🔴 مصائب شام
🔴 ۷۴. مکشفات وجوههن
نقل این مصیبت در حرکت کاروان از کوفه به شام
مقاتل مختلفی از جمله سبط ابن الجوزی این مصیبت را در ضمن نقل حرکت کاروان از کوفه به شام با تعبیر «مکشفات الوجوه و الرئوس» آورده اند:
«در حالی که دست های آنان را با طناب بسته بودند که بین آنان زنان و دختران و کودکان از خانواده رسول خدا بر جهاز شتران، به ریسمان بسته شده، با سر و صورت های گشوده بودند به طوری که مردم چهره آنان را می دیدند.
این در حالی است که به نقل مرآة الجنان: «مردم در هر شهری برای دیدن آنان از خانه ها بیرون می آمدند.»
همچنین ابن حبان از علمای عامه می نویسد: «ثمّ أركب الأسارى من أهل بيت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم من النّساء و الصّبيان أقتابا يابسة مكشّفات الشّعور، و أدخلوا دمشق كذلك.
🔸نقل این مصیبت در ورود به شام
قرب الاسناد نقل می کند: «عن عبد اللّه بن ميمون، عن جعفر بن محمّد، عن أبيه عليهما السّلام قال: لمّا قدم على يزيد بذراري الحسين عليه السّلام ادخل بهنّ نهارا مكشّفات وجوههنّ، فقال أهل الشّام الجفاة: ما رأينا سبيا أحسن من هؤلاء، فمن أنتم؟ فقالت سكينة بنت الحسين: نحن سبايا آل محمّد.»
🔴 ۷۵. جمع شدن مردم برای تماشای اسیران
به خصوص این مصیبت بزرگ در شهر دمشق به اوج خود می رسد، که از شروع روز تا رسیدن به مجلس یزید اهل بیت را در ميان تماشاگران بگردانند تا آنكه آنان را به دروازه دمشق آوردند و در پلههاى در مسجد جامع به پا داشتند. يعنى همانجا كه اسيران را نگه مىداشتند.
🔴 ۷۶. گرداندن اسیران در بازارها
در نقلی که از زیارت ناحیه مقدسه آمده است فرمود: «یطاف بهم فی الاسواق»
همچنین از نقل هایی که درباره حرکت اسیران در دمشق آمده است روشن می شود که حضرات را در شهر گرداندند و حتی در جایی که اسیران را برای تماشا نگاه می داشتند اهل بیت را متوقف کردند.
از کلمات حضرت زینب در محاجه با یزید نیز همین معنا استفاده می شود که آن عزیزان را شهر به شهر و کوچه به کوچه می بردند.
🔴 ۷۷. بستن اسیران با طناب و زنجیر آهن
یکی از مصائب دیگر اهل بیت در سفر از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام بستن بازوی اسیران با طناب و زنجیر است.
با این تفاوت که در برخی نقل ها تعبیر «حبل» یعنی طناب آمده است و در برخی نقل ها تعبیر «حدید» یعنی آهن آمده است. شاید وجه جمع بین این دو گروه از نقل ها این باشد که برخی اسیران با طناب و برخی دیگر را با زنجیر بسته و می بردند. (اللهم العن أول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک)
کانال روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔴 مصائب شام
🔸غل زدن به حضرت در حرکت از کوفه به شام
ابن زیاد در زمان حرکت از کوفه دستور داد زنجیری را به گردن امام سجاد (علیه السلام) زدند.
این احتمال هست که در مدتی که حضرات در زندان کوفه بوده اند غل و زنجیرها باز شده باشد و دوباره برای حرکت به شام زنجیرها را بسته باشند.
🔸نقل لهوف (مقرنون فی الحبال) درباره مجلس یزید
لهوف می نویسد:«بانوان حرم رسالت را در بند ریسمان وارد مجلس یزید کردند.»
در عبارت این نقل واژه «مقرنون فی الحبال» قابل بررسی بیشتر است از آنجا که واژه «تقرین» در قرآن محل اختلاف مفسرین شده است برخی آن را به معنای بستن دستان به گردن دانسته اند و برخی به «بستن دو نفر به یکدیگر» معنا کرده اند.
برخی نیز «مقرنین» را از ماده «قران» به معنای طنابی که با آن دو چیز یا دو نفر را به هم می بندند معنا کرده اند.
به هر حال آنچه می توان برداشت کرد این است که «مقرنون فی الحبال» یعنی اسیران را با طناب به یکدیگر بسته بودند اما اینکه این جمله لزوما به معنای «بستن دستها به گردن» باشد نیاز به تامل بیشتر دارد. اما این نکته نیز قابل توجه است که «تقرین» در اینجا یا به معنای این است که دستها را به گردن بسته بودند یا اگر به معنای بستن اسیران به یکدیگر باشد باز هم طبق مرسوم وقتی می خواهند دو نفر یا چند نفر را با طناب به یکدیگر ببندند مرسوم این است که طناب را یا به گردن یا به بازوی اسیران ببندند.
البته با توجه به روایاتی که درذیل تصریح به بستن طناب به گردن برخی اهل بیت کرده است مطلب روشن تر خواهد شد.
همین معنا در نقل الانوار النعمانیة سید نعمت الله جزائری و منتخب طریحی آمده است که: «طناب را به گردن امام سجاد (علیه السلام) و حضرت أم کلثوم و به بازوی زینب کبری و سکینه خاتون و دیگر دختران بسته بودند و هر گاه از حرکت باز می ایستادند آنان را می زدند ...»
🔸نقل سبط ابن جوزی (موثقین فی الحبال)
در تذکرة الخواص آمده است: امام سجاد در مجلس یزید به وی اعتراض کرد و فرمود : «ای یزید به نظر تو رسول خدا چه حالی دارد و قتی ما را بسته به طناب و بدون پوشش مناسب بر روی جهاز شتران ببیند»
🔸در غل و زنجیر بودن دوازده نفر از کاروان در حضور یزید
از امام باقر نقل شده است که فرمود: «هنگامی که ما به مجلس یزید برده شدیم، ما دوازده نفر غلام [به معنای جوان و نوجوان] بودیم و بزرگترین ما حضرت علی ابن الحسین امام سجاد (علیهما السلام) بود. و دست همه ما با زنجیر به گردن بسته شده بود.»
🔸در نقل دیگر امام سجاد (علیه السلام) به یزید فرمود: «اگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ما را در زنجیر می دید آزادمان می کرد.»
کانال روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰مصائب اسارت آل الله
🔴 مصائب شام
🔴 ۷۸. ضربات کعب نیزه و تازیانه بر پیکر اهل بیت
🔸نقل لهوف از امام سجاد علیه السلام درباره ورود به شام
سيّد ابن طاووس از امام محمد باقر عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود: پدرم امام زين العابدين عليه السّلام مىفرمود: «چون ما را به نزد يزيد مىبردند، مرا بر شتر برهنه سوار كرده بودند، و مخدرات اهل بيت را بر اشترهاى برهنه سوار كرده بودند و در عقب من بودند، و سر بزرگوار پدر عالي مقدارم بر سر نيزه بود و در پيش روى ما مىبردند، و نيزهداران آن كافران بر دور ما احاطه كرده بودند، و هريك از ما را كه مىديدند كه اشک از ديده ما جارى مىشود، نيزه را بر سر ما مىكوبيدند. با اين حال ما را داخل آن شهر شوم كردند. چون داخل آن شهر شديم ملعونى ندا كرد: «اينها اسيران اهل بيت ملعونند.»
🔸گزارش سید نعمة الله جزائری از تازیانه زدن زجر بن قیس در مسیر
حضرت سکینه در مجلس یزید خطاب به وی فرمود: ای یزید من از روزی که پدرم به شهادت رسیده است خواب نرفته ام زیرا نمی توانستم بر پشت مرکب مجروح و لاغر خواب روم و هر وقت از روی این مرکب به زمین می افتادم این زجر بن قیس با خشونت به من تازیانه می زد و کسی نبود که مرا از دست او خلاص سازد. پس یزید و همراهانش زجر را نفرین کردند.»
«فقالت: يا يزيد! ...، إنّي لم أنم منذ قتل أبي الحسين لأنّي لم أتمكّن من الرّكوب على ظهر أدبر أعجف هذا، و كلّما عثر بي يقهرني هذا زجر بن قيس يوشحني بالسّوط، فلم أر من يخلصني منه. فلعنه يزيد و جلساؤه.»
کانال روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
مصائبی که در چند پیام اخیر بیان شد هر کدام به نوعی از حرکت کاروان از کربلا وجود داشته است اما پس از این به مصائبی اشاره می شود که غالبا مخصوص به شام بوده است:
🔴ورود به شام
۷۹. ورود به شام در اول صفر و عید گرفتن بنی امیه در آن روز
شيخ كفعمى و شيخ بهايى و محدث كاشانى گفتهاند: روز اوّل صفر سر حسين عليه السّلام را به دمشق آوردند و آن روز، عيد بنى اميه و روز ماتم است.
سید رضی در شعر معروف خویش گفته است: کانت مآتم بالعراق تعدها أمویة بالشام من أعیادها
روزهاى ماتمى اندر عراق آمد پديد بنى اميه در دمشق آن روزها كردند عید
همچنین بنی امیه عاشورا را نیز روز عید خویش می دانستند و این سنتی برای همه مردم شد که طبق روایت تا زمان امام صادق (علیه السلام) وجود داشته است.
۸۰. معطل کردن سه روزه کاروان پشت دروازه دمشق
۸۱. تزیین شهر
۸۲. حضور 500 هزار نفر در مراسم
۸۳. دف زنی و چنگ نوازی و رقص در مراسم جشن اموی
نفس المهموم از کامل الزیارات نقل می کند اهل بیت را سه روز بر دروازه شام معطل کردند تا شهر را زینت کنند پس شهر را انواع زیور و زینت ها و آینه ها آذین بستند تا به طوری شد که کسی شهری چنین ندیده بود سپس اهل شام با جمعیت 500 هزار نفری از آنان استقبال کردند در حالیکه زن و مرد با دف و طبل و چنگ و بوق ساز می نواختند و هزاران زن و مرد دف می زدند و می رقصیدند و خویش را با لباس های رنگارنگ سرمه و خضاب زینت کرده بودند.
در برخی نقل ها نام دروازه «باب الساعات» خوانده شده است.
۸۴. گرداندن اهل بیت در شهر به مدت نیم روز
بیرون سرزمین شام مانند عرصه محشر شده بود و جمعیت موج می زد طوری که سرهایی که اول روز وارد شهر شده بود در وقت زوال (ظهر) با سختی زیاد از کثرت ازدحام به کاخ یزید رسید.
کانال روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 مصائب اسارت آل الله
🔴 مصائب شام
🔴 ۸۵. درخواست حضرت ام کلثوم از شمر
🔴 ۸۶. وارد کردن کاروان از دروازه پر از تماشاچیان
🔴 ۸۷. قرار دادن سرها در بین محمل ها
🔴 ۸۸. نگه داشتن کاروان در محل برده داران
مثیر الاحزان ابن نما و لهوف می نویسند: كوفيان سر حسين را با زنان و مردان اسير بردند. چون به نزديك دمشق رسيدند، امّ كلثوم به شمر كه جزو آنان بود نزديك شد و او را فرمود: «مرا به تو نيازى است.» گفت: «چيست؟» فرمود: «ما را كه به اين شهر مىبريد، از دروازهاى وارد كنيد كه تماشاگر كمتر باشد و ديگر آنكه به اينان بگو كه اين سرها را از ميان كجاوههاى ما بيرون ببرند و از ما دور كنند كه از بس ما را به اين حال ديدند، خوار شديم.»
شمر در پاسخ خواسته آن بانو از عناد و كفرى كه داشت، دستور داد تا سرها را بر فراز نيزهها بزنند و ميان كجاوهها تقسيم كنند و با اين حال آنان را در ميان تماشاگران بگردانند تا آنكه آنان را به دروازه دمشق آوردند و در پلههاى در مسجد جامع به پا داشتند. يعنى همانجا كه اسيران را نگه مىداشتند.
البته نقل مثیر الاحزان از پاسخ شمر این است که «فأمر بضد ما سألته» و این یعنی شمر دو کار انجام داد: یکی اینکه از در شلوغ وارد شهر شدند دوم اینکه سر ها را کنار محمل بانوان حرم رسالت آورد. البته همین مطلب را بحار صراحتا نقل کرده است که در بالا اشاره شده است.
همچنین منتخب طریحی نقل می کند: اهل بیت را سه ساعت معطل کردند تا یزید اذن ورود به کاروان دهد
موسوعة الامام الحسين(عليهالسلام) ؛ ج6 ؛ ص344. به نقل از مثیر الاحزان.
فلمّا قربوا من دمشق دنت أمّ كلثوم من شمر. و قالت: لي إليك حاجة. قال: ما هي؟قالت: إذا دخلت البلد، فاحملنا في درب قليل النّظّارة، و تقدّم أن يخرجوا هذه الرّؤوس من بين المحامل و ينحّونا عنها، فقد خزينا من كثرة النّظر إلينا و نحن في هذه الحال. فَأَمَرَ فِي جَوَابِ سُؤَالِهَا أَنْ يُجْعَلَ الرُّءُوسُ عَلَى الرِّمَاحِ فِي أَوْسَاطِ الْمَحَامِلِ بَغْياً مِنْهُ وَ كُفْراً وَ سَلَكَ بِهِمْ بَيْنَ النَّظَّارَةِ عَلَى تِلْكَ الصِّفَةِ حَتَّى أَتَى بِهِمْ بَابَ دِمَشْقَ فَوَقَفُوا عَلَى دَرَجِ بَابِ الْمَسْجِدِ الْجَامِعِ حَيْثُ يُقَامُ السَّبْيُ
کانال روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 مصائب اسارت آل الله
🔴 مصائب شام
🔴 ۸۹. احاطه کردن کاروان توسط نیزه داران
سيّد ابن طاووس از امام محمد باقر عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود: پدرم امام زين العابدين عليه السّلام مىفرمود: «چون ما را به نزد يزيد مىبردند، مرا بر شتر برهنه سوار كرده بودند، و مخدرات اهل بيت را بر اشترهاى برهنه سوار كرده بودند و در عقب من بودند، و رأس مقدس حسین علیه السلام بر سر نيزه بود و در پيش روى ما مىبردند، و نيزهداران آن كافران بر دور ما احاطه كرده بودند، و هريك از ما را كه مىديدند كه آب از ديده ما جارى مىشود، نيزه را بر سر ما مىكوبيدند.»
با اين حال ما را داخل آن شهر شوم كردند. چون داخل آن شهر شديم ملعونى ندا كرد: «اينها اسيران اهل بيت ملعونند.»
مجلسى، جلاء العيون،/ 728، همچنین ر،ک: بحار ج45 ص154 إقبال الأعمال.رَأَيْتُ فِي كِتَابِ الْمَصَابِيحِ بِإِسْنَادِهِ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ قَالَ لِي أَبِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍ سَأَلْتُ أَبِي عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ عَنْ حَمْلِ يَزِيدَ لَهُ فَقَالَ حَمَلَنِي عَلَى بَعِيرٍ يَطْلُعُ بِغَيْرِ وِطَاءٍ وَ رَأْسُ الْحُسَيْنِ ع عَلَى عَلَمٍ وَ نِسْوَتُنَا خَلْفِي عَلَى بِغَالٍ فأكف- [وَاكِفَةً] [قال فی البحار : أی بغیر سرج] وَ الْفَارِطَةُ خَلْفَنَا وَ حَوْلَنَا بِالرِّمَاحِ إِنْ دَمَعَتْ مِنْ أَحَدِنَا عَيْنٌ قُرِعَ رَأْسُهُ بِالرُّمْحِ حَتَّى إِذَا دَخَلْنَا دِمَشْقَ صَاحَ صَائِحٌ يَا أَهْلَ الشَّامِ هَؤُلَاءِ سَبَايَا أَهْلِ الْبَيْتِ الْمَلْعُونِ
کانال روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 مصائب اسارت آل الله
🔴 مصائب شام
🔴 نقل سهل بن سعد از رسیدن کاروان به شام
🔴 ۹۰. توصیف راس مقدس : شبیه ترین چهره به رسول خدا
🔴 ۹۱. درخواست سکینه خاتون از سهل
🔸 نقل علامه مجلسی از سهل
از آنجا که خبر سهل بن سعد به چند نقل وارد شده است، نخست قسمتی از روایت علامه مجلسی در جلاء العیون که مطابق با برخی مقاتل دیگر نیز هست را نقل می کنیم:
«در بعضى از كتب معتبره روايت كردهاند كه سهل بن سعد گفت: من در سفرى وارد دمشق شدم. شهرى ديدم در نهايت معمورى با اشجار و انهار بسيار و قصور رفيعه و منازل بىشمار. ديدم كه بازارها را آيين بستهاند و پردهها آويختهاند. مردم زينت بسيار كردهاند و دف و نقاره و انواع سازها مىنوازند. با خود گفتم: «مگر امروز عيد ايشان است؟!» تا آنكه از جمعى پرسيدم: «مگر در شام عيدى هست كه نزد ما معروف نيست؟»گفتند: «اى شيخ! مگر تو در اين شهر غريبى؟»گفتم: «من سهل بن سعدم و به خدمت حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و اله و سلّم رسيدهام.»گفتند: «اى سهل! ما تعجب داريم كه چرا خون از آسمان نمىبارد و چرا زمين سرنگون نمىشود؟» گفتم: «چرا؟»گفتند: «اين فرح و شادى براى آن است كه سر مبارك حسين بن على عليه السّلام را از عراق براى يزيد به هديه آوردهاند.»گفتم: «سبحان اللّه! سر امام حسين را مىآورند و مردم شادى مىكنند؟!»
پرسيدم كه: «از كدام دروازه داخل مىكنند؟»گفتند: «از دروازه ساعات.»
من به سوى آن دروازه شتافتم. چون به نزديك دروازه رسيدم، ديدم كه رايات كفر و ضلالت از پى يكديگر مىآمدند. ناگاه ديدم كه سوارى مىآيد و نيزهاى در دست دارد و سرى را بر آن نيزه نصب كرده است كه شبيهترين مردم است به رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم
🔸در اینجا قسمتی از روایت کامل بهایی را نقل می کنیم که در این قسمت از روایت افزون بر نقل بالا می نویسد:
« اول سر عباس آوردند و در عقب سرها خانواده حسين مىآمدند. سر حسين را ديدم با شكوهى تمام و نورى عظيم از او مىتافت. با محاسنی گرد كه موى سفيد با سياه آميخته بود و به وسمه خضاب كرده، با چشمانی سیاه و ابروهای به هم پیوسته، پیشانی فراخ، كشيده بينى و تبسمكنان به جانب آسمان چشم واكرده به جانب افق و باد محاسن او را به جانب چپ و راست حرکت می داد. گویا که امير المؤمنين على است.
🔸علامه مجلسی در ادامه از قول سهل بن سعد نقل می کند:
«پس ديدم كه زنان و كودكان بسيار بر شتران برهنه سوار كردهاند و مىآوردند. پس من رفتم به نزديك يكى از ايشان و پرسيدم: «تو كيستى؟» گفت: «منم سكينه، دختر امام حسين.» گفتم: «من از صحابه جد شمايم. اگر خدمتى دارى به من بفرما.» سكينه گفت: «بگو به اين بدبختى كه سر پدر بزرگوارم را دارد، از ميان ما بيرون رود. و سر را پيشتر برد كه مردم مشغول شوند به نظاره آن سر منور و ديده از ما بردارند و به حرمت رسول خدا اينقدر بىحرمتى روا ندارند.» سهل گفت: من رفتم به نزد آن ملعون كه سر آن سرور را داشت. گفتم: «آيا ممكن است كه حاجت مرا برآورى و چهارصد دينار طلا از من بگيرى؟» گفت: «حاجت تو چيست؟» گفتم: «حاجت من آن است كه اين سر را از ميان زنان بيرون برى و پيش روى ايشان بروى.» آن زر را از من گرفت و حاجت مرا روا كرد.
🔸به روايت ابن شهر آشوب، چون خواست كه زر را صرف كند، هريك سنگ سياه شده بود و بر يك جانبش نوشته بود: وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ. و بر جانب ديگر: وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ.
🔰 مصائب شام
منابع نقل سهل بن سعد از رسیدن کاروان به شام
موسوعة الامام الحسين(عليهالسلام) ؛ ج6 ؛ ص376 به نقل از مجلسى، جلاء العيون،/ 729 و همچنین: موسوعة الامام الحسين(عليهالسلام) ؛ ج6 ؛ ص364 الخوارزمي، مقتل الحسين، 2/ 60- 61- عنه: المحمودي، العبرات، 2/ 268،
عن أبي خالد، عن زيد، عن أبيه عليه السّلام: أنّ سهل بن سعد قال: خرجت إلى بيت المقدس حتّى توسّطت الشّام، فإذا أنا بمدينة مطّردة الأنهار، كثيرة الأشجار، قد علّقوا السّتور و الحجب و الدّيباج، و هم فرحون مستبشرون، و عندهم نساء يلعبن بالدّفوف و الطّبول؛ فقلت في نفسي: لعلّ لأهل الشّام عيدا لا نعرفه نحن؛ فرأيت قوما يتحدّثون فقلت: يا هؤلاء! ألكم بالشّام عيد لا نعرفه نحن؟ قالوا: يا شيخ! نراك غريبا. فقلت: أنا سهل بن سعد، قد رأيت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و حملت حديثه، فقالوا: يا سهل! ما أعجبك السّماء لا تمطر دما، و الأرض لا تخسف بأهلها. قلت: و لم ذاك؟ فقالوا: هذا رأس الحسين عترة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم، يهدي من أرض العراق إلى الشّام، و سيأتي الآن. قلت: وا عجباه! يهدى رأس الحسين و النّاس يفرحون، فمن أيّ باب يدخل؟ فأشاروا إلى باب يقال له باب السّاعات.
فسرت نحو الباب، فبينما أنا هنالك، إذ جاءت الرّايات يتلو بعضها بعضا، و إذا أنا بفارس بيده رمح منزوع السّنان؛ و عليه رأس من أشبه النّاس وجها برسول اللّه، و همچنین: المجلسي، البحار، 45/ 127 عنه: البحراني، العوالم، 17/ 428؛ القمي، نفس المهموم،/ 430
موسوعة الامام الحسين(عليهالسلام) ؛ ج6 ؛ ص365 عماد الدّين طبرى، كامل بهايى، 2/ 296 همچنین ر،ک: موسوعة الامام الحسين(عليهالسلام) ؛ ج6 ؛ ص381 به نقل از نفس المهموم،/ 431.
قال القمي فی نفس المهموم نقلا عن کامل البهائی: و للرّأس الشّريف مهابة عظيمة، و يشرق منه النّور بلحية مدوّرة، قد خالطها الشّيب و قد خضبت بالوسمة، أدعج العينين، أزج الحاجبين، واضح الجبين، أقنى الأنف، متبسّما إلى السّماء، شاخصا ببصره إلى نحو الأفق و الرّيح تلعب بلحيته يمينا و شمالا كأنّه أمير المؤمنين.]
این توصیف از راس مقدس نزدیک است به توصیفی که از چهره مبارک سول خدا و امام زمان نیز شده است. در توصیف چهره امام زمان آورده اند: «وَاضِحُ الْجَبِينِ أَبْلَجُ الْحَاجِبِ مَسْنُونُ الْخَدَّيْنِ أَقْنَى الْأَنْفِ أَشَمُّ أَرْوَعُ كَأَنَّهُ غُصْنُ بَانٍ وَ كَأَنَّ صَفْحَةَ غُرَّتِهِ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ بِخَدِّهِ الْأَيْمَنِ خَال» ر،ک: كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج2 ؛ ص446 همچنین در توصیف چهره مبارک رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گفته شده است:«مقرون الحاجبين أدعج العينين سبط الأشفار أقنى الأنف واضح الجبين رقيق الأجفان مفلج الثنايا» (العدد القوية لدفع المخاوف اليومية ؛ ؛ ص121) این نقل ها نشانگر این است که چهره امام حسین و امام زمان شبیه چهره رسول خدا (صلوات الله علیهم اجمعین) است.
کانال روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 مصائب اسارت آل الله
🔴 مصائب شام
🔸ادامه نقل سهل
🔸در نقل مدینة المعاجز این قسمت را افزون بر دو نقل دیگر دارد:
« دیدم سواری را که نیزه بلندی در دست دارد و بر آن نیزه سری است شبیه ترین چهره به چهره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که از چهره او نور می درخشد گویا ماه شب چارده است و دیدم زنی از آن میان فریاد بر آورده است وا محمّداه! وا عليّاه! وا حسناه! ای کاش بودید و می دیدید که از دشمنان چه مصائبی بر ما وارد می شود گویا ما از اسیران یهود و نصاری هستیم و او ناله می زد به صدای جانسوز که دله را می آزرد بر طفل شیرخوار و بر پیر سربریده از قفا که حرمت او را شکستند و عریان بدن او را رها کردند و می گفت واحزناه از آنچه بر ما هل بیت وارد می شود پس این مصیبت را به حساب خدا می گذاریم.
سهل گوید ستون محمل را گرفتم و به صدای بلند صدازدم: السّلام عليكم يا آل بيت محمّد و رحمة اللّه و بركاته! و شناختم که آن زن همان ام کلثوم دختر امیر المومنین است و ایشان پاسخ داد: ای مرد تو کیستی که از وقت شهادت برادر و آقایم حسین کسی با ما مانند تو سلام نکرده است. گفتم من از اهالی شهرزور هستم و نام من سهل است و از کسانی هستم که پیامبر را دیده ام.
🔸همچنین در نقل دیگری این چنین آورده اند:
«دیدم دختری را بر شتری لاغر بدون پوشش و زیرا نداز که بر صورت او نقاب از خز است و فریاد می زند وا محمّداه! وا جدّاه! وا عليّاه! وا أبتاه! وا حسناه! وا حسيناه! وا عقيلاه! وا عبّاساه! وای از طول سفر! وای از این روز بد! رو به او رفتم ناگهان فریادی بر من زد که مرا مدهوش ساخت وقتی بهتر شدم نزدیک شدم و گفتم ای بانوی من! چرا بر سر من فریاد کشیدید؟ فرمود: آیا از خدا و رسول حیا نمی کنی که به حرم رسول خدا نگاه می کنی؟ [...] سپس سهل خود را به آن خاتون دو سرا معرفی کرد و می گوید: رو کردم به امام سجاد علیه السلام) و عرض کردم: مولای من! آیا خواسته ای داری؟ فرمود: آیا چیزی از درهم نزد تو هست؟ گفتم آری هزار دینار. فرمود مقداری از آن را بردار و به نیزه دار راس مقدس ابا عبدالله بده و از او بخواه تا سر را از زنان دور کند تا مردم مشغول تماشای سر حسین شوند و از تماشای بانوان باز مانند.
در نقل موسوعة الامام الحسين(عليهالسلام) ؛ ج6 ؛ ص368 به نقل از مدینة المعاجز ص283، این قسمت را اضافه دارد: «إذا بفارس بيده رمح طويل و عليه رأس وجهه أشبه بوجه رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- و هو يتهلهل نورا، كأنّه البدر الطالع، و من ورائه النساء على أقتاب الجمال بلا وطاء و لا غطاء
و قائلة منهنّ تقول: وا محمّداه! وا عليّاه! وا حسناه! لو رأيتم ما حلّ بنا من الأعداء؟ يا رسول اللّه! بناتك أسارى كأنّهنّ بعض أسارى اليهود و النّصارى، و هي تنوح بصوت شجيّ يقرح القلوب على الرّضيع الصّغير و على الشّيخ الكبير المذبوح من القفاء، و مهتوك الخباء، العريان بلا رداء، وا حزناه لما نالنا أهل البيت، فعند اللّه نحتسب مصيبتنا. قال: فتعلّقت بقائمة المحمل، و ناديت بأعلى الصّوت: السّلام عليكم يا آل بيت محمّد و رحمة اللّه و بركاته. و قد عرفت أنّها أمّ كلثوم بنت عليّ عليه السّلام، فقالت: من أنت أيّها الرّجل الّذي لم يسلّم علينا أحد غيرك منذ قتل أخي و سيّدي الحسين عليه السّلام؟ مثل سلامک.فقلت: يا سيّدتي! أنا رجل من شهرزور اسمي سهل رأيت جدّك محمّد المصطفى صلّى اللّه عليه و اله و سلم.»
در نقل دیگری چنین اضافه می کند:
و أقبلت جارية على بعير مهزول بغير غطاء و لا وطاء، على وجهها برقع خزّ أدكن، و هي تنادي: وا محمّداه! وا جدّاه! وا عليّاه! وا أبتاه! وا حسناه! وا حسيناه! وا عقيلاه! وا عبّاساه! وا بعد سفراه! وا سوء صباحاه! فأقبلت إليها، فصاحت بي، فوقعت مغشيّا عليّ، فلمّا أفقت دنوت منها، و قلت لها: سيّدتي! لم تصيحين عليّ؟ فقالت: أما تستحي من اللّه و رسوله أن تنظر إلى حرم رسول اللّه؟ فقلت: و اللّه ما نظرت إليكم بريبة. فقالت: من أنت؟ فقلت: أنا سهل بن سعيد الشّهرزوريّ و أنا من مواليكم و محبّيكم.
ثمّ أقبلت على عليّ بن الحسين عليه السّلام و قلت له: مولاي ! هل لك من حاجة؟ فقال لي: هل عندك من الدّارهم شيء؟ فقلت: ألف دينار، و ألف ورقة. فقال: خذ منها شيئا، و ادفعه إلى حامل الرّأس، و أمره أن يبعده عن النّساء حتّى تشتغل النّاس بالنّظر إليه عن النّساء. ر،ک: موسوعة الامام الحسين(عليهالسلام)
کانال روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
متن روضه اهل بیت (منبع متون کانال روضه های مکتوب)
۱. ✍️متن روضه حضرت رقیه (سلام الله علیها) [بازنشر روضه سال گذشته] ۲. 📢 صوت روضه حضرت رقیه سلام الله
🔴فهرست مصائب اسارت آل الله🔴
5⃣ صفحه پنجم فهرست
🔴مصائب ورود به شام
۷۹. عید گرفتن بنی امیه در اول صفر
۸۰. معطل کردن سه روزه کاروان پشت دروازه دمشق
۸۱. تزیین شهر
۸۲. حضور 500 هزار نفر در مراسم
۸۳. دف زنی و چنگ نوازی و رقص در مراسم جشن اموی
۸۴. گرداندن اهل بیت در شهر به مدت نیم روز
۸۵. درخواست حضرت ام کلثوم از شمر
🔴 ۸۶. وارد کردن کاروان از دروازه پر از تماشاچیان
🔴 ۸۷. قرار دادن سرها در بین محمل ها
🔴 ۸۸. نگه داشتن کاروان در محل برده داران
۸۹. احاطه کردن کاروان توسط نیزه داران
نقل سهل بن سعد از رسیدن کاروان به شام
🔴 ۹۰. توصیف راس مقدس : شبیه ترین چهره به رسول خدا
🔴 ۹۱. درخواست سکینه خاتون از سهل
صفحه قبل (چهارم) را از اینجا ببینید
چند حدیث درباره لحظات آخر عمر امام مجتبی علیه السلام به نقل از دانشنامه امام حسن مجتبی علیه السلام:
لخته های خون و پاره های جگر
🔸روایت اول از عمرو بن اسحاق:
ابنجوزی با سند خود از عمیر بن اسحاق نقل کرده است:
من و شخص دیگری در بیماری حسن علیهالسلام، به عیادتش رفتیم؛ فرمود:فلانی! از من سؤالی کن. گفت:نه، به خدا! تا شفا نیابی، چیزی نخواهم پرسید. آن حضرت فرمود:از من بپرس پیش از آن که دیگر نتوانی؛ چرا که قسمتی از اعضای درونم [قطعه قطعه] بیرون ریخته شد. پس بارها زهر دادند و هیچ کدام همچون این بار، نبوده است.
سپس فردا رفتم و او در حال احتضار و حسین علیهالسلام بر بالینش بود. پرسید:برادرجان! به گمانت چه کسی این کار را کرده است؟ فرمود:چرا، تا او را بکشی؟ حسین علیهالسلام گفت:آری. فرمود:اگر آن کس باشد که من گمان دارم، خدا [خود انتقام میگیرد که] نیرومندتر و سخت کیفرتر است، و اگر او نباشد، دوست ندارم که آدم بیگناهی برای من کشته شود. سپس از دنیا رفت.
🔸روایت دوم از زیاد محاربی:
طبرسی رحمه الله از عبدالله بن ابراهیم، از زیاد محاربی نقل کرده است:
چون احتضار امام حسن علیهالسلام فرارسید، حسین علیهالسلام را خواست و فرمود:برادرجانم! من از شما جدا میشوم و به دیدار پروردگار خود میرسم. به من زهر خوراندهاند و محتوای شکم خود را [بالا آورده،] در طشت افکندم و میشناسم که چه کسی این کار را کرد و از کجا فریب خورد و من شکوهی او را نزد خدای سبحان میبرم.
🔸روایت سوم از جناده:
خزاز قمی با سند خود، از جنادة بن ابیامیة نقل کرده است:
خدمت حسن بن علی علیهالسلام - در آن بیماری که با آن از دنیا رفت - تشرف یافتم. جلو آن حضرت طشتی بود که در آن، خون و پارههای درون شکم - که آسیب دیده از زهر معاویه بود - ریخته بود. عرض کردم:آقاجان! چرا خود را معالجه نمیکنی؟ فرمود:عبدالله! مرگ را با چه معالجه کنم؟ عرض کردم:انا لله و انا الیه راجعون. سپس رو به من کرد و فرمود:سوگند به خدا! رسول خدا صلی الله علیه و اله این عهد را به ما سپرد که:این ولایت خداوندی را دوازده امام [که یازده نفر آنان] از فرزندان علی علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام [است] مالک خواهند شد که هیچ یک، جز زهر نوشیده یا کشته شده نخواهند بود. سپس طشت را برداشتند و امام - که صلوات خدا بر او باد - تکیه کرد.
سپس امام به درخواست جناده چند جمله وی را نصیحت کردند اما پس از این سخنان راوی میگوید:سپس نفس آن حضرت بند آمد و رنگش زرد شد تا جایی که بر او ترسیدم. و حسین علیهالسلام همراه اسود بن ابیالأسود آمد و خود را بر روی آن حضرت انداخت، و سر و پیشانی او را بوسید، و نزد او نشست، و با هم راز گفتند. و أبوالأسود [اسود بن ابیالأسود] گفت:انا لله؛ خبر مرگ حسن علیهالسلام را میدهند!
روایت چهارم تا پیام بعد
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
متن روایت عمرو بن اسحاق:👆👆👆
رُوِیَ عَنْ عُمَرَ بْنِ إِسْحَاقَ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ رَجُلٌ عَلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام نَعُودُهُ فَقَالَ یَا فُلَانُ سَلْنِی قَالَ لَا وَ اللَّهِ- لَا أَسْأَلُکَ حَتَّی یُعَافِیَکَ اللَّهُ ثُمَّ نَسْأَلُکَ قَالَ ثُمَّ دَخَلَ الْخَلَاءَ ثُمَّ خَرَجَ إِلَیْنَا فَقَالَ سَلْنِی قَبْلَ أَنْ لَا تَسْأَلَنِی قَالَ بَلْ یُعَافِیکَ اللَّهُ ثُمَّ لَنَسْأَلُکَ قَالَ أُلْقِیَتْ طَائِفَةٌ مِنْ کَبِدِی وَ إِنِّی قَدْ سُقِیتُ السَّمَّ مِرَاراً فَلَمْ أُسْقَ مِثْلَ هَذِهِ الْمَرَّةِ ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَیْهِ مِنَ الْغَدِ وَ هُوَ یَجُودُ بِنَفْسِهِ وَ الْحُسَیْنُ عِنْدَ رَأْسِهِ فَقَالَ یَا أَخِی مَنْ تَتَّهِمُ قَالَ لِمَ لِتَقْتُلَهُ قَالَ نَعَمْ قَالَ إِنْ یَکُنِ الَّذِی أَظُنُّ فَإِنَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکِیلًا وَ إِلَّا یَکُنْ فَمَا أُحِبُّ أَنْ یُقْتَلَ بِی بَرِی ءٌ ثُمَّ قَضَی علیه السلام.
روایت جناده:
عَنْ جُنَادَةَ بْنِ أَبِی أُمَیَّةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فِی مَرَضِهِ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ طَسْتٌ یُقْذَفُ عَلَیْهِ الدَّمُ وَ یَخْرُجُ کَبِدُهُ قِطْعَةً قِطْعَةً مِنَ السَّمِّ الَّذِی أَسْقَاهُ مُعَاوِیَةُ [۲] فَقُلْتُ یَا مَوْلَایَ
مَا لَکَ لَا تُعَالِجُ نَفْسَکَ فَقَالَ یَا عَبْدَ اللَّهِ بِمَا ذَا أُعَالِجُ الْمَوْتَ قُلْتُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ عَهِدَ إِلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله أَنَّ هَذَا الْأَمْرَ یَمْلِکُهُ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً مِنْ وُلْدِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ مَا مِنَّا إِلَّا مَسْمُومٌ أَوْ مَقْتُولٌ ثُمَّ رُفِعَتِ الطَّسْتُ وَ بَکَی صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ عِظْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ اسْتَعِدَّ لِسَفَرِکَ وَ حَصِّلْ زَادَکَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِکَ ... [الی ان قال الراوی]
قَالَ ثُمَّ انْقَطَعَ نَفَسُهُ وَ اصْفَرَّ لَوْنُهُ حَتَّی خَشِیتُ عَلَیْهِ وَ دَخَلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ الْأَسْوَدُ بْنُ أَبِی الْأَسْوَدِ فَانْکَبَّ عَلَیْهِ حَتَّی قَبَّلَ رَأْسَهُ وَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَعَدَ عِنْدَهُ فَتَسَارَّا جَمِیعاً فَقَالَ أَبُو الْأَسْوَدِ- إِنَّا لِلَّهِ إِنَّ الْحَسَنَ قَدْ نُعِیَتْ إِلَیْهِ نَفْسُهُ
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰روایت چهارم از پاره های جگر امام مجتبی علیه السلام
«تشت از خون درون حضرت پر شد.»
از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
آن طشت را زخون جگر باغ لاله کرد
خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت
دل را تهی زخون دل چند ساله کرد
احتجاج از سالم بن ابی الجعد به نقل از یکی از یاران حضرت نقل می کند:
... در همین زمان که امام با من سخن میگفت، ناگاه خون بالا آورد و طشتی را طلب کرد که وقتی آن را برداشتند از خون درون حضرت پر شده بود.
من گفتم: یا ابن رسول اللّه! این خونها چیست؟ من تو را در حال درد کشیدن میبینم.
فرمود: آری، معاویه ستمکار شخصی را تحریک نموده و مرا مسموم کرده است، همان طور که میبینی جگرم قطعه قطعه خارج میشود. گفتم: پس چرا معالجه نمی کنی؟ فرمود: دو مرتبه مرا مسموم نموده و این مرتبه سوم است که دوایی برایش پیدا نمی کنم.
قَالَ وَ هُوَ یُکَلِّمُنِی إذا [إِذْ] تَنَخَّعَ الدَّمَ فَدَعَا بِطَسْتٍ فَحُمِلَ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ مَلْئَانُ مِمَّا خَرَجَ مِنْ جَوْفِهِ مِنَ الدَّمِ فَقُلْتُ لَهُ مَا هَذَا یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی لَأَرَاکَ وَجِعاً قَالَ أَجَلْ دَسَّ إِلَیَّ هَذَا الطَّاغِیَةُ مَنْ سَقَانِی سَمّاً فَقَدْ وَقَعَ عَلَی کَبِدِی فَهُوَ یَخْرُجُ قِطَعاً کَمَا تَرَی قُلْتُ أَ فَلَا تَتَدَاوَی قَالَ قَدْ سَقَانِی مَرَّتَیْنِ وَ هَذِهِ الثَّالِثَةُ لَا أَجِدُ لَهَا دَوَاءً
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
چند روایت درباره جعده و چگونگی رسیدن سم از طرف معاویه به او و خوراندن آن به امام:👇👇👇
🔰کیفیت رسیدن زهر از پادشاه روم به معاویه و از وی به جعده
در بحار الانوار به نقل از امام مجتبی می آورد:
به من اطلاع داده شد که معاویه برای پادشاه روم نوشته و تقاضا کرده بود: مقداری زهر کشنده که آشامیدنی باشد برای وی بفرستد. پادشاه روم در جوابش نوشت: دین و مذهب ما جایز نمی داند که برای کشتن کسی که سر جنگ با ما ندارد تو را یاری کنیم. معاویه دوباره نوشت: این مرد پسر همان مردی است که در تهامه شورش کرده بود، وی شورش کرده و سلطنت پدرش را درخواست میکند. من قصد دارم که شخصی را تحریک کنم تا این زهر آشامیدنی را به خورد او دهد و بدین وسیله مردم و شهرها را از دست او راحت نمایم.
آنگاه معاویه هدیههایی برای پادشاه روم فرستاد. پادشاه روم یک شربت زهر آشامیدنی را برای معاویه فرستاد که این شربت به من [امام مجتبی] خورانده شد و البته پادشاه برای وی شروطی گذاشته است.
وَ لَقَدْ رُقِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ کَتَبَ إِلَی مَلِکِ الرُّومِ یَسْأَلُهُ أَنْ یُوَجِّهَ إِلَیْهِ مِنَ السَّمِّ الْقَتَّالِ شَرْبَةً فَکَتَبَ إِلَیْهِ مَلِکُ الرُّومِ أَنَّهُ لَا یَصْلُحُ لَنَا فِی دِینِنَا أَنْ نُعِینَ عَلَی قِتَالِ مَنْ لَا یُقَاتِلُنَا فَکَتَبَ إِلَیْهِ أَنَّ هَذَا ابْنُ الرَّجُلِ الَّذِی خَرَجَ بِأَرْضِ تِهَامَةَ قَدْ خَرَجَ یَطْلُبُ مُلْکَ أَبِیهِ وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أَدُسَّ إِلَیْهِ مَنْ یَسْقِیهِ ذَلِکَ فَأُرِیحَ الْعِبَادَ وَ الْبِلَادَ مِنْهُ وَ وَجَّهَ إِلَیْهِ بِهَدَایَا وَ أَلْطَافٍ فَوَجَّهَ إِلَیْهِ مَلِکُ الرُّومِ بِهَذِهِ الشَّرْبَةِ الَّتِی دَسَّ بِهَا فَسُقِیتُهَا وَ اشْتَرَطَ عَلَیْهِ فِی ذَلِکَ شُرُوطاً
بحار الانوار ج۴۴
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
روایت شده: معاویه زهر را برای جعده دختر اشعث که زن امام حسن بود فرستاد و به وی گفت: اگر امام حسن را مسموم کنی من پس از وی تو را به عقد یزید در میآورم. هنگامی که جعده امام حسن را مسموم و شهید کرد، نزد معاویه آمد و گفت: اکنون مرا به عقد یزید در بیاور. معاویه به او گفت: برو؛ زنی که برای امام حسن صلاحیت نداشته باشد، برای یزید هم صلاحیت نخواهد داشت - ۱. احتجاج: ۱۴۹ -.
وَ رُوِیَ أَنَّ مُعَاوِیَةَ دَفَعَ السَّمَّ إِلَی امْرَأَةِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام جَعْدَةَ بِنْتِ الْأَشْعَثِ-
وَ قَالَ لَهَا اسْقِیهِ فَإِذَا مَاتَ هُوَ زَوَّجْتُکِ ابْنِی یَزِیدَ فَلَمَّا سَقَتْهُ السَّمَّ وَ مَاتَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ جَاءَتِ الْمَلْعُونَةُ إِلَی مُعَاوِیَةَ الْمَلْعُونِ فَقَالَتْ زَوِّجْنِی یَزِیدَ فَقَالَ اذْهَبِی فَإِنَّ امْرَأَةً لَا تَصْلُحُ لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام لَا تَصْلُحُ لِابْنِی یَزِیدَ [۱] .
----------
[۱]: ۱. الاحتجاج ص ۱۴۹.
بحار الانوار ج۴۴
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
معاویه مبلغ ده هزار اشرفی برای جعده که زوجه آن حضرت بود فرستاد، آنگاه به جعده وعده داد که اگر امام حسن را شهید کند چندین قطعه از زمینهای مزروعی سورا و سواد کوفه را به وی بدهد. سپس زهری برای جعده فرستاد و جعده آن زهر را در غذای امام حسن ریخت.
أَنَّ مُعَاوِیَةَ بَذَلَ لِجَعْدَةَ بِنْتِ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَشْعَثِ زَوْجَةِ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام عَشَرَةَ آلَافِ دِینَارٍ وَ إِقْطَاعَاتٍ [۱] کَثِیرَةً مِنْ شِعْبِ سُورَا وَ سَوَادِ الْکُوفَةِ وَ حَمَلَ إِلَیْهَا سَمّاً فَجَعَلَتْهُ فِی طَعَامٍ فَلَمَّا وَضَعَتْهُ بَیْنَ یَدَیْهِ قَالَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ...
بحار الانوار ج۴۴
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
وَ قَالَ ابْنُ أَبِی الْحَدِیدِ رَوَی أَبُو الْحَسَنِ الْمَدَائِنِیُّ قَالَ: سُقِیَ الْحَسَنُ علیه السلام السَّمَّ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ فَقَالَ لَقَدْ سُقِیتُهُ مِرَاراً فَمَا شَقَّ عَلَیَّ مِثْلَ مَشَقَّتِهِ هَذِهِ الْمَرَّةَ.
ابن ابی الحدید از مدائنی نقل میکند که گفت: امام حسن چهار مرتبه مسموم شد. در مرتبه آخر فرمود: من چند بار مسموم شده ام، ولی هیچ مرتبه ای به اندازه این بار سختی نکشیدم.
بحار الانوار ج۴۴
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
مسعودی میگوید:نقل شده است:
همسر امام [جعده] دختر اشعث بن قیس کندی به او زهر خورانید و معاویه، پنهانی به جعده پیام داد:اگر حسن علیهالسلام را بکشی، صد هزار درهم برایت میفرستم، و تو را به همسری یزید درمیآورم. و همین تطمیع، او را واداشت تا به امام حسن علیهالسلام زهر دهد. پس چون امام حسن علیهالسلام درگذشت، معاویه آن پول را داد و پیام فرستاد که:ما زندگی یزید را دوست داریم و اگر این نبود، تو را به همسری او درمیآوردیم.
و نقل شده است:امام حسن علیهالسلام هنگام وفات خود، فرمود:شربت زهرآگین معاویه کار خود را کرد، و او به آرزویش رسید. سوگند به خدا! به وعدههای خود به جعده وفا نکند و در آنچه گفته، راستگو نباشد.
به نقل از دانشنامه امام حسن مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
معاویه (پیکی را همراه با زهر) نزد همسر امام علیهالسلام (جعده) فرستاد، و امام علیهالسلام (هنگام افطار روزی که روزه گرفته بود) به او فرمود:آیا آبی نزد خود داری؟ عرض کرد:آری. و آبی آورد که در آن سم معاویه بود، و چون حضرت از آن نوشید آثار زهر را در بدن خود حس کرد و فرمود:ای دشمن خدا! مرا کشتی خدا تو را بکشد. آگاه باش،سوگند به خدا (پس از من) همسری چون من نخواهی یافت. و از این تبهکار ملعون و دشمن خدا (معاویه) هرگز به خیری نمیرسی.
به نقل از دانشنامه امام حسن مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
درباره جعده قاتل امام:
راوندی از امام صادق علیهالسلام، از پدران بزرگوار خود نقل کرده است:
امام حسن علیهالسلام به خاندان خود، فرمود:من - همچون رسول خدا صلی الله علیه و آله - با زهر میمیرم.
گفتند:چه کسی این کار را میکند؟ فرمود:همسرم [جعده] دختر اشعث بن قیس، و معاویه آن [زهر] را پنهانی میفرستد، و از او میخواهد این کار را بکند.
عرض کردند:پس او را از خود، دور و از خانه بیرون کن. فرمود:چگونه بیرون کنم بااین که هنوز کاری نکرده است! و چنانچه بیرونش کنم، باز کسی جز او مرا نخواهد کشت، و بهانه هم نزد مردم دارد.
چند روزی نگذشته بود که معاویه مال فراوانی را برای جعده فرستاد و آرزومندش کرد که صد هزار درهم دیگر نیز به او میدهد و او را به ازدواج یزید درمیآورد، و شربت سمی فرستاد تا به حسن علیهالسلام بنوشاند.
پس امام حسن علیهالسلام - که در روز بسیار گرمی روزه بود - به منزل برگشت، و او شربت شیری را که آغشته به آن زهر بود، برای افطار آن حضرت آورد. و آن حضرت آن را نوشید و فرمود:ای دشمن خدا! مرا کشتی، خدا تو را بکشد. سوگند به خدا! پس از من، به همسری [یزید] نخواهی رسید، و او تو را فریفت، و مسخره کرد، و خدا تو و او را خوار و زبون کند.
پس امام حسن علیهالسلام دو روز زنده بود، سپس از دنیا رفت، و معاویه به جعده بیوفایی کرد، و به پیمان خود عمل نکرد.
به نقل از دانشنامه امام حسن مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰مرثیه امام حسین برای امام مجتبی علیه السلام
امام حسین هنگامی که پیکر امام حسن را در میان لحد نهاد این اشعار را خواند:
🔸نکته: مصراع اول دوجور نقل شده است: تعبیر «تطیب مجالسی» یعنی: مجالس من نیکو باشد و تعبیر «أطیب محاسنی» یعنی: محاسنم را معطر کنم.
در ذیل هر دو نقل در بین کروشه [] آورده شده است:
آیا جا دارد که من روغن به سرم بزنم، یا [محاسنم را عطر بزنم، مجالس من طیب و نیکو باشند؟]
در صورتی که سر و صورت تو روی خاک باشد و تو برهنه باشی؟
یا اینکه از آن چیزهای دنیوی که دوست دارم بهره مند شوم، آگاه باش: هر چه که به تو نزدیک شود محبوب است.
من دائم برای تو گریه میکنم، مادامی که کبوتر بخواند و باد صبا و جنوب بوزد.
و مادامی که چشم من قطرات اشک بریزد و مادامی که چوبی در میان درختان حجاز سبز باشد.
گریه من طولانی و اشک من ریزان است. گرچه تو از من دور شدی ولی مزار تو به من نزدیک است.
تو غریبی هستی که اطراف خانهها او را احاطه نموده اند. بدان هر کسی که زیر خاک باشد غریب است.
بازماندگان بر خلاف متوفی خوشحال نمی شوند. هر جوانمردی از مرگ بهره ای خواهد داشت.
غارت زده آن کسی نیست که اموالش را برده باشند. بلکه غارت زده آن شخصی است که برادرش را به خاک بسپارد.
خویشاوندان تو باید تو را شب در خواب ببینند، کسی که زیر خاک است خویشاوندی ندارد.
وَ قَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام لَمَّا وُضِعَ الْحَسَنُ فِی لَحْدِهِ
أَ أَدْهُنُ رَأْسِی أَمْ أطیب محاسنی [أم تَطِیبُ مَجَالِسِی]***
وَ رَأْسُکَ مَعْفُورٌ وَ أَنْتَ سَلِیبٌ
أَوْ أَسْتَمْتِعُ الدُّنْیَا لِشَیْ ءٍ أُحِبُّهُ*** إِلَی (ألا) کُلِّ مَا أَدْنَا إِلَیْکَ حَبِیبٌ
فَلَا زِلْتُ أَبْکِی مَا تَغَنَّتْ حَمَامَةٌ*** عَلَیْکَ وَ مَا هَبَّتْ صَباً وَ جَنُوبٌ
وَ مَا هَمَلَتْ عَیْنِی مِنَ الدَّمْعِ قَطْرَةً*** وَ مَا اخْضَرَّ فِی دَوْحِ الْحِجَازِ قَضِیبٌ
بُکَائِی طَوِیلٌ وَ الدُّمُوعُ غَزِیرَةٌ*** وَ أَنْتَ بَعِیدٌ وَ الْمَزَارُ قَرِیبٌ
غَرِیبٌ وَ أَطْرَافُ الْبُیُوتِ تَحُوطُهُ*** أَلَا کُلُّ مَنْ تَحْتَ التُّرَابِ غَرِیبٌ
وَ لَا یَفْرَحُ الْبَاقِی خِلَافَ الَّذِی مَضَی*** وَ کُلُّ فَتًی لِلْمَوْتِ فِیهِ نَصِیبٌ
فَلَیْسَ حَرِیبٌ مَنْ أُصِیبَ بِمَالِهِ*** وَ لَکِنَّ مَنْ وَارَی أَخَاهُ حَرِیبٌ
نَسِیبُکَ مَنْ أَمْسَی یُنَاجِیکَ طَیْفُهُ*** وَ لَیْسَ لِمَنْ تَحْتَ التُّرَابِ نَسِیبٌ
تک بیت مرثیه دیگر از امام حسین علیه السلام:
امام حسین فرمود: اگرچه من از غم و اندوه نمردم، ولی به خاطر این مصیبت مشتاق مرگ هستم.
[المناقب] لابن شهرآشوب وَ لَهُ علیه السلام:
إِنْ لَمْ أَمُتْ أَسَفاً عَلَیْکَ فَقَدْ***أَصْبَحْتُ مُشْتَاقاً إِلَی الْمَوْتِ
منابع:
بحار الانوار
مقتل الحسین خوارزمی
مناقب ابن شهر آشوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
دوستان گرامی با توجه به فرصت اندکی که هست در موارد زیادی ترجمه هایی که در اینجا ارائه می شود از ترجمه های موجود احادیث (از جمله ترجمه بحارالانوار موجود در نرم افزار قائمیه) است لذا ممکن است چندان سلیس و رسا نباشد و برای بیان آن در منبر و روضه نیاز به تلاش شما نسبت به روان کردن تعابیر دارد.
گزارش لحظه احتضار امام مجتبی و حضور سیدالشهدا بر بالین برادر
مناقب: هنگامی که امام حسن علیه السّلام به مرگ نزدیک شد، امام حسین به وی فرمود: برادر جان مایلم از حال تو آگاه باشم!
امام حسن فرمود: از جدم پیغمبر خدا شنیدم که میفرمود: تا روح در بدن ما اهل بیت باشد، عقل از ما جدا نخواهد شد.
دست خود را در دست من بگذار، تا موقعی که ملک الموت را دیدم، دست تو را فشار دهم.
هنگامی که امام حسین دست خود را در دست آن حضرت نهاد، بعد از ساعتی دست امام حسین را آهسته فشار داد و امام حسین گوش خود را نزدیک دهان آن حضرت آورد.
امام مجتبی علیه السلام فرمود: فرشته مرگ به من می گوید بشارت بده که خداوند از تو راضی است و جد تو شفاعتگر است.
[المناقب] لابن شهرآشوب: وَ حُکِیَ أَنَّ الْحَسَنَ علیه السلام لَمَّا أَشْرَفَ عَلَی الْمَوْتِ قَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ أُرِیدُ أَنْ أَعْلَمَ حَالَکَ یَا أَخِی فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ سَمِعْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: لَا یُفَارِقُ الْعَقْلُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ مَا دَامَ الرُّوحُ فِینَا فَضَعْ یَدَکَ فِی یَدِیِ حَتَّی إِذَا عَایَنْتُ مَلَکَ الْمَوْتِ أَغْمِزُ یَدَکَ فَوَضَعَ یَدَهُ فِی یَدِهِ فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ سَاعَةٍ غَمَزَ یَدَهُ غَمْزاً خَفِیفاً فَقَرَّبَ الْحُسَیْنُ أُذُنَهُ إِلَی فَمِهِ فَقَالَ قَالَ لِی مَلَکُ الْمَوْتِ أَبْشِرْ فَإِنَّ اللَّهَ عَنْکَ رَاضٍ وَ جَدُّکَ شَافِعٌ
https://eitaa.com/rozehayemaktoub