eitaa logo
متن روضه اهل بیت (آرشیو کانال روضه های مکتوب)
3.8هزار دنبال‌کننده
25 عکس
16 ویدیو
73 فایل
این کانال پشتیبان کانال روضه های مکتوبه اینجا متون گذاشته میشه راه ارتباط: @Yazahra1357 لینک کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub لینک منبر: از شرح بی نهایت https://eitaa.com/azsharhebinahayat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰روضه حضرت مسلم بن عقیل قسمت ششم: اما امشب چه خبره چه شبیه شب باب الحوائج الی اللهه نه اینکه مسلم فقط پسر عموی حسین باشه داماد امیرالمومنینه دایی بچه های حسینه بالاتر از این مسلم برادر حسینه خود ابی عبدالله فرمود فرمود به اهل کوفه من برادرم رو پیش شما می‌فرستم وَ أَنَا بَاعِثٌ إِلَيْكُمْ أَخِي وَ ابْنَ عَمِّي وَ ثِقَتِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي مُسْلِمَ بْنَ عَقِيلٍ همون آقایی که وقتی امیرالمومنین از پیغمبر سوال کرد یا رسول الله علتش چیه شما انقدر عقیل رو دوست دارید فرمود هم خودم عقیل رو دوست دارم هم به این دلیل که ابوطالب عقیل رو خیلی دوست می‌داشت بعد هم فرمود علی جان یه روز می‌رسه پسر همین عقیل فدایی پسر تو میشه وَ إِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِي مَحَبَّةِ وَلَدِكَ فَتَدْمَعُ عَلَيْهِ عُيُونُ الْمُؤْمِنِينَ پیامبر خبر داد به علی یه روزی من و تو جمع می شیم برام مثل من گریه می کنیم 🔸شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌كس باور نداشت بار غربت را كسی از روی دوشش برنداشت روضه روضه داماد امیرالمومنینه نمی‌تونه بدون طعم مظلومیت علی باشه تو این کوچه‌ها که راه می‌رفت کسی رو نداشت آدم یاد یه وقتی می‌افته شب اول بزار‌ یه یادی از مادر سادات کنیم آدم یاد اون لحظه‌ای می‌افته که امیرالمومنین مادر سادات را به مرکب سوار می‌کرد دونه دونه در خونه انصار رو می‌زد اما کسی جواب زهرا رو نمی‌داد اینجا هم مسلم غریبانه داره تو کوچه‌های کوفه می‌گرده در نگاهش كوفه ‌كوفه غربت و دلواپسی عابر دلخسته جز تنهایی‌اش یاور نداشت نوشتن دید طوعه در خونه منتظر فرزندشه آقا یه نگاهی کرد صدا زد یا أمة الله اسقینی ماء اصلا کربلا از اول روضه ش با تشنگی شروع میشه طوعه رفت آب آورد اما کاسه آبو که پس گرفت دید مسلم نشست رفت برگشت دید مسلم جایی نمیره یکی دوبار صدا زد «تو این شرایط دوست ندارم اینجا در خونه من ایستادی شهر ناامنه برو پیش خونواده ت» یه وقت دید مسلم از جا بلند شد فرمود «من تو این شهر خونواده ی ندارم کسی را ندارم من مسلم بن عقیلم» طوعه این زن با ایمان به مسلم پناه داد شب را به عبادت و بندگی خدا مشغول بود صبح که شد فهمید که محل اختفا معلوم شده صدای همهمه اسب‌ها را در کنار خونه شنید همه آمده بودند تا مسلم را به تنهایی دستگیر کنن آخه شیر بنی هاشمیه نه فقط خود مسلم پسرش عبدالله بن مسلم هم روز عاشورا در راه اباعبدالله و شهادت رسید که نوشتن ۹۸ نفر را به درک واصل کرد اینجا هم مسلم وقتی دید خانه در خطره در مقابل چشمان اشکبار طوعه شمشیرشو بیرون کشید از خانه بیرون زد تو کوچه ها شروع کرد جنگیدن هرچی جنگیدن کاری از دستشون بر نمی‌آمد عده‌ای از این ملعون ها را به درک واصل کرد نوشتن «و کان مثل الاسد» ابن اشعث به ابن زیاد پیام داد تو من رو فرستادی برای گرفتن شیر بنی هاشم «بعثتنی الی اسد ضرغام» سر و صدای لشکر بلند شد دیدن نمی‌تونن کاری کنن رفتن بالای بام‌ها شروع کردن سنگ زدن آتش پرتاب کردن 🔹این نی ها را آتش می‌زدند از راه دور پرتاب می کردن به سمت مسلم من نمیدونم مسلم شاید با خودش میگفت حسین جان یه روز هم خواهر تو همین شهر میاد اینا که اینجا به من سنگ میزنن می ترسم یه روزی همین سنگ ها را به سمت خواهرت پرتاب کنن نوشتن انقدر جراحت‌ها به بدنش وارد شد «ضعف عن القتال» همه مصیبت‌های عاشورا را مسلم یه جا کشید هم بهش سنگ زدن هم بهش آتش پرتاب کردن هم تشنه شهید شد اینجا نوشتن یه ملعون با شمشیر حمله کرد ضربه به لبهای مسلم زد لبهاش شکاف برداشت وقتی دستگیر شد اینقدر خون از بدنش رفته بود آب طلب می‌کرد آب رو که آوردن هر بار که خواست آب بنوشه دید کاسه آب پر خون میشه فرمود «اگه روزیم بود می‌تونستم آب بخورم» آب رو کنار گذاشت قربون وفات برم آقا جان! تقدیر خدا رو ببین هنوز معلوم نبود کربلا چه خبر می‌شه خدا میخواست مسلم هم مثل عباس آب دستش باشه اما تشنه شهید بشه گویا مسلم هم فهمید یه خبرایی هست فرمود اگه روزیم بود از این آب می‌تونستم بخورم
🔰روضه حضرت مسلم قسمت هفتم: تا مسلم را دستگیر کردن دستاشو بستن سوار بر یک مرکبی کردند فهمید کار دیگه تمامه شروع کرد گریه کردن فرمود «انا لله و انا الیه راجعون» یکی از این‌ها صدا زد : «کسی مثل تو در چنین موقعیتی نباید گریه کنه» فرمود «مردم من برای خودم گریه نمیکنم من برای آقایی گریه می کنم که دست زن و بچه شو گرفته تو بیابونا داره میاد ابکی للحسین و آل الحسین» لذا نوشتن تو مجلس ابن زیاد هم همه نگرانی مسلم این بود عمر سعد رو کنار کشید گفت «من یه خواهشی ازت دارم» یه کسی رو بفرستید به حسین بگید «جانم به فدات آقا جان برگرد ارجع فداک ابی و امی باهل بیتک» کوفه میا حسین جان .... عرضه بداریم یا رسول الله ای کاش بودی ببینی با مسلم چه کردن طوری مسلم رو به شهادت رسوندن که همه وحشت کنن انقدر این مصیبت جانسوزه نمیدونم بگم یا نگم اول سر مسلم را از بدن جدا کردن بعد پیکرش را از بالای دارالاماره به زمین انداختند بعد هم شروع کردن این پیکر بی سر رو تو کوچه های کوفه میکشیدن اما شب اولیه عرضه بداریم لا یوم کیومک یا ابا عبدالله آقا جان اینجا اگه سر شما رو جدا کردن تو کوچه‌ها می‌کشیدن الحمدالله دخترا نبودن حمیده نبود همسر شما نبود خواهرات نبودن ببینن اما دل‌ها بسوزه برای اون آقایی که یه وقت بانوان حرم همه اومدن بالای تل زینبیه 🔸زینب و اهل حرم دل نگرانن حسین تا هست زنها در امانن حسین تا هست خیمه روبراهه غم ناموس بعد از قتلگاهه تنها شدی و جنگیدی تنها ابی عبدالله کشتن تو رو مقابل زنها ابی عبدالله لب میگزیدی و شدی مایوس ابی عبدالله کشتن تو رو با غصه ناموس ابی عبدالله
متن مقتل: 🔰رسیدن خبر شهادت مسلم به سیدالشهدا 🔸گويند: چون حسين عليه السّلام از زرود حركت فرمود، مردى از بنى اسد را ديد و از او درباره اخبار كوفه پرسيد. گفت: « هنوز از كوفه بيرون نيامده بودم كه مسلم بن عقيل و هانى بن عروة كشته شدند و خود ديدم كودكان پاهاى آن دو را گرفته‏[ بودند] و بر زمين مى‏كشيدند.» امام حسين عليه السّلام انّا للّه فرمود و گفت:« جانهاى خود را در پيشگاه الهى حساب مى‏كنيم.» آن مرد به امام حسين گفت:« اى پسر رسول خدا! تو را به خدا سوگند مى‏دهم كه جان خود را حفظ كنى و جانهاى افراد خاندانت را كه همراه تو مى‏بينم. به جاى خود برگرد و رفتن به كوفه را رها كن كه به خدا سوگند در آن شهر براى تو ياورى نيست.» فرزندان عقيل كه همراه آن حضرت بودند، گفتند:« ما را پس از مرگ برادرمان مسلم، نيازى به زندگى نيست و هرگز برنمى‏گرديم تا كشته شويم.» امام عليه السّلام هم فرمود:« پس از ايشان خيرى در زندگى نيست.» و حركت فرمود. \J دامغانى، ترجمه اخبار الطّوال،/ 294- 295\E 🔸متن عربی: قالوا: و لمّا رحل الحسين من زرود، تلقّاه رجل من بني أسد، فسأله عن الخبر، فقال: لم أخرج من الكوفة حتّى قتل مسلم بن عقيل و هانئ بن عروة، و رأيت الصّبيان يجرّون بأرجلهما. فقال: إنّا للّه و إنّا إليه راجعون، عند اللّه نحتسب أنفسنا. فقيل له: ننشدك اللّه يا ابن رسول اللّه في نفسك، و أنفس أهل بيتك هؤلاء الّذين نراهم‏ معك، انصرف إلى موضعك، ودع المسير إلى الكوفة، فو اللّه ما لك بها ناصر. فقال بنو عقيل- و كانوا معه-: ما لنا في العيش بعد أخينا مسلم حاجة، و لسنا براجعين حتّى نموت. فقال الحسين: فما خير في العيش بعد هؤلاء. و سار. الدّينوري، الأخبار الطّوال،/ 246 موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏2 ؛ ص281 کانال روضه های مکتوب @rozehayemaktoub
فرازی از قصه قهرمانی شهید کوفه و حامل پیام امام به مردم کوفه، حضرت (رضوان الله علیه) قيس كه به نزديك دروازه كوفه رسيد، حصين بن نمير كه از نزديكان عبيد اللّه بود، راه بر او بگرفت تا او را تفتيش كند. قيس كه خود را در خطر ديد، نامه را بيرون آورد و پاره ‏پاره كرد. حصين او را با خود به نزد عبيد اللّه بن زياد برد؛ چون در برابر او ايستاد، ابن زياد به او گفت: «كيستى؟» گفت: «مردى از شيعيان امير المؤمنين و فرزندش.» گفت: «نامه را چرا پاره كردى؟» گفت: «تا تو از مضمونش آگاه نگردى.» گفت: «نامه از كه بود و به كه بود؟» گفت: «از حسين بود به جمعى از اهل كوفه كه نامهايشان را نمى‏دانم.» ابن زياد را خشم گرفت و گفت: به خدا قسم دست از تو برندارم تا آن‏كه نام اين افراد را بگويى و يا آن‏كه بر منبر شوى و حسين بن على صلّى اللّه عليه و اله و پدر و برادرش را لعن كنى؛ وگرنه تو را قطعه‏قطعه خواهم كرد.»- - قيس گفت: «امّا نام افرادى كه نامه برايشان بود، به تو نخواهم گفت و امّا لعن حسين و پدرش و برادرش را حاضرم.» پس بر منبر شد، حمد و ثناى الهى كرد و درود بر پيغمبر گفت و بر على و حسن و حسين رحمت فراوان فرستاد. سپس بر عبيد اللّه بن زياد و پدرش لعن كرد و بر همه گردنكشان بنى اميّه از اوّل تا آخر لعن كرد. سپس گفت: «اى مردم! من از طرف حسين به شما پيام آورده‏ام و در فلان جا از او جدا شدم. دعوتش را اجابت كنيد.» جريان به ابن زياد گزارش داده شد. دستور داد او را گرفته، از بالاى كاخ به زيرش انداختند و شهيد گشت. خداى رحمتش كند. موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏2 ؛ ص358 به نقل از فهرى، ترجمه لهوف،/ 75- 77 متن عربی: فلمّا قارب [قيس‏] دخول الكوفة، اعترضه الحصين بن نمير- صاحب عبيد اللّه ابن زياد- لعنه اللّه- ليفتّشه، فأخرج قيس الكتابةو مزّقه‏، فحمله الحصين بن نمير إلى عبيد اللّه بن زياد، فلمّا مثّل بين يديه، قال له: من أنت؟ قال: أنا رجل من شيعة أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السّلام و ابنه. قال: فلماذا خرّقت الكتاب؟ قال: لئلّا تعلم ما فيه. قال: و ممّن الكتاب؟ و إلى من؟ قال: من الحسين عليه السّلام إلى جماعة من أهل الكوفة لا أعرف أسماءهم. فغضب ابن زياد، و قال: و اللّه لا تفارقني حتّى تخبرني بأسماء هؤلاء القوم، أو تصعد المنبر، فتلعن‏ الحسين بن عليّ، و أباه، و أخاه، و إلّا قطّعتك إربا إربا. فقال قيس: أمّا القوم! فلا أخبرك بأسمائهم، و أمّا لعن‏ الحسين عليه السّلام، و أبيه، و أخيه‏، فأفعل. فصعد المنبر، فحمد اللّه، و أثنى عليه، و صلّى على النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله و أكثر من التّرحّم على عليّ، و الحسن، و الحسين‏ (صلوات اللّه عليهم)، ثمّ لعن عبيد اللّه بن زياد، و أباه، و لعن عتاة بني أميّة عن آخرهم‏ ثمّ قال: أيّها النّاس، أنا رسول الحسين عليه السّلام إليكم، و قد خلّفته بموضع كذا، فأجيبوه‏. فأخبر ابن زياد بذلك، فأمر بإلقائه من أعالي القصر، فألقي من هناك‏، فمات. موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏2 ؛ ص357 به نقل از ابن طاووس، اللّهوف،/ 75- 77- عنه: المجلسي، البحار، 44/ 370 کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
شب دوم : مجلس اول روضه ورودیه: السلام علیک یا ابا عبدالله دلها رو همراه کنیم با قافله حسینی با اون کاروانی که مثل فردایی وارد کربلا شد. اما چه کاروانی؟ کاروان سلاله های رسول کاروان امام عاشورا کاروان بهشتیان زمین کاروان فرشتگان سما یکی از نوکرانشان جبریل یکی از چاکرانشان حورا نوجوانانشان چو اسماعیل پیرمردانشان خلیل آسا زائر اشک هایشان باران تشنه ی مشک هایشان دریا یوسفان عشیره ی حیدر مریمان قبیله ی زهرا کشتگان حوادث امروز صاحبان شفاعت فردا تا به حالا ندیده هیچ کسی این همه آفتاب در یکجا هر دلی با دلی گره خورده است همه مجنون صفت ، همه لیلا اما یه جمله بگم دل امام زمان با این جمله می لرزه دارد این کاروان صحرائی دخترانی عفیفه و نوپا همه با احترام و با معجر همه در پرده های حجب و حیا پرده را از مقابل محمل باد حتی نمی برد بالا ‏دور تا دورشان بنی هاشم تحت فرمان حضرت سقا پای علیا مخدره زینب روی زانوی اکبر لیلا شب دوم محرمه دلها رو روانه کنیم کربلا نسیمی جان فزا می آید بوی کرببلا می آید مثل فردایی بود کاروان حسینی وارد سرزمین کربلا شد شیعیان در سر هوای نینوا دارد حسین مثل فردایی تا وارد این زمین شدن دید اسب از جا حرکت نمی کنه پرسید نام این سرزمین چیه جواب هایی دادن غاضریه نینوا پرسيد از قبيله كه اين سرزمين كجاست؟ اين سرزمين غمزده در چشمم آشناست اين خاك بوي تشنگي و گريه مي‌دهد گفتند: «غاضريه» و گفتند: «نينوا»ست دستي كشيد بر سر و بر يال ذوالجناح آهسته زير لب به خودش گفت: كربلاست فرمود آیا نام دیگه ای هم داره یانه؟ جواب دادن: کربلا بعضیا نوشتن تا نام کربلا رو شنید اینقدر گریه کرد صورتش پر اشک شد یه آهی کشید صدا زد اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء بعد صدا زد: بار بگشایید اینجا کربلا است لا ترحلوا فهاهنا والله مناخ رکابنا و هاهنا والله سفک دمائنا ها هنا والله قتل رجالنا اینا همه یه طرف اونی که خیلی دل زینب و آتش می زنه فرمود هاهنا والله هتک حریمنا اینجا حرمت ما رو میشکنن یه جمله ام خیلی دل ربابو میلرزونه آخه صدا زد ها هنا والله ذبح اطفالنا اینجا دیگه به بچه هامونم رحم نمی کنن
مجلس دوم از روضه ورودیه: اینجا بهشت سرخ بدن های بی سر است اینجا نگارخانه ی گل های پرپر است اینجا منا و مشعر و بیت الحرام ماست اینجا حریم قرب شهیدان داور است اینجاست قتلگاه شهیدان راه حق اینجا مزار قاسم و عباس و اکبر است اینجا به جای جامه ی احرام ما به تن زخم هزار نیزه و شمشیر و خنجر است اینجا دو طفل زینبم افتد به روی خاک اینجا به روی سینه ی من قبر اصغر است اینجا برای پیکر صد چاک عاشقان گرد و غبار کرب و بلا مشک و عنبر است اینجا چو آفتاب سرم بر فراز نی بر کودکان در به درم سایه گستر است اینجا تنم به زیر سم اسب، توتیا اینجا سرم به دامن شمر ستمگر است اینجا به جای جای گلوی بریده ام گلبوسه های زینب و زهرای اطهر است اینجا به یاد العطش کودکان من هر صبح و شام دیده ی میثم، زخون تر است اینجا باید علی اکبرم رو اربا اربا کنن اینجا بدن قاسمم رو لگد کوب می کنن آی اینجا دستای قشنگ عباسو جدا می کنن بانوان حرم رو با احترام از محمل ها پیاده کردن اون زینبی که امیر المومنین شبها برای زیارت پیامبر می فرستاد حسنین دور و بر زینب می رفتن چراغ حرم رو خاموش می کردن تا کسی قد و قامت زینبو نبینه اینجا هم لابد عباس اومد علی اکبر اومد جوانان بنی هاشم اومدن دور و بر زینبو گرفتن با احترام و جلالت پیاده کردن اما عرض کنیم حسین جان کجا بودی روز یازدهم محرم اون لحظه که زینب همه رو سوار کرد امام سجاد با حال بیماری شدید سوار بر مرکبی شد یه وقت زینب یه نگاهی دور و برش کرد ببینه یه محرم دور وبر زینب نمانده کمکش کنه شاید صدا زد حسین جان کجایی خواهرو کمک کنی شاید یه نگاه به علقمه کرد عباسم از وقتی دستای تو رو جدا کردن لباس اسیری به تن کردم ... راوی می گه: یادم نمیره روز یازدهم محرم َ فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَيْنَبَ بِنْتَ عَلِيٍّ ع تَنْدُبُ الْحُسَيْنَ ع وَ تُنَادِي بِصَوْتٍ‏ حَزِينٍ‏ وَ قَلْبٍ كَئِيبٍ يَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ هَذَا الْحُسَيْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ ناله بزن بگو یاحسین
«بازنشر جهت مرتب شدن مطالب» چند نکته درباره روضه های شب سوم و روضه حضرت رقیه (سلام الله علیها) در متن های پیش رو چند روضه کوتاه برای حضرت رقیه (سلام الله علیها) نوشته شده است که دو مجلس اول مقدمه روضه هستند و مجلس سوم روضه پایانی است که به اقتضاء جلسات می توان از آن استفاده کرد مجلس چهارم نیز پیوندی بین روضه حضرت رقیه با روضه حضرت زهرا است که بسته به شرایط جلسه می توان از آن استفاده کرد. در ضمن می توان در بین این جملات از شعرهایی مناسب با آن نیز استفاده کرد. اشعار قابل استفاده در روضه حضرت رقیه چند دسته اند: برخی خطاب به آن حضرت یا در شان آن حضرت اند مانند : «دنیا چرا جلال تو را در نظر نداشت ...» یا «من دسته گل پرپر گلزار حسینم ...» برخی زبان حال فراق آن حضرت یا شکوه از مصیبت های آن حضرت با پدر است مانند :«من بلبلم اما نفس ندارم میل پریدن از قفس ندارم ...» برخی نیز به گفتگوی آن حضرت با سر مطهر امام می پردازد که بعضا حاوی مضامین اوج روضه است مانند: «سلام ای سر زیبا سر بابا چه کسی کرده به ویرانه مقیمم چه کسی کرده یتیمم ...» طبعا دسته اول برای شروع روضه دسته دوم برای میانه و دسته سوم برای پایان روضه مناسب است. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
مجلس اول: شب سومه دلها رو روانه کنیم خرابه شام خیلیا هر سال حاجتاشونو از این خانم می گیرن یه زیارتی داره در زاد المعاد علامه مجلسی با اون سلام بدیم به بانوان حرم حسینی السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ مَكَّةَ وَ مِنَى السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ زَمْزَمَ وَ صَفَا السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى زَيْنَبَ التَّقِيَّةِ وَ كُلْثُومَ الْمَرْضِيَّةِ وَ عَلَى سَكِينَةَ الْمَسْبِيَّةِ السَّلَامُ عَلَى فَاطِمَةَ وَ رُقَيَّةَ ... السَّلَامُ عَلَى بَنَاتِ الْهَاشِمِيَّةِ السَّلَامُ عَلَى السَّادَاتِ الْعَلَوِيَّةِ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه‏ دیدی بچه تا خواب بد میبینه اول تو رختخوابش میشینه فریاد میزنه گریه می کنه بعد دنبال پدر و مادرش می گرده گفتن نکنه جلوی بچه ها دعوا کنی ممکنه شب خواب بد ببینه گاهی اوقاتم همون صحنه های وحشتناک رو که تو بیدای دیده تو خواب میبینه می خوام بگم شاید از روزی که سر بابا رو تو مجلس یزید دیده هی خواب میبینه دختر هر اتفاقی براش بیافته تو دلش نگه می داره برای بابا تعریف کنه نه ...! اصلا هرکی اذیتش کنه همون جا بابا صدا رو میزنه لازم نیست دختر کوچیک باشه بابا رو صدا بزنه آخه مادرش فاطمه تو سن هجده سالگی بود از بین در و دیوار بابا رو صدا زد صدا زد یا ابتاه یا رسول الله هکذا یفعل بحبیبتک و ابنتک رقیه م هی صدا میزد بابا یادته تا خسته می شدم منو رو دوشت سوار می کردی حالا بیا و ببین روی خارا منو می دوونن حسنین سنی بیشتر از سه سال داشتن اما زهرای مرضیه بعد پیغمبر براشون نوحه خوانی می کرد میگفت بچه ها بابا تون کجاست اون بابایی که نمی ذاشت شما رو زمین راه برید این ابوکما فلا یدعکما تمشیان علی الارض اینجام شاید رقیه صدا می زد عمو عباسم کجایی؟ یادته منو رو دوشت سوار می کردی داداش علی کجایی؟ همه این درددلارو تو دلش نگهداشته بود تا به بابا که رسید حرفاشو بزنه اما گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی یه وقت چشماشو باز کرد ببینه خرابه نورانی شده ... [این روضه را باید با روضه پایانی کامل کرد] کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
مجلس دوم: شب سوم محرمه شب یتیم نوازیه میخوایم دست توسل بزنیم به ریشه های چادر یه دختر سه ساله همون چادری که مثل چادر مادرش زهرا خاکیه اصلا یه بابی داریم تو احادیث باب استحباب آرام کردن بچه یتیم روایت زیاد داریم فرمود هروقت گریه یتیم بلند میشه عرش خدا میلرزه خدا تو آسمون ندا می کنه ای ملائکه من شاهد باشید هر کی بره این بچه رو آرومش کنه راضیش کنه من روز قیامت راضیش می کنم. امشب عرضه بداریم یا امیر المومنیین چطور بچه یتیما رو آرام می کردی براشون بابا می شدی ای کاش بودی خرابه شام به یتیمان حسینت سر می زدی ... مناقب نقل می کنه یه مقدار آرد و غذا برداشت در خونه اون همسر شهید در زد اجازه گرفت او علی رو نمی شناخت فرمود من خمیر درست کنم یا با بچه بازی کنم؟ اون همسر شهید صدا زد من خمیر می کنم تو میدونی با بچه ها ... علی غذا رو لقمه می کرد تو دهن بچه ها میذاشت میگفت بچه ها علی رو حلال کنید عرضه بداریم علی جان کجا بودی خرابه شام ببینی رقیه رو چی جور آرومش کردن آخه کجا دیدی برا آروم کردن یه بچه یتیم سر بابا رو براش ببرن یه وقت دید خرابه نورانی شد ... (این روضه باید با روضه پایانی کامل شود)
مجلس سوم: «روضه پایانی» یه وقت دید خرابه نورانی شد بمیرم تا پارچه رو از روی طبق کنار زد اول خیره خیره به سر بابا تماشا می کرد هی صدا می زد ابه ابه من الذی ایتمنی بابا من للشعور المنشورات من للعیون الباکیات من للنساء الحاسرات بابا حسرت این همه دختر و بچه ها رو کی آروم کنه ببین دیگه طاقت نداره عمه فقط برا ما زنده مونده هرکی ما رو میزنه عمه سپر میشه اما طبق نقل ذریعة النجاه تا سرو دید اول سرو گذاشت تو بغلش اولین حرفیم که زد این بود بابا یا ابتاه من ذا الذی خضبک بدمائک بابا بگو ببینم کی محاسنتو با خون سرت گلگون کرده بابا بگو ببینم یه سوالی دارم بابا من ذالذی قطع وریدک! کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
مجلس چهارم: «پیوند روضه حضرت رقیه با حضرت زهرا (سلام الله علیهما)» دختر هر اتفاقی براش بیافته تو دلش نگه می داره برای بابا تعریف کنه نه اصلا هرکی اذیتش کنه همون جا بابا صدا رو میزنه لازم نیست دختر کوچیک باشه بابا رو صدا بزنه آخه مادرش فاطمه تو سن هجده سالگی بود از بین در و دیوار بابا رو صدا زد صدا زد یا ابتاه یا رسول الله هکذا یفعل بحبیبتک و ابنتک خیلی این جمله معنی داره یعنی بابا ببین تو رفتی همه چیز عوض شده ببین اینا با من چه میکنن بابا همون دستی که تو می بوسیدی اینا شکستن عیبی نداره روضه رقیه م روضه زهراست اگه تو کوچه بنی هاشم به زهرا سیلی نمی زدن اینجا کسی جرئت نمی کرد به رقیه سیلی بزنه بابا یا رسول الله ببین اون سینه ای که سرت رو میذاشتی می گفتی بوی بهشتو استشمام میکنم حالا از سینه زهرا خون تازه جاریه رقیه م هی صدا میزد بابا یادته تا خسته می شدم منو رو دوشت سوار می کردی حالا بیا و ببین روی خارا منو می دوونن عشق بابا خسته شدن نداره دست کوچیک بسته شدن نداره سه ساله که تازیونه نمی خواد کشیدن وحشیونه نمی خواد سه ساله دختر که کتک نداره اون که قباله فدک نداره منابع: بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏30 ؛ ص294 وَ قَدْ صَرَخَتْ صَرْخَةً حَسِبْتُهَا قَدْ جَعَلَتْ أَعْلَى الْمَدِينَةِ أَسْفَلَهَا، وَ قَالَتْ: يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ‏ بِحَبِيبَتِكَ‏ وَ ابْنَتِك‏ الأمالي (للطوسي) ؛ النص ؛ ص400 كَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَيْهِ رَحَّبَ بِهَا، وَ قَبَّلَ‏ يَدَيْها كتاب سليم بن قيس الهلالي ؛ ج‏2 ؛ ص586 فَكَاثَرُوهُ [وَ ضَبَطُوهُ‏] فَأَلْقَوْا فِي عُنُقِهِ حَبْلًا وَ حَالَتْ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَهُ فَاطِمَةُ ع عِنْدَ بَابِ الْبَيْتِ فَضَرَبَهَا قُنْفُذٌ الْمَلْعُونُ بِالسَّوْطِ فَمَاتَتْ حِينَ مَاتَتْ وَ إِنَّ فِي عَضُدِهَا كَمِثْلِ الدُّمْلُجِ‏ مِنْ ضَرْبَتِهِ لَعَنَهُ اللَّه‏ بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏8 ؛ ص151 فَأَنَا إِذَا اشْتَقْتُ‏ إِلَى الْجَنَّةِ أَدْنَيْتُهَا فَشَمِمْتُ رِيحَ الْجَنَّةِ فَهِيَ حَوْرَاءُ إِنْسِيَّةٌ. تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة ؛ ؛ ص240 فَكُلَّمَا اشْتَقْتُ‏ إِلَى الْجَنَّةِ قَبَّلْتُهَا وَ مَا قَبَّلْتُهَا إِلَّا وَجَدْتُ رَائِحَةَ شَجَرَةِ طُوبَى مِنْهَا فَهِيَ حَوْرَاءُ إِنْسِيَّةٌ « عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ؛ ج‏11-قسم-2-فاطمةس ؛ ص586 «نبت المسمار في صدرها عليها السّلام» مؤتمر علماء بغداد: و نبت مسمار الباب في صدرها کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
.🔴🔰ارتباط بین مناجات با امام زمان، روضه حضرت زهرا و روضه حضرت رقیه سلام الله علیهم 🔸 در دعای ندبه فرمود: «هل من معین فاطیل معه العویل و البکاء» یا صاحب الزمان کجاست گریه کنی که با هم برای غربت تو گریه کنیم آخه خیلی سخته برای گریه کن که همراه نداشته باشه برای گریه کن خیلی سخته وقتی برا عزیزش ناله میزنه اذیتش کنن بهش اعتراض کنن 🔸عرضه بداریم یا صاحب الزمان دلا بسوزه برا مادرتون وقتی برا بابا ناله میزد [یا به این تعبیر: برای گریه کن سخته تنها باشه تنها گریه کنه اما از اون سخت تر اینه گریه می کنی بهت اعتراض کنن زخم زبان بزنن قربون اون مادری که گوشه خونه شم ناله میزد میومدن به علی اعتراض می کردن ...] اومدن اعتراض کردن به امیرالمومنین: «علی بگو به فاطمه یا شب گریه کن یا روز» صدا زد علی جان به مردم بگو من مدت زیادی بین شما نمیمونم «ما اقل مکثی بینهم» 🔸اما عرض کنیم بی بی جان مردم مدینه به شما اعتراض کردن اما امان از مردم شام! 🔴گریز اول: چرا؟! آخه مردم شام برای آروم کردن دختر سه ساله سر بابا رو می برن کجای دنیا وقتی بچه گریه کنه سر بریده بابا رو براش می برن .... عمه جان این سر منور را کمکم می کنی که بردارم شامیان ای حرامیان دیدید راست کفتم که من پدر دارم * ای پدر جان عجب دلی دارم ای پدر جان عجب سری داری گیسویم را به پات می ریزم تا ببینی چه دختری داری * آیه های نجیب و کوتاهم شبی از ناقه ام تنزل کرد غنچه هایی شبیه آلاله روی چین های دامنم گل کرد * دستی از پشت خیمه ها آمد لاجرم راه چاره ام گم شد در هیاهوی غارت خیمه ناکهان گوشواره ام گم شد * هر بلایی که بود یا می شد به سر زینب تو آوردند قاری من چرا نمی خوانی؟ چه به روز لب تو آوردند * چشم های ستاره بارانم مثل ابر بهار می بارد من مهیای رفتنم اما خو اهرت را خدا نگه دارد 🔴گریز دوم: بی بی جان ای کاش بودی شهر شام آخه امام باقر فرمود هر کدوم از ما گریه می کردیم با تازیانه آروممون می کردن ...] یه گوشه خواب بودم خیلی آروم ولی پیچید تو گوشم صداشون نمیبردن اگه گشواره هامو خودم میبخشیدم به دختراشون گذشت و گم شدم توی بیابون آخه از قافله جا مونده بودم یکی اومد برم گردوند بابا ولی کاشکی همونجا مونده بودم بد اخلاقن چقدر مردای شامی به جای قلب سنگه تو دلاشون با این دستای سنگینی که دارند دلم میسوزه واسه بچه هاشون یه جوری زد چشام تاره هنوزم یه جوری زد قدم از درد خم موند جای دستش یکم بهتر شده اما جای انگشترش رو صورتم موند تو روی نیزه و من روی ناقه تو چشمات باز و من دستام بسته چقدر شکل همیم بابا نگاه کن منم مثل تو دندونم شکسته به ماه آسمون میگفت شمع شبستون منی یاد عمو بخیر که تو مثل عمو جون منی راستی تو از تو آسمون ببین بابای من کجاست بهش بگو که دخترت ساکن تو خرابه هاست کانال روضه های مکتوب: @rozehayemaktoub
. 🔰متن مستند روضه حضرت رقیه به همراه ترجمه: 🔸... فقالت: ما هذا الرّأس ؟ قالوا لها: رأسُ أبيك. فرفعته من الطّشت حاضنة له وهي تقول: يا أباه ! مَن ذا الذي خضّبك بدمائك؟ يا أبتاه! مَن ذا الذي قطع وريدك؟ يا أبتاه ! مَن ذا الذي أيتمني على صغر سنّي ؟ يا أبتاه ! مَن بقي بعدك نرجوه ؟ يا أبتاه ! مَن لليتيمة حتّى تكبر ؟ يا أبتاه ! مَن للنساء الحاسرات ؟ يا أبتاه ! مَن للأرامل المسبيّات ؟ يا أبتاه ! مَن للعيون الباكيات ؟ يا أبتاه ! مَن للضائعات الغريبات ؟ يا أبتاه ! مَن للشعور المنشرات ؟ يا أبتاه ! مَن بعدك ؟ واخيبتنا ! يا أبتاه ! مَن بعدك ؟ واغربتنا ! يا أبتاه ! ليتني كنت الفدى ، يا أبتاه ! ليتني كنت قبل هذا اليوم عميا . يا أبتاه ! ليتني وسدت الثّرى ولا أرى شيبك مخضّباً بالدّماء . ثمّ إنّها وضعت فمها على فمه الشّريف , وبكت بُكاءاً شديداً حتّى غشي عليها ، فلمّا حرّكوها , فإذا بها قد فارقت روحها الدُنيا 🔸ترجمه: ... وقتي سر بريده امام حسين را براي رقيه سلام الله عليها آوردند گفت اين سر كيست؟ به او گفتند: سر پدرت حسين است. سر را با احتياط از داخل طشت برداشت و به سينه چسبانيد و با گريه هاي سوزناك خود خطاب به سر چنين گفت: پدر چه كسي تو را به خون آغشته كرد؟ چه كسي رگ هاي گردنت را بريد؟ پدر چه كسي در خردسالي يتيمم كرد؟ پدر دختر يتيم تو به چه كسي پناه ببرد تا بزرگ شود؟ پدر جان زنان بي پوشش چه كنند؟ پدرجان زنان اسير و سرگردان كجا بروند؟ پدر جان چه كسي چشمان گريان را چاره ساز است؟ پدر جان چه كسي يار و ياور غريبان بي پناه است؟ پدر جان چه كسي پريشان مويي ما را سامان مي بخشد؟ پدر جان بعد از تو چه كسي با ماست؟ واي بر ما بعد از تو واي از غريبي! پدر جان كاش فدايت مي شدم. پدر جان اي كاش بيش از اين نابينا مي شدم و تو را اينگونه نمي ديدم. پدر جان كاش پيش از اين در خاك خفته بودم و محاسنت را آغشته به خون نمي ديدم. سپس لب ها را بر لب هاي پدرش امام حسين نهاد و چنان گريست كه همان لحظه بيهوش شد و وقتي او را حركت دادند دريافتند كه از دنيا رفته است. منبع: المنتخب في جمع المراثي و الخطب، طريحي، ص 136-137 به نقل از سایت حاج میثم مطیعی کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub