش را که دیده بین قفس طایر شکسته‌پری که ظالمانه بسوزند آشیانش را؟! به جز به باغ امید علی و زهرایش که دیده غنچه نشکفته‌ی خزانش را؟! حسین مادر مظلومه را دهد از دست اگر بلال به پایان برد اذانش را چه قرن‌ها که ستم بر علی شده «میثم» که ریختند بسی خون شیعیانش را ✍استاد 📝 نقل از اشعار آیینی حسینیه کانال اشعار روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub3
؛ مردی یگانه بود و بانویی یگانه آهسته می‌رفتند از خانه شبانه همراه هم بودند مثل دو غریبه پهلو به پهلو، پا به پا، شانه به شانه سر می‌زدند انصار را کوچه به کوچه در می‌زدند انصار را خانه به خانه مظلومشان دیدند، در را وا نکردند وای از زمانه، وای از دست زمانه چل شب تمام شهر را گشتند با هم اما بدون یار برگشتند خانه * * وقتی عزادار رسول الله بودند از درب خانه می‌کشید آتش زبانه در باز شد وقتی که زهرا پشت در بود دخت نبی افتاد بین آستانه دستی ورم کرده‌ست و دستی هم شکسته هم با غلاف تیغ... هم با تازیانه.... حتی نگاهی هم به پهلویش نینداخت محو علی بود عاشقانه، عارفانه * * دامانِ در می‌سوخت، اما داشت می‌سوخت... ...در کربلا دامان چندین نازدانه افتاد یک دانه از آن دو گوشواره در کربلا افتاد اما دانه دانه شب‌های جمعه فاطمه بالای گودال با ناله، آن‌هم ناله‌های مادرانه... ...گوید حسینم کشته شد ای داد بیداد نور دو عینم کشته شد ای داد بیداد ✍ 📝 نقل از اشعار آیینی حسینیه کانال اشعار روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub3