حضرت رقیه (سلام الله علیها)
دخترم! بر تو مگر غیر از خرابه جا نبود؟
گوشۀ ویرانه جای بلبل زهرا نبود
جان بابا! خوب شد بر ما یتیمان سر زدی
هیچ کس در گوشۀ ویران به یاد ما نبود
دخترم! روزی که من در خیمه بوسیدم تو را
ابر سیلی روی خورشید رخت پیدا نبود
جان بابا! هر کجا نام تو را بردم به لب
پاسخم جز کعب نی، جز سیلی اعدا نبود
دخترم! وقتی که دشمن زد تو را زینب چه گفت؟
عمّه آیا در کنارت بود بابا یا نبود
جان بابا! هم مرا، هم عمّه ام را می زدند
ذرّه ای رحم و مروّت در دل آن ها نبود
دخترم! وقتی عدو می زد تو را بر گو مگو
سیّد سجّاد زین العابدین (ع) آن جا نبود؟
جان بابا! بود امّا دست هایش بسته بود
کس به جز زنجیر خونین یار آن مولا نبود
دخترم! آن شب که تنها اوفتادی از نفس
مادرم زهرا (س) مگر با تو در آن صحرا نبود؟
جان بابا! من دویدم زجر هم می زد مرا
آن ستمگر شرمش از پیغمبر و زهرا (س) نبود
دخترم! من از فراز نی نگاهم بر تو بود
تو چرا چشمت به نوک نیزۀ اعدا نبود؟
جان بابا! ابر سیلی دیده ام را بسته بود
ورنه یک لحظه دل من غافل از بابا نبود
دخترم! ماشورها بر شعر (میثم) داده ایم
ورنه در آوای او فریاد عاشورا نبود
جان بابا! دست آن افتاده را خواهم گرفت
زآن که او جز مادح و مرثیه خوان ما نبود
استاد سازگار
حضرت رقیه (سلام الله علیها)
روح بزرگش دمیده است جان در تن کوچک من
سرگرم گفت وشنود است او با من کوچک من
وقتی که شبهای تارم در انتظار سپیده است
خورشید او می تراود از روزن کوچک من
یک لحظه از من جدا نیست بابای خوبم ببینید
دستان خود حلقه کرده است بر گردن کوچک من
می خواستم از یتیمی ، از غربت خود بنالم
دیدم سر خود نهاده است بر دامن کوچک من
گفتم تن زخمی اش را ، عریانی اش را بپوشم
دیدم بلند است و، کوتاه پیراهن کوچک من
در این خزان محبت دارم دلی داغ پرور
هفتاد و دو لاله رسته از گلشن کوچک من
از کربلا تا مدینه یک دفتر خاطرات است
با رد پایی که مانده است از دشمن کوچک من
دنیا چه بی اعتبار است در پیش چشمی که دیده است
دار الامان جهان را در دامن کوچک من
آنان که بر سینه دارند داغ سفر کرده ای را
شاخه گلی می گذارند بر مدفن کوچک من
استاد محمدعلی مجاهدی
استاد مجاهدی درباره یک شعر خود در مورد حضرت رقیه داستانی رو تعریف کردند که گمان کنم در مورد همین شعر باشه
این خاطره رو به نقل از خبرگزاری تسنیم بخوانید:
من روزی برای حضرت رقیه(س) شعری سروده بودم، اما آن را پاره کردم و دور ریختم. عادت داشتم که بسیار بر مزار مرحوم پدرم (آیتالله مجاهدی) بروم و برایش فاتحه بفرستم، روزی هنگام قرائت سورۀ قدر، از خواندن ادامۀ آن صرفنظر کردم و خطاب به پدرم گفتم من هر وقت از اینجا رد میشوم به شما سر میزنم اما شما دو سه ماه است که سراغ من نیامدید. بازگشتم و شب مثل ماهی در بستر میغلتیدم و خواب به چشمم نیامد. فردا صبح که به اداره رفتم یکی از دوستانم به نام آقای شمس که مداح بود از من گلایه کرد که مگر قرارمان این نبود که هر شعری که سرودی به من بدهی تا بخوانم؟ و من دربارۀ شعر حضرت رقیه(س) به او چیزی نگفته بودم. گفت: دیشب من از مشهد آمدم و خواب عجیبی دیدم و آمدم تا آن را برای شما بگویم. در عالم رؤیا در جای سرسبزی بودم که حضرت سیدالشهدا(ع) در آنجا حضور داشتند و پدرتان در کنار ایشان ایستاده بودند. شما هم کمی دورتر ایستاده بودید و زانوهای من توان این را نداشت که جلوتر بیایم. امام(ع) به پدر شما گفتند من از آقا شمسالدین ناراحتم، چون شعر دختر من را پاره کرده. (استاد مجاهدی را در خانه شمسالدین صدا میزنند) بعد گفتند آن شعری که برای ما «ساخته» شود، شعر خوبی نمیشود. آنگاه در ضریح کوچکی قرار گرفتند و بعد خطاب به شما گفتند که شعر را برای ما بخوان. شما چون شعر را پاره کرده بودید، فکر میکردید آن را ندارید و امام(ع) گفتند شعر همراه شماست. شما شعر را پیدا کردید و آن را قرائت کردید. امام(ع) تمام مدت با صدای بلند گریه میکردند. شعر شما که تمام شد، امام(ع) به زبان فارسی شعری خواندند که من تنها مضمون آن را در خاطر دارم؛ اینکه "تا ما نخواهیم به کسی اجازه نمیدهیم قلم دست بگیرد و برای ما شعر بگوید، همین که شروع به سرودن میکند، یعنی اجازۀ ما را دریافت کرده، و وقتی آن را سروده یعنی حتماً ما آن را پذیرفتهایم. شما به عنایت اهل بیت(ع) ما امیدوار باشید." بعد هم شما به ناگاه به زمین افتادید و نزدیک شما آمدم تا بیدارتان کنم و بعد، خودم از خواب بیدار شدم.
مجاهدی افزود: این خواب را یکی از دوستانی که به صداقت او اعتماد کامل داشتم، دید. دوست من از رابطۀ من با خداوند و اتفاقاتی که افتاده آگاه نبود؛ کافی است انسان ارتباطش را با خدا بهتر کند؛ زیرا خداوند سمیع است و عالم غیب و هر چیزی را میداند، حتی اگر حرفی رد و بدل نشود. خلوت چند دقیقهای با خدا هم، نوعی تمرین است.
کانال روضه های مکتوب
@rozehayemaktoub
حضرت رقیه (سلام الله علیها)
هم بازیانم نیستند امشب کنار بسترم
قاسم، عمو عباس، عبدالله، داداش اکبرم
یادت می آید من چقدر آسوده می خوابیدم آن
شب ها که می خندید در گهواره ی خود اصغرم؟
امشب ولی بدخوابم و هی خواب می بینم چهل
اسب بزرگ سرخ مو رد می شوند از پیکرم
برگونه ام جای چهار انگشت می سوزد عمو
زخم است، تاول تاول است انگشت های لاغرم
بابا! برای من نخر آن گوشوار نقره را
حالا که هی خون می چکد از گوش های خواهرم
بابا لبش را بسته و دیگر نمی بوسد مرا
دیگر نمی گوید به من شیرین زبانم دخترم
من دختر خوبی شدم آرام می خوابم فقط
امشب نمی دانم چرا هی درد می گیرد سرم
خانم صفایی
رواق خاک آلودشبستانی که من دارم
کجا و شأن بی پایان مهمانی که من دارم
ببافم فرش قرمز رنگ با گیسوی خونینم
به کار آید همین موی پریشانی که من دارم
سر و رویت به هم خورده ولی کن باز زیبایی
ندارد هیچ کس مثل پدر جانی که من دارم
اگر چه خاکی است اما شبیه تشت اصلا نیست
بیا بنشین عزیزم روی دامانی که من دارم
الهی بشکند دستی که محکم خیزران کوبید
شده لب پر ، لب قاری قرآنی که من دارم
بنمیدانم که از ضعف است یا که از شکستن هست
دلیل از سر شب دست لرزانی که من دارم
مثل یک کبوترم پر میزنم پر میزنم امشب
گفته بابام که بهت سر میزنم امشب
دیگه از همسفران دل میکنم امشب
چه خوشه پیش بابام جون کندنم امشب
دیگه جون خسته بر لبهام میاد امشب
به دلم برات شده بابام میاد امشب
دختر شاه می شنید حرفهای من امشب
تو بابات قشنگه یا بابای من امشب
مثل بارون بهار اشکهام میاد امشب
به دلم برات شده بابام میاد امشب
دست روی دست نگذارید بابام میاد امشب
لباس نو بیارید بابام میاد امشب
خونه رو جارو کنید بابام میاد امشب
موهامو خوشبو کنید بابام میاد امشب
دل و دیوونه کنید بابام میاد امشب
موهامو شونه کنید بابام میاد امشب ....
🔰 مجالس عزای حسینی مایه برکت و رحمت است، نگذارید وسیله شیوع کرونا شود
🔻 رهبر انقلاب صبح امروز در پیام تلویزیونی درباره وضعیت بیماری کرونا: مجالس عزای حسینی و عاشورا مایهی برکت و رحمت الهی است. مایه توجه برکات الهی به کشور و ملّت است. ما به این مجالس احتیاج داریم، باید باشد این مجالس منتها با کمال دقت و شدّت بایستی مراعات این شیوهنامهها بشود.
واقعاً هم مسئولینی که مجالس را ترتیب میدهند، هم آقایان منبریها و وعّاظ یا مداحانی که مجلس را اداره میکنند، هم آحاد مردمی که در این مجالس شرکت میکنند بایستی ملاحظه کنند، با دقت شیوهنامهها رعایت بشود، فاصلهها رعایت بشود.
نگذارند که این مجالس خدای نکرده وسیلهی شیوع بشود تا مخالفین، دشمنان بتوانند این مجالس را طعن کنند، بگویند مجالس حسینی موجب شیوع شد، این را نباید بگذارید یک چنین اتفاقی بیفتد. رعایت بشود در این مجالس، به دقت بایستی رعایت بشود.
#بسته_خبری
یه گوشه خواب بودم خیلی آروم
ولی پیچید تو گوشم صداشون
نمیبردن اگه گشواره هامو
خودم میبخشیدم به دختراشون
گذشت و گم شدم توی بیابون
آخه از قافله جا مونده بودم
یکی اومد برم گردوند بابا
ولی کاشکی همونجا مونده بودم
بد اخلاقن چقدر مردای شامی
به جای قلب سنگه تو دلاشون
با این دستای سنگینی که دارند
دلم میسوزه واسه بچه هاشون
یه جوری زد چشام تاره هنوزم
یه جوری زد قدم از درد خم موند
جای دستش یکم بهتر شده اما
جای انگشترش رو صورتم موند
تو روی نیزه و من روی ناقه
تو چشمات باز و من دستام بسته
چقدر شکل همیم بابا نگاه کن
منم مثل تو دندونم شکسته
به ماه آسمون میگفت
شمع شبستون منی
یاد عمو بخیر که تو
مثل عمو جون منی
راستی تو از تو آسمون
ببین بابای من کجاست
بهش بگو که دخترت
ساکن تو خرابه هاست
عمه جان این سر منور را
کمکم می کنی که بردارم
شامیان ای حرامیان دیدید
راست کفتم که من پدر دارم
*
ای پدر جان عجب دلی دارم
ای پدر جان عجب سری داری
گیسویم را به پات می ریزم
تا ببینی چه دختری داری
*
آیه های نجیب و کوتاهم
شبی از ناقه ام تنزل کرد
غنچه هایی شبیه آلاله
روی چین های دامنم گل کرد
*
دستی از پشت خیمه ها آمد
لاجرم راه چاره ام گم شد
در هیاهوی غارت خیمه
ناکهان گوشواره ام گم شد
*
هر بلایی که بود یا می شد
به سر زینب تو آوردند
قاری من چرا نمی خوانی؟
چه به روز لب تو آوردند
*
چشم های ستاره بارانم
مثل ابر بهار می بارد
من مهیای رفتنم اما
خو اهرت را خدا نگه دارد
هدایت شده از استاد فیاض بخش
13.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔉 ببینید| ادب حضور در مجالس سیدالشهدا(ع)
🔹رسول اکرم(ص) به جناب اباذر به عنوان اولین وصیت فرمودند: «يا أَبَاذَر، اعبُدِ الله كَأَنَّكَ تَراه» یعنی خدا را آنچنان عبادت کن که داری خدا را میبینی و عبادت میکنی؛ «فَإنْ كُنتَ لَا تَراهُ فَإِنَّه يَراك» که اگر تو او را نمیبینی، او تو را میبیند.
🔹از این بیان پیامبر اکرم(ص) میتوان نتیجه گرفت که نگاه ما نسبت به سیدالشهدا(ع) -که ولایت بر همه عالم دارند- هم باید به همین گونه باشد. ما در همه عمرمان در محضر حضرتش هستیم.
🔹مرحوم علامه طباطبایی(ره) و به پیروی از ایشان آیتالله سعادتپرور(ره) همواره توصیه میکردند که در ایام محرم انسان خود را در حرم حسینی(ع) ببیند؛ یعنی ادب حضور را در امور زندگی خود، در عزاداری خود، در سیاه پوشیدن خود، در رفتن به عزای حسینی(ع) و حتی در نماز خواندن خود طوری رعایت کند که گویی در حرم حسینی(ع) و در محضر سیدالشهدا(ع) است.
📍در ایام محرم همه مجالس و حتی همه عالم در عزای حسینی(ع) است؛ پس همه عالم حرم حسینی(ع) است، لذا باید با چنین توجه لطیفی ادب حضور در محضر سیدالشهدا(ع) را در محرم رعایت نمود.
☑️ کانال جلوهنورعلوی
🆔@jelvehnooralavi
خدا مرگم بده چه لب های پر از خونی
خدا مرگم بده چه موهای پریشونی
.
خدا مرگم بده چه اوضاعی چه مهمونی
نه فرشی و نه چراغونی و نه سر دارم و نه سامونی
.
به ما سر زدی سر زده اومدی
کو بدنت مگه پر زده اومدی
.
بابا نگو که کجا بودی
بابا همه جا با ما بودی
بابا زیر دست و پا بودی
.
بابا بابا بابا
.
خدا صبرت بده شده ناموست آواره
خدا صبرت بده دخترت بین بازاره
.
خدا صبرت بده به غارت رفته گوشواره
نمونده گوشی و گوشواره بگو با عمو شبم تاره
.
سر تو خاکیه خاکیه معجرا
منو زدن مثل تک تک دخترا
.
بابا تو موج بلا بودم
بابا با نامحرما بودم
بابا من انگشت نما بودم
.
به ما سر زدی سر زده اومدی
کو بدنت مگه پر زده اومدی
.
بابا نگو که کجا بودی
بابا همه جا با ما بودی
بابا زیر دست و پا بودی
.
بابا بابا بابا
.
خدا خیرش بده ؛ سر من عمه آزرده
خدا خیرش بده به جای من کتک خورده
.
خدا خیرش بده روزی صد مرتبه مرده
علم به دوش حرم بوده و تو هر کوچه سپرم بوده
.
حالا مراقب زخمای تازمه
بیا که لحظه ی تشییع جنازمه
.
بابا چشمم خوب نمی بینه
بابا سیلی خوردم از کینه
بابا گوشم خیلی سنگینه
.
تار می بینم ، سرم سنگینه
عجب دستی داشت ، خیر نبینه
.
با پای پر ورمم ، دردسر حرمم
عمه میگه خیلی شبیه مادرمم.
حضرت حر (علیه السلام)
منکه گرفتار توأم یا حسین
حرِّ گنهکار توأم یا حسین
آمده ام باز که حُرّم کنی
سنگ شدم گوهر و دُرّم کنی
ای نگهت برده دل از دست من
گوشه ی چشم تو همه هست من
حُرّ اسیر آمده اعجاز کن
گوشه ی چشمی به رویم باز کن
تشنه لبم آب حیاتم بده
سیّدی العفو نجاتم بده
یوسف زهرا! زگنه خسته ام
بر کرم و لطف تو دل بسته ام
تو پسر فاطمه ای یا حسین
فُلک نجات همه ای یا حسین
حال اگر من به تو بد کرده ام
فاطمه را واسطه آورده ام
مرا به صدّیقه ی کبری ببخش
به محسن شهید زهرا ببخش
خواست چو اسب خود آید فرود
شاه به سویش درِ رحمت گشود
کای شده از خود تهی از دوست پُر
مادرت از روز ازل خوانده حُر
حُرِّ ریاحی نسب اهل بیت
گشته پر از تاب و تب اهل بیت
گم شده ی فاطمه پیدا شدی
وصل به ریحانه ی زهرا شدی
ای به بلی گفته بلی مرحبا
حرِّ حسین ابن علی مرحبا
قبله ی عشّاق صلایت زده
فاطمه امروز صدایت زده
شیفته ی پُر زدنت بوده ام
منتظر آمدنت بوده ام
روح شو ای دوست به تن ناز کن
با پسر فاطمه پرواز کن
باغ گل یاس شدی، مرحبا
وصل به عبّاس شدی، مرحبا
در پی دیدار حبیب آمدی
یا که به یاریّ غریب آمدی
از ادب تو، به من و مادرم
بود حسینی شدنت باورم
بودی از آغاز طرفدار من
پیش تر از بودن خود یار من
این که دلت پُر زتجلاّی ماست
عهد الست تو تولاّی ماست
زندگی روح تو در روح ماست
زخم تو زخم تنِ مجروح ماست
گر چه مرا زخم فزون بر تن است
بستن زخم سرِ تو با من است
زخم تو و دست من و دستمال
هر سه برای تو بود سه مدال
تا نشود از تو مدال تو باز
سر نَبُرد از تو کس ای سرفراز
فرق تو را اهل ستم بشکنند
رأس مرا بر سر نی می زنند
چون تن مجروح تو افتد به خاک
در برِ من جان دهی ای جانِ پاک
قتلگهت را شرف علقمه است
زائر تو مادر من فاطمه است
تو نه حسینی که حسینی دگر
فاطمه را نور دو عینی دگر
حرّ، تو دگر کرب و بلایی شدی
کرب و بلایی نه، خدایی شدی
ذات خداوند خریدار توست
«میثم» ما شاعر دربار توست
استاد سازگار