با ابوهاشم جعفری از یاران با عظمت امام هادی علیه السلام آشنا شوید:
https://lib.eshia.ir/71809/1/113
🔰ابا عبدالله مقدم است!
فضیلت زیارت سیدالشهدا در لسان امام هادی علیه السلام
کلینی با سند خود از ابراهیم بن عقبه نقل میکند که گفت:
به امام هادی علیهالسلام نامه نوشتم، و از او دربارهی [فضیلت] زیارت امام ابیعبدالله الحسین علیهالسلام، و امام موسی کاظم علیهالسلام، و امام جواد علیهالسلام پرسیدم.
امام علیهالسلام در پاسخم نوشت: [زیارت] ابیعبدالله [امام حسین علیهالسلام]، مقدم [و افضل] است، و این [که زیارت هر سه امام علیهالسلام را انجام دهی]، جامعتر، و پاداشش بزرگتر است.
روی الکلینی:
عن محمد بن یحیی، عن حمدان القلانسی، عن علی بن محمد الحضینی، عن علی بن عبدالله بن مروان، عن ابراهیم بن عقبة قال: کتبت الی ابیالحسن الثالث علیهالسلام أسأله عن زیارة أبیعبدالله الحسین، و عن زیارة أبیالحسن، و أبیجعفر علیهماالسلام أجمعین؟
فکتب الی: أبوعبدالله علیهالسلام المقدم، و هذا أجمع و أعظم أجرا
ترجمه و متن براساس دانشنامه امام هادی علیه السلام
#شب_جمعه
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔰فضیلت زیارت سیدالشهدا در کلام امام هادی علیه السلام
ابنقولویه با سند خود از علی بن جعفر همانی نقل میکند که گفت:
از امام هادی علیهالسلام شنیدم میفرمود: هر که از خانهاش به قصد زیارت امام حسین علیهالسلام بیرون آید، و به سوی فرات رفته از آن غسل [زیارت کند]، خدا او را از رستگاران مینویسد، و چون به امام حسین علیهالسلام سلام کند، خدا او را از کامیابان مینویسد، و چون از نمازش فارغ شود، فرشتهای نزد او آید، و گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو سلام میرساند، میفرماید: تمام گناهانت بخشیده شد، عمل [خود] را از سر بگیر.
قال ابنقولویه:
حدثنی أبومحمد هارون بن موسی التلعکبری، عن أبیعلی محمد بن همام بن سهیل، عن أحمد بن مابنداد، عن أحمد بن المعافی الثعلبی، عن أهل رأس العین، عن علی بن جعفر الهمانی، قال: سمعت علی بن محمد العسکری علیهماالسلام یقول:
من خرج من بیته یرید زیارة الحسین علیهالسلام، فصار الی الفرات فاغتسل منه، کتب الله من المفلحین، فاذا سلم علی أبیعبدالله، کتب الله من الفائزین، فاذا فرغ من صلاته أتاه ملک، فقال: ان رسول الله صلی الله علیه و آله یقرئک السلام، و یقول لک: أما ذنوبک فقد غفر لک، استأنف العمل .
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔰روایت پیاده راه بردن امام هادی به دستور متوکل در نقل راوندی
راوندی از ابوالقاسم بغدادی، و او از زرافه نقل میکند که گفت:
در یک روز عیدی، متوکل خواست که امام هادی علیهالسلام را پیاده به دربار خود بیاورد، وزیرش گفت: این کار را نکن، خوب نیست، مردم بد میگویند. متوکل گفت: در این چارهای نیست. وزیر گفت: اینک که چارهای نیست، به فرماندهان و بزرگان نیز دستور ده که پیاده بیایند، تا مردم گمان نکنند که فقط با ابوالحسن این کار را کردهای.
متوکل آن دستور را داد، و امام نیز پیاده آمد، هوا گرم بود، و امام در حالی که عرق کرده بود به دالان دربار رسید. زرافه میگوید: من با او دیدار کردم، و او را در دالان نشاندم، و با دستمال عرق چهره مبارکش را پاک کردم، و گفتم: [آقا جان!] پسر عموی تو [متوکل] با همه این کار را کرده است، از او ناراحت نباش. فرمود: بس است، «سه روز [دیگر] در خانههایتان بهره برید، این وعدهای است [الهی] که [در آن] دروغ نخواهد بود» نزد من معلمی بود که اظهار تشیع میکرد. من زیاد با شوخی به او رافضی میگفتم، شامگاه به خانه برگشتم و گفتم: رافضی! بیا تا با تو سخنی بگویم که امروز از امامت شنیدهام، گفت: چه شنیدهای؟ و من فرموده امام را برایش گفتم، گفت: ای دربان! تو خود این سخن را از حضرت علیهالسلام شنیدی؟
گفتم: آری، گفت: به حق آن خدمتی که به تو کردهام، حق تو بر من واجب است نصیحتم را بشنو گفتم: میشنوم. گفت: اگر امام هادی علیهالسلام آن را فرموده باشد، خو را ایمن دار، و دارایی خود را پنهان کن، که متوکل پس از سه روز یا میمیرد و یا به قتل میرسد.
من از سخن او عصبانی شدم، و او را ناسزا گفتم و از خود راندم، او رفت. چون تنها شدم، با خود اندیشیدم که از احتیاط، ضرری نمیبینم، اگر حادثهای رخ داد من احتیاط خود را کردهام، و اگر حادثهای پیش نیامد احتیاط، زیان ندارد، پس به قصر متوکل رفتم، و هر چه در آنجا داشتم بیرون آوردم، و آنچه در خانه داشتم، میان خویشان مورد وثوقم پخش کردم، و در خانه خود جز حصیری که بر آن بنشینم نگذاشتم. چون شب چهارم شد، متوکل به قتل رسید، و من و مالم به سلامت ماندیم. از آن تاریخ شیعه شدم، و در رکاب و خدمت حضرت علیهالسلام قرار گرفتم، و خواستم که برایم دعا کند، و از جان ولایتش را پذیرفتم.
قال الراوندی:
روی أبوالقاسم البغدادی، عن زرافة قال: أراد المتوکل أن یمشی علی بن محمد بن الرضا علیهمالسلام یوم السلام، فقال له وزیره: ان فی هذا شناعة علیک، و سوء مقالة فلا تفعل، قال: لابد من هذا.
قال: فان لم یکن بد من هذا، فتقدم بأن یمشی القواد و الأشراف کلهم حتی لا یظن الناس أنک قصدته بهذا دون غیره. ففعل و مشی علیهالسلام، و کان الصیف، فوافی الدهلیز و قد عرق.
قال: فلقیته فأجلسته فی الدهلیز، و مسحت وجهه بمندیل و قلت: ان ابن عمک لم یقصدک بهذا دون غیرک، فلا تجد علیه فی قلبک.
فقال: أیها عنک (تمتعوا فی دارکم ثلاثة أیام ذلک وعد غیر مکذوب) [2] .
قال زرافة: و کان عندی معلم یتشیع، و کنت کثیرا أمازحه بالرافضی، فانصرفت الی منزلتی وقت العشاء و قلت: تعال یا رافضی! حتی أحدثک بشیء سمعته الیوم من امامکم، قال: و ما سمعت؟ فأخبرته بما قال. فقال: یا حاجب! أنت سمعت هذا من علی بن محمد علیهماالسلام؟
قلت: نعم، قال: فحقک علی واجب بحق خدمتی لک، فاقبل نصیحتی، قلت: هاتها.
قال: ان کان علی بن محمد قد قال ما قلت، فاحترز و اخزن کل ما تملکه، فان المتوکل یموت، أو یقتل بعد ثلاثة أیام. فغضبت علیه و شتمته و طردته من بین یدی، فخرج. فلما خلوت بنفسی تفکرت و قلت: ما یضرنی أن آخذ بالحزم، فان کان من هذا شیء کنت قد أخذت بالحزم و ان لم یکن لم یضرنی ذلک، قال: فرکبت الی دار المتوکل فأخرجت کل ما کان لی فیها، و فرقت کل ما کان فی داری الی عند أقوام أثق بهم، و لم أترک فی داری الا حصیرا أقعد علیه.
فلما کانت اللیلة الرابعة، قتل المتوکل، و سلمت أنا و مالی، فتشیعت عند ذلک، و صرت الیه و لزمت خدمته، و سألته أن یدعو لی، و تولیته حق الولایة
الخرائج و الجرائح 1: 401 ح 8، بحارالأنوار 50: 147 ح 32، و یأتی هذه القصة فی باب الادعیة أیضا بطریق آخر.
به نقل از دانشنامه امام هادی علیه السلام
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔰روایت پیاده راه بردن امام هادی علیه السلام به نقل مسعودی
مسعودی از حسین بن اسماعیل نقل می کند:
چون عید فطر سالی که متوکل در آن کشته شد فرا رسید، متوکل به بنی هاشم دستور داد تا با پای برهنه و پیاده به دیدنش بروند، و قصد او از این کار تنها امام هادی علیهالسلام بود، پس بنی هاشم و امام هادی علیهالسلام در حالی که به یکی از موالیان خود تکیه داشت پیاده رفتند، هاشمیون رو به امام آورده گفتند: آقاجان! در این عالم کسی نیست که دعایش مستجاب شود تا خدا ما را از شر متوکل برهاند؟ امام هادی علیهالسلام فرمود: در این عالم کسی هست که نزد خدا چیده ناخن او از ناقه ثمود هم ارجمندتر است که چون پی شد به درگاه خدا ناله کرد، و خدا فرمود: «در خانههای خود سه روز بهره برید، این وعدهای است که دروغ نخواهد بود». پس متوکل در روز سوم به قتل رسید. و روایت شده که چون در پیاده روی آزرده شد فرمود: هان که او قطع ارحام کرد، خدا عمرش را قطع کند.
قال المسعودی:
و لما کان فی یوم الفطر من السنة التی قتل فیها المتوکل أمر بنی هاشم بالترجل و المشی بین یدیه، و انما أراد بذلک أن یترجل أبوالحسن علیهالسلام فترجل بنوهاشم و ترجل علیهالسلام. فاتکأ علی رجل من موالیه، فأقبل علیه الهاشمیون فقالوا له: یا سیدنا! ما فی هذا العالم أحد یستجاب دعاؤه، فیکفینا الله؟ فقال لهم ابوالحسن علیهالسلام: فی هذه العالم من قلامة ظفره أکرم علی الله من ناقة ثمود لما عقرت ضج الفصیل الی الله، فقال الله: (تمتعوا فی دارکم ثلاثة أیام ذلک وعد غیر مکذوب) [4] ، فقتل المتوکل فی الیوم الثالث.
و روی أنه قال و قد أجهده المشی: أما أنه قد قطع رحمی، قطع الله أجله
اثبات الوصیة: 232
به نقل از دانشنامه امام هادی علیه السلام
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔰زندانی کردن امام هادی علیه السلام توسط متوکل به نقل طبرسی
طبرسی با مدرک از حسین بن محمد نقل میکند که گفت:
دوست مؤدبی از فرزندان بغا یا وصیف - شک از من است - داشتم، او گفت: امیر هنگام بازگشت از قصر خلیفه به من گفت: امروز متوکل این مرد را که ابنالرضا علیهالسلام میگویند زندانی کرد و به علی بن کرکر سپرد، و از ابنالرضا شنیدم میگفت: من نزد خدا از ناقه صالح ارجمندترم «در خانههای خود سه روز بهره برید، این وعدهای است که دروغ نخواهد بود»، و مقصود خود را از این آیه و سخن، روشن نکرد که چیست؟ او گفت: من گفتم: خدا تو را ارجمند کند، تهدید کرده است، ببین بعد از سه روز چه میشود، چون فردا شد او را آزاد کرد، و از او پوزش خواست، و چون روز سوم شد باغر، و یغلون، و تامش، همراه گروهی دیگر حمله کردند، و متوکل را به قتل رساندند، و فرزندش منتصر را جانشین او کردند.
قال الطبرسی: ذکر الحسن بن محمد بن جمهور العمی فی «کتاب الواحدة» قال: حدثنی أخی الحسین بن محمد، فانه قال: کان لی صدیق مؤدب لولد بغا، أو وصیف - الشک منی - فقال لی: قال لی الأمیر منصرفه من دار الخلیفة: حبس أمیرالمؤمنین هذا الذی یقولون: ابن الرضا، الیوم و دفعه الی علی بن کرکر، و سمعته یقول: أنا أکرم علی الله من ناقة صالح (تمتعوا فی دارکم ثلاثة أیام ذلک وعد غیر مکذوب)، و لیس یفصح بالآیة، و لا بالکلام أی شیء هذا.
قال: قلت: أعزک الله توعد، أنظر ما یکون بعد ثلاثة أیام، فلما کان من الغد أطلقه و اعتذر الیه، فلما کان فی الیوم الثالث وثب علیه باغر و یغلون و تامش و جماعة معهم فقتلوه، و أقعدوا المنتصر ولده خلیفة
اعلام الوری 2: 122، المناقب لابن شهرآشوب 4: 407 مختصرا، الثاقب فی المناقب: 536 ح 4، بحار الأنوار 50: 189 ح 1.
به نقل از دانشنامه امام هادی علیه السلام
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔰هجوم به خانه امام هادی علیه السلام به دستور متوکل
سعید صغیر میگوید: نزد سعید بن صالح دربان رفتم و گفتم: اباعثمان! یکی از یاران تو شدم، سعید بن صالح که شیعه بود، گفت: هیهات! آری، سوگند به خدا! گفت: چگونه؟ گفتم: متوکل مرا فرستاد و دستور داد تا بر امام هادی علیهالسلام به ناگاه هجوم آورم ببینم چه میکند، درصدد برآمدم دیدم نماز میخواند، ایستادم تا تمام کرد، چون از نماز رو برگرداند، به من رو کرد و فرمود: سعید! متوکل از من دست برنمیدارد تا تکه تکه شود! - و با دست مبارک خود اشاره کرد و فرمود: - برو و دور شو. من با ترس بیرون آمدم، و آنچنان هیبت او مرا گرفت که نمیتوانم بیان کنم چون نزد متوکل برگشتم، فریاد و شیون شنیدم، پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: متوکل به قتل رسید. پس برگشتیم، و من به امامت او ایمان آوردم.
روی ابنحمزة:
عن الحسن بن محمد بن جمهور العمی، قال: سمعت من سعید الصغیر الحاجب، قال: دخلت علی سعید بن صالح الحاجب فقلت: یا أباعثمان! قد صرت من أصحابک، و کان سعید یتشیع. فقال: هیهات، قلت: بلی، والله! فقال: و کیف ذلک؟
قلت: بعثنی المتوکل و أمرنی أن أکبس علی علی بن محمد بن الرضا علیهمالسلام، فأنظر ما فعل، ففعلت ذلک فوجدته یصلی، فبقیت قائما حتی فرغ، فلما انفتل من صلاته أقبل علی و قال: یا سعید! لا یکف عنی جعفر - أی المتوکل الملعون - حتی یقطع اربا اربا! اذهب و اعزب، و أشار بیده الشریفة، فخرجت مرعوبا، و دخلنی من هیبته ما الا أحسن أن أصفه، فلما رجعت الی المتوکل سمعت الصیحة و الواعیة، فسألت عنه؟ فقیل: قتل المتوکل، فرجعنا و قلت بها
دانشنامه امام هادی به نقل از: الثاقب فی المناقب: 539 ح 3.
همچنین ر،ک: مدینة المعاجز، ج 7، ص 494 و 495.
🔸توجه شود که واژه «اکبس» در متن ترجمه منقول از دانشنامه طور دیگری ترجمه شده اما با مراجعه به لغت و سیاق کلام، واژه «کبس» به معنای «ناگاه هجوم بردن» است.
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
هیبت و عظمت امام هادی
اشتر علوی میگوید: با پدرم در خانه متوکل بودیم، من در آن هنگام طفل بودم و جماعتی از آل ابو طالب و آل عباس و آل جعفر حضور داشتند. امام هادی علیهالسلام وارد شد، همه آنان که در خانه متوکل بودند به احترام او پیاده شدند. آن حضرت داخل خانه شد، برخی از حاضران به برخی دیگر گفتند: «چرا برای این جوان پیاده شویم، نه شریفتر از ماست و نه سنش بیشتر است؛ به خدا سوگند برای او پیاده نخواهیم شد!» ابوهاشم جعفری - که در آنجا حاضر بود - گفت: «به خدا سوگند وقتی او را ببینید به احترام او با حقارت پیاده خواهید شد». طولی نکشید که آن حضرت از منزل متوکل بیرون آمد. چون چشم حاضران به آن گرامی افتاد، همگی پیاده شدند. ابوهاشم گفت: «مگر نگفتید پیاده نمیشویم؟!» گفتند: «به خدا سوگند نتوانستیم خودداری کنیم؛ طوری که بی اختیار پیاده شدیم». [1] .
پی نوشت ها:
[1] اعلام الوری، ص 360.
منبع: زندگانی چهارده معصوم؛ سید محسن خرازی
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
هلاکت شعبده باز
شعبده بازی از هند نزد متوکل آمد. متوکل به او گفت: اگر در مجلسی عمومی حضرت هادی علیهالسلام را شرمنده کنی، هزار اشرفی ناب به تو جایزه میدهم.
شعبده باز گفت: سفرهی غذا را پهن کن و مقداری نان تازهی نازک در سفره بگذار و مرا در کنار امام قرار بده. متوکل دستور او را اجرا کرد تا امام دست به طرف نان برد. در همان لحظه، شعبده باز کاری کرد که نان به جانب دیگر پرید. امام دست به طرف نان دیگر دراز کرد، باز آن نان به سوی دیگر پرید. حاضران خندیدند. ناگاه امام علیهالسلام دست مبارکش را به صورت نقش شیری زد که بر روی پارچه متکایی بود و فرمود: «خذ عدو الله»؛ دشمن خدا را بگیر. در همان دم، آن عکس به شکل شیری درنده درآمد و شعبده باز را درید و همهی بدنش را خورد، سپس به همان صورت نخستین خود در پارچه، برگشت. همهی حاضران متحیر شدند. آن گاه متوکل از امام علیهالسلام خواست تا شعبده باز را برگرداند. حضرت فرمود: «و الله لا تری بعدها؛ أتسلط أعداء الله علی أولیاء الله»؛ به خدا سوگند! او را پس از این نخواهی دید، آیا دشمنان خدا را بر دوستانش مسلط میکنی؟ حاضران مجلس را ترک کردند و دیگر شعبده باز را ندیدند. [1] .
پی نوشت ها:
[1] بحار، ج 50، ص 146.
منبع: آینه کمال، سیری گذرا در سیره امامان معصوم در عراق؛ اکبر دهقان
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔰روایت معروف هجوم به خانه امام هادی علیه السلام
مسعودی میگوید:
از امام هادی علیهالسلام نزد متوکل سخن چینی کردند، و گفتند: در خانه، سلاح و نامهها، و چیزهای دیگری از شیعیان خود دارد، متوکل گروهی از ترکان و دیگران را، شبانه به خانه امام علیهالسلام اعزام کرد، آنان به خانه ریختند، و دیدند امام علیهالسلام، تنها در اتاق دربسته، با جامهای از مو، بر روی زمینی که فرشش ریگ و سنگریزه است نشسته، و عبای پشمین به سر کشیده، و روی دل به درگاه پروردگار آورده، و با آهنگ خوش، آیات تبشیر و انذار قرآن را میخواند، او را با همان حال، دستگیر، و در دل شب، نزد متوکل بردند، امام علیهالسلام جلوی او ایستاد، متوکل جامی در دست داشت و شراب مینوشید، چون امام علیهالسلام را دید، تعظیمش کرد، و در کنار خود نشاند، - در منزل امام علیهالسلام چیزی پیدا نکرده بودند، و بهانهای نجسته بودند، - متوکل، جام را به امام علیهالسلام تعارف کرد، امام علیهالسلام فرمود: ای امیر! گوشت و خون من هرگز با شراب نیامیخته است، از من بگذر، او از تعارف خود دست کشید، و گفت: شعری که خوش داشته باشم برایم بخوان، امام علیهالسلام فرمود: من با اشعار، سروکار کمی دارم. گفت: چارهای نداری، باید بخوانی. پس حضرت علیهالسلام، این اشعار را خواند:
شب را بر روی قلههای کوهها بسر آوردند، در حالی که مردان نیرومند از ایشان نگهبانی میکردند، پس قلهها آنان را سودی نداد، و پس از آن همه عزت، از پناهگاههای خود فرود آمدند، و به گودال قبرها سپرده شدند، ای چه بد جایی فرود آمدند. هاتفی پس از دفنشان صدا زد: خاندان [و یا طبق نسخه دیگر: دستبندها]، و تاجها، و زیورهای [دنیای] شما چه شد؟! آن چهرههایی که از نعمتهای دنیا برخوردار، و در پردهها، و روپوش سرخ فام زیبای هودجها مستور بودند کجا رفتند؟! از جانب ایشان، قبر - که غمگین [و افسرده] شان ساخته بود - با بیان روشن گفت: اینک بر آن چهرهها، کرمها با هم میستیزند [و میلولند]، زمان درازی خوردند و نوشیدند، اینک خود، خورده میشوند، و زمان درازی در خانههایی که حفظشان میکرد گذراندند، و اینک از خانه و خانواده جدا گشته، [به جهان دیگر] منتقل شدند، و زمان درازی سرمایه و گنجینه اندوختند، و اینک آنها را برای دشمنان جا گذاشتند، و [از دنیا] کوچ کردند. [سرانجام،] خانههای ایشان خرابه ویرانه شد، و ساکنانش به گورها رفتند.
راوی میگوید: همه حاضران بر امام هادی علیهالسلام ترسیدند، و پنداشتند که خشم متوکل او را میکشد، [ولی] سوگند به خدا متوکل زمانی دراز گریست تا محاسن او از اشک چشمش تر شد، و حاضران نیز گریستند، و دستور داد، تا بساط شراب را برچینند، سپس گفت: اباالحسن! آیا بدهی داری؟ امام علیهالسلام فرمود: آری، چهارصد هزار دینار، دستور داد تا آن را به امام علیهالسلام بپردازند، و همان وقت، او را با احترام به خانه خود برگرداند.
🔹متن عربی در پیام بعد
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
🔸متن عربی روایت معروف هجوم به خانه امام هادی علیه السلام
قال المسعودی:
قد کان سعی بأبی الحسن علی بن محمد علیهماالسلام الی المتوکل، و قیل له: ان فی منزله سلاحا و کتبا و غیرها من شیعته، فوجه الیه لیلا من الأتراک و غیرهم من هجم علیه فی منزله علی غفلة ممن فی داره، فوجدوه فی بیت وحده مغلق علیه، و علیه مدرعة من شعر، و لا بساط فی البیت لا الرمل و الحصی، و علی رأسه ملحفة من الصوف، متوجها الی ربه، یترنم بآیات من القرآن فی الوعد و الوعید، فأخذوا علی ما وجدوا علیه، و حمل الی المتوکل فی جوف اللیل، فمثل بین یدیه، و المتوکل یشرب و فی یده کأس، فلما رآه أعظمه و أجلسه الی جنبه، و لم یکن فی منزله شیء مما قیل فیه، و لا حالة یتعلل علیه بها، فناوله المتوکل الکأس الذی فی یده.
فقال: یا أمیرالمؤمنین! ما خامر لحمی و دمی قط، فأعفنی منه، فأعفاه و قال أنشدنی [شعرا أستحسنه، فقال: انی لقلیل الروایة للأشعار، فقال: لابد أن تنشدنی]، فأنشده:
باتوا علی قلل الأجبال تحرسهم
غلب الرجال فما أغنتهم القلل
و استنزلوا بعد عز من معاقلهم
فاودعوا حفرا، یا بئس ما نزلوا
ناداهم صارخ من بعد ما قبروا
أین الأسرة و التیجان و الحلل؟
أین الوجوه التی کانت منعمة
من دونها تضرب الأستار و الکلل
فأفصح القبر عنهم حین ساءلهم
تلک الوجوه علیها الدود یقتتل
قد طالما أکلوا دهرا و ما شربوا
فأصبحوا بعد طول الأکل قد أکلوا
و طالما عمروا دورا لتحصنهم
ففارقوا الدور و الأهلین و انتقلوا
و طالما کنزوا الأموال و ادخروا
فخلفوها علی الأعداء و ارتحلوا
أضحت مناز لهم قفرا معطلة
و ساکنوها الی الأجداث قد رحلوا
قال: فأشفق کل من حضر علی علی، و ظن أن بادرة تبدر منه الیه، قال: والله! لقد بکی المتوکل بکاء طویلا حتی بلت دموعه لحیته، وبکی من حضره، ثم أمر برفع الشراب، ثم قال له: یا أباالحسن! أعلیک دین؟
قال: نعم، أربعة آلاف دینار، فأمر بدفعها الیه، ورده الی منزله من ساعته مکرما [1] .
پی نوشت ها:
[1] مروج الذهب 4: 93، بحارالأنوار 50: 211، مسند الامام الهادی: 51 ح 29.
منبع: فرهنگ جامع سخنان امام هادی
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub
راوندی نقلی دارد درباره شخصی نصرانی که به محضر امام هادی علیه السلام حاضر شده و کراماتی از حضرت دیده است از جمله بشارت به دنیا آمدن فرزندی شیعه از این شخص نصرانی.
از این روایت استفاده می شود به دستور متوکل عباسی برای مدتی (که از این روایت روشن نیست این مدت چقدر بوده است) امام هادی علیه السلام در خانه خود محصور بوده است.
https://lib.eshia.ir/71809/1/986
روضه های مکتوب:
@rozehayemaktoub