eitaa logo
متن روضه اهل بیت (منبع متون کانال روضه های مکتوب)
6هزار دنبال‌کننده
38 عکس
43 ویدیو
97 فایل
فهرست های «روضه های مکتوب» به پیام های این کانال ارجاع داده می شود همچنین صوت روضه ها و ... راه ارتباط: @Yazahra1357 روضه های مکتوب: https://eitaa.com/rozehayemaktoub منبر: از شرح بی نهایت https://eitaa.com/azsharhebinahayat تبادل و تبلیغ نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت علی اصغر (علیه السلام) اگر چه هُرم عطش کرده همچنان آبم کمـان حرملـه بـا تیــر کـرد سیرابم شبـم بـه دامن مادر نبـود خواب ولی چـه زود بـرد سرِ شانـۀ پـدر خـوابم دگر نبـود بـه تیـر سه‌شعبه‌ام حاجت که شعله‌های عطش کرده بود بی‌تابم دمی که خون ز گلویم روانه شد، گفتم: خدای من! پـدرم را چگونـه دریـابم؟ از آن بـه شانۀ خون خدا زدم لبخنـد که داد فاطمه بـا دست خویشتن آبم به قبر گمشـده‌ام حـاجت آورید همه که قبـر گمشـده‌ام هست سینـۀ بابم فقط نه خون حسینم، خدای را خونم فقط نه بـاب مـرادم، حسیـن را بابم ز زخم تیـر نه! بـر غربت پـدر بـاشد اگر ز دیـده روان اسـت گوهـر نابـم به اشک و خون بنویسید با هزاران دست که تیـر، راه نفس بـر گلـوی اصغر بست استاد سازگار
حضرت علی اصغر (علیه السلام) تبسّم کن جواب خندۀ جان پرورت با من خدا داند چه کردی در نگاه آخرت با من نه تنها می کنم تشییع، جسمت را به تنهائی که در جمع شهیدان است دفن پیکرت با من سپر گشتن به استقبال پیکان عدو با تو برون آوردن تیر ستم از حنجرت با من تن پاک تو پشت خیمه ها همسایۀ اکبر چهل منزل به نوک نیزۀ دشمن سرت با من چو خواهد بر تو گرید اوّل از من رو بگرداند زبس دارد وفا و مهربانی مادرت با من اگر زخم گلویت را ببیند بر سر دستم چه خواهد گفت در خیمه سکینه خواهرت با من تو خاموش از سخن گردیده ای امّا سخن گوید دو چشم بسته و حلق زگل نازکترت با من شود آغوش من هم مقتل تو هم مزار تو بود چون جان من تا حشر جسم اطهرت با من اگر پائین پایم جسم پاک اکبرم باشد شکسته سینه ام، قبر علیِّ اصغرم باشد استاد سازگار
حضرت علی اصغر (علیه السلام) ای اهل کوفه رحمی این طفل جان ندارد خواهد که آب گوید امّا زبان ندارد دیشب به گاهواره تا صبح ناله می زد امروز روی دستم دیگر توان ندارد هنگام گریه کوشد تا اشک خود بنوشد اشگی که تر کند لب دور دهان ندارد رخ مثل برگ پاییز لب چون دو چوبۀ خشک این غنچۀ بهاری غیر از خزان ندارد ای حرمله مکش تیر یکسو فکن کمان را یک برگ گل که تاب تیر و کمان ندارد شمشیر اوست آهش فریاد او تلظّی جانش به لب رسیده تاب بیان ندارد منّت به من گذارید یک قطره آب آرید بر کودکی که در تن جز نیمه جان ندارد با من اگر به جنگید تا کشتنم بجنگید این شیرخواره بر کف تیغ و سنان ندارد مادر نشسته تنها در خیمه بین زنها جز اشک خجلت خود آب روان ندارد تا با خدنگ دشمن روحش زند پر از تن جز شانۀ امامش دیگر مکان ندارد «میثم»، به حشر نبود غیر از فغان و آهش آنکو از این مصیبت آه و فغان ندارد استاد سازگار
حضرت علی اکبر(علیه السلام)
حضرت علی اکبر ثمر دلم که وجود تو شده پاره چون جگرم علی منم آسمان ولایت و تو ستارۀ سحرم علی بنگر ز داغ تو ای پسر، که چه آمده به سرم علی تو بگو چگونه نگه‌کنم، که تو جان دهی به برم علی پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی نه مراست طاقت داغ تو، که تو در جمال، پیمبری پدرت قتیل غم تو و تو شهید نیزه و خنجری به کدام زخم تو بنگرم، که قتیل این‌همه لشکری تو ز زین فتادی و آسمان، شده تیره در نظرم، علی پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی مه آرمیده به خون من، بدن لطیف تو یکسره ز هجوم نیزه و تیرها شده حلقه‌حلقه‌تر از زره همه زخم‌های تن تو را، زده نوک نیزه، به هم گره به شهادت همه تیغ‌ها، شده سینه‌ات، سپرم علی پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی به صدای گریۀ عمه‌ات، به سرشک دیدۀ خواهرت به رباب و اشک خجالتش، به گلوی خشک برادرت که دریده فرق تو را ز هم؟که نشانده نیزه به حنجرت؟ به‌کدام زخم تو خون‌ دل، چکد از دو چشم‌ترم علی؟ پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی به کدام عضو تو بنگرم؟ که جدا شدند جدا جدا تن پاره‌پاره نشان دهد، که هزار بار شدی فدا ز هزار زخم تو می‌رسد، به فلک صدای خدا خدا به چه طاقتی بدن تو را، سوی خیمه‌ها ببرم علی پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی استاد سازگار
حضرت علی اکبر(علیه السلام) امیرالمؤمنین! صحرای محشر را تماشا کن به دشت کربلا تکرار حیدر را تماشا کن ولی‌الله! ولی‌الله دیگر را تماشا کن دوباره خاطرات جنگ خیبر را تماشا کن پیمبر را پیمبر را پیمبر را تماشا کن بگو الله اکبر جنگ اکبر را تماشا کن به تن پوشیده با دست حسین‌بن‌علی جوشن زده بر یاری فرزند زهرا بر کمر دامن خدا گوید تعالی‌الله پیمبر گویدش احسن خوراک ذوالفقارش جرعه‌جرعه خون اهریمن کند تحسین به دست و بازویش هم دوست هم دشمن بیا ای شیر داور شیر داور را تماشا کن سپر گردیده پیش نیزه و شمشیر، پا تا سر رخش قرآن، تنش فرقان، دلش یاسین، لبش کوثر نبی خلق و نبی خلق و نبی خُلق و نبی منظر زمین کربلا صحرای بدر و او چو پیغمبر در امواج خطر از بیم شمشیر علی‌اکبر فرار و ترس یک دریای لشکر را تماشا کن جبین، بشکسته تن، خسته دهن، خونین دو‌لب، عطشان به دیدار پدر در خیمه‌گه بشتافت از میدان سرشکش از بصر جاری شرارش در جگر پنهان زبان چون چوب خشکیده، نفس چون شعلۀ سوزان سرشک عمه، اشک چشم خواهر را تماشا کن زبانش در دهان باب و خونش جاری از حنجر وجودش باغ گل از تیغ و تیر و نیزه و خنجر گلو خشکیده، دل تفتیده، چشم از اشک خونین تر پدر گفت ای همای من مزن از تشنگی پرپر که سیرابت کند با دست خود امروز، پیغمبر برو سقایی جدت پیمبر را تماشا کن برو بابا! که اکنون چشم در راه‌اند قاتل‌ها برو بابا که دریا گردد از خون تو ساحل‌ها برو بابا! که زخمت گل کند تا حشر در دل‌ها برو تا شعلۀ داغ تو گردد شمع محفل‌ها برو پرپر بزن در خون خود مانند بسمل‌ها جمال بی‌مثال حی داور را تماشا کن دوباره در اُحد رو کرد آن پیغمبر ثانی دوباره کربلا را کرد با یک حمله طوفانی ز تیر و نیزه دشمن کرد بر رویش گل‌افشانی تنش گردید از شمشیر، چون آیات قرآنی هزاران زخم خورد و شد هزاران بار قربانی بگرد ای آسمان؛ صدپاره پیکر را تماشا کن دریغا! گشت نقش خاک، سرو قد دلجویش جدا گردید تا پیشانی از هم طاق ابرویش پدر بشتافت از میدان و رو بگذاشت بر رویش ز اشک دیده زینب شست خون از جعد گیسویش بیا «میثم!» خدا را دیدۀ دل بازکن سویش به سرتاپای او زخم مکرر را تماشا کن استاد سازگار
حضرت علی اکبر (علیه السلام) گمان مدار که گفتم برو، دل از تو بریدم نقش شمرده زدم همرهت پیاده دویدم محاسنم به کف دست بود و اشک به چشمم گهی بخاک فتادم گهی زجای پریدم دلم به پیش تو، جان در قفات، دیده به قامت خدای داند و دل شاهد است من چه کشیدم دو چشم خود بگشا و سؤال کن که بگویم ز خیمه تا سر نعش تو من چگونه رسیدم ز اشک دیده لبم تر شد آن زمان که به خیمه زبان خشک تو را در دهان خویش مکیدم نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه خولی زمانه کشت مرا لحظه ای که داغ تو دیدم هنوز العطشت میزد آتشم که زمیدان صدای یا ابتای تو را دوباره شنیدم سزد به غربت من هر جوان و پیر بگرید که شد بخون جوانم خضاب موی سفیدم کنار کشتۀ تو با خدا معامله کردم نجات خلق جهان را به خونبهایت خریدم بگو به نظم جهان سوز «میثم» این سخن از من که دست از همه شستم رضای دوست خریدم استاد سازگار
حضرت علی اکبر دویده ام زحرم تا که زنده ات نگرم مبند دیده کمی دست و پا بزن پسرم زمصحف تنت این آیه های ریخته را چگونه جمع کنم سوی خیمه ها ببرم به فصل کودکی و در سنین پیری خود دو بار داغ پیمبر نشست بر جگرم میان دشمن از آن گریه می کنم که مگر به کام خشک تو آبی رسد زچشم ترم من آن شکسته درختم که با هزار تبر جدا زشاخه شد افتاد بر زمین ثمرم اگر چه خود زعطش پای تا سرم می سوخت زبان خشک تو زد بیشتر به دل شررم مگر نه آب بُوَد مهر مادرم زهرا روا نبود تو لب تشنه جان دهی ببرم جوان زدل نرود گر چه از نظر برود تو نی برون زدلم می روی نه از نظرم به پیش دیده ی من پاره پاره کردند دلی به رحم نیاید نگفت من پدرم مصیبتی که به من می رسد محبّت اوست هزارها چو تو تقدیم حیّ دادگرم به روز حشر نگرید دو دیده اش «میثم» کسی که گریه کند بر ستاره ی سحرم استاد سازگار
حضرت عباس ای سرا پا حسین یا عباس   در مدح قمر بنی هاشم  ای سرا پا حسین یا عباس  سیر تو تا حسین یا عباس  همه جا با حسین یا عباس  سخنت یا حسین یا عباس  هم تو باب الحوائج همه‌ای  هم چراغ دل دو فاطمه‌ای آفتاب رخ تو ماه علی است  راه تو از نخست راه علی است  به دو بازوی تو نگاه علی است  دست و چشم تو بوسه گاه علی است  برده چشمت دل دو فاطمه را  دیده در گاهواره علقمه را  دست خیل ملک به دامن تو  روح خون خداست در تن تو  زخم تن حلقه‌های جوشن تو  قتلگاه تو طور ایمن تو  برتر از درک و فهم و احساسی  چه بخوانم تو را که عباسی  تو مضامین شعر ناب منی  تو وفا را چو روح در بدنی  تو به هر بزم، ماه انجمنی  تو علی یا حسین یا حسنی  نام باب المراد لایق تو است  هر که هستی حسین عاشق تو است  کعبه آرد سلام بر حرمت  جان عالم نثار هر قدمت  گوهر انبیاست اشک غمت  شهدا زیر سایة علمت  تو که هستی که شخص خیر الناس  گفت جانم فدات یا عباس  آب‌ها تشنه و تو دریایی  خسروان بنده و تو مولایی  تو علمداری و تو سقایی  تو عزیز عزیز زهرایی  روز محشر که روز وانفساست  بر دو دست تو دیدة زهراست  ای ز گهواره بی قرار حسین   دل و جانت در اختیار حسین  حاضری هر کجا کنار حسین  دست و چشم و سرت نثار حسین  حرمت از نخست علقمه بود  اولین زائر تو فاطمه بود  تو علمدار لشکری عباس  شیر و شمشیر حیدری عباس  حمزه ای یا که جعفری عباس  تو فدای برادری عباس  تا کنی جان خود فدای حسین  زاد مادر تو را برای حسین  ای خجل از رخ تو زیبایی  ساقی لاله‌های زهرایی  با لب خشک و چشم دریایی  زهی از این جلال و آقایی  نه عجب با چنان تب و تابت  خاتم الانبیا دهد آبت  نه فقط یاور حسین استی  در حقیقت در حسین استی  ادب و عشق خاک راه تواند  جنّ و انس و ملک سپاه تواند  به سرشک دو دیده‌ات سوگند  به مرام و عقیده‌ات سوگند  در شرار غمت کبابم کن  میثم خویشتن خطابم کن  استاد سازگار
دلدادة ذریة زهراست عباس  جان بر کف میدان عاشوراست عباس  باب الکرم، باب الولا، باب الحوائج  باب الحسین و کعبة دل هاست عباس  زخم تنش آیات ایثار و شهادت  قرآن ز پا تا سر، ز سر تا پاست عباس  عالم به سویش می برد دست توسل  با آن که خود در علقمه تنهاست عباس  بعد از حسین بن علی تا صبح محشر  بر هر شهیدی سید و مولاست عباس  شیر حسین بن علی ، شمشیر حیدر  مرآت یاسین، مظهر طاهاست عباس  فرماندة بی لشکر و سردار بی دست  سقای عطشان بر لب دریاست عباس  یک آسمان غیرت، هزارانش ستاره  نقش زمین در دامن صحراست عباس  در قلزم خون دُرّ نایاب ولایت  در قلب عترت راز ناپیداست عباس  بی دست و دست عالمی بر دامن او  بی آب و بر آل علی سقاست عباس  روزی که هر کس هست حشرش با امامش  گویند ثاراللهیان، ماراست عباس  آن روز تا دست خلایق را بگیرد  دستش به دست حضرت زهراست عباس  در دامن شیر خدا از شیرخواری  بهر شهادت خویش را آراست عباس  می کرد در آغوش مادر بی قراری  آخر امام خویش را می خواست عباس  گفتی قیامت شد، قیامت شد، قیامت  تا کرد قامت بر شهادت راست عباس  تنها نه در دنیا بود باب الحوائج  باب المراد خلق در عقباست عباس  هم پایبند عشق ثارالله امروز  هم دستگیر عالمی فرداست عباس  حتی به روی دشمن خود در نبندد  از بس کرامت دارد و آقاست عباس  نام ابوالقربه از اول داشت با خویش  یعنی همانا مشک را باباست عباس  درعین بی دستی علمدار ولایت  در قحط آب، آب آور و سقاست عباس  ای اهل جنت روضة رضوان شما را  ما را به محشر جنة الاعلاست عباس  دُردانة ام البنین در دست حیدر  ریحانة انسیة الحوراست عباس  از بس که دارد زخم روی زخم بر تن  گویی سراپا لالة حمراست عباس  تا دوست زخم پیکرش را دوست دارد  زخمش چو باغ گل به تن زیباست عباس  "میثم" علی باید بگوید وصف او را  بالاتر از مدح و ثنای ماست عباس استاد سازگار
ای لشکر حق را سر و سردار اباالفضل  وی دست علی در صف پیکار اباالفضل  هم خون حسین بن علی در تن پاکت  هم روح تو در پیکر ایثار اباالفضل  ریحانة دو فاطمه، ماه سه خورشید  آرام دل حیدر کرار اباالفضل  مانند تو در ارتش اسلام که دیده  فرمانده و سقا و علمدار اباالفضل  تو ماه بنی هاشمی و ما شب تاریک  تو لالة عباسی و ما خار اباالفضل  هم کاشف کرب پسر فاطمه  هستی  هم خیل بنی فاطمه را یار اباالفضل  بر حاجت خود کرده صد و سی و سه نوبت  هر خسته دلی نام تو تکرار اباالفضل  در مصر ولایت شده بر یوسف زهرا  تو مشتری و علقمه بازار اباالفضل  عشق و ادب و غیرت و ایثار و شهادت  کردند به آقایی ات اقرار اباالفضل  تو رسته ای از خویش و گرفتار حسینی  خلقند به عشق تو گرفتار اباالفضل  ما بهر تو گریان و زند زخم تو خنده  پیوسته به شمشیر شرربار اباالفضل  برخیز سکینه به حرم منتظر توست  جامش به کف و اشک به رخسار اباالفضل  از سوز عطش آب شده طفل سه ساله  مگذار بگرید به حرم زار اباالفضل  تا آن که ببینند به تن دست نداری  یک لحظه سر از علقمه بردار اباالفضل  مگذار رود زینب کبری به اسیری  ای دست علی ، دست برون آر اباالفضل  تو چشم حسینی که زده تیر به چشمت  ای دور حرم چشم تو بیدار اباالفضل  کی گفته تن پاک تو در علقمه تنهاست  گردیده تو را فاطمه زوار اباالفضل  خون دل ما را که شده اشک عزایت  زهرا و حسین اند خریدار اباالفضل  مگذار شود خشک دمی دیدة "میثم"  چشمی که بگریم به تو بسیار اباالفضل استاد سازگار