خبر دادن رسول خدا به امیرالمومنین درباره شهادت حضرت در جنگ خندق
روي أنه جرح عمرو بن عبدود رأس علي 7 يوم الخندق فجاء إلى رسول الله 9 فشده ونفث فيه فبرأ ، وقال : أين أكون إذا خضبت هذه من هذه؟. [٣]
[ترجمه]مناقب ابن شهر آشوب: عمروبن عبدود سر مبارک علی علیه السلام را در جنگ خندق شکافت و حضرت به خدمت پیامبر برگشت، ایشان به دست مبارک آن جراحت را بست و بر آن دمید و در همان لحظه بهبود یافت. پس فرمود: من کجا خواهم بود هنگامی که این ریش تو را به این خون سرت خضاب میکنند؟ -.
١٣ ـ د : في كتاب تذكرة الخواص ليوسف الجوزي قال أحمد في الفضائل : قال : قال رسول الله 9 : يا علي أتدري من أشقى الاولين والآخرين؟ قلت : الله ورسوله أعلم ، قال : من يخضب هذه من هذه ـ يعني لحيته من هامته ـ.
[ترجمه]عدد: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی آیا میدانی شقی ترین گذشتگان و آیندگان کیست؟ گفتم: خداوند و رسولش آگاه ترند، فرمود: کسی که این را از این خضاب کند یعنی محاسنش را از خون سرش.
بحار الانوار ج۴۲ ص۱۹۵
@rozehayemaktoub
وكان يفطر في هذه الشهر ليلة عند الحسن وليلة عند الحسين وليلة عند عبدالله بن جعفر زوج زينب بنته لاجلها ، لا يزيد على ثلاث لقم
بحار ج۴۲ ص۱۹۸
@rozehayemaktoub
حالات حضرت امیر در شب ضربت خوردن به نقل از حضرت ام کلثوم
قسمت اول
قالت ام كلثوم بنت أميرالمؤمنين صلوات الله عليه : لما كانت ليلة تسع عشرة من شهر رمضان قدمت إليه عند إفطاره طبقا فيه قرصان من خبز الشعير وقصعة فيها لبن وملح جريش [١] ، فلما فرغ من صلاته أقبل على فطوره ، فلما نظر إليه وتأمله حرك رأسه وبكى بكاءا شديدا عاليا ، وقال : يا بنية ما ظننت أن بنتا تسوء أباها كما قد أسأت أنت إلي ، قالت : وماذا يا أباه؟ قال : يا بنية أتقدمين إلى أبيك إدامين في فرد طبق واحد؟ أتريدين أن يطول وقوفي غدا بين يدي الله عزوجل يوم القيامة أنا اريد أن أتبع أخي وابن عمي رسول الله 9 ما قدم إليه إدامان في طبق واحد إلى أن قبضه الله ، يا بنية ما من رجل طاب مطعمه ومشربه وملبسه إلا طال وقوفه بين يدي الله عزوجل يوم القيامة ، يا بنية إن الدنيا في حلالها حساب وفي حرامها عقاب وقد أخبرني حبيبي رسول الله 9 أن جبرئيل 7 نزل إليه ومعه مفاتيح كنوز الارض وقال : يا محمد السلام يقرؤك السلام ويقول لك : إن شئت صيرت معك جبال تهامة ذهبا وفضة ، وخذ هذه مفاتيح كنوز الارض ولا ينقص ذلك من حظك يوم القيامة ، قال : يا جبرئيل وما يكون بعد ذلك؟ قال : الموت ، فقال : إذا لا حاجة لي في الدنيا ، دعني أجوع يوما وأشبع يوما ، فاليوم الذي أجوع فيه أتضرع إلى ربي وأسأله ، واليوم الذي أشبع فيه أشكر ربي وأحمده ، فقال له جبرئيل : وفقت لكل خير يا محمد.
ثم قال 7 : يا بنية الدنيا دار غرور ودار هوان ، فمن قدم شيئا وجده ، يا بنية والله لا آكل شيئا حتى ترفعين أحد الادامين ، فلما رفعته تقدم إلى الطعام فأكل قرصا واحدا بالملح الجريش ، ثم حمد الله وأثنى عليه ثم قام إلى صلاته فصلى ولم يزل راكعا وساجدا ومبتهلا ومتضرعا إلى الله سبحانه ، ويكثر الدخول و الخروج وهو ينظر إلى السماء وهو قلق يتململ ، ثم قرأ سورة « يس » حتى ختمها ،ثم رقد هنيئة وانتبه مرعوبا ، وجعل يمسح وجهه بثوبه ، ونهض قائما على قدميه وهو يقول : « اللهم بارك لنا في لقائك » ويكثر من قول : « لا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم » ثم صلى حتى ذهب بعض الليل ، ثم جلس للتعقيب
بحار ج۴۲ ص۲۷۶
ترجمه این نقل را در پیامهای بعدی ببینید
@rozehayemaktoub
حالات حضرت امیر علیه السلام به نقل از حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
قسمت دوم
[قالت ام کلثوم:]
ثم نامت عيناه وهو جالس ، ثم انتبه من نومته مرعوبا.
قالت ام كلثوم : كأني به وقد جمع أولاده وأهله وقال لهم : في هذا الشهر تفقدوني ، إني رأيت في هذه الليلة رؤيا هالتني واريد أن أقصها عليكم ، قالوا : وما هي؟ قال : إني رأيت الساعة رسول الله 9 في منامي وهو يقول لي : يا أبا الحسن إنك قادم إلينا عن قريب ، يجئ إليك أشقاها فيخضب شيبتك من دم رأسك ، وأنا والله مشتاق إليك ، وإنك عندنا في العشر الآخر من شهر رمضان ، فهلم إلينا فما عندنا خير لك وأبقى ، قال : فلما سمعوا كلامه ضجوا بالبكاء والنحيب وأبدوا العويل ، فأقسم عليهم بالسكوت فسكتوا ، ثم أقبل يوصيهم ويأمرهم بالخير وينهاهم عن الشر ، قالت ام كلثوم : ولم يزل تلك الليلة قائما وقاعدا وراكعا وساجدا ، ثم يخرج ساعة بعد ساعة يقلب طرفه في السماء وينظر في الكواكب وهو يقول : والله ما كذبت ولا كذبت ، وإنها الليلة التي وعدت بها ، ثم يعود إلى مصلاه ويقول : اللهم بارك لي في الموت ، ويكثر من قول : « إنا لله وإنا إليه راجعون » « ولا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم » ويصلي على النبي وآله ، ويستغفر الله كثيرا.
قالت ام كلثوم : فلما رأيته في تلك الليلة قلقا متململا كثير الذكر والاستغفار أرقت معه ليلتي وقلت : يا أبتاه ما لي أراك هذه الليلة لا تذوق طعم الرقاد؟ قال : يا بنية إن أباك قتل الابطال وخاض الاهوال وما دخل الخوف له جوف [١] ، وما دخل في قلبي رعب أكثر مما دخل في هذه الليلة ، ثم قال : إنا لله وإنا إليه راجعون فقلت : يا أباه مالك تنعي نفسك منذ الليلة؟ قال : يا بنية قد قرب الاجل وانقطع الامل ، قالت ام كلثوم : فبكيت فقال لي : يا بنية لا تبكين فإني لم أقل ذلك إلابما عهد إلي النبي
بحار الانوار ج۴۲ ص۲۷۶
ترجمه این قسمت را در پیامهای بعدی ببینید
@rozehayemaktoub
حالات حضرت امیر علیه السلام به نقل حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
ترجمه قسمت اول 👆👆👆
ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین علیه السلام گفت:
در شب نوزدهم ماه رمضان و موقع افطار نزد پدرم رفتم و دو قرص نان جو و کاسه بزرگ شیر و نمک نیم کوفته برای افطار برایشان بردم.
هنگامی که امام نمازش را خواند برای افطار آمد پس در آنها نگاه کرد و سرش را تکان داده و با صدای بلند گریه کرد و فرمود:
دخترکم گمان نمی کردم که دختری آن چنان که تو به من بدی کردی به پدرش بدی کند.
ام کلثوم گفت: چرا پدر جان؟
گفت: دخترکم آیا برای پدرت دو خورشت را در یک طبق میآوری؟ آیا میخواهی که فردای قیامت وقوفم نزد خدای تبارک و تعالی طولانی شود. من میخواهم تا پیرو برادر و پسر عمویم رسول خدا صلی الله علیه و آله باشم که تا زمانی که خداوند جان مبارک ایشان را قبض کرد دو خورشت در یک طبق به ایشان داده نشد.
دخترکم کسی نیست که خوراک و پوشاک و شراب او خوب باشد مگر اینکه وقوفش نزد خدای عزوجل در روز قیامت طولانی شود.
دخترکم در حلال دنیا حساب و در حرامش مجازات و عقاب است، صاحبم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من خبر داده که جبرئیل علیه السلام در حالی که کلید گنجهای زمین را در اختیار داشت به او نازل شد و فرمود: ای محمد خداوند به تو سلام میرساند و میفرماید: اگر بخواهی کوههای تهامه را برای تو تبدیل به طلا و نقره میکنم. این کلید گنجهای زمین را بگیر که خداوند در روز قیامت به خاطر آن از بهره و نصیب تو نمی کاهد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای جبرئیل بعد از آن چه اتفاق میافتد؟ گفت: مرگ. حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: پس نیازی در دنیا به آنها ندارم، مرا رها کن تا روزی گرسنه باشم و روزی سیر، پس در روزی که گرسنه هستم به درگاه پروردگارم تضرع کنم و از او درخواست کنم و روزی که در آن سیر هستم پروردگارم را شکر کرده و حمد و ستایش کنم. جبرئیل علیه السلام به او فرمود: ای محمد به تمامی خوبیها توفیق داده شدی.
پس علی علیه السلام فرمود: دخترکم دنیا خانه غرور و پستی است، پس هر کس چیزی را که از پیش فرستد آن را مییابد.
دخترکم به خدا سوگند چیزی نمی خورم مگر اینکه یکی از آن دو خورشت را برداری.
هنگامی کهام کلثوم این کار را کرد به طرف غذا رفت و قرصی نان را با نمک تناول کرد سپس خدا را حمد و ستایش کرد و به نماز ایستاد و همچنان که در رکوع و سجده بود به درگاه خدای سبحان تضرع و گریه میکرد.
در آن شب ایشان بسیار به خانه ورود و خروج کرد و به آسمان نگاه میکرد در حالی که نگران بود و به خود میپیچید.
سپس سوره «یس» را تا آخر تلاوت نمود و با آرامی خوابید و وحشت زده و ترسان بیدار شد و شروع به پاک کردن صورت با لباسش کرد. پس برخاست و فرمود: «خداوندا دیدارت را به ما عطا فرما» و مکرر میگفت: «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» و نماز خواند تا قسمتی از شب سپری شد.
آنگاه برای تعقیب نماز نشست و در حالی که نشسته بود چشمانش به خواب رفت بعد از مدتی هراسان از خواب بیدار شد.
🔰حالات حضرت در خانه ام کلثوم
ترجمه قسمت دوم
ام کلثوم گفت: گویی اکنون دارم او را میبینم که فرزندان و اهلش را جمع کرد و به آنها فرمود: مرا در این ماه از دست میدهید، من امشب خوابی دیدم که مرا ترساند و میخواهم آن را برایتان تعریف کنم. گفتند: آن چیست؟ فرمود: من رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم که میفرمود:
ای علی تو به زودی نزد ما میآیی، شقی ترین امت سراغ تو میآید و محاسنت را از خون سرت خضاب میکند، به خدا سوگند من مشتاق تو هستم و تو در دهه آخر ماه رمضان نزد ما میآیی. پس نزد ما بشتاب که آنچه نزد ماست برای تو بهتر و پایدارتر است.
هنگامی که آنها سخن حضرت را شنیدند با صدای بلند شروع به ناله و گریه کردند.
علی علیه السلام آن را قسم داد تا سکوت کنند و آنان ساکت شدند. پس شروع به وصیت کرد و آنها را به نیکی امر و از منکر نهی کرد.ام کلثوم گفت: ایشان در تمام شب بلند شده و مینشستند و در سجده و رکوع بودند و هر ساعت بیرون رفته و به آسمان و ستارهها نگاه میکردند و میفرمودند: به خدا سوگند دروغ نگفتم و به من هم دروغ نگفته شد، این شبی است که در آن وعده داده شدم. سپس به نماز بر میگشت و میفرمود: خدایا مرگ را برایم مبارک گردان و بکرر میفرمود: «انّا لله و انّا الیه راجعون» «و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» و بر پیامبر و خاندان او درود میفرستاد و از خداوند بسیار طلب آمرزش میکرد.
ام کلثوم گفت: وقتی آن شب دیدم که پدرم نگران است و در بستر میغلتد و بسیار ذکر و استغفار میکند همراه او بیدار ماندم و گفتم: پدر جان چه شده است که امشب طعم خواب را نمی چشی؟ فرمود:
دخترم پدرت پهلوانان زیادی به قتل رساند و در معرکههای بسیاری وارد شد و هیچ وقت ترسی در دلش بیش از امشب وارد نشد. سپس فرمود: انّا لله و انّا الیه راجعون.
من گفتم: پدر جان چه شده که از اول شب به خودتان خبر مرگ میدهید؟
فرمود: دخترکم اجل نزدیک و امید قطع شده است.ام کلثوم گفت: من گریه کردم و ایشان به من فرمودند: دخترکم گریه نکن، من آن را از خودم نمی گویم بلکه رسول خدا صلی الله علیه و آله به من اطلاع داد.
پس ساعتی به خواب فرو رفتند و سپس بیدار شده و فرمودند: دخترکم نزدیک اذان مرا خبر کن. آنگاه به نماز و دعا و تضرع به درگاه خداوند سبحان پرداخت آنچنان که اول شب انجام میداد.ام کلثوم گفت: من منتظر وقت اذان بودم، هنگامی که موعد اذان فرا رسید، من با کاسه ای آب نزدشان رفتم و بیدارشان کردم. پس وضویی به کمال گرفت و بلند شده و لباسش را پوشید و در را باز کرد و وارد حیاط خانه شد.
مرغابیانی در خانه بودند که به برادرم حسین علیه السلام هدیه شده بود.
آنها دنبال او به راه افتاده و بال و پر زده و در مقابل او سرو صدا کردند در حالی که پیش از آن شب، سرو صدا نمی کردند. امام علیه السلام فرمود:
لا اله الّا الله فریادهایی است که به دنبال آن نوحه خواهد بود و صبح فردا قضای الهی آشکار خواهد شد.
🔰گرفتن لباس حضرت به در و اعلام آمادگی برای شهادت
[قالت ام کلثوم:]
فلما وصل إلى الباب فعالجه ليفتحه فتعلق الباب بمئزره فانحل مئزره حتى سقط ، فأخذه وشده وهو يقول :
اشدد حيازيمك للموت فإن الموت لا قيكا
ولا تجزع من الموت إذا حل بناديكا
ولا تغتر بالدهر وإن كان يواتيكا
كما أضحكك الدهر كذاك الدهر يبكيكا
ثم قال : اللهم بارك لنا في الموت ، اللهم بارك لي في لقائك ، قالت ام كلثوم : وكنت أمشي خلفه ، فلما سمعته يقول ذلك قلت : واغوثاه يا أبتاه أراك تنعي نفسك منذ الليلة ، قال : يا بنية ما هو بنعاء ولكنها دلالات وعلامات للموت تتبع بعضها بعضا فأمسكي عن الجواب ، ثم فتح الباب وخرج.
بحار ج۴۲ ص۲۷۸
@rozehayemaktoub
حاج آقانصراللهی.شب ۱۹رمضان.m4a
19.19M
روضه شب نوزدهم ۱۴۰۲
🔰ندای جبرئیل و حالات مردم و فرزندان امیرالمومنین در هنگام ضربت خوردن حضرت
هنگامی که مردم صدای ناله و ضجه شنیدند هر که در مسجد بود به سوی امام علیه السلام شتافت. آنها دور میزدند و از شدت صدمه و ترس نمی دانستند که کجا بروند. آن گاه امیرالمؤمنین علیه السلام را احاطه کردند #در_حالی_که_سرش_را_با_شالش_میبست
و خون بر صورت و محاسن مبارکش میریخت و از خون خضاب گشته بود.
امام علیه السلام فرمود: این همان است که خدا و رسولش وعده داد و خداوند و رسولش راست گفت.
راوی گفت: پس درهای مسجد تکان خورد و فرشتگان در آسمان ندای دعا سر دادند و طوفان سیاه و تندی شروع به وزیدن کرد
و جبرئیل علیه السلام بین آسمان و زمین با صدایی که هر انسان بیداری میشنید ندا برآورد
«به خدا سوگند پایههای هدایت و ستارگان آسمان و پرچمهای تقوا ویران و نابود گشت و ریسمان محکم پاره شد. پسر عموی محمد مصطفی، جانشین و وصی مجتبی، علی مرتضی، سید اوصیا کشته شد. او را شقی ترین شقیها کشت»
هنگامی کهام کلثوم شنید که جبرئیل علیه السلام خبر مرگ میدهد بر صورت و گونه هایش سیلی زده و گریبان درید و فریاد زد: وا پدر جان، وا علیاه، وا محمداه، وا سیداه، آنگاه نزد دو برادرش حسن و حسین علیهما السلام آمده و آنها را بیدار کرد و به آن دو گفت: پدرتان کشته شده است. آن دو بلند شدند و گریه کردند، حسن علیه السلام بهام کلثوم فرمود: خواهرم گریه نکن تا از صحت خبر آگاه شویم تا دشمنان سرزنش نکنند. پس بیرون رفتند و دیدند که مردم نوحه سر میدهند و میگویند: وا اماما وای امیرالمؤمنین، به خدا سوگند امامی عابد و مجاهد کشته شد که برای بتها سجده نکرده است او شبیه ترین مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، هنگامی که حسن و حسین علیهما السلام فریادهای مردم را شنیدند صدا زدند:
وای پدر جان وای علی جان ای کاش مرگ به زندگی ما پایان دهد.
@rozehayemaktoub
متن حدیث بالا👆👆👆
قال الراوي : فلما سمع الناس الضجة ثار إليه من كان في المسجد ، وصاروا يدورون ولا يدرون أين يذهبون من شدة الصدمة والدهشة ، ثم أحاطوا بأميرالمؤمنين 7 وهو يشد رأسه بمئزره ، والدم يجري على وجهه ولحيته ، وقد خضبت بدمائه وهو يقول : هذا ما وعدالله ورسوله وصدق الله ورسوله.
قال الراوي : فاصطفقت أبواب الجامع ، وضجت الملائكة في السماء بالدعاء ، وهبت ريح عاصف سوداء مظلمة ، ونادى جبرئيل 7 بين السماء والارض بصوت يسمعه كل مستيقظ : « تهدمت والله أركان الهدى ، وانطمست والله نجوم السماء و أعلام التقى ، وانفصمت والله العروة والوثقى ، قتل ابن عم محمد المصطفى ، قتل الوصي المجتبى ، قتل علي المرتضى ، قتل والله سيد الاوصياء ، قتله أشقى الاشقياء » قال : فلما سمعت ام كلثوم نعي جبرئيل فلطمت على وجهها وخدها وشقت جيبها و صاحت : وا أبتاه وا علياه وامحمداه واسيداه ، ثم أقبلت إلى أخويها الحسن والحسين فأيقظتهما وقالت لهما : لقد قتل أبوكما : فقاما يبكيان ، فقال لها الحسن 7 : يا أختاه كفي عن البكاء حتى نعرف صحة الخبر كيلا تشمت الاعداء فخرجا فإذا الناس ينوحون وينادون : وا إماماه وا أميرالمؤمنيناه ، قتل والله إمام عابد مجاهدلم يسجد لصنم،كان أشبه الناس برسول الله 9 فلما سمع الحسن والحسين 8 صرخات الناس ناديا : وا أبتاه واعلياه ليت الموت أعدمنا الحياة
بحارالانوار جلد ۴۲ ص۲۸۲
@rozehayemaktoub
🔰مرثیه امام مجتبی برای پدر: وای کمرم شکست!
وتقدم الحسن فصلى بالناس وأميرالمؤمنين يصلي إيماءا من جلوس ، وهو يمسح الدم عن وجهه وكريمه الشريف ، يميل تارة ويسكن اخرى ، و الحسن ينادي : وا انقطاع ظهراه يعز والله علي أن أراك هكذا ، ففتح عينه و قال : يا بني لاجزع على أبيك بعداليوم ، هذا جدك محمد المصطفى وجدتك خديجة الكبرى وامك فاطمة الزهراء والحور العين محدقون منتظرون قدوم أبيك ، فطب نفسا وقرعينا وكف عن البكاء ، فإن الملائكة قد ارتفعت أصواتهم إلى السماء.
ترجمه:
پس حسن علیه السلام جلو آمد و با مردم نماز خواند و امیرالمؤمنین علیه السلام با حالت نشسته و با اشاره نماز میخواند و خون از صورت مبارکش پاک میکرد و لحظه ای میافتاد و لحظه ای آرام میگرفت. حسن علیه السلام فریاد زد: #وای_کمرمان_شکست
به خدا سوگند بر من سخت است که شما را این چنین ببینم. امام علیه السلام چشمانش را باز کرده و فرمود: بعد از این هراسی بر پدرت نیست، این جدّت محمد مصطفی و مادربزرگت خدیجه کبری و مادرت فاطمه زهرا و حوریان بهشتی هستند که گرد آمده اند و منتظر رفتن پدرت هستند، پس دل شاد و شادمان باش و گریه نکن، به راستی صدای فرشتگان در آسمان بلند شده است.
بحارالانوار جلد ۴۳ ص۲۸۳
@rozehayemaktoub
🔰مکالمه حضرت با امام مجتبی و حالات ایشان و یادآوری مظلومیت حسنین در آینده
مردم وارد مسجد شده
و دیدند که حسن علیه السلام سر مبارک پدرش را بر دامنش گرفته است آن حضرت علیه السلام خون پدر را پاک کرده و جای ضربه را بست و بعد از بستن، باز هم خون از آن بیرون میزد
و صورتشان سفید آمیخته با زردی گشت در حالی که با گوشه چشم به آسمان خیره میشد و زبانش تسبیح و ذکر وحدانیت خدا را میگفت. حضرت علیه السلام میفرمود: «ای پروردگار بلند مرتبه و بزرگ از تو مسألت دارم» پس حسن علیه السلام سرش مبارکشان را در دامن گرفت و دید که امام بیهوش شده است.
در این هنگام به شدت گریه کرد و شروع به بوسیدن صورت و بین چشمان و جای سجده پدر کرد و از قطرات اشک هایش به صورت امیرالمؤمنین علیه السلام چکید.
علی علیه السلام چشمانش را باز کرده و حسن علیه السلام را گریان دید و فرمود: پسرکم این گریه برای چیست؟ فرزندم از امروز ترسی بر پدرت نیست، این جدّت محمد مصطفی و خدیجه و فاطمه و حورالعین هستند که گرد آمده اند و منتظر آمدن پدرت هستند، پس خوشحال و شادمان باش و گریه نکن اکنون صدای فرشتگان در آسمان بلند شده است.
پسرکم آیا برای پدرت گریه میکنی در حالی که در آینده مسموم و مظلومانه کشته میشوی؟ و برادرت نیز با شمشیر این چنین کشته میشود و شما دو نفر به جد و پدر و مادرتان خواهید پیوست.
فدخل الناس الجامع فوجدوا الحسن ورأس أبيه في حجره ، وقد غسل الدم عنه وشد الضربة وهي بعدها تشخب دما ، ووجهه قد زاد بياضا بصفرة ، وهو يرمق السماء بطرفه و لسانه يسبح الله ويوحده ، وهو يقول : « أسألك يا رب الرفيع الاعلى » فأخذ الحسن رأسه في حجره فوجده مغشيا عليه ، فعندها بكى بكاء شديدا وجعل يقبل وجه أبيه وما بين عينيه وموضع سجوده ، فسقط من دموعه قطرات على وجه أميرالمؤمنين ، ففتح عينيه فرآه باكيا ، فقال له : يا بني ياحسن ما هذا البكاء؟ يا بني لاروع على أبيك بعد اليوم ، هذا جدك محمد المصطفى وخديجة وفاطمة والحور العين محدقون منتظرون قدوم أبيك ، فطب نفسا وقر عينا ، واكفف عن البكاء فإن الملائكة قد ارتفعت أصواتهم إلى السماء ، يا بني أتجزع على أبيك وغدا تقتل بعدي مسموما مظلوما؟ ويقتل أخوك بالسيف هكذا ، وتلحقان بجد كما وأبيكما و امكما
بحارالانوار جلد ۴۲ ص۲۸۳
@rozehayemaktoub