eitaa logo
متن روضه اهل بیت (منبع متون کانال روضه های مکتوب)
5.8هزار دنبال‌کننده
35 عکس
30 ویدیو
96 فایل
فهرست های «روضه های مکتوب» به پیام های این کانال ارجاع داده می شود همچنین صوت روضه ها و ... راه ارتباط: @Yazahra1357 روضه های مکتوب: https://eitaa.com/rozehayemaktoub منبر: از شرح بی نهایت https://eitaa.com/azsharhebinahayat تبادل و تبلیغ نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
یا مولاتی یا زهرا: 🔰روضه های کوتاه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام 🔸قسمت اول: روضه منزل طوعه شب اول ماه محرم، متعلق به سفیر غریب اباعبدالله الحسینه دلها رو روانه کنیم شهر کوفه پیش اون آقایی که تو کوچه های کوفه داره غریب و تنها می گرده خانواده ای نداره ... تشنه ... خسته ...! (۱) یه وقت رسید در خانه طوعه طوعه دم در ایستاده بود مسلم صدا زد بنده خدا قدری آب داری برای من بیاری تشنه م طوعه آب آورد آب رو نوشید دید دوباره نشسته صدا زد برای من خوب نیست تو اینجا نشستی مگه تو خانواده ای نداری؟ صدا زد خانم! من تو این شهر کسی رو ندارم من مسلم ابن عقیلم طوعه تا نام مسلم رو شنید پناهش داد شب در خانه طوعه به عبادت و دعا مشغول بود (۲) فردا تا دشمن حمله کرد شروع کرد تو کوچه های کوفه مثل شیر بنی هاشمی می جنگید (۳) صدا می زد اقسمت ان لا اقتل الا حرا قسم خوردم جز با آزادگی جون ندم این قدر جنگیدن صدای همه در اومد یه وقت شروع کردن از بالای بام ها سنگ زدن آتش پرتاب کردن (۴) نمی دونم دل مسلم کجا رفت؟ شاید گفت حسین ببین منو دارن سنگ می زنن یه روزی هم خواهرتو تو همین شهر کوفه سنگ می زنن... (۱)الإرشاد ؛ ج‏2 ؛ ص54 ثُمَّ خَرَجَ مِنَ الْبَابِ فَإِذَا لَيْسَ مَعَهُ إِنْسَانٌ فَالْتَفَتَ فَإِذَا هُوَ لَا يَحِسُّ أَحَداً يَدُلُّهُ عَلَى الطَّرِيقِ وَ لَا يَدُلُّهُ عَلَى مَنْزِلِهِ وَ لَا يُوَاسِيهِ بِنَفْسِهِ إِنْ عَرَضَ لَهُ عَدُوٌّ. فَمَضَى عَلَى وَجْهِهِ مُتَلَدِّداً فِي أَزِقَّةِ الْكُوفَةِ لَا يَدْرِي أَيْنَ يَذْهَب‏ (۲) ِهمان ، فَقَالَ لَهَا يَا أَمَةَ اللَّهِ اسْقِينِي مَاءً فَسَقَتْهُ وَ جَلَسَ وَ أَدْخَلَتِ الْإِنَاءَ ثُمَّ خَرَجَتْ فَقَالَتْ يَا عَبْدَ اللَّهِ أَ لَمْ تَشْرَبْ قَالَ بَلَى قَالَتْ فَاذْهَبْ إِلَى أَهْلِكَ فَسَكَتَ ثُمَّ أَعَادَتْ مِثْلَ ذَلِكَ فَسَكَتَ ثُمَّ قَالَتْ لَهُ فِي الثَّالِثَةِ سُبْحَانَ اللَّهِ يَا عَبْدَ اللَّهِ قُمْ عَافَاكَ اللَّهُ إِلَى أَهْلِكَ فَإِنَّهُ لَا يَصْلُحُ لَكَ الْجُلُوسُ عَلَى بَابِي وَ لَا أُحِلُّهُ لَكَ. فَقَامَ وَ قَالَ يَا أَمَةَ اللَّهِ مَا لِي فِي هَذَا الْمِصْرِ مَنْزِلٌ وَ لَا عَشِيرَة (۳) همان ص58 َ فَخَرَجَ إِلَيْهِمْ بِسَيْفِهِ وَ اقْتَحَمُوا عَلَيْهِ الدَّارَ فَشَدَّ عَلَيْهِمْ يَضْرِبُهُمْ بِسَيْفِهِ حَتَّى أَخْرَجَهُمْ مِنَ الدَّارِ ثُمَّ عَادُوا إِلَيْهِ فَشَدَّ عَلَيْهِمْ كَذَلِك‏. (۴)الإرشاد ؛ ج‏2 ؛ ص58 ِ فَلَمَّا رَأَوْا ذَلِكَ أَشْرَفُوا عَلَيْهِ مِنْ فَوْقِ الْبَيْتِ فَأَخَذُوا يَرْمُونَهُ بِالْحِجَارَةِ وَ يُلْهِبُونَ النَّارَ فِي أَطْنَانِ الْقَصَبِ ثُمَّ يُلْقُونَهَا عَلَيْهِ مِنْ فَوْقِ الْبَيْتِ کانال روضه های مکتوب @rozehayemaktoub
.🔸قسمت دوم: گریه حضرت مسلم و پیام ایشان به امام تا مسلمو دستگیر کردن بردن تو کاخ ابن زیاد ملعون یه وقت دیدن مسلم داره گریه می کنه صدا زدن: مسلم تو مرد جنگی! برای تو زشته گریه کنی! صدا زد: مردم من برای خودم گریه نمی کنم... من برای اون آقایی گریه می کنم که دست زن و بچه شو گرفته داره میاد ... ابکی للحسین و آل الحسین (۱) بعد صدا زد هرکی میتونه این پیام رو از طرف من به حسین برسونه پیام بده حسین جان برگرد ...! کوفه میا حسین جان کوفه وفا ندارد ارجع فداک ابی و امی باهل بیتک (۲) (۱) همان ص59، فَقَالَ لَهُ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ الْعَبَّاسِ السُّلَمِيُّ إِنَّ مَنْ‏ يَطْلُبُ مِثْلَ الَّذِي تَطْلُبُ إِذَا نَزَلَ بِهِ مِثْلُ الَّذِي نَزَلَ بِكَ لَمْ يَبْكِ قَالَ إِنِّي وَ اللَّهِ مَا لِنَفْسِي بَكَيْتُ وَ لَا لَهَا مِنَ الْقَتْلِ أَرْثِي وَ إِنْ كُنْتُ لَمْ أُحِبَّ لَهَا طَرْفَةَ عَيْنٍ تَلَفاً وَ لَكِنْ‏ أَبْكِي لِأَهْلِي الْمُقْبِلِينَ إِلَيَّ أَبْكِي لِلْحُسَيْنِ ع وَ آلِ الْحُسَيْنِ. (۲) ؛ ص59 يَقُولَ لَهُ إِنَّ ابْنَ عَقِيلٍ بَعَثَنِي إِلَيْكَ وَ هُوَ أَسِيرٌ فِي أَيْدِي الْقَوْمِ لَا يَرَى أَنَّهُ‏ يُمْسِي حَتَّى يُقْتَلَ وَ هُوَ يَقُولُ‏ ارْجِعْ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي بِأَهْلِ بَيْتِكَ وَ لَا يَغُرُّكَ‏ أَهْلُ الْكُوفَةِ فَإِنَّهُمْ أَصْحَابُ أَبِيكَ الَّذِي كَانَ يَتَمَنَّى فِرَاقَهُمْ بِالْمَوْتِ ج‏2 ؛ ص63 فَصَعِدَ بِهِ وَ هُوَ يُكَبِّرُ وَ يَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ يُصَلِّي عَلَى رَسُولِهِ وَ يَقُولُ اللَّهُمَّ احْكُمْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ قَوْمٍ‏ غَرُّونَا وَ كَذَبُونَا وَ خَذَلُونَا وَ أَشْرَفُوا بِهِ عَلَى مَوْضِعِ الْحَذَّائِينَ الْيَوْمَ فَضُرِبَتْ عُنُقُهُ وَ أُتْبِعَ جَسَدُهُ رَأْسَهُ. کانال روضه های مکتوب @rozehayemaktoub
.🔰روضه کوتاه حضرت مسلم 🔸قسمت سوم: روضه دار الاماره و گودال قتلگاه مسلم رو بالای دار الاماره بردن اول سر مطهرشو جدا کردن بعد بدن مطهرشو از بالا به زمین انداختن (۱) توکوچه های کوفه می کشیدن (۲) باز عرض کنیم آقاجان اینجا سرشما رو جدا کردن بچه هات خواهرت نبود تماشا کنه دلها بسوزه برای خواهری که آمد بالای بلندی نگاه کنه ببینه والشمر جالس علی صدر الحسین ... . (۱)الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ؛ ج‏2 ؛ ص63 فَصَعِدَ بِهِ وَ هُوَ يُكَبِّرُ وَ يَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ يُصَلِّي عَلَى رَسُولِهِ وَ يَقُولُ اللَّهُمَّ احْكُمْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ قَوْمٍ‏ «2» غَرُّونَا وَ كَذَبُونَا وَ خَذَلُونَا وَ أَشْرَفُوا بِهِ عَلَى مَوْضِعِ الْحَذَّائِينَ الْيَوْمَ فَضُرِبَتْ عُنُقُهُ وَ أُتْبِعَ جَسَدُهُ رَأْسَهُ. (۲) الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ؛ ج‏2 ؛ ص74 َ قَالَ نَعَمْ لَمْ أَخْرُجْ مِنَ الْكُوفَةِ حَتَّى قُتِلَ مُسْلِمُ بْنُ عَقِيلٍ وَ هَانِئُ بْنُ عُرْوَةَ وَ رَأَيْتُهُمَا يُجَرَّانِ‏ بِأَرْجُلِهِمَا فِي السُّوقِ. و نیز: الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ؛ ج‏2 ؛ ص64 وَ فِي مُسْلِمِ بْنِ عَقِيلٍ وَ هَانِئِ بْنِ عُرْوَةَ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا يَقُولُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الزُّبَيْرِ الْأَسَدِيُّ- إِنْ كُنْتِ لَا تَدْرِينَ مَا الْمَوْتُ فَانْظُرِي‏ إِلَى هَانِئٍ فِي السُّوقِ وَ ابْنِ عَقِيلِ‏ تَرَيْ جَسَداً قَدْ غَيَّرَ الْمَوْتُ وَجْهَهُ‏ وَ نَضْحَ دَمٍ قَدْ سَالَ كُلَّ مَسِيل‏ کانال روضه های مکتوب @rozehayemaktoub
.🔰روضه کوتاه حضرت مسلم قسمت چهارم: 🔸ارتباط روضه حضرت مسلم با روضه حضرت زهرا مسلم رو بالای دار الاماره بردن اول سر مطهرشو جدا کردن بعد بدن مطهرشو از بالا به زمین انداختن توکوچه های کوفه می کشیدن بگیم آقاجان یا حضرت مسلم! اینجا شما رو تو کوفه تو کوچه ها کشیدن اما همسری نبود تماشا کنه دلها بسوزه برای عموی غریب شما امیرالمومنین ... یه روزیم تو مدینه علی رو جلوی چشم زهرا تو کوچه ها می کشیدن ... کانال روضه های مکتوب @rozehayemaktoub
🔰روضه حضرت مسلم قسمت پنجم: السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک شب اول ماه محرمه یه سلامی هم بدیم به اون آقای غریبی که تو کوچه های کوفه جونشو کف دست گذاشت برای حسین یه زیارتی شهید اول نقل کرده با اون زیارت عرض ارادت کنیم: السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْفَادِي بِنَفْسِهِ وَ مُهْجَتِهِ الشَّهِيدُ الْفَقِيدُ الْمَظْلُومُ الْمَغْصُوبُ حَقُّهُ الْمُنْتَهَكُ حُرْمَتُهُ سلام به اون آقایی که جونشو فدای حسین کرد خونش در راه حسین ریخت در راه حسین حرمتشو شکستن السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مَنْ فَادَى بِنَفْسِهِ ابْنَ عَمِّهِ وَ فَدَى بِدَمِهِ دَمَهُ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَوَّلَ الشُّهَدَاءِ سلام به تو ای اولین شهید راه حسین هر سال، ماجرای تو و سوگواری‎ات شب اول محرمه 🔸عهدی‌ست با خدای تو و خون جاری‌ات هر سال، نه!... که روز به روز از زبان عشق گل می‌کند حدیث تو و سربه‌داری‌ات ایام ایام مصیبت سیدالشهداست! کدوم مصیبت ؟ مصیبة ما اعظمها و اعظم رزیتها فی الاسلام این شبا فقط دل من و تو گرفته نیست اگه چشم دلتو باز کنی همه عالم دارن برا حسین گریه می‌کنن در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است خم شد هزار مرتبه هفتادپشت صبر آن روز، پیش صبر تو و پایداری‌ات! آخه یکی دوتا قربانی نداره یکی دو تا مصیبت نداره از طرفی جوانشو به میدان آورده از طرفی علمدار شو از طرف شیرخواره رو فدا کرده همه این مصیبت‌ها رو که می‌کشه آخر باید فکر ناموس باشه دخترا خانوادشو توی خیابون بین نامحرم تنها گذاشت می‌سوخت، می‌گداخت، در آن وسعت کبود بر کوه می‌رسید، اگر زخم کاری‌ات پرپر شدند روی زمین، پیش چشم تو آلاله‌های رنگ به رنگ بهاری‌ات!... اینک، زمین به عشق تو همواره می‌تپد الحمدلله امسال هم روضه‌ها بهتر از هر سال برگزار می‌شه به کوری چشم اونایی که نمی‌تونن ببینن این همه تبلیغات می کنن این همه تلاش میکنند روضه حسین و جمع کنن اما همه این تلاششون با یه ناله فاطمه از بین میره آخه امام صادق فرمود یا ابا بصیر تا مادرم ناله می‌زنه همه عالم به هم می‌ریزه دریا ها کوه ها از مصیبت حسین به جوش میاد این شبا اگه گوشتو باز کنی صدای ناله مادرشو میشنوی صدا میزنه غریب مادر حسین بنی قتلوک و ما عرفوک و من شرب الماء منعوک بعد امام صادق فرمود یا ابا بصیر آیا دوست نداری تو این ناله به فاطمه کمک کنی؟ اما تحب ان تکون فیمن یسعد فاطمه؟ اینک، زمین به عشق تو همواره می‌تپد این است، رمز خون تو و ماندگاری‌ات پیغمبر فرمود ان لقل الحسین حرارة فی قلوب المومنین لا تبرد ابدا یعنی که سربلند، هنوز ایستاده‌ایم در انتظار منتقم خون جاری‌ات... آره امشب شب اولی اومدیم به امام زمان بگیم آقا جان ما آماده‌ایم ما منتظریم اومدیم بگیم این الطالب بدم المقتول بکربلا کی میشه آقا پرچم را بلند کنی که روش نوشته یا لثارات الحسین؟ آخه امام رضا فرمود پسر شبیب شعار ملائکه در ظهور امام زمان یا لثارات الحسینه آقا جان کی میشه بیای ناله بزنی بگی یا اهل العالم ان جدی الحسین قتلوه عطشانا
🔰روضه حضرت مسلم بن عقیل قسمت ششم: اما امشب چه خبره چه شبیه شب باب الحوائج الی اللهه نه اینکه مسلم فقط پسر عموی حسین باشه داماد امیرالمومنینه دایی بچه های حسینه بالاتر از این مسلم برادر حسینه خود ابی عبدالله فرمود فرمود به اهل کوفه من برادرم رو پیش شما می‌فرستم وَ أَنَا بَاعِثٌ إِلَيْكُمْ أَخِي وَ ابْنَ عَمِّي وَ ثِقَتِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي مُسْلِمَ بْنَ عَقِيلٍ همون آقایی که وقتی امیرالمومنین از پیغمبر سوال کرد یا رسول الله علتش چیه شما انقدر عقیل رو دوست دارید فرمود هم خودم عقیل رو دوست دارم هم به این دلیل که ابوطالب عقیل رو خیلی دوست می‌داشت بعد هم فرمود علی جان یه روز می‌رسه پسر همین عقیل فدایی پسر تو میشه وَ إِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِي مَحَبَّةِ وَلَدِكَ فَتَدْمَعُ عَلَيْهِ عُيُونُ الْمُؤْمِنِينَ پیامبر خبر داد به علی یه روزی من و تو جمع می شیم برام مثل من گریه می کنیم 🔸شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌كس باور نداشت بار غربت را كسی از روی دوشش برنداشت روضه روضه داماد امیرالمومنینه نمی‌تونه بدون طعم مظلومیت علی باشه تو این کوچه‌ها که راه می‌رفت کسی رو نداشت آدم یاد یه وقتی می‌افته شب اول بزار‌ یه یادی از مادر سادات کنیم آدم یاد اون لحظه‌ای می‌افته که امیرالمومنین مادر سادات را به مرکب سوار می‌کرد دونه دونه در خونه انصار رو می‌زد اما کسی جواب زهرا رو نمی‌داد اینجا هم مسلم غریبانه داره تو کوچه‌های کوفه می‌گرده در نگاهش كوفه ‌كوفه غربت و دلواپسی عابر دلخسته جز تنهایی‌اش یاور نداشت نوشتن دید طوعه در خونه منتظر فرزندشه آقا یه نگاهی کرد صدا زد یا أمة الله اسقینی ماء اصلا کربلا از اول روضه ش با تشنگی شروع میشه طوعه رفت آب آورد اما کاسه آبو که پس گرفت دید مسلم نشست رفت برگشت دید مسلم جایی نمیره یکی دوبار صدا زد «تو این شرایط دوست ندارم اینجا در خونه من ایستادی شهر ناامنه برو پیش خونواده ت» یه وقت دید مسلم از جا بلند شد فرمود «من تو این شهر خونواده ی ندارم کسی را ندارم من مسلم بن عقیلم» طوعه این زن با ایمان به مسلم پناه داد شب را به عبادت و بندگی خدا مشغول بود صبح که شد فهمید که محل اختفا معلوم شده صدای همهمه اسب‌ها را در کنار خونه شنید همه آمده بودند تا مسلم را به تنهایی دستگیر کنن آخه شیر بنی هاشمیه نه فقط خود مسلم پسرش عبدالله بن مسلم هم روز عاشورا در راه اباعبدالله و شهادت رسید که نوشتن ۹۸ نفر را به درک واصل کرد اینجا هم مسلم وقتی دید خانه در خطره در مقابل چشمان اشکبار طوعه شمشیرشو بیرون کشید از خانه بیرون زد تو کوچه ها شروع کرد جنگیدن هرچی جنگیدن کاری از دستشون بر نمی‌آمد عده‌ای از این ملعون ها را به درک واصل کرد نوشتن «و کان مثل الاسد» ابن اشعث به ابن زیاد پیام داد تو من رو فرستادی برای گرفتن شیر بنی هاشم «بعثتنی الی اسد ضرغام» سر و صدای لشکر بلند شد دیدن نمی‌تونن کاری کنن رفتن بالای بام‌ها شروع کردن سنگ زدن آتش پرتاب کردن 🔹این نی ها را آتش می‌زدند از راه دور پرتاب می کردن به سمت مسلم من نمیدونم مسلم شاید با خودش میگفت حسین جان یه روز هم خواهر تو همین شهر میاد اینا که اینجا به من سنگ میزنن می ترسم یه روزی همین سنگ ها را به سمت خواهرت پرتاب کنن نوشتن انقدر جراحت‌ها به بدنش وارد شد «ضعف عن القتال» همه مصیبت‌های عاشورا را مسلم یه جا کشید هم بهش سنگ زدن هم بهش آتش پرتاب کردن هم تشنه شهید شد اینجا نوشتن یه ملعون با شمشیر حمله کرد ضربه به لبهای مسلم زد لبهاش شکاف برداشت وقتی دستگیر شد اینقدر خون از بدنش رفته بود آب طلب می‌کرد آب رو که آوردن هر بار که خواست آب بنوشه دید کاسه آب پر خون میشه فرمود «اگه روزیم بود می‌تونستم آب بخورم» آب رو کنار گذاشت قربون وفات برم آقا جان! تقدیر خدا رو ببین هنوز معلوم نبود کربلا چه خبر می‌شه خدا میخواست مسلم هم مثل عباس آب دستش باشه اما تشنه شهید بشه گویا مسلم هم فهمید یه خبرایی هست فرمود اگه روزیم بود از این آب می‌تونستم بخورم
🔰روضه حضرت مسلم قسمت هفتم: تا مسلم را دستگیر کردن دستاشو بستن سوار بر یک مرکبی کردند فهمید کار دیگه تمامه شروع کرد گریه کردن فرمود «انا لله و انا الیه راجعون» یکی از این‌ها صدا زد : «کسی مثل تو در چنین موقعیتی نباید گریه کنه» فرمود «مردم من برای خودم گریه نمیکنم من برای آقایی گریه می کنم که دست زن و بچه شو گرفته تو بیابونا داره میاد ابکی للحسین و آل الحسین» لذا نوشتن تو مجلس ابن زیاد هم همه نگرانی مسلم این بود عمر سعد رو کنار کشید گفت «من یه خواهشی ازت دارم» یه کسی رو بفرستید به حسین بگید «جانم به فدات آقا جان برگرد ارجع فداک ابی و امی باهل بیتک» کوفه میا حسین جان .... عرضه بداریم یا رسول الله ای کاش بودی ببینی با مسلم چه کردن طوری مسلم رو به شهادت رسوندن که همه وحشت کنن انقدر این مصیبت جانسوزه نمیدونم بگم یا نگم اول سر مسلم را از بدن جدا کردن بعد پیکرش را از بالای دارالاماره به زمین انداختند بعد هم شروع کردن این پیکر بی سر رو تو کوچه های کوفه میکشیدن اما شب اولیه عرضه بداریم لا یوم کیومک یا ابا عبدالله آقا جان اینجا اگه سر شما رو جدا کردن تو کوچه‌ها می‌کشیدن الحمدالله دخترا نبودن حمیده نبود همسر شما نبود خواهرات نبودن ببینن اما دل‌ها بسوزه برای اون آقایی که یه وقت بانوان حرم همه اومدن بالای تل زینبیه 🔸زینب و اهل حرم دل نگرانن حسین تا هست زنها در امانن حسین تا هست خیمه روبراهه غم ناموس بعد از قتلگاهه تنها شدی و جنگیدی تنها ابی عبدالله کشتن تو رو مقابل زنها ابی عبدالله لب میگزیدی و شدی مایوس ابی عبدالله کشتن تو رو با غصه ناموس ابی عبدالله
متن مقتل: 🔰رسیدن خبر شهادت مسلم به سیدالشهدا 🔸گويند: چون حسين عليه السّلام از زرود حركت فرمود، مردى از بنى اسد را ديد و از او درباره اخبار كوفه پرسيد. گفت: « هنوز از كوفه بيرون نيامده بودم كه مسلم بن عقيل و هانى بن عروة كشته شدند و خود ديدم كودكان پاهاى آن دو را گرفته‏[ بودند] و بر زمين مى‏كشيدند.» امام حسين عليه السّلام انّا للّه فرمود و گفت:« جانهاى خود را در پيشگاه الهى حساب مى‏كنيم.» آن مرد به امام حسين گفت:« اى پسر رسول خدا! تو را به خدا سوگند مى‏دهم كه جان خود را حفظ كنى و جانهاى افراد خاندانت را كه همراه تو مى‏بينم. به جاى خود برگرد و رفتن به كوفه را رها كن كه به خدا سوگند در آن شهر براى تو ياورى نيست.» فرزندان عقيل كه همراه آن حضرت بودند، گفتند:« ما را پس از مرگ برادرمان مسلم، نيازى به زندگى نيست و هرگز برنمى‏گرديم تا كشته شويم.» امام عليه السّلام هم فرمود:« پس از ايشان خيرى در زندگى نيست.» و حركت فرمود. \J دامغانى، ترجمه اخبار الطّوال،/ 294- 295\E 🔸متن عربی: قالوا: و لمّا رحل الحسين من زرود، تلقّاه رجل من بني أسد، فسأله عن الخبر، فقال: لم أخرج من الكوفة حتّى قتل مسلم بن عقيل و هانئ بن عروة، و رأيت الصّبيان يجرّون بأرجلهما. فقال: إنّا للّه و إنّا إليه راجعون، عند اللّه نحتسب أنفسنا. فقيل له: ننشدك اللّه يا ابن رسول اللّه في نفسك، و أنفس أهل بيتك هؤلاء الّذين نراهم‏ معك، انصرف إلى موضعك، ودع المسير إلى الكوفة، فو اللّه ما لك بها ناصر. فقال بنو عقيل- و كانوا معه-: ما لنا في العيش بعد أخينا مسلم حاجة، و لسنا براجعين حتّى نموت. فقال الحسين: فما خير في العيش بعد هؤلاء. و سار. الدّينوري، الأخبار الطّوال،/ 246 موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏2 ؛ ص281 کانال روضه های مکتوب @rozehayemaktoub
فرازی از قصه قهرمانی شهید کوفه و حامل پیام امام به مردم کوفه، حضرت (رضوان الله علیه) قيس كه به نزديك دروازه كوفه رسيد، حصين بن نمير كه از نزديكان عبيد اللّه بود، راه بر او بگرفت تا او را تفتيش كند. قيس كه خود را در خطر ديد، نامه را بيرون آورد و پاره ‏پاره كرد. حصين او را با خود به نزد عبيد اللّه بن زياد برد؛ چون در برابر او ايستاد، ابن زياد به او گفت: «كيستى؟» گفت: «مردى از شيعيان امير المؤمنين و فرزندش.» گفت: «نامه را چرا پاره كردى؟» گفت: «تا تو از مضمونش آگاه نگردى.» گفت: «نامه از كه بود و به كه بود؟» گفت: «از حسين بود به جمعى از اهل كوفه كه نامهايشان را نمى‏دانم.» ابن زياد را خشم گرفت و گفت: به خدا قسم دست از تو برندارم تا آن‏كه نام اين افراد را بگويى و يا آن‏كه بر منبر شوى و حسين بن على صلّى اللّه عليه و اله و پدر و برادرش را لعن كنى؛ وگرنه تو را قطعه‏قطعه خواهم كرد.»- - قيس گفت: «امّا نام افرادى كه نامه برايشان بود، به تو نخواهم گفت و امّا لعن حسين و پدرش و برادرش را حاضرم.» پس بر منبر شد، حمد و ثناى الهى كرد و درود بر پيغمبر گفت و بر على و حسن و حسين رحمت فراوان فرستاد. سپس بر عبيد اللّه بن زياد و پدرش لعن كرد و بر همه گردنكشان بنى اميّه از اوّل تا آخر لعن كرد. سپس گفت: «اى مردم! من از طرف حسين به شما پيام آورده‏ام و در فلان جا از او جدا شدم. دعوتش را اجابت كنيد.» جريان به ابن زياد گزارش داده شد. دستور داد او را گرفته، از بالاى كاخ به زيرش انداختند و شهيد گشت. خداى رحمتش كند. موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏2 ؛ ص358 به نقل از فهرى، ترجمه لهوف،/ 75- 77 متن عربی: فلمّا قارب [قيس‏] دخول الكوفة، اعترضه الحصين بن نمير- صاحب عبيد اللّه ابن زياد- لعنه اللّه- ليفتّشه، فأخرج قيس الكتابةو مزّقه‏، فحمله الحصين بن نمير إلى عبيد اللّه بن زياد، فلمّا مثّل بين يديه، قال له: من أنت؟ قال: أنا رجل من شيعة أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السّلام و ابنه. قال: فلماذا خرّقت الكتاب؟ قال: لئلّا تعلم ما فيه. قال: و ممّن الكتاب؟ و إلى من؟ قال: من الحسين عليه السّلام إلى جماعة من أهل الكوفة لا أعرف أسماءهم. فغضب ابن زياد، و قال: و اللّه لا تفارقني حتّى تخبرني بأسماء هؤلاء القوم، أو تصعد المنبر، فتلعن‏ الحسين بن عليّ، و أباه، و أخاه، و إلّا قطّعتك إربا إربا. فقال قيس: أمّا القوم! فلا أخبرك بأسمائهم، و أمّا لعن‏ الحسين عليه السّلام، و أبيه، و أخيه‏، فأفعل. فصعد المنبر، فحمد اللّه، و أثنى عليه، و صلّى على النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله و أكثر من التّرحّم على عليّ، و الحسن، و الحسين‏ (صلوات اللّه عليهم)، ثمّ لعن عبيد اللّه بن زياد، و أباه، و لعن عتاة بني أميّة عن آخرهم‏ ثمّ قال: أيّها النّاس، أنا رسول الحسين عليه السّلام إليكم، و قد خلّفته بموضع كذا، فأجيبوه‏. فأخبر ابن زياد بذلك، فأمر بإلقائه من أعالي القصر، فألقي من هناك‏، فمات. موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏2 ؛ ص357 به نقل از ابن طاووس، اللّهوف،/ 75- 77- عنه: المجلسي، البحار، 44/ 370 کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
شب دوم : مجلس اول روضه ورودیه: السلام علیک یا ابا عبدالله دلها رو همراه کنیم با قافله حسینی با اون کاروانی که مثل فردایی وارد کربلا شد. اما چه کاروانی؟ کاروان سلاله های رسول کاروان امام عاشورا کاروان بهشتیان زمین کاروان فرشتگان سما یکی از نوکرانشان جبریل یکی از چاکرانشان حورا نوجوانانشان چو اسماعیل پیرمردانشان خلیل آسا زائر اشک هایشان باران تشنه ی مشک هایشان دریا یوسفان عشیره ی حیدر مریمان قبیله ی زهرا کشتگان حوادث امروز صاحبان شفاعت فردا تا به حالا ندیده هیچ کسی این همه آفتاب در یکجا هر دلی با دلی گره خورده است همه مجنون صفت ، همه لیلا اما یه جمله بگم دل امام زمان با این جمله می لرزه دارد این کاروان صحرائی دخترانی عفیفه و نوپا همه با احترام و با معجر همه در پرده های حجب و حیا پرده را از مقابل محمل باد حتی نمی برد بالا ‏دور تا دورشان بنی هاشم تحت فرمان حضرت سقا پای علیا مخدره زینب روی زانوی اکبر لیلا شب دوم محرمه دلها رو روانه کنیم کربلا نسیمی جان فزا می آید بوی کرببلا می آید مثل فردایی بود کاروان حسینی وارد سرزمین کربلا شد شیعیان در سر هوای نینوا دارد حسین مثل فردایی تا وارد این زمین شدن دید اسب از جا حرکت نمی کنه پرسید نام این سرزمین چیه جواب هایی دادن غاضریه نینوا پرسيد از قبيله كه اين سرزمين كجاست؟ اين سرزمين غمزده در چشمم آشناست اين خاك بوي تشنگي و گريه مي‌دهد گفتند: «غاضريه» و گفتند: «نينوا»ست دستي كشيد بر سر و بر يال ذوالجناح آهسته زير لب به خودش گفت: كربلاست فرمود آیا نام دیگه ای هم داره یانه؟ جواب دادن: کربلا بعضیا نوشتن تا نام کربلا رو شنید اینقدر گریه کرد صورتش پر اشک شد یه آهی کشید صدا زد اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء بعد صدا زد: بار بگشایید اینجا کربلا است لا ترحلوا فهاهنا والله مناخ رکابنا و هاهنا والله سفک دمائنا ها هنا والله قتل رجالنا اینا همه یه طرف اونی که خیلی دل زینب و آتش می زنه فرمود هاهنا والله هتک حریمنا اینجا حرمت ما رو میشکنن یه جمله ام خیلی دل ربابو میلرزونه آخه صدا زد ها هنا والله ذبح اطفالنا اینجا دیگه به بچه هامونم رحم نمی کنن
مجلس دوم از روضه ورودیه: اینجا بهشت سرخ بدن های بی سر است اینجا نگارخانه ی گل های پرپر است اینجا منا و مشعر و بیت الحرام ماست اینجا حریم قرب شهیدان داور است اینجاست قتلگاه شهیدان راه حق اینجا مزار قاسم و عباس و اکبر است اینجا به جای جامه ی احرام ما به تن زخم هزار نیزه و شمشیر و خنجر است اینجا دو طفل زینبم افتد به روی خاک اینجا به روی سینه ی من قبر اصغر است اینجا برای پیکر صد چاک عاشقان گرد و غبار کرب و بلا مشک و عنبر است اینجا چو آفتاب سرم بر فراز نی بر کودکان در به درم سایه گستر است اینجا تنم به زیر سم اسب، توتیا اینجا سرم به دامن شمر ستمگر است اینجا به جای جای گلوی بریده ام گلبوسه های زینب و زهرای اطهر است اینجا به یاد العطش کودکان من هر صبح و شام دیده ی میثم، زخون تر است اینجا باید علی اکبرم رو اربا اربا کنن اینجا بدن قاسمم رو لگد کوب می کنن آی اینجا دستای قشنگ عباسو جدا می کنن بانوان حرم رو با احترام از محمل ها پیاده کردن اون زینبی که امیر المومنین شبها برای زیارت پیامبر می فرستاد حسنین دور و بر زینب می رفتن چراغ حرم رو خاموش می کردن تا کسی قد و قامت زینبو نبینه اینجا هم لابد عباس اومد علی اکبر اومد جوانان بنی هاشم اومدن دور و بر زینبو گرفتن با احترام و جلالت پیاده کردن اما عرض کنیم حسین جان کجا بودی روز یازدهم محرم اون لحظه که زینب همه رو سوار کرد امام سجاد با حال بیماری شدید سوار بر مرکبی شد یه وقت زینب یه نگاهی دور و برش کرد ببینه یه محرم دور وبر زینب نمانده کمکش کنه شاید صدا زد حسین جان کجایی خواهرو کمک کنی شاید یه نگاه به علقمه کرد عباسم از وقتی دستای تو رو جدا کردن لباس اسیری به تن کردم ... راوی می گه: یادم نمیره روز یازدهم محرم َ فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَيْنَبَ بِنْتَ عَلِيٍّ ع تَنْدُبُ الْحُسَيْنَ ع وَ تُنَادِي بِصَوْتٍ‏ حَزِينٍ‏ وَ قَلْبٍ كَئِيبٍ يَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ هَذَا الْحُسَيْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ ناله بزن بگو یاحسین