eitaa logo
متن روضه اهل بیت (منبع متون کانال روضه های مکتوب)
5.5هزار دنبال‌کننده
31 عکس
28 ویدیو
95 فایل
فهرست های «روضه های مکتوب» به پیام های این کانال ارجاع داده می شود همچنین صوت روضه ها و ... راه ارتباط: @Yazahra1357 روضه های مکتوب: https://eitaa.com/rozehayemaktoub منبر: از شرح بی نهایت https://eitaa.com/azsharhebinahayat تبادل و تبلیغ نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 مصائب اسارت آل الله 🔴 مصائب شام 🔴 ۸۵. درخواست حضرت ام کلثوم از شمر 🔴 ۸۶. وارد کردن کاروان از دروازه پر از تماشاچیان 🔴 ۸۷. قرار دادن سرها در بین محمل ها 🔴 ۸۸. نگه داشتن کاروان در محل برده داران مثیر الاحزان ابن نما و لهوف می نویسند: كوفيان سر حسين را با زنان و مردان اسير بردند. چون به نزديك دمشق رسيدند، امّ كلثوم به شمر كه جزو آنان بود نزديك شد و او را فرمود: «مرا به تو نيازى است.» گفت: «چيست؟» فرمود: «ما را كه به اين شهر مى‏بريد، از دروازه‏اى وارد كنيد كه تماشاگر كمتر باشد و ديگر آن‏كه به اينان بگو كه اين سرها را از ميان كجاوه‏هاى ما بيرون ببرند و از ما دور كنند كه از بس ما را به اين حال ديدند، خوار شديم.» شمر در پاسخ خواسته آن بانو از عناد و كفرى كه داشت، دستور داد تا سرها را بر فراز نيزه‏ها بزنند و ميان كجاوه‏ها تقسيم كنند و با اين حال آنان را در ميان تماشاگران بگردانند تا آن‏كه آنان را به دروازه دمشق آوردند و در پله‏هاى در مسجد جامع به پا داشتند. يعنى همان‏جا كه اسيران را نگه مى‏داشتند. البته نقل مثیر الاحزان از پاسخ شمر این است که «فأمر بضد ما سألته» و این یعنی شمر دو کار انجام داد: یکی اینکه از در شلوغ وارد شهر شدند دوم اینکه سر ها را کنار محمل بانوان حرم رسالت آورد. البته همین مطلب را بحار صراحتا نقل کرده است که در بالا اشاره شده است. همچنین منتخب طریحی نقل می کند: اهل بیت را سه ساعت معطل کردند تا یزید اذن ورود به کاروان دهد موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏6 ؛ ص344. به نقل از مثیر الاحزان. فلمّا قربوا من دمشق دنت أمّ كلثوم من شمر. و قالت: لي إليك حاجة. قال: ما هي؟قالت: إذا دخلت البلد، فاحملنا في درب قليل النّظّارة، و تقدّم أن يخرجوا هذه الرّؤوس من بين المحامل و ينحّونا عنها، فقد خزينا من كثرة النّظر إلينا و نحن في هذه الحال. فَأَمَرَ فِي جَوَابِ سُؤَالِهَا أَنْ يُجْعَلَ الرُّءُوسُ عَلَى الرِّمَاحِ‏ فِي أَوْسَاطِ الْمَحَامِلِ بَغْياً مِنْهُ وَ كُفْراً وَ سَلَكَ بِهِمْ بَيْنَ النَّظَّارَةِ عَلَى تِلْكَ الصِّفَةِ حَتَّى أَتَى بِهِمْ بَابَ دِمَشْقَ فَوَقَفُوا عَلَى دَرَجِ بَابِ الْمَسْجِدِ الْجَامِعِ حَيْثُ يُقَامُ السَّبْيُ‏ کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 مصائب اسارت آل الله 🔴 مصائب شام 🔴 ۸۹. احاطه کردن کاروان توسط نیزه داران سيّد ابن طاووس از امام محمد باقر عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود: پدرم امام زين العابدين عليه السّلام مى‏فرمود: «چون ما را به نزد يزيد مى‏بردند، مرا بر شتر برهنه سوار كرده بودند، و مخدرات اهل بيت را بر اشترهاى برهنه سوار كرده بودند و در عقب من بودند، و رأس مقدس حسین علیه السلام بر سر نيزه بود و در پيش روى ما مى‏بردند، و نيزه‏داران آن كافران بر دور ما احاطه كرده بودند، و هريك از ما را كه مى‏ديدند كه آب از ديده ما جارى مى‏شود، نيزه را بر سر ما مى‏كوبيدند.» با اين حال ما را داخل آن شهر شوم كردند. چون داخل آن شهر شديم ملعونى ندا كرد: «اينها اسيران اهل بيت ملعونند.» مجلسى، جلاء العيون،/ 728، همچنین ر،ک: بحار ج45 ص154 إقبال الأعمال.رَأَيْتُ فِي كِتَابِ الْمَصَابِيحِ بِإِسْنَادِهِ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ قَالَ لِي أَبِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍ‏ سَأَلْتُ أَبِي عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ عَنْ حَمْلِ يَزِيدَ لَهُ فَقَالَ حَمَلَنِي عَلَى بَعِيرٍ يَطْلُعُ بِغَيْرِ وِطَاءٍ وَ رَأْسُ الْحُسَيْنِ ع عَلَى عَلَمٍ وَ نِسْوَتُنَا خَلْفِي عَلَى بِغَالٍ فأكف- [وَاكِفَةً] [قال فی البحار : أی بغیر سرج] وَ الْفَارِطَةُ خَلْفَنَا وَ حَوْلَنَا بِالرِّمَاحِ‏ إِنْ دَمَعَتْ مِنْ أَحَدِنَا عَيْنٌ قُرِعَ رَأْسُهُ بِالرُّمْحِ حَتَّى إِذَا دَخَلْنَا دِمَشْقَ صَاحَ صَائِحٌ يَا أَهْلَ الشَّامِ هَؤُلَاءِ سَبَايَا أَهْلِ الْبَيْتِ الْمَلْعُونِ کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 مصائب اسارت آل الله 🔴 مصائب شام 🔴 نقل سهل بن سعد از رسیدن کاروان به شام 🔴 ۹۰. توصیف راس مقدس : شبیه ترین چهره به رسول خدا 🔴 ۹۱. درخواست سکینه خاتون از سهل 🔸 نقل علامه مجلسی از سهل از آنجا که خبر سهل بن سعد به چند نقل وارد شده است، نخست قسمتی از روایت علامه مجلسی در جلاء العیون که مطابق با برخی مقاتل دیگر نیز هست را نقل می کنیم: «در بعضى از كتب معتبره روايت كرده‏اند كه سهل‏ بن‏ سعد گفت: من در سفرى وارد دمشق شدم. شهرى ديدم در نهايت معمورى با اشجار و انهار بسيار و قصور رفيعه و منازل بى‏شمار. ديدم كه بازارها را آيين بسته‏اند و پرده‏ها آويخته‏اند. مردم زينت بسيار كرده‏اند و دف و نقاره و انواع سازها مى‏نوازند. با خود گفتم: «مگر امروز عيد ايشان است؟!» تا آن‏كه از جمعى پرسيدم: «مگر در شام عيدى هست كه نزد ما معروف نيست؟»گفتند: «اى شيخ! مگر تو در اين شهر غريبى؟»گفتم: «من سهل بن سعدم و به خدمت حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و اله و سلّم رسيده‏ام.»گفتند: «اى سهل! ما تعجب داريم كه چرا خون از آسمان نمى‏بارد و چرا زمين سرنگون نمى‏شود؟» گفتم: «چرا؟»گفتند: «اين فرح و شادى براى آن است كه سر مبارك حسين بن على عليه السّلام را از عراق براى يزيد به هديه آورده‏اند.»گفتم: «سبحان اللّه! سر امام حسين را مى‏آورند و مردم شادى مى‏كنند؟!» پرسيدم كه: «از كدام دروازه داخل مى‏كنند؟»گفتند: «از دروازه ساعات.» من به سوى آن دروازه شتافتم. چون به نزديك دروازه رسيدم، ديدم كه رايات كفر و ضلالت از پى يكديگر مى‏آمدند. ناگاه ديدم كه سوارى مى‏آيد و نيزه‏اى در دست دارد و سرى را بر آن نيزه نصب كرده است كه شبيه‏ترين مردم است به رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم‏ 🔸در اینجا قسمتی از روایت کامل بهایی را نقل می کنیم که در این قسمت از روایت افزون بر نقل بالا می نویسد: « اول سر عباس آوردند و در عقب سرها خانواده حسين مى‏آمدند. سر حسين را ديدم با شكوهى تمام و نورى عظيم از او مى‏تافت. با محاسنی گرد كه موى سفيد با سياه آميخته بود و به وسمه خضاب كرده، با چشمانی سیاه و ابروهای به هم پیوسته، پیشانی فراخ، كشيده بينى و تبسم‏كنان به جانب آسمان چشم واكرده به جانب افق و باد محاسن او را به جانب چپ و راست حرکت می داد. گویا که امير المؤمنين على است. 🔸علامه مجلسی در ادامه از قول سهل بن سعد نقل می کند: «پس ديدم كه زنان و كودكان بسيار بر شتران برهنه سوار كرده‏اند و مى‏آوردند. پس من رفتم به نزديك يكى از ايشان و پرسيدم: «تو كيستى؟» گفت: «منم سكينه، دختر امام حسين.» گفتم: «من از صحابه جد شمايم. اگر خدمتى دارى به من بفرما.» سكينه گفت: «بگو به اين بدبختى كه سر پدر بزرگوارم را دارد، از ميان ما بيرون رود. و سر را پيش‏تر برد كه مردم مشغول شوند به نظاره آن سر منور و ديده از ما بردارند و به حرمت رسول خدا اين‏قدر بى‏حرمتى روا ندارند.» سهل گفت: من رفتم به نزد آن ملعون كه سر آن سرور را داشت. گفتم: «آيا ممكن است كه حاجت مرا برآورى و چهارصد دينار طلا از من بگيرى؟» گفت: «حاجت تو چيست؟» گفتم: «حاجت من آن است كه اين سر را از ميان زنان بيرون برى و پيش روى ايشان بروى.» آن زر را از من گرفت و حاجت مرا روا كرد. 🔸به روايت ابن شهر آشوب، چون خواست كه زر را صرف كند، هريك سنگ سياه شده بود و بر يك جانبش نوشته بود: وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ. و بر جانب ديگر: وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ.
🔰 مصائب شام منابع نقل سهل بن سعد از رسیدن کاروان به شام موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏6 ؛ ص376 به نقل از مجلسى، جلاء العيون،/ 729 و همچنین: موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏6 ؛ ص364 الخوارزمي، مقتل الحسين، 2/ 60- 61- عنه: المحمودي، العبرات، 2/ 268، عن أبي خالد، عن زيد، عن أبيه عليه السّلام: أنّ سهل بن سعد قال: خرجت إلى بيت المقدس حتّى توسّطت الشّام، فإذا أنا بمدينة مطّردة الأنهار، كثيرة الأشجار، قد علّقوا السّتور و الحجب و الدّيباج، و هم فرحون مستبشرون، و عندهم نساء يلعبن بالدّفوف و الطّبول؛ فقلت في نفسي: لعلّ لأهل الشّام عيدا لا نعرفه نحن؛ فرأيت قوما يتحدّثون فقلت: يا هؤلاء! ألكم بالشّام عيد لا نعرفه نحن؟ قالوا: يا شيخ! نراك غريبا. فقلت: أنا سهل بن سعد، قد رأيت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و حملت حديثه، فقالوا: يا سهل! ما أعجبك السّماء لا تمطر دما، و الأرض لا تخسف بأهلها. قلت: و لم ذاك؟ فقالوا: هذا رأس الحسين عترة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم، يهدي من أرض العراق إلى الشّام، و سيأتي الآن. قلت: وا عجباه! يهدى رأس الحسين و النّاس يفرحون، فمن أيّ باب يدخل؟ فأشاروا إلى باب يقال له باب السّاعات. فسرت نحو الباب، فبينما أنا هنالك، إذ جاءت الرّايات يتلو بعضها بعضا، و إذا أنا بفارس بيده رمح منزوع السّنان؛ و عليه رأس من أشبه النّاس وجها برسول اللّه، و همچنین: المجلسي، البحار، 45/ 127 عنه: البحراني، العوالم، 17/ 428؛ القمي، نفس المهموم،/ 430 موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏6 ؛ ص365 عماد الدّين طبرى، كامل بهايى، 2/ 296 همچنین ر،ک: موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏6 ؛ ص381 به نقل از نفس المهموم،/ 431. قال القمي فی نفس المهموم نقلا عن کامل البهائی: و للرّأس الشّريف مهابة عظيمة، و يشرق منه النّور بلحية مدوّرة، قد خالطها الشّيب و قد خضبت بالوسمة، أدعج العينين، أزج الحاجبين، واضح الجبين، أقنى الأنف، متبسّما إلى السّماء، شاخصا ببصره إلى نحو الأفق و الرّيح‏ تلعب بلحيته‏ يمينا و شمالا كأنّه أمير المؤمنين.] این توصیف از راس مقدس نزدیک است به توصیفی که از چهره مبارک سول خدا و امام زمان نیز شده است. در توصیف چهره امام زمان آورده اند: «وَاضِحُ‏ الْجَبِينِ‏ أَبْلَجُ الْحَاجِبِ مَسْنُونُ الْخَدَّيْنِ أَقْنَى الْأَنْفِ أَشَمُّ أَرْوَعُ كَأَنَّهُ غُصْنُ بَانٍ وَ كَأَنَّ صَفْحَةَ غُرَّتِهِ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ بِخَدِّهِ الْأَيْمَنِ خَال‏» ر،ک: كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج‏2 ؛ ص446 همچنین در توصیف چهره مبارک رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گفته شده است:«مقرون الحاجبين أدعج العينين سبط الأشفار أقنى الأنف واضح‏ الجبين‏ رقيق الأجفان مفلج الثنايا» (العدد القوية لدفع المخاوف اليومية ؛ ؛ ص121) این نقل ها نشانگر این است که چهره امام حسین و امام زمان شبیه چهره رسول خدا (صلوات الله علیهم اجمعین) است. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰 مصائب اسارت آل الله 🔴 مصائب شام 🔸ادامه نقل سهل 🔸در نقل مدینة المعاجز این قسمت را افزون بر دو نقل دیگر دارد: « دیدم سواری را که نیزه بلندی در دست دارد و بر آن نیزه سری است شبیه ترین چهره به چهره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که از چهره او نور می درخشد گویا ماه شب چارده است و دیدم زنی از آن میان فریاد بر آورده است وا محمّداه! وا عليّاه! وا حسناه‏! ای کاش بودید و می دیدید که از دشمنان چه مصائبی بر ما وارد می شود گویا ما از اسیران یهود و نصاری هستیم و او ناله می زد به صدای جانسوز که دله را می آزرد بر طفل شیرخوار و بر پیر سربریده از قفا که حرمت او را شکستند و عریان بدن او را رها کردند و می گفت واحزناه از آنچه بر ما هل بیت وارد می شود پس این مصیبت را به حساب خدا می گذاریم. سهل گوید ستون محمل را گرفتم و به صدای بلند صدازدم: السّلام عليكم يا آل بيت محمّد و رحمة اللّه و بركاته! و شناختم که آن زن همان ام کلثوم دختر امیر المومنین است و ایشان پاسخ داد: ای مرد تو کیستی که از وقت شهادت برادر و آقایم حسین کسی با ما مانند تو سلام نکرده است. گفتم من از اهالی شهرزور هستم و نام من سهل است و از کسانی هستم که پیامبر را دیده ام. 🔸همچنین در نقل دیگری این چنین آورده اند: «دیدم دختری را بر شتری لاغر بدون پوشش و زیرا نداز که بر صورت او نقاب از خز است و فریاد می زند وا محمّداه! وا جدّاه! وا عليّاه! وا أبتاه‏! وا حسناه! وا حسيناه! وا عقيلاه! وا عبّاساه! وای از طول سفر! وای از این روز بد! رو به او رفتم ناگهان فریادی بر من زد که مرا مدهوش ساخت وقتی بهتر شدم نزدیک شدم و گفتم ای بانوی من! چرا بر سر من فریاد کشیدید؟ فرمود: آیا از خدا و رسول حیا نمی کنی که به حرم رسول خدا نگاه می کنی؟ [...] سپس سهل خود را به آن خاتون دو سرا معرفی کرد و می گوید: رو کردم به امام سجاد علیه السلام) و عرض کردم: مولای من! آیا خواسته ای داری؟ فرمود: آیا چیزی از درهم نزد تو هست؟ گفتم آری هزار دینار. فرمود مقداری از آن را بردار و به نیزه دار راس مقدس ابا عبدالله بده و از او بخواه تا سر را از زنان دور کند تا مردم مشغول تماشای سر حسین شوند و از تماشای بانوان باز مانند. در نقل موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏6 ؛ ص368 به نقل از مدینة المعاجز ص283، این قسمت را اضافه دارد: «إذا بفارس بيده رمح طويل و عليه رأس وجهه أشبه بوجه رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- و هو يتهلهل نورا، كأنّه البدر الطالع، و من ورائه النساء على أقتاب الجمال بلا وطاء و لا غطاء و قائلة منهنّ تقول: وا محمّداه! وا عليّاه! وا حسناه‏! لو رأيتم ما حلّ بنا من الأعداء؟ يا رسول اللّه! بناتك أسارى كأنّهنّ بعض أسارى‏ اليهود و النّصارى، و هي تنوح بصوت شجيّ يقرح القلوب‏ على الرّضيع الصّغير و على الشّيخ الكبير المذبوح‏ من القفاء، و مهتوك الخباء، العريان بلا رداء، وا حزناه‏ لما نالنا أهل البيت، فعند اللّه‏ نحتسب مصيبتنا. قال: فتعلّقت بقائمة المحمل، و ناديت بأعلى الصّوت: السّلام عليكم يا آل بيت محمّد و رحمة اللّه و بركاته. و قد عرفت أنّها أمّ كلثوم بنت عليّ عليه السّلام، فقالت: من أنت أيّها الرّجل الّذي لم يسلّم علينا أحد غيرك‏ منذ قتل أخي و سيّدي الحسين عليه السّلام؟ مثل سلامک.فقلت‏: يا سيّدتي! أنا رجل من شهرزور اسمي سهل رأيت جدّك محمّد المصطفى صلّى اللّه عليه و اله و سلم‏.» در نقل دیگری چنین اضافه می کند: و أقبلت جارية على بعير مهزول بغير غطاء و لا وطاء، على وجهها برقع خزّ أدكن، و هي تنادي: وا محمّداه! وا جدّاه! وا عليّاه! وا أبتاه‏! وا حسناه! وا حسيناه! وا عقيلاه! وا عبّاساه! وا بعد سفراه! وا سوء صباحاه! فأقبلت إليها، فصاحت بي‏، فوقعت مغشيّا عليّ‏، فلمّا أفقت دنوت‏ منها، و قلت لها: سيّدتي! لم تصيحين عليّ؟ فقالت: أما تستحي من اللّه و رسوله أن تنظر إلى حرم رسول اللّه؟ فقلت: و اللّه ما نظرت إليكم بريبة. فقالت: من أنت؟ فقلت: أنا سهل بن‏ سعيد الشّهرزوريّ‏ و أنا من مواليكم و محبّيكم. ثمّ أقبلت على عليّ بن الحسين عليه السّلام و قلت له: مولاي‏ ! هل لك من حاجة؟ فقال لي: هل عندك‏ من الدّارهم شي‏ء؟ فقلت: ألف دينار، و ألف ورقة. فقال: خذ منها شيئا، و ادفعه إلى حامل الرّأس، و أمره أن يبعده عن النّساء حتّى تشتغل‏ النّاس بالنّظر إليه عن النّساء. ر،ک: موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
متن روضه اهل بیت (منبع متون کانال روضه های مکتوب)
۱. ✍️متن روضه حضرت رقیه (سلام الله علیها) [بازنشر روضه سال گذشته] ۲. 📢 صوت روضه حضرت رقیه سلام الله
چند حدیث درباره لحظات آخر عمر امام مجتبی علیه السلام به نقل از دانشنامه امام حسن مجتبی علیه السلام:
لخته های خون و پاره های جگر 🔸روایت اول از عمرو بن اسحاق: ابن‌جوزی با سند خود از عمیر بن اسحاق نقل کرده است: من و شخص دیگری در بیماری حسن علیه‌السلام، به عیادتش رفتیم؛ فرمود:فلانی! از من سؤالی کن. گفت:نه، به خدا! تا شفا نیابی، چیزی نخواهم پرسید. آن حضرت فرمود:از من بپرس پیش از آن که دیگر نتوانی؛ چرا که قسمتی از اعضای درونم [قطعه قطعه] بیرون ریخته شد. پس بارها زهر دادند و هیچ کدام همچون این بار، نبوده است. سپس فردا رفتم و او در حال احتضار و حسین علیه‌السلام بر بالینش بود. پرسید:برادرجان! به گمانت چه کسی این کار را کرده است؟ فرمود:چرا، تا او را بکشی؟ حسین علیه‌السلام گفت:آری. فرمود:اگر آن کس باشد که من گمان دارم، خدا [خود انتقام می‌گیرد که] نیرومندتر و سخت کیفرتر است، و اگر او نباشد، دوست ندارم که آدم بی‌گناهی برای من کشته شود. سپس از دنیا رفت. 🔸روایت دوم از زیاد محاربی: طبرسی رحمه الله از عبدالله بن ابراهیم، از زیاد محاربی نقل کرده است: چون احتضار امام حسن علیه‌السلام فرارسید، حسین علیه‌السلام را خواست و فرمود:برادرجانم! من از شما جدا می‌شوم و به دیدار پروردگار خود می‌رسم. به من زهر خورانده‌اند و محتوای شکم خود را [بالا آورده،] در طشت افکندم و می‌شناسم که چه کسی این کار را کرد و از کجا فریب خورد و من شکوه‌ی او را نزد خدای سبحان می‌برم. 🔸روایت سوم از جناده: خزاز قمی با سند خود، از جنادة بن ابی‌امیة نقل کرده است: خدمت حسن بن علی علیه‌السلام - در آن بیماری که با آن از دنیا رفت - تشرف یافتم. جلو آن حضرت طشتی بود که در آن، خون و پاره‌های درون شکم - که آسیب دیده از زهر معاویه بود - ریخته بود. عرض کردم:آقاجان! چرا خود را معالجه نمی‌کنی؟ فرمود:عبدالله! مرگ را با چه معالجه کنم؟ عرض کردم:انا لله و انا الیه راجعون. سپس رو به من کرد و فرمود:سوگند به خدا! رسول خدا صلی الله علیه و اله این عهد را به ما سپرد که:این ولایت خداوندی را دوازده امام [که یازده نفر آنان] از فرزندان علی علیه‌السلام و فاطمه علیهاالسلام [است] مالک خواهند شد که هیچ یک، جز زهر نوشیده یا کشته شده نخواهند بود. سپس طشت را برداشتند و امام - که صلوات خدا بر او باد - تکیه کرد. سپس امام به درخواست جناده چند جمله وی را نصیحت کردند اما پس از این سخنان راوی می‌گوید:سپس نفس آن حضرت بند آمد و رنگش زرد شد تا جایی که بر او ترسیدم. و حسین علیه‌السلام همراه اسود بن ابی‌الأسود آمد و خود را بر روی آن حضرت انداخت، و سر و پیشانی او را بوسید، و نزد او نشست، و با هم راز گفتند. و أبوالأسود [اسود بن ابی‌الأسود] گفت:انا لله؛ خبر مرگ حسن علیه‌السلام را می‌دهند! روایت چهارم تا پیام بعد https://eitaa.com/rozehayemaktoub
متن روایت عمرو بن اسحاق:👆👆👆 رُوِیَ عَنْ عُمَرَ بْنِ إِسْحَاقَ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ رَجُلٌ عَلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام نَعُودُهُ فَقَالَ یَا فُلَانُ سَلْنِی قَالَ لَا وَ اللَّهِ- لَا أَسْأَلُکَ حَتَّی یُعَافِیَکَ اللَّهُ ثُمَّ نَسْأَلُکَ قَالَ ثُمَّ دَخَلَ الْخَلَاءَ ثُمَّ خَرَجَ إِلَیْنَا فَقَالَ سَلْنِی قَبْلَ أَنْ لَا تَسْأَلَنِی قَالَ بَلْ یُعَافِیکَ اللَّهُ ثُمَّ لَنَسْأَلُکَ قَالَ أُلْقِیَتْ طَائِفَةٌ مِنْ کَبِدِی وَ إِنِّی قَدْ سُقِیتُ السَّمَّ مِرَاراً فَلَمْ أُسْقَ مِثْلَ هَذِهِ الْمَرَّةِ ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَیْهِ مِنَ الْغَدِ وَ هُوَ یَجُودُ بِنَفْسِهِ وَ الْحُسَیْنُ عِنْدَ رَأْسِهِ فَقَالَ یَا أَخِی مَنْ تَتَّهِمُ قَالَ لِمَ لِتَقْتُلَهُ قَالَ نَعَمْ قَالَ إِنْ یَکُنِ الَّذِی أَظُنُّ فَإِنَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکِیلًا وَ إِلَّا یَکُنْ فَمَا أُحِبُّ أَنْ یُقْتَلَ بِی بَرِی ءٌ ثُمَّ قَضَی علیه السلام. روایت جناده: عَنْ جُنَادَةَ بْنِ أَبِی أُمَیَّةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فِی مَرَضِهِ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ طَسْتٌ یُقْذَفُ عَلَیْهِ الدَّمُ وَ یَخْرُجُ کَبِدُهُ قِطْعَةً قِطْعَةً مِنَ السَّمِّ الَّذِی أَسْقَاهُ مُعَاوِیَةُ [۲] فَقُلْتُ یَا مَوْلَایَ مَا لَکَ لَا تُعَالِجُ نَفْسَکَ فَقَالَ یَا عَبْدَ اللَّهِ بِمَا ذَا أُعَالِجُ الْمَوْتَ قُلْتُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ عَهِدَ إِلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله أَنَّ هَذَا الْأَمْرَ یَمْلِکُهُ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً مِنْ وُلْدِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ مَا مِنَّا إِلَّا مَسْمُومٌ أَوْ مَقْتُولٌ ثُمَّ رُفِعَتِ الطَّسْتُ وَ بَکَی صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ عِظْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ اسْتَعِدَّ لِسَفَرِکَ وَ حَصِّلْ زَادَکَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِکَ ... [الی ان قال الراوی] قَالَ ثُمَّ انْقَطَعَ نَفَسُهُ وَ اصْفَرَّ لَوْنُهُ حَتَّی خَشِیتُ عَلَیْهِ وَ دَخَلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام وَ الْأَسْوَدُ بْنُ أَبِی الْأَسْوَدِ فَانْکَبَّ عَلَیْهِ حَتَّی قَبَّلَ رَأْسَهُ وَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَعَدَ عِنْدَهُ فَتَسَارَّا جَمِیعاً فَقَالَ أَبُو الْأَسْوَدِ- إِنَّا لِلَّهِ إِنَّ الْحَسَنَ قَدْ نُعِیَتْ إِلَیْهِ نَفْسُهُ https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰روایت چهارم از پاره های جگر امام مجتبی علیه السلام «تشت از خون درون حضرت پر شداز تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد آن طشت را زخون جگر باغ لاله کرد خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت دل را تهی زخون دل چند ساله کرد احتجاج از سالم بن ابی الجعد به نقل از یکی از یاران حضرت نقل می کند: ... در همین زمان که امام با من سخن می‌گفت، ناگاه خون بالا آورد و طشتی را طلب کرد که وقتی آن را برداشتند از خون درون حضرت پر شده بود. من گفتم: یا ابن رسول اللّه! این خون‌ها چیست؟ من تو را در حال درد کشیدن می‌بینم. فرمود: آری، معاویه ستمکار شخصی را تحریک نموده و مرا مسموم کرده است، همان طور که می‌بینی جگرم قطعه قطعه خارج می‌شود. گفتم: پس چرا معالجه نمی کنی؟ فرمود: دو مرتبه مرا مسموم نموده و این مرتبه سوم است که دوایی برایش پیدا نمی کنم. قَالَ وَ هُوَ یُکَلِّمُنِی إذا [إِذْ] تَنَخَّعَ الدَّمَ فَدَعَا بِطَسْتٍ فَحُمِلَ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ مَلْئَانُ مِمَّا خَرَجَ مِنْ جَوْفِهِ مِنَ الدَّمِ فَقُلْتُ لَهُ مَا هَذَا یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی لَأَرَاکَ وَجِعاً قَالَ أَجَلْ دَسَّ إِلَیَّ هَذَا الطَّاغِیَةُ مَنْ سَقَانِی سَمّاً فَقَدْ وَقَعَ عَلَی کَبِدِی فَهُوَ یَخْرُجُ قِطَعاً کَمَا تَرَی قُلْتُ أَ فَلَا تَتَدَاوَی قَالَ قَدْ سَقَانِی مَرَّتَیْنِ وَ هَذِهِ الثَّالِثَةُ لَا أَجِدُ لَهَا دَوَاءً https://eitaa.com/rozehayemaktoub
چند روایت درباره جعده و چگونگی رسیدن سم از طرف معاویه به او و خوراندن آن به امام:👇👇👇
🔰کیفیت رسیدن زهر از پادشاه روم به معاویه و از وی به جعده در بحار الانوار به نقل از امام مجتبی می آورد: به من اطلاع داده شد که معاویه برای پادشاه روم نوشته و تقاضا کرده بود: مقداری زهر کشنده که آشامیدنی باشد برای وی بفرستد. پادشاه روم در جوابش نوشت: دین و مذهب ما جایز نمی داند که برای کشتن کسی که سر جنگ با ما ندارد تو را یاری کنیم. معاویه دوباره نوشت: این مرد پسر همان مردی است که در تهامه شورش کرده بود، وی شورش کرده و سلطنت پدرش را درخواست می‌کند. من قصد دارم که شخصی را تحریک کنم تا این زهر آشامیدنی را به خورد او دهد و بدین وسیله مردم و شهرها را از دست او راحت نمایم. آنگاه معاویه هدیه‌هایی برای پادشاه روم فرستاد. پادشاه روم یک شربت زهر آشامیدنی را برای معاویه فرستاد که این شربت به من [امام مجتبی] خورانده شد و البته پادشاه برای وی شروطی گذاشته است. وَ لَقَدْ رُقِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ کَتَبَ إِلَی مَلِکِ الرُّومِ یَسْأَلُهُ أَنْ یُوَجِّهَ إِلَیْهِ مِنَ السَّمِّ الْقَتَّالِ شَرْبَةً فَکَتَبَ إِلَیْهِ مَلِکُ الرُّومِ أَنَّهُ لَا یَصْلُحُ لَنَا فِی دِینِنَا أَنْ نُعِینَ عَلَی قِتَالِ مَنْ لَا یُقَاتِلُنَا فَکَتَبَ إِلَیْهِ أَنَّ هَذَا ابْنُ الرَّجُلِ الَّذِی خَرَجَ بِأَرْضِ تِهَامَةَ قَدْ خَرَجَ یَطْلُبُ مُلْکَ أَبِیهِ وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أَدُسَّ إِلَیْهِ مَنْ یَسْقِیهِ ذَلِکَ فَأُرِیحَ الْعِبَادَ وَ الْبِلَادَ مِنْهُ وَ وَجَّهَ إِلَیْهِ بِهَدَایَا وَ أَلْطَافٍ فَوَجَّهَ إِلَیْهِ مَلِکُ الرُّومِ بِهَذِهِ الشَّرْبَةِ الَّتِی دَسَّ بِهَا فَسُقِیتُهَا وَ اشْتَرَطَ عَلَیْهِ فِی ذَلِکَ شُرُوطاً بحار الانوار ج۴۴ https://eitaa.com/rozehayemaktoub
روایت شده: معاویه زهر را برای جعده دختر اشعث که زن امام حسن بود فرستاد و به وی گفت: اگر امام حسن را مسموم کنی من پس از وی تو را به عقد یزید در می‌آورم. هنگامی که جعده امام حسن را مسموم و شهید کرد، نزد معاویه آمد و گفت: اکنون مرا به عقد یزید در بیاور. معاویه به او گفت: برو؛ زنی که برای امام حسن صلاحیت نداشته باشد، برای یزید هم صلاحیت نخواهد داشت - ۱. احتجاج: ۱۴۹ -. وَ رُوِیَ أَنَّ مُعَاوِیَةَ دَفَعَ السَّمَّ إِلَی امْرَأَةِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام جَعْدَةَ بِنْتِ الْأَشْعَثِ- وَ قَالَ لَهَا اسْقِیهِ فَإِذَا مَاتَ هُوَ زَوَّجْتُکِ ابْنِی یَزِیدَ فَلَمَّا سَقَتْهُ السَّمَّ وَ مَاتَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ جَاءَتِ الْمَلْعُونَةُ إِلَی مُعَاوِیَةَ الْمَلْعُونِ فَقَالَتْ زَوِّجْنِی یَزِیدَ فَقَالَ اذْهَبِی فَإِنَّ امْرَأَةً لَا تَصْلُحُ لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام لَا تَصْلُحُ لِابْنِی یَزِیدَ [۱] . ---------- [۱]: ۱. الاحتجاج ص ۱۴۹. بحار الانوار ج۴۴ https://eitaa.com/rozehayemaktoub
معاویه مبلغ ده هزار اشرفی برای جعده که زوجه آن حضرت بود فرستاد، آنگاه به جعده وعده داد که اگر امام حسن را شهید کند چندین قطعه از زمین‌های مزروعی سورا و سواد کوفه را به وی بدهد. سپس زهری برای جعده فرستاد و جعده آن زهر را در غذای امام حسن ریخت. أَنَّ مُعَاوِیَةَ بَذَلَ لِجَعْدَةَ بِنْتِ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَشْعَثِ زَوْجَةِ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام عَشَرَةَ آلَافِ دِینَارٍ وَ إِقْطَاعَاتٍ [۱] کَثِیرَةً مِنْ شِعْبِ سُورَا وَ سَوَادِ الْکُوفَةِ وَ حَمَلَ إِلَیْهَا سَمّاً فَجَعَلَتْهُ فِی طَعَامٍ فَلَمَّا وَضَعَتْهُ بَیْنَ یَدَیْهِ قَالَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ... بحار الانوار ج۴۴ https://eitaa.com/rozehayemaktoub
وَ قَالَ ابْنُ أَبِی الْحَدِیدِ رَوَی أَبُو الْحَسَنِ الْمَدَائِنِیُّ قَالَ: سُقِیَ الْحَسَنُ علیه السلام السَّمَّ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ فَقَالَ لَقَدْ سُقِیتُهُ مِرَاراً فَمَا شَقَّ عَلَیَّ مِثْلَ مَشَقَّتِهِ هَذِهِ الْمَرَّةَ. ابن ابی الحدید از مدائنی نقل می‌کند که گفت: امام حسن چهار مرتبه مسموم شد. در مرتبه آخر فرمود: من چند بار مسموم شده ام، ولی هیچ مرتبه ای به اندازه این بار سختی نکشیدم. بحار الانوار ج۴۴ https://eitaa.com/rozehayemaktoub
مسعودی می‌گوید:نقل شده است: همسر امام [جعده] دختر اشعث بن قیس کندی به او زهر خورانید و معاویه، پنهانی به جعده پیام داد:اگر حسن علیه‌السلام را بکشی، صد هزار درهم برایت می‌فرستم، و تو را به همسری یزید درمی‌آورم. و همین تطمیع، او را واداشت تا به امام حسن علیه‌السلام زهر دهد. پس چون امام حسن علیه‌السلام درگذشت، معاویه آن پول را داد و پیام فرستاد که:ما زندگی یزید را دوست داریم و اگر این نبود، تو را به همسری او درمی‌آوردیم. و نقل شده است:امام حسن علیه‌السلام هنگام وفات خود، فرمود:شربت زهرآگین معاویه کار خود را کرد، و او به آرزویش رسید. سوگند به خدا! به وعده‌های خود به جعده وفا نکند و در آنچه گفته، راستگو نباشد.  به نقل از دانشنامه امام حسن مجتبی علیه السلام https://eitaa.com/rozehayemaktoub
معاویه (پیکی را همراه با زهر) نزد همسر امام علیه‌السلام (جعده) فرستاد، و امام علیه‌السلام (هنگام افطار روزی که روزه گرفته بود) به او فرمود:آیا آبی نزد خود داری؟ عرض کرد:آری. و آبی آورد که در آن سم معاویه بود، و چون حضرت از آن نوشید آثار زهر را در بدن خود حس کرد و فرمود:ای دشمن خدا! مرا کشتی خدا تو را بکشد. آگاه باش،سوگند به خدا (پس از من) همسری چون من نخواهی یافت. و از این تبهکار ملعون و دشمن خدا (معاویه) هرگز به خیری نمی‌رسی. به نقل از دانشنامه امام حسن مجتبی علیه السلام https://eitaa.com/rozehayemaktoub
درباره جعده قاتل امام: راوندی از امام صادق علیه‌السلام، از پدران بزرگوار خود نقل کرده است: امام حسن علیه‌السلام به خاندان خود، فرمود:من - همچون رسول خدا صلی الله علیه و آله - با زهر می‌میرم. گفتند:چه کسی این کار را می‌کند؟ فرمود:همسرم [جعده] دختر اشعث بن قیس، و معاویه آن [زهر] را پنهانی می‌فرستد، و از او می‌خواهد این کار را بکند. عرض کردند:پس او را از خود، دور و از خانه بیرون کن. فرمود:چگونه بیرون کنم بااین که هنوز کاری نکرده است! و چنانچه بیرونش کنم، باز کسی جز او مرا نخواهد کشت، و بهانه هم نزد مردم دارد. چند روزی نگذشته بود که معاویه مال فراوانی را برای جعده فرستاد و آرزومندش کرد که صد هزار درهم دیگر نیز به او می‌دهد و او را به ازدواج یزید درمی‌آورد، و شربت سمی فرستاد تا به حسن علیه‌السلام بنوشاند. پس امام حسن علیه‌السلام - که در روز بسیار گرمی روزه بود - به منزل برگشت، و او شربت شیری را که آغشته به آن زهر بود، برای افطار آن حضرت آورد. و آن حضرت آن را نوشید و فرمود:ای دشمن خدا! مرا کشتی، خدا تو را بکشد. سوگند به خدا! پس از من، به همسری [یزید] نخواهی رسید، و او تو را فریفت، و مسخره کرد، و خدا تو و او را خوار و زبون کند. پس امام حسن علیه‌السلام دو روز زنده بود، سپس از دنیا رفت، و معاویه به جعده بی‌وفایی کرد، و به پیمان خود عمل نکرد.  به نقل از دانشنامه امام حسن مجتبی علیه السلام https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰مرثیه امام حسین برای امام مجتبی علیه السلام امام حسین هنگامی که پیکر امام حسن را در میان لحد نهاد این اشعار را خواند: 🔸نکته: مصراع اول دوجور نقل شده است: تعبیر «تطیب مجالسی» یعنی: مجالس من نیکو باشد و تعبیر «أطیب محاسنی» یعنی: محاسنم را معطر کنم. در ذیل هر دو نقل در بین کروشه [] آورده شده است: آیا جا دارد که من روغن به سرم بزنم، یا [محاسنم را عطر بزنم، مجالس من طیب و نیکو باشند؟] در صورتی که سر و صورت تو روی خاک باشد و تو برهنه باشی؟ یا اینکه از آن چیزهای دنیوی که دوست دارم بهره مند شوم، آگاه باش: هر چه که به تو نزدیک شود محبوب است. من دائم برای تو گریه می‌کنم، مادامی که کبوتر بخواند و باد صبا و جنوب بوزد. و مادامی که چشم من قطرات اشک بریزد و مادامی که چوبی در میان درختان حجاز سبز باشد. گریه من طولانی و اشک من ریزان است. گرچه تو از من دور شدی ولی مزار تو به من نزدیک است. تو غریبی هستی که اطراف خانه‌ها او را احاطه نموده اند. بدان هر کسی که زیر خاک باشد غریب است. بازماندگان بر خلاف متوفی خوشحال نمی شوند. هر جوانمردی از مرگ بهره ای خواهد داشت. غارت زده آن کسی نیست که اموالش را برده باشند. بلکه غارت زده آن شخصی است که برادرش را به خاک بسپارد. خویشاوندان تو باید تو را شب در خواب ببینند، کسی که زیر خاک است خویشاوندی ندارد. وَ قَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام لَمَّا وُضِعَ الْحَسَنُ فِی لَحْدِهِ أَ أَدْهُنُ رَأْسِی أَمْ أطیب محاسنی [أم تَطِیبُ مَجَالِسِی]*** وَ رَأْسُکَ مَعْفُورٌ وَ أَنْتَ سَلِیبٌ أَوْ أَسْتَمْتِعُ الدُّنْیَا لِشَیْ ءٍ أُحِبُّهُ*** إِلَی (ألا) کُلِّ مَا أَدْنَا إِلَیْکَ حَبِیبٌ فَلَا زِلْتُ أَبْکِی مَا تَغَنَّتْ حَمَامَةٌ*** عَلَیْکَ وَ مَا هَبَّتْ صَباً وَ جَنُوبٌ وَ مَا هَمَلَتْ عَیْنِی مِنَ الدَّمْعِ قَطْرَةً*** وَ مَا اخْضَرَّ فِی دَوْحِ الْحِجَازِ قَضِیبٌ بُکَائِی طَوِیلٌ وَ الدُّمُوعُ غَزِیرَةٌ*** وَ أَنْتَ بَعِیدٌ وَ الْمَزَارُ قَرِیبٌ غَرِیبٌ وَ أَطْرَافُ الْبُیُوتِ تَحُوطُهُ*** أَلَا کُلُّ مَنْ تَحْتَ التُّرَابِ غَرِیبٌ وَ لَا یَفْرَحُ الْبَاقِی خِلَافَ الَّذِی مَضَی*** وَ کُلُّ فَتًی لِلْمَوْتِ فِیهِ نَصِیبٌ فَلَیْسَ حَرِیبٌ مَنْ أُصِیبَ بِمَالِهِ*** وَ لَکِنَّ مَنْ وَارَی أَخَاهُ حَرِیبٌ نَسِیبُکَ مَنْ أَمْسَی یُنَاجِیکَ طَیْفُهُ*** وَ لَیْسَ لِمَنْ تَحْتَ التُّرَابِ نَسِیبٌ تک بیت مرثیه دیگر از امام حسین علیه السلام: امام حسین فرمود: اگرچه من از غم و اندوه نمردم، ولی به خاطر این مصیبت مشتاق مرگ هستم. [المناقب] لابن شهرآشوب وَ لَهُ علیه السلام: إِنْ لَمْ أَمُتْ أَسَفاً عَلَیْکَ فَقَدْ***أَصْبَحْتُ مُشْتَاقاً إِلَی الْمَوْتِ منابع: بحار الانوار مقتل الحسین خوارزمی مناقب ابن شهر آشوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
دوستان گرامی با توجه به فرصت اندکی که هست در موارد زیادی ترجمه هایی که در اینجا ارائه می شود از ترجمه های موجود احادیث (از جمله ترجمه بحارالانوار موجود در نرم افزار قائمیه) است لذا ممکن است چندان سلیس و رسا نباشد و برای بیان آن در منبر و روضه نیاز به تلاش شما نسبت به روان کردن تعابیر دارد.
گزارش لحظه احتضار امام مجتبی و حضور سیدالشهدا بر بالین برادر مناقب: هنگامی که امام حسن علیه السّلام به مرگ نزدیک شد، امام حسین به وی فرمود: برادر جان مایلم از حال تو آگاه باشم! امام حسن فرمود: از جدم پیغمبر خدا شنیدم که می‌فرمود: تا روح در بدن ما اهل بیت باشد، عقل از ما جدا نخواهد شد. دست خود را در دست من بگذار، تا موقعی که ملک الموت را دیدم، دست تو را فشار دهم. هنگامی که امام حسین دست خود را در دست آن حضرت نهاد، بعد از ساعتی دست امام حسین را آهسته فشار داد و امام حسین گوش خود را نزدیک دهان آن حضرت آورد. امام مجتبی علیه السلام فرمود: فرشته مرگ به من می گوید بشارت بده که خداوند از تو راضی است و جد تو شفاعتگر است. [المناقب] لابن شهرآشوب: وَ حُکِیَ أَنَّ الْحَسَنَ علیه السلام لَمَّا أَشْرَفَ عَلَی الْمَوْتِ قَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ أُرِیدُ أَنْ أَعْلَمَ حَالَکَ یَا أَخِی فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ سَمِعْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: لَا یُفَارِقُ الْعَقْلُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ مَا دَامَ الرُّوحُ فِینَا فَضَعْ یَدَکَ فِی یَدِیِ حَتَّی إِذَا عَایَنْتُ مَلَکَ الْمَوْتِ أَغْمِزُ یَدَکَ فَوَضَعَ یَدَهُ فِی یَدِهِ فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ سَاعَةٍ غَمَزَ یَدَهُ غَمْزاً خَفِیفاً فَقَرَّبَ الْحُسَیْنُ أُذُنَهُ إِلَی فَمِهِ فَقَالَ قَالَ لِی مَلَکُ الْمَوْتِ أَبْشِرْ فَإِنَّ اللَّهَ عَنْکَ رَاضٍ وَ جَدُّکَ شَافِعٌ https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🔰سخنی درباره ایام شادی و عزا در برخی ایام سال به جهت تلاقی جهات مختلف در یک روز این سوال بین متدینین مطرح می شود که آیا وظیفه ایمانی ما برقراری ایام عزا است یا ایام شادی؟ طبعا در هنگام تلاقی جهات مختلف نکاتی باید مد نظر قرار گیرد، از جمله: ۱. تعیین دقیق تاریخ واقعه ۲. اهمیت وقایع نسبت به یکدیگر ۳. تشخیص مصلحت جامعه با حضور سلایق گوناگون ۴. رسوم و سنت های سابق میان علمای شیعه و کلمات آنان 🔸درباره شروع ماه ربیع باید این نکات را کنار هم قرار داد: الف) شروع ماه ربیع با هجرت پیامبر و لیلة المبیت همراه است که هر دو واقعه شادی محسوب می شوند. ب) ماه ربیع میلاد رسول اعظم و آقا امام صادق علیهما الصلاة و السلام است. که این میلاد به جهت رکنیت شخصیت پیامبر می تواند این ماه را ماه شادی قرار دهد. ج) در این ماه روز نهم ربیع و آغاز امامت امام زمان است که از بزرگترین و مهم ترین روزهای شادی است. د) در این ماه دو واقعه تلخ هم ثبت شده است یکی شهادت امام عسگری علیه السلام و دیگری هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها و شهادت حضرت محسن علیه السلام اگرچه درباره تاریخ دقیق هجوم نظراتی مطرح شده است اما با پذیرش اینکه این واقعه تلخ در ماه ربیع الاول بوده است نیز روز آن دقیقا روشن نیست. ه) عظمت واقعه هجوم به خانه وحی پوشیده نیست اما باید توجه داشت دو دهه ایام فاطمیه نیز فرصتی برای بیان مظلومیت های زهرای مرضیه به دست می دهد. و) در برهه های محدودی در بین برخی از شیعیان رسم بر ادامه مجالس روضه در ایام اول ماه ربیع ثبت شده است اما یک رسم گسترده در زمان و مکان برای این ایام ثابت نشده است. ز) وجود سلایق و ظرفیت های گوناگون در جامعه نیز قابل توجه است لذا بعد از دو ماه محرم و صفر معلوم نیست ظرفیت برپایی ایام عزای جدید وجود داشته باشد. 🔴فارغ از پذیرش نکات بالا یا رد آن باید گفت: از آنجا که این مساله از امور مربوط به اداره اجتماع است تشخیص این نکات را باید به عهده ولی فقیه گذارد. 🔸شاید «کنار هم گذاشتن این نکات و نکاتی مثل آن» و «ترجیح برخی از آن بر یکدیگر» باشد که رهبر معظم انقلاب در سخنرانی به تاریخ ۵ ربیع الاول سال ۱۴۲۹ ماه ربیع را ماهی «مبارک» می خوانند و حلول آن را تبریک می گویند. علاوه بر اینکه این نکته در بیان برخی از مراجع و علما نیز مورد تایید قرار گرفته است‌. لذا با توجه به بیان رهبر معظم و عده ای از علما و برخی از نکات بیان شده در بالا باید ماه ربیع را ماه شادی دانست. 🔸در عین حال باید توجه داشت؛ تشکیل مجلس روضه در طول سال چه در ماه ربیع و چه در ماه هایی مثل ماه شعبان مطابق با عمومات ذکر مصائب اهل بیت است. در واقع فرق است بین تعیین ایام عزا (که ثمراتی مانند ممنوع بودن شادی و ... دارد) با تشکیل مجلس روضه که اختصاص به زمان خاصی ندارد و صرفا توصیه شده است در ایامی مانند ولادت یا اعیاد مراسم شادی گرفته شود و از مرثیه سرایی خودداری شود. 🔸نکته مهم دیگر در اینجا جهت گیری مجالس است. متاسفانه برخی به بهانه تشکیل برخی مجالس یا تعیین دهه عزا در حقیقت سیاست تخریب جهت گیری وحدت (که سیاست تعیین شده توسط ائمه اهل بیت و در زمان ما مرحوم آیت الله العظمی بروجردی و امامین انقلاب است) را دنبال می کنند. این نکته مهم تر از تعیین روز عزا و شادی است. در واقع قائلان به سیاست وحدت در همه ایام چه عزا و چه شادی همین سیاست را رعایت می کنند، یعنی «تبیین معارف و تاریخ و افشای مظلومیت اهل بیت بدون تحریک تعصبات فرقه های دیگر»، اما در مقابل این جریان گروهی هستند که با تخریب این سیاست در حقیقت نظام اسلامی را نیز تضعیف می کنند، چه در ایام عزا و چه شادی! پس مهم تر از رعایت وظیفه شادی و عزا، تعیین وظیفه در قبال سیاست وحدت است. کانال روضه های مکتوب https://eitaa.com/rozehayemaktoub
♨️بشارت فتح سرزمین مقدس به دست اهل قم قبل از قیام قائم 🔰در روایتی از امام صادق علیه السلام بشارت داده شده است که قبل از قیام امام زمان، فلسطین به دست اهل قم آزاد خواهد شد. 🔸همچنین در روایت دیگر در ذیل آیات مربوط به عذاب قوم یهود، اگر چه نامی از مردم قم برده نشده است اما به این تاکید شده که قبل از قیام قائم علیه السلام گروهی خواهند آمد که هیچ خونی از آل پیامبر را بی پاسخ نخواهند گذاشت و بر هستی ظالمان آتش خواهند زد. البته این نکته نیز قابل توجه است که شاید اهل قم صرفا مومنان ساکن در آن نباشند بلکه همفکران و همدلان آنان (من یقول بمقالتهم) نیز به همراه این مومنان به حساب آیند. در ادامه این دو روایت می آید: روایت اول: يكى از اصحاب ما روايت كرده است كه نزد امام ششم عليه السّلام نشسته بودم و اين آيه را خواند«تا چون نوبت نخستين آنها رسد برانگيزيم بر آنها بنده‌هائى از خود سخت پيكار و نفوذ كنند ميان خانه‌ها و اين وعده‌ايست شدنى ۵۰-اسراء»گفتم:قربانت، آنها كيانند؟ سه بار فرمود:بخدا آنها مردم قم باشند. روایت دوم: از امام صادق علیه السلام روایت شده است درباره آیه «فَإِذٰا جٰاءَ وَعْدُ أُولاٰهُمٰا »... حكايت از هنگامی دارد که نوبت پیروزی خون حسين عليه السّلام می رسد، و آيۀ:« بَعَثْنٰا عَلَيْكُمْ‌ عِبٰاداً لَنٰا أُولِي بَأْسٍ‌ شَدِيدٍ فَجٰاسُوا خِلاٰلَ‌ اَلدِّيٰارِ »... بر مردمى دلالت دارد كه خداوند پيش از ظهور امام قائم عليه السّلام مى‌فرستد و هيچ كس را كه مسئول خونى است در خاندان محمّد صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم وانگذارند مگر آنكه او را بكشند،« متن روایت اول: رَوَى بَعْضُ أَصْحَابِنَا قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ جَالِساً إِذْ قَرَأَ هَذِهِ اَلْآيَةَ فَإِذٰا جٰاءَ وَعْدُ أُولاٰهُمٰا بَعَثْنٰا عَلَيْكُمْ عِبٰاداً لَنٰا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجٰاسُوا خِلاٰلَ اَلدِّيٰارِ وَ كٰانَ وَعْداً مَفْعُولاً فَقُلْنَا جُعِلْنَا فِدَاكَ مَنْ هَؤُلاَءِ فَقَالَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ هُمْ وَ اَللَّهِ أَهْلُ قُمَّ . متن روایت دوم: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ اَلْأَصَمِّ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْقَاسِمِ اَلْبَطَلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: «وَ قَضَيْنٰا إِلىٰ بَنِي إِسْرٰائِيلَ ... [إلی أن قال علیه السلام] فَإِذٰا جٰاءَ وَعْدُ أُولاٰهُمٰا إِذَا جَاءَ نَصْرُ دَمِ اَلْحُسَيْنِ بَعَثْنٰا عَلَيْكُمْ عِبٰاداً لَنٰا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجٰاسُوا خِلاٰلَ اَلدِّيٰارِ قَوْمٌ يَبْعَثُهُمُ اَللَّهُ قَبْلَ خُرُوجِ اَلْقَائِمِ فَلاَ يَدَعُونَ وَتَراً لآِلِ مُحَمَّدٍ إِلاَّ قَتَلُوهُ [و فی نقل آخر: إلا أحرقوه] کافی ج ۸ ص۲۰۶ https://eitaa.com/rozehayemaktoub
روضه وفات حضرت معصومه حاج آقا نصراللهی.mp3
6.11M
◼️ مجلس روضه سلام الله علیها و چند جمله کوتاه یادی از روضه عزیز ۳ آبان‌ماه ۱۴۰۲ شعر: ای سایه ی بالا سرِ خواهر، برادر! ای جانِ از جانِ خودم بهتر، برادر! خواهر همان احساس مادر بر برادر دارم برایت می‌شوم مادر، برادر! ای سوره! چشمی بر منِ آیه بیانداز یعنی نگاهی هم به همسایه بیانداز یك بارِ دیگر بر سرم سایه بیانداز بر خواهرانش سایه دارد هر برادر چیزی به غیر از چشم تر دارم، ندارم از گوشه ی زندان خبر دارم؟ ندارم اصلاً نمی‌دانم پدر دارم-ندارم دیدم كمالاتِ پدر را در برادر از جانب زُلفت صبایی می‌فرستی؟ با التماس من دعایی می‌فرستی؟ دارالشِفای من! دوایی می‌فرستی؟ افتاده‌ام در گوشه‌ی بستر، برادر! این جا مسیرِ كوچه‌ها خوب است، خوب است وقتی نگاهِ مردها خوب است، خوب است حالا كه احوالِ رضا خوب است، خوب است از بس فنا گردیده‌ام من در برادر در كوچه‌ها با حالِ بیمارم نبردند وقتی رسیدم، سمتِ بازارم نبردند این معجری را كه سرم دارم، نبردند این جا چه شأنی دارد این معجر، برادر! ای كاش مرغی را كسی بی پَر نبیند جسمِ برادر را كسی بی سر نبیند هر كس ببیند كاش كه خواهر نبیند افتاده روی تلِّ خاكستر، برادر نه تو جسارت دید‌ه‌ای، نه من جسارت نه تو اسارت دیده‌ای، نه من اسارت نه تو به غارت رفته‌ای، نه من به غارت پس ما دو تا قربانِ آن خواهر-برادر با نیزه‌ای تا شاه را از حال بردند یك یك تماماً رو سوی اموال بردند هر آن چه را كه بود در گودال بردند تسبیح، عبا، عمامه، انگشتر، برادر! به نقل از کانال اشعار آیینی حسینیه https://eitaa.com/rozehayemaktoub