دلدادة ذریة زهراست عباس
جان بر کف میدان عاشوراست عباس
باب الکرم، باب الولا، باب الحوائج
باب الحسین و کعبة دل هاست عباس
زخم تنش آیات ایثار و شهادت
قرآن ز پا تا سر، ز سر تا پاست عباس
عالم به سویش می برد دست توسل
با آن که خود در علقمه تنهاست عباس
بعد از حسین بن علی تا صبح محشر
بر هر شهیدی سید و مولاست عباس
شیر حسین بن علی ، شمشیر حیدر
مرآت یاسین، مظهر طاهاست عباس
فرماندة بی لشکر و سردار بی دست
سقای عطشان بر لب دریاست عباس
یک آسمان غیرت، هزارانش ستاره
نقش زمین در دامن صحراست عباس
در قلزم خون دُرّ نایاب ولایت
در قلب عترت راز ناپیداست عباس
بی دست و دست عالمی بر دامن او
بی آب و بر آل علی سقاست عباس
روزی که هر کس هست حشرش با امامش
گویند ثاراللهیان، ماراست عباس
آن روز تا دست خلایق را بگیرد
دستش به دست حضرت زهراست عباس
در دامن شیر خدا از شیرخواری
بهر شهادت خویش را آراست عباس
می کرد در آغوش مادر بی قراری
آخر امام خویش را می خواست عباس
گفتی قیامت شد، قیامت شد، قیامت
تا کرد قامت بر شهادت راست عباس
تنها نه در دنیا بود باب الحوائج
باب المراد خلق در عقباست عباس
هم پایبند عشق ثارالله امروز
هم دستگیر عالمی فرداست عباس
حتی به روی دشمن خود در نبندد
از بس کرامت دارد و آقاست عباس
نام ابوالقربه از اول داشت با خویش
یعنی همانا مشک را باباست عباس
درعین بی دستی علمدار ولایت
در قحط آب، آب آور و سقاست عباس
ای اهل جنت روضة رضوان شما را
ما را به محشر جنة الاعلاست عباس
دُردانة ام البنین در دست حیدر
ریحانة انسیة الحوراست عباس
از بس که دارد زخم روی زخم بر تن
گویی سراپا لالة حمراست عباس
تا دوست زخم پیکرش را دوست دارد
زخمش چو باغ گل به تن زیباست عباس
"میثم" علی باید بگوید وصف او را
بالاتر از مدح و ثنای ماست عباس
استاد سازگار
ای لشکر حق را سر و سردار اباالفضل
وی دست علی در صف پیکار اباالفضل
هم خون حسین بن علی در تن پاکت
هم روح تو در پیکر ایثار اباالفضل
ریحانة دو فاطمه، ماه سه خورشید
آرام دل حیدر کرار اباالفضل
مانند تو در ارتش اسلام که دیده
فرمانده و سقا و علمدار اباالفضل
تو ماه بنی هاشمی و ما شب تاریک
تو لالة عباسی و ما خار اباالفضل
هم کاشف کرب پسر فاطمه هستی
هم خیل بنی فاطمه را یار اباالفضل
بر حاجت خود کرده صد و سی و سه نوبت
هر خسته دلی نام تو تکرار اباالفضل
در مصر ولایت شده بر یوسف زهرا
تو مشتری و علقمه بازار اباالفضل
عشق و ادب و غیرت و ایثار و شهادت
کردند به آقایی ات اقرار اباالفضل
تو رسته ای از خویش و گرفتار حسینی
خلقند به عشق تو گرفتار اباالفضل
ما بهر تو گریان و زند زخم تو خنده
پیوسته به شمشیر شرربار اباالفضل
برخیز سکینه به حرم منتظر توست
جامش به کف و اشک به رخسار اباالفضل
از سوز عطش آب شده طفل سه ساله
مگذار بگرید به حرم زار اباالفضل
تا آن که ببینند به تن دست نداری
یک لحظه سر از علقمه بردار اباالفضل
مگذار رود زینب کبری به اسیری
ای دست علی ، دست برون آر اباالفضل
تو چشم حسینی که زده تیر به چشمت
ای دور حرم چشم تو بیدار اباالفضل
کی گفته تن پاک تو در علقمه تنهاست
گردیده تو را فاطمه زوار اباالفضل
خون دل ما را که شده اشک عزایت
زهرا و حسین اند خریدار اباالفضل
مگذار شود خشک دمی دیدة "میثم"
چشمی که بگریم به تو بسیار اباالفضل
استاد سازگار
من عبد و برادر حسینم
فرمانده لشکر حسینم
رزمندة سنگر حسینم
لب تشنة ساغر حسینم
در یـاری دوسـت بـود و هستـم
مشک و علم است و چشم و دستم
****
گـه سـاقی و گـاه پاسدارم
گـه میـرم و گـاه عبد یارم
گه بر در دوست خاکسارم
میراث علی است ذوالفقارم
شیر استم و عابـد شبم من
شمشیر حسین و زینبم من
****
دو فـاطمهاند مـادر مـن
دو حجت حق برادر من
دو شیر زنند خواهـر من
دو دست جدا زپیکر من
همراه دو چشم اشکبارم
هر چار شدند وقف یارم
****
مـن قـرص مه دو آفتابم
مــن آینـــة ابـــوترابم
کـرده است حسین، انتخابم
کز خون جبین کند خضابم
با آنکـه فتاده هـر دو دستم
من دست امام خویش هستم
****
لطف و کرم است عادت من
بـیدستی مـن عبـادت مـن
خـون شیفتـة شهـادت مـن
هـر روز بـوَد ولادت مـن
مـا راست حیات جاودانی
سـرچشمة آب زنـدگانی
****
سوگند به کام خشک اصغر
سـوگند بـه خون فرق اکبر
سـوگند بـه عتـرت پیمـبر
سوگند به دست و تیغ حیدر
مشتــاق عمــود آهنینــم
ای خصم بیا، بزن، من اینم
****
ای بحر چه قدر بیحیــایی!
ای آب چقــدر بیوفــایی!
ای موج بس است خودنمایی!
رو از چه به سوی من گشایی؟
مـن آتشی از تب حسینم
من تشنة لب، لب حسینم
****
خـون جگـر و سبوی عباس
سوز عطش و گلـوی عباس
ســوگند بــه آبروی عباس
ای آب میا بـه سوی عباس
بگـذار ز تشنگی بجـوشم
والله قسم تــو را ننـوشم
****
با آنکه چو بحر در خروشم
بــر آب کــی آبرو فروشم
این مشک که هست بار دوشم
با اشک نهـاده سـر به گوشم
گوید که سکینه گشته بیتاب
مگذار بـه خاک ریزد این آب
****
افسوس که خورد تیر بر مشک
یک قطره دگر نمانْد در مشک
فریـاد کشید از جگـر مشک
شرمنده شد از پیامبر مشـک
هر جرعة آن که ریخت بر خاک
میگشت دلم چو موج، صد چاک
****
«میثم» همـه جـا زبان ما باش
فریــادِ بــه دلْنهـان ما باش
از دیــده گهـرفشان ما باش
سـوز دل دوستـان مـا باش
نظمت به جگر شراره ماست
حرف دل پاره پاره مـاست
استاد سازگار
سقّا بـه غیر خون جگر در بصر نـداشت
آبی که چشم خود کند از گریه تر، نداشت
پـوشید چشم از سـر و از دامـن حسین
تا دست داشت در بدنش، دست بر نداشت
دریـا نگـه بـه داغ لب خشـک او نکرد
آب از شــرارة جگــر او خبـر نداشت
تاریخ شاهد است که در عمر خود حسین!
بعد از حسن بـرادر از او خوبتـر نداشت
باران تیـر دشمـن و او پیـش روی دوست
جز چشم ودست وسینه وصورت سپرنداشت
دست امـام بـود و دو دستش ز تـن فتـاد
چشم حسین بود، ولی چشم و سر نداشت
از شیـرخوارگـی دل او را حسیـن بـرد
حتی قرار بـر سرِ دستِ پــدر نـداشت
هجده ستاره داشت سر نیزهها حسین!
مثـل سـر بریـدة او یک قمـر نـداشت
وقتی که عکس تشنه لبان را در آب دید
از بس که سوخت اشک خجالت دگرنداشت
از آه او اگـر دلـش آتـش نمیگــرفت
اینقــدر ســوز سینه «میثم» اثر نداشت
استاد سازگار
من آسمان نور و عبّاس آفتابم
من شهر عاشورایم و عبّاس بابم
من کشتی و عبّاس باشد بادابانم
من جنّت و عبّاس باشد بوستانم
من بیشه ی توحیدم و عبّاس شیرم
من احمد و عبّاس، حیدر در غدیرم
عبّاس من مرد وفا جهاد است
عبّاس من باب الکرم باب المراد است
عبّاس من لب تشنه و دریاست مستش
عبّاس من بی دست و عالم زیر دستش
عبّاس من دریا و عالم تشنه ی او
رود فرات و چاه زمزم تشنه ی او
عبّاس من یک کربلا عشق و ادب بود
بیرون شد از دریای آب و تشنه لب بود
عبّاس من صاحب لوای اهل بیت است
عبّاس من مشکل گشای اهل بیت است
عبّاس من فرمانده ی کلّ قوا بود
تنها سپاه من به دشت نینوا بود
عبّاس من بیدست بود و دستِ من بود
در روز تنهایی تمامِ هست من بود
عبّاس من چون حمزه بر ختم رسل بود
هر زخم تیغش بر بدن یک باغ گُل بود
عبّاس من در یاری من جان فدا کرد
یک لحظه دست و دیده تقدیم خدا کرد
عبّاس من با اشگ چشم و سوز سینه
در موج دریا دیده تصویر سکینه
عبّاس من تنها نه پرچمدار من بود
حتّی پس از جان دادنش هم یار من بود
عبّاس من بر آب ذدریا آبرو داد
از خون پاک خویش دریا را وضو داد
عبّاس من عبّاس من لب تشنه جان داد
لب های خشکش را به پیغمبر نشان داد
عبّاس من آثار سجده بر جبین داشت
ارث عبادت از امیرالمؤمنین داشت
عبّاس من هم یار من، هم یار دین بود
اجر جهاد او عمود آهنین بود
عبّاس من هم باغ من، هم یاس من، بود
عبّاس من عبّاس من عبّاس من بود
چون صحن من صحن و سرایش می درخشید
تا آسمان گلدسته هایش می درخشید
تنها نه این دنیا مرا یار است عبّاس
روز قیامت هم علمدار است عبّاس
فردا قیامت می شود پا بست عبّاس
زهرا شفاعت می کند با دست عبّاس
کی زااده ی امّ البنین فردا گذارد
«میثم» غلام او در آتش پا گذارد
استاد سازگار
سزد ز مهر فلک خوبتر بخوانندش
قمر، نه رشک هزاران قمر بخوانندش
قسم به خون شهیدان حق روا باشد
که سیّد الشّهدای دگر بخوانندش
سزد به زمزم و کوثر همه دهان شویند
سپس به بحر ولایت گهر بخوانندش
اگر چه زادۀ امّ البنین بود عبّاس
روا بود که به زهرا پسر بخوانندش
به یک نگاه توان خلق را کند سلمان
ز راه صدق و ارادت اگر بخوانندش
چنانکه بود علی نفس مصطفی زیباست
که نفس زاده خیر البشر بخوانندش
عمو به اینهمه رأفت بحق عجب نبود
که دختران برادر پدر بخوانندش
ستارگان همه گردند دور آن ماهی
که مهر و ماه سپهر ظفر بخوانندش
به یک نظر دهد از لطف حاجت همه را
اگر تمامی اهل نظر بخوانندش
بوصف منقبت او سروده ام بیتی
سزد که خلق به شام و سحر بخوانندش
سلام خالق منّان سلام خیر النّاس
سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس
استاد سازگار
حضرت عباس (علیه السلام)
چو دید تشنۀ لب های خشک او دریاست
به آب خیره شد و ناله اش ز دل بر خواست
که آب از چه نگردیدی از خجالت آب
تو موج میزنی و تشنه یوسف زهراست
ز یکطرف به حرم بانگ العطش بر پاست
قسم به فاطمه هرگز تو را نمی نوشم
که در تو عکس لب خشک سیّد الشّهداست
ز خون دیدۀ من روی موج خود بنویس
که از تمامی اطفال تشنه تر سقّاست
خدا گواست که با چشم خویشتن دیدم
سکینه را که لبش خشک و دیده اش دریاست
درون بحر همه ماهیان به هم گویند
حسین تشنه و سیراب وحشی صحراست
نوشته اند به لبهای خشک من ز ازل
که تشنه کام گذشتن ز بحر شیوۀ ماست
ز شیر خواره برایت پیام آوردم
پیام داده که ای آب غیرت تو کجاست؟
صدای نعرۀ دریا به گوش جان بشنو
که موج آب هم این طرفه بیت را گویاست
سلام خالق منّان سلام خیر النّاس
سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس
استاد سازگار
متن روضه اهل بیت (منبع متون کانال روضه های مکتوب)
حضرت عباس (علیه السلام) چو دید تشنۀ لب های خشک او دریاست به آب خیره شد و ناله اش ز دل بر خواست که
این شعر در گمان من یکی از بهترین مرثیه های قمر بنی هاشم هست و واقعا حیف که جامعه ما قدر بزرگانی چون استاد سازگار رو نمیدونه
نمیدونم چقدر دقت فرمودید اما بنده که کم و بیش با شعر های استاد سازگار آشنا هستم بسیار شده در محافل مختلف مداحان معروف رو دیدم که هنوز با همین اشعار بعضاً قدیمی استاد سازگار محافل رو اداره می کنند
به عنوان مثال بارها دیدم حاج محمود کریمی در محافل خودش در روضه و سینه زنی شعرهای ایشون رو استفاده کرده
البته طبعا باید انتخاب کرد و بنده اون قدری که به ذهنم رسید خدمتتون اینجا معرفی کردم
مناجات با امام حسین (علیه السلام)
حسن لطفی :
شکر خدا که زندگی ام نذر روضه هاست
شکر خدا که روزی ام از سفره شماست
شکر خدا که پای شما سینه می زنم
شکر خدا که درد مرا نامتان دواست
عمری نفس زدم به هوای نگاهتان
عمری سرم به سایه این بیرق عزاست
قلبم به بزم هر شبتان خو گرفته است
چشمم به خاک خانه تان خوب آشناست
بر روی سنگ قبر من این گونه حک کنید
اینخانه زاد روضه و مجنون کربلاست
روزی اشک چشم مرا مرحمت کنید
روزی دیده ای که نذر کرده شماست
دل را به بال شال عزا بسته ام مگر
یک شب ببینمش که روی گنبد طلاست
شعر گودی قتلگاه
ته گودال فقط پیکر تو مانده و من
همه رفتند فقط مادر تو مانده و من
سر و انگشتر و انگشت به غارت بردند
پاره های بدن بی سر تو مانده و من
بوسه باید به روی گونه نشیند اما
چاره ای نیست، رگ حنجر تو مانده و من
تو و عباس که رفتید… از آن روز به بعد
زخم های بدن دختر تو مانده و من
باورم نیست که تنها به سفر خواهم رفت
همه ی دلخوشی ام! باور تو مانده و من
مجتبی خرسندی :
نام حسین را که نوشتم قلم گریست
اول قلم گریست سپس دفترم گریست
هرچند باعث همه ی گریه ها (غم)است
اما همین که داغ تو را دید غم ، گریست
با ارزش است پیش تو و مادرت حسین
آن چشم ها که از غم تو دم به دم گریست
اشکی نداشت چشم من از کثرت گناه
آن را به حق فاطمه دادم قسم ، گریست
خوشبخت آن که بین حسینیه گریه کرد
خوشبخت تر کسی که میان حرم گریست
گوشه به گوشه کرببلا روضه های توست
اینگونه بود زائر تو هر قدم گریست
یک قطره اش شفاعت یوم الورود ماست
چشمان ما برای تو با این رقم گریست
در روز حشر حسرت بسیار می خورد
هر کس که در مصیبت ارباب کم گریست