🕊﷽🕊
◼️#روضه_امام_حسین_ع
◾️#دفتری_وداع
▪️#دفتری_حسین ع 2
📕به حسین بن علی کشتهٔ قرآن صلوات
📕به غم وسوز دل وآه یتیمان صلوات
📕بالب تشنه به میدان شهادت می رفت
📕به دل سوخته ی خیمه نشینان صلوات
💠#السلامعلیکیااباعبداللهوعلیالارواحالتیحلتبفنائکعلیکمنیسلاماللهابدامابقیتوبقیالیلوالنهار💠
🍂من همچو کبوتر به روی بام حسینم
🍂شب تا سحر آواره بین الحرمینم
🍂مجنون حسینم ، پابست ابالفضل2
🍂هم مست حسینم، هم مست ابالفضل
🍂شب تا سحر از عشق شما خواب ندارم
🍂من در دو جهان غیر تو ارباب ندارم
🍂من مُحرِمَم از اشک و جز این توشه ندارم
🍂من کعبه به جز مرقد شش گوشه ندارم
⬅️امروز بگو یا حسین که مرحمی باشی به دل داغدار مادرش زهرا. ...
⏪یه روز پیغمبر اومد خونهٔ خانم فاطمه زهرا..
دیدن بیبی داره گریه میکنه...
فرمود دخترم ... زهرا جان... چرا گریه میکنی بابا...
فرمود بابا..... فرزندی که در شکم دارم باهام حرف میزنه...
پیغمبر فرمود زهرا جان اینکه ناراحتی نداره تو هم در شکم مادر بودی ...با مادر هم نوا بودی...(هم صحبت مادر بودی)
صدا زد بابا آخه این بچه یه چیزایی میگه جگرمو خون کرده بابا....
(مگه چی میگه زهرا جان)
بابا همش میگه انالغریب...
اناالمظلوم....
اناالعطشان....
اناالعطشان...
یعنی مادر من غریبم مادر...
من مظلومم... من تشنه ام....
من شهیدم....
بابا اینا چیه میگه...
جگرم رو آتش زده...
پیغمبر فرمود: دخترم فرزندت پسره بابا...
اونو غریبانه با لب تشنه.. بین دو نهر آب شهیدش میکنند...
آی حاجت دارا...ناله دارا..آی غریب نوازا...
یه وقت بیبی شروع کرد گریه کردن...
صدا زد بابا یا رسول الله آیا وقتی حسینم شهید میشه، منه مادرش هستم یا نه؟؟؟...
نه دخترم حسینت اون لحظه مادر نداره...
بابا یا رسول الله آیا باباش علی هست یا نه؟؟؟
نه زهرا جان حسینت اون لحظه پدر هم نداره.....
بابا یا رسول الله آیا برادرش حسن هست؟؟
(نه دخترم برادرش حسن هم نیست)
آی حُسینیا ...آی گریه کنای امام حسین،، ، بی بی فرمود بابا یا رسول الله ...
پس کی بر حسینم گریه میکنه ...
حسینم گریه کن نداره....
پیغمبر فرمود دخترم غصه نخور...
عده ای از خوبان امت من جمع میشن...
مردان و زنان امت من جمع میشن برا حُسینت ناله میکنند....
زناشون مثل جوون از دست داده ها ، برا حسینت گریه میکنند،،،
مجلس به مجلس میرن عزاداری میکنند...
زهرا جان روز قیامت هم که میشه..
میای شفاعتشون میکنی..
⬅️خب حالا امروز بگو خانم جان ...
اگه اون روز غصه خوردی حسینت گریه کن نداره...
امروز من بر حسینت گریه میکنم...
که تسلای دل داغدارت باشم...
⚫️روز عاشوراست امروز....
🔴کربلا غوغاست امروز ....
امروز امام زمان عزاداره ....
قربونت برم آقا جان....
امروز برا مصائب عمه اش زینب ناله میکنه....
امروز برا جد غریبش حسین گریه میکنه.....
امروز برای دستهای بریده عباسش گریه می کنه....
قربون اون آقایی که فرمود...
یا جدا روز و شب برات گریه می کنم..
اگه اشکای چشمم خشک بشه براتون خون گریه می کنم
فرمود...
لأَندُبَنَّک صَباحاً و مَساءً و لأَبکینَّ عَلَیک بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً.
صبح و شب برات گریه میکنم برات شیون می کنم....
تو مصیبتت به جای اشک، خون گریه میکنم....
امروز بگو آقاجان سرت سلامت....
آجرک الله فی مصیبت جدک....
آقا قربون اون شال عزا به گردن انداختی......
قربون دل داغدارت برم آقا جان....
(روز عاشورا.... دلتو ببرم کربلا...و التماس دعا)
عجب روضه جانسوزیه روضه وداع...
سخت ترین حالات ابی عبدالله همین جاست...
اومد کنارخیمه، با همه وداع کنه....
صدا زد کلثوم خداحافظ...
سکینه خدا حافظ....
آخ زینبم خدا حافظ....
همه بیایید دورمو بگیرید...
آخرین دیدار من باشماست...
دیگه شمارو نمیبینم...
همه دورشو گرفتن...
ناله میزنند...گریه میکنند..
یکی میگه مارو تو لشکر دشمن به کی میسپاری.. یکی میگه مارو به مدینه برگردون...
همه رو آروم کرد..
اما اونی که آروم نمیشه زینبه...
زینب مگه مینونه دوری برادر رو تحمل کنه...
زینب نمیتونه از برادر جدا بشه...
🔘گفت با زینب، به آوای حزین
🔘مهربان خواهر بیا حالم ببین
🔘زینبا روز جدایی آمده
🔘موسم عهد خدایی آمده
🔘دور از اهل حرم ای مُمتَهن
🔘خیزو بهرم آر کهنه پیروهن
⬅️تا نام پیراهن اومد دید خواهرش داره میلرزه....
زینبم چرا میلرزی..
الهی برادر داری خدا برات نگه داره...
نبینی داغ برادروو...
زینبم چرا میلرزی خواهر...
⏪صدا زد حسین جان..مادرم فاطمه وصیت کرده..هر وقت حسین پیراهن کهنه طلب کرد...
بدون لحظات آخر عمر حسینه..
(دیگه حسینو نمیبینی)
همچین که راهی میدان شد دید صدای ناله ای بلنده ...
🖤مهلا مهلا....
🖤یا ابن الزهرا....
ادامه روضه👇👇
@rozehdaftari
✨ای یادگار مادرم
✨ای مهربان برادرم
✨آهسته رو آهسته رو 2
✨ای جان من جانان من
✨مشکن دل سوزان من
✨آهسته رو آهسته رو 2
(هم ناله شو با زینب)
✨آهسته رو آهسته رو4
✨بر خواهر زارت نگر
✨بر طفل بیمارت نگر
(بگم و التماس دعا)
✨آخ کرده وصیت مادرم
✨در وقت میدان رفتنت
✨ بوسم گلو و حنجره ات 2
🍁ای پاره تن حسینم
🍁خونین بدن حسینم
🍁 آرام جان خواهر
🍁 ای تشنه لب حسینم2
⬅️زینب گفت حسین جان..
وقتی حرکت کردی طرف میدان یاد وصیت مادرمون زهرا افتادم...
میگن امام حسین تا تام مادررو شنید از اسب پیاده شد...
زینبم مگه مادرم زهرا چه وصیتی کرده...
⬅️صدا زد حسین جان.. مادرم وصیت کرده ...
روز عاشورا تو آخرین لحظه وقتی حسینم... بی پناه شد ...
دیگه یاور نداشت...
به طرف میدان میره...
(اوج)
زیننبم مادر... من اون لحظه کربلا نیستم مادر...
مادر عوض من زیر گلوی حسینمو ببوس
🔴 امان از دل زینب....3
🔴 چه خون شد دل زینب
⬅️اینجا زیر گلوی حسینو بوسید برادرو راهی میدان کرد...
چند ساعت بعد اومد کنار جنازه برادر...
الهی خواهری داغ برادر نبینه...
به خدا سخته...
الهی نبینی اونچه که زینب دید..
(فرود)
⏪ اومد کنار جنازه برادر...
چه جنازه ای..
بی سر، عریان، قطعه قطعه....
چه کرد عمه سادات یه وقت دیدن خم شد لبها رو گذاشت له رو رگهای بریدهٔ حسین.....
💔ديدم غمت ای دلبر ای کاش نمی ديدم
💔تنهایی و بی ياور ای کاش نمی ديدم
💔دنبال تو تا گودال من آمدم و ديدم
💔بالای سرت مادر ای کاش نمی ديدم
✳️بابی انت و امی یا حسین...
✳️جان عالم به فدای لب عطشانت
✳️بلند بگو یا حسیـــــن...
♻️هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)♻️
@rozehdaftari
🕊﷽🕊
روضه اربعین
🍁 اول به نبی حضرت خاتم صلوات
🍁دوم به علی شیر دو عالم صلوات
🍁سوم به گل وجودِ پاک زهرا
🍁چهارم به حسن خونجگر غم صلوات
🍁از بهر حسین آن شه کرب و بلا
🍁وآن تشنهی در مقتلِ ماتم صلوات
اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد
یارب_الحسین_بحق_الحسین_اشفع_صدر_الحسین_بظهور_الحجه
✨چهل روز است حسینم را ندیدم
✨ بلایش را به جان و دل خریدم
✨چهل روز چهل منزل اسیرم
✨دعا کن در کنار تو بمیرم
✨چهل روز غم چهل ساله دیدم
✨ غم و اندوه دیدم ناله دیدم
✨سر پر خون تو همراه من بود
به هر جا چلچراغ راه من بود
✨همین جاغرق درغم شد وجودم
✨تن پاک ترا گم کرده بودم
✨میان نیزه ها دل با ختم من
✨ ترا دیدم ولی نشناختم من
✨اگر امروز برداری سرت را
✨ تو هم نشناسی ای گل خواهرت را
✨ز جا برخیز ای نور دو دیده
✨ببین مویم سپید و قد خمیده
⬅️قافله رسید سر دو راهی. بشیر اومد خدمت امام سجاد ع ـ یابن رسول الله ....
یه راه میره مدینه ....
یه راه میره کربلا...
کدوم راهُ بریم؟؟
امام فرمود بشیرقافله سالار ما عمه ام زینبه، برید از عمه جانم زینب سوال کنید..... ـ
⏪بشیر میگه اومدم خدمت دختر علی زینب....
بی بی جان مدینه بریم یا کربلا....
میگه بی بی تا نام کربلا رو شنید، اشک از چشماش جاری شد...
فرمود بشیر ما رو ببر کربلا....
چهل روزه عزیزانمونو ندیدیم...
چهل روزه حسینمو ندیدم.... نگذاشتن ما مجلس عزا براشون بگیریم ....
⬅️آی کربلا زینب داره میاد اون یه عالمه خاطره داره فرصت گریه کردن نداشته....
⬅️روز اربعین قافله ای که چهل روزه بود عزیزانشونُ ندیده بودن اومدن کربلا ...
🔘آخ کاروان رسید کربلا....
☑️این زن و بچه برا دومین بار از این ناقه ها پایین اومدن ....
اما اولین بار روز دوم محرم بود...
وقتی میخواستن از ناقه ها پایین بیان،،،،
جوونای بنی هاشم اومدن....
هر کدوم این زن و بچه ها رو پیاده کردند....
با احترام وارد زمین کربلا شدن....
وقتی زینب میخواست از ناقه پیاده بشه ،علی اکبر اومد.، ،،،،
عمه جان دستتو بده به من پیاده شو .....
عباس اومد ، زانو زمین زد ...
خواهرم زینب پاتو رو زانوی عباست بزار پیاده شو .....
با چه عزت و احترامی همه رو پیاده کردن
💔اما اما اما آی کربلائیا.....
💔 روز اربعین وقتی خواستن از ناقه ها پایین بیان دیگه بچه ها کسی رو ندیدن .....
نه عباسی هست....
نه علی اکبری هست....
از بالای ناقه ها خودشونو زمین می انداختن ....
هر کدوم کنار قبری رفتن...
◾️هر یکی سوی مزاری میدوید
▪️هر یکی قبری در آغوش میکشید
◾️ناگهان بانوی قد خمیده ای
▪️قد خمیده مو پریشان خسته ای
◾️گفت یارب چه سازم یا کریم
▪️رو سوی قبر که باشم یا رحیم
◾️ناگهان آمد به خود با شور و شین
▪️دید بنشسته سر قبر حسین
⬅️زینب اومد کنار قبر برادر....
🔸(شاید درد دلش این بوده باشه)
حسین جان یادته تو کربلا هر کشته ای رو می آوردی من اولین نفر بودم که از خیمه بیرون می اومدم حسین جان......
یه جا نیومدم....
(یادته داداش)
اونم اون وقتی بود که دیدم بدن عزیزانم عون و جعفر رو آوردی.....
حسین جان میدونی چرا نیومدم...
ترسیدم چشات به چشام بیفته از من خجالت بکشی داداش....
داداش حالا بیا تلافی کن ....
سراغ رقیه تو از من نگیر حسین جان ....
وقتی سرتو وارد خرابه کردن ....
🔹(گریز به روضه حضرت رقیه س).....
حسین جان سراغ سه ساله تو از من نگیر داداش
⚫️آورده ام تمام عزیزانت ای حسین
🔴جز دختر سه ساله ات ای مهربان من
⚫️از من مپرس حال دل آن سه ساله را
🔴در گوشه خرابه برفت از کنار من
هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)
#کربلا
#امام_حسین (ع)
#اربعین
@rozehdaftari
هر وقت می خواستن بچه هاتو سیلی بزنن خودم سپر می شدم به من سیلی می زدن حسین هر وقت می خواستن بچه هاتو تازیانه بزنن من سپر می شدم و تازیانه می خوردم اگه نامحرمان اینجا نبودن پیرهانم رو کنار می زدم جای کبودی تازیانه ها رو به تو نشون می دادم.حسین من عزیز من ولی اگه نگاه می کنی می بینی بین این قافله دختر سه ساله ت نیست شرمنده ام حسین به خدا تقصیر من نبود حسین هر چه اومدم مانع بشم سر بریده ی تو رو تو دامنش قرار ندم نگذاشتن سیلیم زدن تازیانه م زدن سر بریده ی تو رو توی دامن دختر سه ساله ت رقیه گذاشتن به خدا کنار سر بریده ت جان داد حسین.
عرض دعای من میگن سه روز و سه شب قافله در کربلا موند وقتی قافله آماده ی حرکت شد همه سوار بر محمل ها دیدند سکینه نیومده کجاست سکینه امام سجاد سوال کرد کجاست گفتند کنار قبر باباش حسینه فرمود بگید بیاد قافله می خواد حرکت کنه زینب اومد عمه سکینه بلند شو قافله آماده ی حرکته یک دفعه سکینه با اون چشمان گریانش برگشت عمه زینب برو از برادرم امام سجاد اجازه بگیر من کنار قبر بابام خیمه بزنم و بمونم
آی آی
یک طرف دیگه هم امام سجاد داره برای جابر میگه
جابر اینجا بود که بابام علی اصغر رو روی دستش بلند کرد جلوی دیدگانش تیر سه شعبه به گلوی شش ماهه داداشم زدند.
اینجا بود علی اکبر رو بدنش رو قطعه قطعه کردند
جابر آنجا بود که قاسمم پاهاش رو روی زمین می کشید و جان می داد
جابر بیا تو رو ببرم کنار نهر علقمه آنجایی که بدن بی دست عباسم افتاده
بدن بی دست عموم عباس افتاد
برا مریض ها دعا یادت نره
جابر بیا بر غربت بابا بنالیم
در اربعین با یاد عاشورا بنالیم
جابر منم سجاد و زین العابدینم
بعد از حسین تشنه لب سالار دینم
من آمدم از راه پر درد اسارت
اینک کنم قبر عزیزانم زیارت
هر جای این صحرا نشان از عشق دارد
ناگفته های جاودان از عشق دارد
جابر همین جا مقتل جا عون و بریر است
این بوی خون جعفر و حر و زهیر است
اینجا حبیب بن مظاهر جان فدا کرد
مسلم به جسم پاره رو سوی خدا کرد
جابر علی اکبرم را یاد داری
اینجا مزار اوست باید سر گذاری
جابر مپرس از اصغر شیرین زبانم
آتش زند داغ گلویش قلب و جانم
لب تشنه بود اصغر کسی آبش نمی داد
یک دمی نمی خوابید از آن ظلم و بیداد
شش ماهه بود و از عطش رخساره اش زرد
ای کاش این سان خصم سیرابش نمی کرد
جابر همین جا که پر از شور و شین است
معراج گاه باب مظلومم حسین است
جابر بر او با لب عطشان سر بریدند
جابر سر او با لب عطشان بریدند
اسبان خصم از کینه بر جسمش دویدند
آن کس که هر دم مونسش روح الامین بود
دیدم سه شب بر روی زمین بود
جسم عزیزان بی کفن در دشت دیدم
فریاد رودم رودم از زهرا شنیدم
صد پاره تن بودند یاران در بیابان
سرهای پر خون روی نی چون ماه تابان
ای بی کفن
حسین وای
ای تشنه لب
حسین وای
دور از وطن
حسین وای
کو اصغرت
حسین وای
کو اکبرت
حسین وای
کو قاسمت
حسین وای
کو عباس
حسین وای
حسین وای
حسین وای
بابا منم سکینه دخترت
جانم فدای جسم بی سرت
بابا منم سکینه دخترت
جانم فدای جسم بی سرت
از شام پر بلا رسیده ام
بر خاک قتلگاه اطهرت
بابا منم سکینه دخترت
جانم فدای جسم بی سرت
ببارم از دو دیده خون چو بر مزارت
که اشک دیدگان خود کنم نثارت
بیا و جای من نما دمی کنارت
قربان تربت معطرت
جانم فدای جسم بی سرت
بابا منم سکینه دخترت
جانم فدای جسم بی سرت
#کربلا
#امام_حسین (ع)
#اربعین
@rozehdaftari
❣﷽❣
🏴#روضه_اربعین
🏴#دفتری_اربعین 2
🌟برنام حسین وکربلایش صلوات
🌟برنام ابوالفضل و وفایش صلوات
🌟براهل حرم بهحقّ زهرا س صلوات
🌟برجمله ی یاوران مولا صلوات
(#دعای_فرج)
🏁#السلامعلیکیااباعبدالله...
🏁#یاحسین..3
🏁#السلام_علی_الحسین_وعلی_علی_ابن_الحسین_وعلی_اولادالحسین_وعلی_اصحاب_الحسین
یبار دیگه هم ندا با کاروانی که اربعین رسید کربلا...
#السلام_علی_الحسین...
🔘اربعين آمد دلم را غم گرفت
🔘بهر زينب عالمي ماتم گرفت
🔘سوز اهل آسمان آيد به گوش
🔘ناله صاحب زمان آيد به گوش
🔘جاناهلبيت عصمت برلب است
🔘کاروان سالار آنها زينب است
🍂میگه از نجف پای پیاده حرکت کردم برم کربلا...،
دیدم یه مرد عراقی سایه به سایه دنبال من میا...
هر جا که روی زمین میشینم میاد جلوی من می ایسته..
تعجب کردم،، ولی چیزی نگفتم به مسیرم ادامه دادم،دوباره خسته شدم نشستم،اومد جلوی من ایستاد..
گفتم آقا چه میکنی.. هدفت چیه..( چرا دنبال من راه افتادی؟)
گفت:کاری ندارم،..مزاحمت نمیشم،..گفتم پس هدفت چیه؟
گفت:راستش رو بخوای من حرکت کردم گفتم حسین جان پول ندارم به زائرات خدمت کنم..
حتی نمی تونم چند بطری آب بخرم دستشون بدم...
حسین جان من راه میفتم تو این گرما سایه بون زائرات بشم...
حسین جان آفتاب به من بخوره به زائرات نخوره..
🔳میگه بلند شدم سر و صورتش رو بوسیدم،یه جمله بهش گفتم دوتایی شروع کردیم گریه کردن...
⬆️گفتم کجا بودی عصر عاشورا؟سایه بون تن بی سر حسین فاطمه بشی...
🍂ای حسین... حسین حسین..
⬅️روز اربعینه.. چقدر دلت میخواست الان کربلا باشی...
دلت تنگه کربلاست؟؟
خوش بحال اونایی که الان خودشونو رسوندند کربلا ...
آقا جان ..اربعینت رسید آقا...
آقا امروز باید کربلا بودیم..
اما آقا دستمون از کربلا کوتاست..
▪️چهکربلاست که آدم بههوش میآید
▪️هنوز ناله زینب به گوش می آید
▪️چهکربلاست کزآن بوی سیب میآید
▪️صدای ناله ی مردی غریب می آید
▪️چهکربلاست کزاوبوی مشک میآید
▪️هنوز ناله ز لب های خشک می آید
▪️چه کربلاست که بوی گلاب می آید
▪️صدای گریه طفل رباب می آید
⬅️یاابا عبدالله ...آقا جان...مارو هم جزو زائرات قبول کن آقا..
آقا....عنایتی...نظری ...لطفی
مرحمتی آقا...
⚫️آقا جان ما جامونده های اربعینیم...
آقا جان ما دلشکسته ایم...
دستمون از کربلات کوتاست...
آقا ..اونی که امروز به زائرت میدی ..به ما هم بده آقا...
*⃣امان امان 2
کاروان رسید کربلا ..
قافله دلشکسته رسید کربلا...
رسمه روز چهلم که میشه حلوا میبرن...گلاب میبرن..دسته های گل میارن...
عزت و احترام میکنند..اشک چشمارو پاک میکنند.
امان از دل یتیمان حسین...
امان از دل زینب..2
این زن و بچه تا چشمشون به این قبرها افتاد مثل برگ خزان زده...خودشونو از ناقه ها می انداختن زمین..
هر کسی سراغ قبری میگرفت..
یکی میگفت قبر علی اکبرم کجاست...
یکی میگفت بابام کجاست...
یکی میگفت..عمو م موند تو علقمه..
آخ...
(دوباره عاشورا تکرار شد...)
🔲امان از دل زینب...
چه خون شد دل زینب...
الهی خواهری داغ نبینه..
الهی خواهر داغ دیده تو مجلسمون نباشه...
⬇️یواش یواش اومد.. کنار قبر حسین..
یه دفعه بغضش ترکید..افتاد رو قبر حسین...
آخ اشک چشم امان نمیده...
شروع کرد به درد دل کردن ..
آخ ..برادر حسینم...
برادر حسینم...
⚫️(دشتی)
🔳خدایا زار و مظطر گشته زینب
🔳به سیر باغ پر پر گشته زینب
🔳پریشان خاطر و قامت خمیده
🔳پس از یک اربعین برگشته زینب
🔳ببین جانا دل پر درد زینب
🔳چگونه با غمت خو کرده زینب
🔳 ببین ای یوسف صد پاره پیکر
🔳برایت پیرُهن آورده زینب
🍁 حسین جانم حسین
🍁جانم حسین جانم2
🍁جانم حسین جان
(هااا زمزمه کن..)
🔳دلم را چون تنت صد چاک کردند
🔳سرشکم را به سیلی پاک کردند
🔳الهی خواهرت زینب بمیرد
🔳تو را با بوریا در خاک کردند
🍁 حسین جانم حسین
🍁جانم حسین جانم2
🍁جانم حسین جان
(#علیرضاشریف)
⚫️یه وقت سکینه خانم دوید سمت علقمه...
امان امان ..3
(آخه بعضی حرفا رو به باباش نمی تونست بگه)
صدا زد عموجون...
عمو خیلی جات خالی بود تو مجلس یزید..
عمو اون یهودی نانجیب با انگشت منو نشون داد..
عمو پاشو ..عمو دیگه خجالت نکش..
عمو دیگه ما آب نمیخاییم
🍂ناله داری به سوز دل زینب کبری س...به ناله های دل زینب س صدای نالتوبلند کن ..
ناله بزن بگو یا حسین...یا حسین.. یا حسین
🌾ز داغ لاله ها زینب غمین است
🌾پریشان موی زین العابدین است
🌾دوباره کربلا شد عرصه ی غم
🌾شهیدان خدا را اربعین است
(محمود تاری)
⚫️بدم المظلوم بکربلا ...به رٱس بریده ابی عبدالله ...ده مرتبه ...#یا_الله....
👇صلوات حذف نشه لطفا👇
@rozehdaftari🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
روضه جدید
463K
مداح بختیــــــــــــاری:
🔳دشتی جانسوز حضرت زهرا(س)🔳
فلک دادی به باد سامان مولا
چگونه سر کند با داغِ زهرا
فلک داغم تو کردی تا قیامت
برو زهرا خدا پشت و پناهت
غمِ مولا دِگر یکی دوتا نیست
درون خانه اش مهر وصفا نیست
مگر نامحرمت بودم عزیزم
نگفتی درد خود تا من بسوزم
ببین زهرا سلامم بی جوابه
ندانستم که بخت من بخوابه
گُلی بودی به گلزار پیمبر
به دست خصمِ دون گشتی تو پرپر
گلم باغنچه را از ساقه چیدن
چرا بر خرمنم آتش کشیدن
تموم هستیِ من رفته از دست
که خنده از لبانم رخت بربست
بگو(هستی)دعای من به راهت
بخوان(پرویزی)تا گردم پناهت
👈🏻اجرای سبک: استاد پرویزی🎙️
👈🏻سراینده شعر: علیمحمدی📝
@rozehdaftari
🕊﷽🕊
🕊#روضه_فاطمه_صغری_س
🌿#دفتری_فاطمه_صغری_س
📔بر احمد و بر کوثر قرآن صلوات
📔بر طلعت محبوبه ی یزدان صلوات
📔بر روح مطهر امام و شهدا
📔بر فاطمه مادر شهیدان صلوات
(#دعایفرج)
❣[[ اللهم صل على فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها والسر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمك.]]❣
✨الهی کام ناکامان بر آید
✨شب هجران بیماران سر آید
✨غم تنهایی و درد جدایی
✨ز هر درد و غمی غصه سر آید
◀️امروز دل بده با هم بریم مدینه ـ در خونهٔ دختر غریب ابی عبدالله ـ آی دختر دارا ـ یتیم دارا ـ خدا نکنه دختر چشم انتظار بابا باشه ـ لحظه به لحظه چشمش به دَره
گفت
🌾خدایا رحم کن بر حال زارم
🌾که عمر رفته بار دیگر آید
🌾ز دشت کربلا سوی مدینه
🌾دوباره ناله پیغمبر آید
🌾آخ منو وصل پدر هیهات هیهات
🌾مرا کی اینجا دست یاور آید
🌾که عباس آن عموی تاجُ دارم
🌾چو اکبر نوجوان از در درآید
⬅️قربون اون دختری که تو مدینه چشم انتظار بابا حسینش بود ـ کی میشه بابام بر گرده ـ دلم تنگه بابا ـ
خدا نکنه بابایی سفر بره دیر کنه ـ خدا نکنه اتفاق برا عزیز کرده ات بیفته (ای بابا)
◀️(اینو بگم برا اون کسایی که داغ بابا دیدن)
▪️آخ دخترا قدر بابا رو بدونید
▪️درد بی پدریُ نمیدونید
▪️هر کسی بابا داره غم نداره
▪️چیزی توی این جهان کم نداره
▪️الهی هر کی سفر کرده داره
▪️کسی براش خبر بد نیاره
⬅️بیاد اون دختری که وقتی کاروان میخواست بره مدینه ـ میخواستن از مدینه بیرون بیان همه دور بسترشو گرفتن ـ بابا حسینش اومد ـ عمو عباسش اومد ـ عمه جانش زینب اومد ـ همه دور بستر جمع شدن ـ همه دارن خداحافظی میکنن ـ دیدن فاطمه صغری داره غریبانه گریه میکنه ....
شاید درد دلش این بوده باشه
.....بابا جون منو همراه کاروان ببرید(عزیز دلم راه دوره تو مریضه ای) ـ عمه زینب دلم میخواد همراه کاروان بیام عمه ـ منو اینجا نزارید ـ ...
امان امان
صدا زد میخواید برید برید اما منو از حالُ روزتون با خبر کنید
🔘دختری را که پدر در سفر است
🔘روز و شب چشم امیدش به در است
🔘هر صدایی که ز در می آید
🔘به گمانش که پدر می آید
🔘همه کوشند ز بیگانه و خویش
🔘پی دلجویی آن طفل پریش
⏪امان از اون لحظه ای که خبر دار شد دیگه بابا نداره خبر شهادت بابا براش آوردن
امان از اون لحظه ای که صدا زدن فاطمه جان بی برادر شدی
نبودی تو کربلا هر طرف بدن علی اکبر و بابات گرفت یه طرف دیگه رو زمین می اومد.......
🔻آخ پدرت بی کسُ بی یاور بود
🔺تک و تنها به سر نعش علی اکبر بود
🔻همه سهل است ز یک واقعه خون است دل من
🔺خاک غم بر سر من باد ز گفتن خجلم
(چی شده مگه چه خبر برام آوردی الهی خبر بد برات نیارن)
🔻فاش گویم پدرت از ستم شمر سنان
🔺کشته شد با لب عطشان به لب آب روان
البته مرغ پرو بال خونی چون سندیت نداره رو عوض کردم
🕊هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)🕊
@rozehdaftari
متن روضه طفلان مسلم بن عقیل علیه السلام ـ حجه الاسلام سید حسین مؤمنی
دو تا آقا زاده اند برای بیداری عقل خیلی مهمه ،یکی اسمش محمد یکی دیگه اسمش ابراهیم اینا دو تا آقا زاده های مسلم بن عقیلند وقتی که امام حسین علیه السلام اومد و مسلم اومد به سمت کوفه وقتی درا رو می خواستند ببندند به سمت مسلم این دو تا بچه تو دست بابا مونده بودند چه کار کنند مسلم اومد در خانه شریح قاضی ،شریح میای گفت:مسلم برو درد سر برا من درست نکن گفت : من کاریت ندارم نمیام تو فقط ازت خواهش می کنم این دو تا بچه های من و دستشون بگیر بذار تو دست حسین.مسلم به شهادت رسید کربلا به وقوع پیوست شنید کاروان داره می ره به سمت کوفه دو تا بچه های مسلم داد دست پسرش گفت:اینا رو برسون به قافله .داشت می اومد تو راه گفت:اون قافله است داره می ره خودتون رو برسونید به کاروان هر چه دویدند بچه ها نرسیدند
تا اینکه دو نفر اونها رو اسیر کردند تا گفتند ما بچه های مسلمیم اونا رو بردند پیش عبیدالله ملعون.عبیدالله گفت:اینا رو ببرید زندون نه آب خنک بهشون بدید نه غذای درست و حسابی.یکسال بچه های مسلم در زندان بودند یه روز برادر بزرگتره به کوچکتره گفت:بیا به این زندانبانه بگیم کی هستیم اومد گفت :زندانبان تو مسلمونی گفت :پیغمبرت کیه تو اسم علی رو شنیدی گفت:تا حالا اسم جعفر طیار به گوشت خورده بله می شناسم جعفر طیار خدا بال داد عوض دو تا دستش گفت:فرزند جعفر رو هم می شناسی بله می شناسم تا حالا اسم مسلم بن عقیل به گوش ات خورده بغض گلوی این زندانبان و گرفت گفت:چرا داریداین حرفا رو می زنید مگه چیه گفت: ما فرزندان مسلم بن عقیلیم تا گفت :فرزندان مسلم ایم به پای این دو تا آقازاده افتاد
در زندان باز برید آزاد من شما رو آزاد کردم دو قرص نان بهشون داد و کوزه آب گفت:بریدکنار فرات دارن می رن پیرزنی اومده بود آب ببره بچه ها رو خسته دید گفت:شما کی هستید غریبید تا این زن فهمید بچه های مسلمند اینقدر احترام به اینا گذاشت برد با خودش خونه. نصف شب بود شوهر خبیثی داره به نام حارث اومد در زد وارد شد تو که مدت ها بود نمی اومدی چطورمشب اومدی گفت:دو تا بچه های مسلم از زندان فرار کردند عبیدالله دو هزار درهم و دینار جایزه گذاشته هر کی اینا رو بیاره
ببینید یه زندانبان با نام حسین عقلش احیا شد و برگشت و سریع وظیفه اش و انجام داد
این دو تا آقا زاده یه جا کز کردن زنه اومد گفت:صداتون در نیاد این شوهر من آدم خبیثیه دنبال شماست بچه ها یه گوشه خوابیدند هر دو تایی خوابی دیدند پبغمبر و امیرالمومنین و امام حسن و حسین و باباشون مسلم.پیغمبر رو کرد به مسلم اومدی و بچه هات و تنها گذاشتی مسلم هم فرمود بچه ها فردا شب میهمان من اند هر دو پریدند از خواب به هم نیگاه می کنند گفت:داداش فکر کنم آخرین شب عمر ما باشه دست انداختند گردن هم شروع کردند گریه کردن حارث از خواب نحسش بلند شد همین الان آدرس و آورده بودم دو جور نقله هر دو رو ادغام می کنم زیاد وقت و نگیرم
حارث از خواب بیدار شد اتاق به اتاق گفت:صدای بچه از کجا میاد اومد تا نگاهش به این دو تا آقا زاده افتاد گفت:شما کی هستید گفت :بگیم در امانیم
گفت:بله در امانید ،در امان خدا و رسول گفت:بله تا شنید بچه های مسلم اند با مشت و لگد به جان بچه های مسلم افتاد اینقدر ای بچه ها رو زد دست و پای بچه ها رو بست یه گوشه انداخت گفت:فردا می برم جایزه می گیرم صبح شد این دو تا آقا زاده رو همراه غلام و پسرش کنار فرات گفت:می خوام سر و از تن اینا جدا کنم اول شمشیر و داد دست غلامش گفت:سر اینا رو جدا کن تا اینها غلام رو دیدند گفتند:ما وقتی چهره تو رو دیدیم یاد بلال موذن پیامبر افتادیم گفت:مگه می شناسیدپیامبر و گفتند بله شمشیر از دستش لرزید و خودش رو زد به دریای فرات شمشیر و داد دست پسرش تا اومد سر و جدا کنه همین گفتگو تکرار شد تا فهمید بچه های مسلم اند پسر هم شمشیر از دستش افتاد روی زمین گفت: نمی کشم تا خواست خودش سر بچه ها رو جدا کنه همسرش دوید جراحتی به این زن وارد کرد پسر مداخله کرد پسر خودش رو هم کشت محمد و ابراهیم خیلی التماسش کردند گفتند:بیا ما رو به بازار برده ها ببر بفروش گفت:نه باید جایزه بگیرم گفتند: ما رو زنده ببر گفت :نه سرتون و باید ببرم جایزه بیشتر بگیرم گفتند:لا اقل اجازه بده دو رکعت نماز بخونیم دو رکعت نماز خودند محمد و ابراهیم دستاشون و به گردن هم انداخته بودند اما این قسی القلب رحم نکرد بی حیا دست برد برادر بزرگتره رو سر ببره کوچکه خودش رو روی دست و پای حارث می انداخت کوچکه می خواست سر ببره بزرگتره می گفت:اول من.تا گفت:مادرم دست برادر کوچک تر رو به من سپرده بچه ها رو سر برید
بدن انداخت تو شط فرات سرها رو گذاشت تو توبره برد پیش عبدالله.گفت:عبیدالله دشمناتو کشتم سرشونو آوردم تا عبیدالله سرهای نازنین بچه های مسلم و دید با همه قساوت قلبش سه مرتبه از جاش بلند شد و نشست رو زمین گفت👇@rozehdaftari
حارث چه کردی لحظه آخر چه گفتند:التماس کردند تو چی گفتی جایزه آخرین کار اینا چه بود دو رکعت نماز خوندند اینا رو جلو همدیگه سر بریدی…
جزو آدابه می گن گوسفند و جلو گوسفند نباید ذبحش کنی تو چطوری دلت اومد این دو تا بچه رو اینطوری سر ببری به یکی دستور داد گفت: می بری این حارث و همان جایی که بچه ها رو سر بریده همون جا سر می بری سرها هم بنداز شط فرات حارث گفت:ده هزار درهم حاضرم بهت بدم گفت:نه خدا رو شکر این توفیق به من داده شد اول دستور داد دو تا دست حارث و قطع کرد گوشهاش و قطع کرد و چشماش در آورد شکمش پاره کرد بدن انداخت تو آب ،آب بدن و انداخت بیرون
انداخت تو چاه ،چاه پس زد زمین حاضر نشد بدن حارث بپذیره مجبور شد بدن نحس حارث و سوزوند خاکستر رو بر باد داد حالا سر فرزندان مسلم
می گه سرها رو انداختم تو آب جلد دوم رمز المصیبه به نقل از ناسخ این مطلب نقل می کنه می گه سرها رو انداختم بدن ها از آب بیرون اومد سرها به بدن ملحق شد دست به آغوش هم رفتند دو مرتبه زیر آب.قسم بدیم به حق اون دو تا آقازاده ای که……
@rozehdaftari
🕊﷽🕊
🕊#روضه_فاطمه_صغری_س
🌿#دفتری_فاطمه_صغری_س
📔بر احمد و بر کوثر قرآن صلوات
📔بر طلعت محبوبه ی یزدان صلوات
📔بر روح مطهر امام و شهدا
📔بر فاطمه مادر شهیدان صلوات
(#دعایفرج)
❣[[ اللهم صل على فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها والسر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمك.]]❣
✨الهی کام ناکامان بر آید
✨شب هجران بیماران سر آید
✨غم تنهایی و درد جدایی
✨ز هر درد و غمی غصه سر آید
◀️امروز دل بده با هم بریم مدینه ـ در خونهٔ دختر غریب ابی عبدالله ـ آی دختر دارا ـ یتیم دارا ـ خدا نکنه دختر چشم انتظار بابا باشه ـ لحظه به لحظه چشمش به دَره
گفت
🌾خدایا رحم کن بر حال زارم
🌾که عمر رفته بار دیگر آید
🌾ز دشت کربلا سوی مدینه
🌾دوباره ناله پیغمبر آید
🌾آخ منو وصل پدر هیهات هیهات
🌾مرا کی اینجا دست یاور آید
🌾که عباس آن عموی تاجُ دارم
🌾چو اکبر نوجوان از در درآید
⬅️قربون اون دختری که تو مدینه چشم انتظار بابا حسینش بود ـ کی میشه بابام بر گرده ـ دلم تنگه بابا ـ
خدا نکنه بابایی سفر بره دیر کنه ـ خدا نکنه اتفاق برا عزیز کرده ات بیفته (ای بابا)
◀️(اینو بگم برا اون کسایی که داغ بابا دیدن)
▪️آخ دخترا قدر بابا رو بدونید
▪️درد بی پدریُ نمیدونید
▪️هر کسی بابا داره غم نداره
▪️چیزی توی این جهان کم نداره
▪️الهی هر کی سفر کرده داره
▪️کسی براش خبر بد نیاره
⬅️بیاد اون دختری که وقتی کاروان میخواست بره مدینه ـ میخواستن از مدینه بیرون بیان همه دور بسترشو گرفتن ـ بابا حسینش اومد ـ عمو عباسش اومد ـ عمه جانش زینب اومد ـ همه دور لستر جمع شدن ـ همه دارن خداحافظی میکنن ـ دیدن فاطمه صغری داره غریبانه گریه میکنه ....
شاید درد دلش این بوده باشه
.....بابا جون منو همراه کاروان ببرید(عزیز دلم راه دوره تو مریضه ای) ـ عمه زینب دلم میخواد همراه کاروان بیام عمه ـ منو اینجا نزارید ـ ...
امان امان
صدا زد میخواید برید برید اما منو از حالُ روزتون با خبر کنید
🔘دختری را که پدر در سفر است
🔘روز و شب چشم امیدش به در است
🔘هر صدایی که ز در می آید
🔘به گمانش که پدر می آید
🔘همه کوشند ز بیگانه و خویش
🔘پی دلجویی آن طفل پریش
⏪امان از اون لحظه ای که خبر دار شد دیگه بابا نداره خبر شهادت بابا براش آوردن
امان از اون لحظه ای که صدا زدن فاطمه جان بی برادر شدی
نبودی تو کربلا هر طرف بدن علی اکبر و بابات گرفت یه طرف دیگه رو زمین می اومد.......
🔻آخ پدرت بی کسُ بی یاور بود
🔺تک و تنها به سر نعش علی اکبر بود
🔻همه سهل است ز یک واقعه خون است دل من
🔺خاک غم بر سر من باد ز گفتن خجلم
(چی شده مگه چه خبر برام آوردی الهی خبر بد برات نیارن)
🔻فاش گویم پدرت از ستم شمر سنان
🔺کشته شد با لب عطشان به لب آب روان
البته مرغ پرو بال خونی چون سندیت نداره رو عوض کردم
🕊هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)🕊
@rozehdaftari
4_6044146337077790401.mp3
6.83M
✅ حاج بهنام تخت مینا تبریزی
✅روضه_اربعین (درددل با کربلا)
حضرت زینب (ع)
@rozehdaftari
*روضۂ دفتری امام حسن مجتبی(ع)*
*«السلام علیکَ یا حسن ابن علی ایها المجتبی یابن رسول الله»*
*بنال ای دل پُر از ناله ودردُم*
*که در شهر مدینه کوچه گردُم*
*دلُم خونه،دلم خونه، دلم خون*
*که این درد دلُم نداره درمون*
*الهی درد بی درمون دوا کن*
*نظر بر سوز و حالِ مجتبی کن*
*همی نالُم زِ دردِ سینه سوزُم*
*بیا زینب ببین تو حال و روزُم*
*همی نالُم که مادر در بَرم نیست*
*طبیب درد مو جز مردنُم نیست*
*غریب شهر و خانه مجتبایم*
*بنال ای ماهی دریا برایم*
*بنال ای دل بحال غربت مو*
*بریزید اشک بهرِ تربت مو*
*◾آی عاشقان غریب مدینه ، الان بقیع یه دونه زائر نداره ، الان یه نفر نیست تو بقیع به امام حسن سلام بده ، آی حاجتمند مجلس هر جا برید واعظا و مداحا همه میگن حسین غریبه اما همین الان کربلا باشی امام حسین چقدر زائر داره ، آقا امام حسن در بستر مرگه و مادری بر بالین نداره که سرشو به زانو بگیره شما* *امشب(امروز) بیاین برا امام حسن مجتبی مادری کنید . بی بی فاطمه ی زهرا به خواب یکی از علما اومد فرمودن : چرا روضه ی حسنم رو نمی خونید ، مگه حسن پسر من نیست حسنم غریبه.... بگم از روزی که حسن و حسین با هم زور آزمایی کردن ، پیغمبر نشسته بود، امیرالمومنین هم بود ، بی بی فاطمه زهرا هم بود، همه دارن حسین رو تشویق میکنن دیدن پیغمبر هی داره میگه جانم حسن ، بی بی سوال کرد بابا جان حسین کوچکتر از حسنه چرا حسینو تشویق نمی کنی؟ چرا هی میگی جانم حسن! پیغمبر صدا زد دخترم مگه نمیشنوی همه ی عالم دارن میگن حسین ، من دیدم کسی نمیگه حسن ، خیلی پسرم غریبه ، فرمود هر کسی به اندازه ی بال مگسی برا حسنم گریه کند فردای قیامت که همه ی چشمها گریانند چشمی که بر حسنم اشک ریخته باشد گریان نمیشه ، امشب(امروز) هم شما بگید جانم حسن ، قربون غربتت برم آقا جان ، روزه بود ، افطار کرد همچی که آب نوشید صدا زد : آه جگرم داره میسوزه آی چه کرد زهر جُعده با آقا همچی که دید آقا داره دست و پا میزنه گفت چه غلطی کردم ، کَرَمشو ببین یه نگاه به قاتلش کرد فرمود از اون در فرار کن دست زینب بهت نرسه میکُشت، راه فرار را به قاتلش نشون داد، فردای قیامت مگه میزاره ما رو جهنم ببرند ، صدا زد کنیزا برید بگید خواهرم بیاد زینبم بیاد زینب آمد الهی هیچ خواهری همچون زینب داغ برادر نبینه الهی هیچ خواهری برادرشو در بستر بیماری نبینه ، بر سر و صورت زد دوید تو کوچه های بنی هاشم ، حسینم بیا که حسن داره جون میده همه اومدن کنار بستر امام مجتبی ، حسین اومد با سرعت بالای سر برادر ، سر مبارک برادر رو به دامن گرفت اشک چشمش به صورت امام حسن میچکید آقا به هوش آمد فرمود حسین جان تو برای من گریه نکن ، لحظات آخرم تو کنار بسترم آمدی اما تو لحظه آخرت دشمنان دورت حلقه میزنن ، آی بمیرم صدا زد : زینب برو طشتی بیاور ، طشت مقابل برادر قرار داد زینب دلش خوش بود برادر زهر و برمی گردونه اما بمیرم دید پاره های جگر برادر درون طشت ریخت.ای روزگار دو طشت نشون زینب دادی*
*ازدوطشت آمد صدای شوروشین*
*گاه از طشت حسن گاه از حسین*
*هر چقد ناله داری به سوز جگر اباعبدالله سه مرتبه ناله بزن یا حسین(3)*
*لاحول ولاقوة الابالله العلی العظیم*
@rozehdaftari
روضه جانسوز دفتری حضرت زینب(س)
👈🏻بانوای جانسوز:استاد پرویزی🎙️
👈🏻تایپ و ارسال: علیمحمدی✍🏻
السلام علیکِ یا بنت رسول الله، السلام علیکِ یا بنت امیرالمومنین یا اُخت الحسن والحسین
مسلمانان مرا زینب مگوئید
مرا محنت کِشِ دوران بگوئید
بگوئیدم برادر مرده زینب
برادر مرده داند حال زینب
ای یادگار سه امام زینب
بر قلبِ سوزانت سلام زینب
◾سلام ما به اون خانمی که یه عمر مصیبت دید اما صبر کرد، بلاکِشِ دوران بی بی زینبه، چهار سال بیشتر نداشت که داغِ جدش رسول خدا رو دید صبر کرد، هنوز آب غسلِ پیغمبر خشک نشده بود پهلوی مادرش زهرا رو شکستند جلو چشمانش، به مادرش سیلی زدن اما صبر کرد، هنوز داغ مادرش رو از یاد نبرده بود که فرق شکسته ی باباش امیرالمومنین رو دید، صبر کرد، بمیرم برات زینب یه روز هم تکه های جگر برادرش امام حسن رو دید اما بازم صبر کرد بی بی زینب روز عاشورا در نصف روز جلو چشمانش تمام عزیزانش رو شهید کردن بازم صبر کرد، تمام دلخوشیش حسین بود😭😭😭اما امان از اون لحظه ای که حسینش هم صدا زد خواهرم زینب منم میخوام برم میدان زینب جان خواهرم خدانگهدار، زینب کبری طاقت دوری برادرو نداره، عرضه داشت حسینم ، برا من دیگه کسی نمونده توهم میخوای بری زینب رو تنها بزاری😭😭😭ابا عبدالله فرمود: اینقدر بی تابی نکن زینب تا صدای تکبیر من میاد بدون من هنوز زنده م ابی عبدالله رفت میدان تصور کن زینب درون خیمه تا صدای تکبیر برادرو میشنوه دلش آروم میگیره، اما امان از اون لحظه ای که دیگه صدای تکبیر برادر رو نشنید حالا میخوای برا زینب کبری گریه کنی بسم الله، داخل خیمه هی بلند میشه و میشینه زمین، میگه حسینم چرا دیگه صدای تکبیرت نمی یاد داداش، در همون حال یکدفعه صدای ذوالجناح بلند شد شاید خوشحال شده زینب، برادرم حسین برگشته ، دوان دوان اومد بیرون یه نگاه کرد ، دید ذوالجناح برگشته اما یال اسب غرق به خونه، زین اسب واژگونه، بی تاب شد،( همه از خیمه ها بیرون دویدن ، ولی سالارِ زینب را ندیدن)😭😭😭یا صاحب الزمان منو ببخش ، عمه جانتون دوان دوان به سمت قتلگاه(از حرم تا قتلگاه زینب صدا میزد حسین، دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین)خدا به داد دل زینب برسه تا رسید بالای تل زینبیه نگاه کرد دید شمر رو سینه ی حسین نشسته خدا چکار کنه😭😭😭یا صاحب الزمان این جمله مدِّ نظرِ منه این حسینِ توست که زِنازاده ها کشتنش من به قربون اون کسی برم که داره از محاسنس خون می چکه، زینب بی تاب شده دستاشو گذاشت روی سر هی صدا میزد وامحمدا ، وا علیا ، چیزی نگذشت دیدن(سری به نیزه بلند است در برابر زینب، خدا کند نباشد سرِ برادرِ زینب)برای تسلای دلِ بی بی زینب ناله بزن یا حسییییین یا حسییییین😭😭😭
علی لعنة الله علی القوم الظالمین
@rozehdaftari
✅🎤روضه شب شهادت علی بن موسی الرضا علیه السلام
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
(خورشید، سر زد از سحرت، ایها الغریب)2
امشب، اگر بچه های آشپزخونه صدامو میشنون این بچه های صوت اینایی که فیلم برداری میکنن، اینایی که سر پایند دم درند، کار دارن میکنن، امشب شماها، دستتونو میبوسم، کار ما امشب گیر شماست، چرا؟ عرب اینطوری اندها، خودشون غذا نمیخورن تا مهمونا غذا بخورن، بعد که مهمونا سیر غذا خوردن خواستا برن میشنیه با، کارگرا خادما، با اونا میشینه سیر غذا میخورن، امشب خادمای این حسینیه، ما مهمونیم میریم، آخر کار شما میمونید و آقاتون، ما یه گیر و گوری داریم به آقا سفارش مارو کنید، دیدی میگه، آبدارچی یه شرکتو ببین شرکت مال تو، بچه ها، کفشدارو بخر آقا نگات میکنه، چایی بریز دستش، دیدی هیئت ها کسی دور مسئول هیئت نیست، اما آبدارچیه رو همه دستشو میبوسن، چون میدونن، تو این دم و دستگاه همه چی جا بجاست، امشب کار با خدامه، گره مارو وا کنن، میخوام شما هم با ما با این بچه ها بگید
خورشید سر زد از سحرت ایها الغریب
از سمتِ، چشم های تَرت، ایها الغریب
تو ابر رحمتی که، به هر گوشه سر زدی
باران گرفت، دور و بَرت، ایها الغریب
آقا جارییست، چشم به چشمِ، قدمگاه تو هنوز
جنت شده است، ره گذرت، ایها الغریب
آه، تو مسیر امام رضا قدمگاه نرفته ها برن ها، یه جا پای آقا مونده مردم چی کار میکنن، ای وای ای وای، روضه داره همش ها، وقت نیست، یه جا پای امامو دیدن مردم، میاد اونجا، کف زمین اونجا رو میبوسن میگن آقا از اینجا رد شده، آخ حسین، هی خانم داد میزد، نوه ی پیغمبر خداست نزنیدش، پیرمردا پاشده بودن، با عصا میزدن
آقا تو آفتابِ، رأفتی و، کوچه کوچه شهر
در سایه سارِ، بال و پرت ایها الغریب
(جونم به تو مستمع، انرژی مو چندان میکنی، با این پا کاریت، ارباب دستتو بگیره)
با این همه، غریبه، غریبان عالمی
خیلی ها براشون سواله، این غریبیه؟ این شلوغی، این حرم، طرف از اینجا رفته یه کشور دور، کارخونه شرکت مال و اموال بچه زن، پست و مقام و ثروت، باهاش حرف میزنی چته؟ میگه دلم گرفته، دلم برا مادرم تنگ شده، حالا فهمیدی چرا این آقا غریبه، بزار یه روضه بگم زنا گریه کنن، زن های نوغان اومدن پیش شوهراشون، به هم ریخته، مردا گفتن چتونه؟ گفتن، ما مهریه ای از شما طلب داریم، آره، همش حلال، چی شده یهو؟ پسر زهرا ، بی کس و یار افتاده، نه دختر، نه خواهر، نه مادر، گریه کن نداره، میدونی یاد چی می افتم، اینجا زن ها آبرو داری کردن، یه سری زن سراغ دارم، تو حجره، صدای آقازاده ی همین امام رضا، صدا نالش بالا رفت، زنارو جمع کرد، گفت هلهله کنید، کِل بکشید، صدا گریش بیرون نره، جــــــان
(من زود جمع و جور کنم، عذر میخوام خدا میدونه)
با این همه غریبه غریبان عالمی
داغی نشسته بر جگرت، ایها الغریب
آقا، از کوچه های غربت شهر آمدی ولی
داری، عبا به روی سرت، ایهاالغریب
گفت اباصلت، اومدم بیرون حواست باشه، اگه دیدی عبا رو سرمه بدو، اباصلت میگه أَمَّن يُجِيبُ میخوندم عبا رو سرش نباشه، گفت یه خورده ای گذشت چشممو از رو در بر نداشتم، تا در باز شد زدم تو سر، دیدم عبا رو سرشه، تا بدوم خورد زمین، بغلش کردم، خاک عباشو، خاک از رو لباساش تکون، آقا چتونه؟ دستشو گرفتم، فقط اشاره میکرد برو برو، دو سه قدم رفتیم دستمو کشید، نمیتونم راه برم، یاد یه جا نیافتادی؟ امام حسن، میگه دست مادرو گرفتم، اول گفت برو، دو سه قدم رفت، دستمو کشید، راه نمیتونم برم
آقا، شکر خدا، جوادِ تو آمد ولی هنوز
بارانی است، چشم ترت، ایها الغریب
بزار روضه بخونم میمونه روضه ها، گفت اباصلت درارو ببند، هیچکی نمیخوام بیاد، اباصلت درارو بست، اومد دید لبای آقا خشکه، دوید رفت آب آورد، اومد بالا سر آقا، آقا آب بفرمایید لباتون خشکه یه نگاه به اباصلت کرد، گفت انگار کربلا یادت رفته، مگه فراموشت شد، جد ما، یابن الشبیب، جد مرا، با عصا زدن، (میخوای اینوری برم)، یابن الشبیب، جد مرا، بی هوا زدن، (برم جلو یا نه؟)، یا بن الشبیب، عمه مارا، چه بد زدند، (ها، باید بمیری با این روضه)، اباصلت، آبو ببر، این زیر اندازمم جمع کن، گودال یاد ما نمیره، زیراندازشو جمع، گفت دیدم پاشو رو زمین میکشه، اما چشماش منتظر کسیّه، (دیگه شندید وقت نیست)، جوادش که اومد میگه غم های عالم یادش رفت سر گذاشت رو پا جوونش، همه ی عالم همینه باباها، آدم دلش میخواد دم آخر، سر بزاره رو پا بچش، (بگم یا نه؟) آه، رو اسب، از هُولِش، که به علی برسه، از بالا اسب افتاد، دید اگه دوباره سوار شه وقت نیست، با زانو، آخ رسید به بدن، پاره پارست، نیزه تو پهلو، سر ترکیده، و نَظَفَ الدَّم، خونو از دهانش در آورد، آروم اومد دم گوشش، هفت مرتبه، وَلَدی، ولدی، ولدی، ولدی، یبار دیگه به من بگو، بابا،حسیــــــــــــــــن
#روضه_امام_رضا ع
@rozehdaftari
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
🕊﷽🕊
🔆 #روضه_حضرت_ام_البنین_س
🔅 #دفتری_ام_البنین_س 3
✳️بر مادر با وفــای ســـــقا صلوات
✳️رخسارِ مه و ستاره ها را صلوات
✳️آن چار شهید و مادر پاک سرشت
✳️بر گلشــــن و باغبانِ والا صلوات
🔆(دعای فرج)
♻️ #السلام_علیک_یا_زوجة_ولی_الله_یاام_الادب_یاام_البنین..♻️
▪️ای به سپهر عاطفه بی قرین
▪️ستارهٔ مدینه ام البنین
▪️قدر تو در جهان نبود معلوم
▪️قبر تو در جوار جهار معصوم
▪️فاطمهٔ دوم مرتضایی
▪️مادر دیگری به مجتبایی
▪️تو کیستی که با غم و زمزمه
▪️پای نهی به خانهٔ فاطمه
▪️تو کیستی که با همه عزیزی
▪️گفته ای آمده ام کنیزی
▪️محض دل تازه گلان حزین
▪️نام تو فاطمه! شد امّ البنین
⬅️ اونایی که مدینه رفتن خوشبحالشون..
اونایی که نرفتن بسم الله..
ببرمت مدینه..نشونی بدم..
همه شهر نورانیه..
همه جا چراغ داره..
فقط یه جا تو مدینه است نه شمعی داره.. نه چراغی داره..
(دلتو آماده کن)
همه میدونن کجاست..آره اونجا بقیعه...4تا عزیز دل زهرا تو بقیعه...
آدم که بقیع بره...بی اختیار میگه قبر مادر کجاست..
همه قبرا یه نشونی داره..اما قبر مادر نه...
هر چی بگردی چیزی پیدا نمیکنی..
اما برا دلخوشی شیعه یه قبری گوشه بقیعه..
اونم قبر مادر ادب ام البنینه..
امروز بریم کنار قبر بیبی ام البنین..
💔قربون مقامت برم بیبی جان..
ان شالله یه روزی پشت دیوار بقیع..برا دردای دل این مادر اشک بریزیم...
☑️همین قدر از ادب خانم برات بگم..
امیرالمومنین وارد منزل شد..
دید خانم ام البنین زانوهای غم بغل گرفته..داره آروم آروم گریه میکنه..
(امان از دل امیرالمومنین)
صدا زد ام البنین چی شده چرا گریه میکنی..
صدا زد آقا یه خواهش ازتون دارم..
(چی شده)
آقا جان میشه دیگه منو فاطمه صدا نزنید..
(هاا ناله داری یا نه)
(چرا فاطمه نگم)
مگه از اسم فاطمه بدت میاد
(نه آقا جان نستجیرُ باالله اسم خانممِ اسم خاتونمِ.. همه افتخارم اینه کنیز فاطمه ام..)
🔷آقا جان راستشو بخوای همینی که به من میگی فاطمه.. میبینم حسنین و زینبین یاد مادر می افتند..
یاد مصیبتای مادر میافتن..
تن و بدن بچه ها میلرزه..
زینبم ناراحت میشه محزون میشه...
دلم نمیاد غم تو چهره زینبم ببینم..
آقا فرمود پس از این به بعد #امالبنین صدات میزنم ...
💟صدا زد آقا جان ام البنین یعنی مادر پسرها...
من که پسری ندارم...
فرمود ام البنین...
خدا بهت چهار تا پسر میده... یکی از یکی رشیدتر..با ادب تر... زیباتر..
ولی گل سر سبدشون یه پسره..
( با اینکه بنی هاشم زیبارو هستن) ولی این قمر بنی هاشم میشه..
♥️ ای وای 3
(آی قربون این ناله ها برم)
⬅️همین قدر برات بگم..
همین مادر می اومد تو قبرستان بقیع...
4صورت قبر با انگشت دست درست میکرد...
مینشست کنار این قبرا ناله میکرد گریه میکرد
✨ام البنين مضطر نالد چو مرغ بى پر
✨گويد به ديده تر، ديگر پسر ندارم
✨زنها! مرا نگوييد ام البنين از اين پس
✨من ام بى بنينم ، ديگر پسر ندارم
✨آخ مرا ام البنين ديگر مخوانيد
✨من ام بی بنینم دیگر پسر ندارم
زنهای مدینه دیگه دیگه منو ام البنین صدا نزنید..
من یه زمانی ام البنین بودم که 4تا پسر داشتم..
دیگه به من ام البنین نگین..
⬅️میگفتن طوری خانم ام البنین گریه میکرد دوست و دشمن بحال ام البنین گریه میکردند
🔸(مروان حکم دشمن خاندان نبوته
به گریه خانم ام البنین گریه میکرد..)
(دیدی مادر جوون از دست داده باشه چطور گریه میکنه..)
هی مشت به سینه میکوبه.. میگه مادر آتش گرفتم سوختم مادر
⬅️زنهای مدینه دیدن خانم ام البنین می اومد کنار قبرستان بقیع هی خودشو رو این قبرا می اندازه..
(هی خوذشو رو این قبر می اندازه رو اون قبر می اندازه)
هی خاک بقیع رو سرو صورتش میریزه.. ناله میکنه..گریه میکنه..
چی میگفت خانم ام البنین...
⏪میگفت...مادر...ابالفضلم مادر...
مادر نبودم کربلا..
اما مادر... برام خبر آوردن..
دستاتو از بدن جدا کردند..
مادر نبودم کربلا..
اما برام خبر آوردن..
با تیر به چشم نازنینت زدن مادر..
با عمود آهن به فرقت زدند مادر ..
یه وقت صدا زد مادر ابالفضلم مادر..
مادر من برا تو گریه نمیکنم مادر..
مادر من برا اون حسینی گریه میکنم که مادر نداره...
(دشتی)
🍁 آخ مسلمانان حسین مادر تدارد
🍁 آخ غریب است و کسی بر سر ندارد
🍁 ز جور ساربان بی مروت
🍁 دگر انگشت و انگشتر ندارد
⬅️هر چقدر ناله داری به سوز جگر خانم ام البنین به ناله های دل این مادر دلسوخته صدای نالتو ببر بالا سه مرتبه ناله بزن
یا حسین...
🎋ام البنین دخیلم
🎋درمانده و ذلیلم
🎋تا ندهی مُرادم
🎋دست از تو بر نگیرم
🎋تو را بجان عباس
🎋مکن تو نا امیدم
🌟در هنگام نشر صلوات حذف نشه لطفا🙏👇👇
💟هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)💟
@rozehdaftari
چطور این بچه رو مقابل مادربیارَن...نازدانه روبه خیمه بیارَن...😭😭😭😭😭🥀🌾🍂
بعضیا گفتن بدن قاسمو کنار بدن علی گذاشت...😭😭😭😭😭😭🥀یه دست به گردن علی اکبر انداخت...یه دست به گردن قاسم...😭😭😭
گاهی می گفت عزیز برادرم بلند شو ببین حسین غریب وتنهاست...😭😭😭😭😭🥀🌾🍂
امام حسین از قاسم پرسید شهادتو چگونه میبینی پسربرادرم؟🥀🌾🍂
گفت عموجان:اَحلآمِنَ العَسَل...از عسل برام شیرین تره...🌾🍂🌾🍂
نمی دونم فرزند نازَنین امام حسن رو اباعبدالله با چه حالی به خیمه آورد...😭😭😭😭🥀🌾🍂بگم والتماسدعا...😭😭😭😭🌾🍂
جنازه قاسمو کنار بدن به خون خُفته علی اکبر گذاشت...😭😭😭😭🍂حالا نوبت مادر قاسم بودثَریه...کنار جنازه فرزند شهیدش بیاد براش عزاداری کُنه...😭😭😭😭😭🌾اومد...😭🥀
که دیده تازه دامادی، عروسش سنگرش باشد🌾بیاد همه اون شهدایی که وقتی می رفتن جبهه باهمسرانی که هنوز عروسی نکردن وداع میکردن...😭🌾🍂🥀هزار آرزو برمیگشتن... دوباره می رَفتَن...اما اینبار خواهر میدونست دیگه برنَمیگردَن...😭😭😭😭😭😭🌾🍂
شما می دونید خواهرا خیلی برادریَن...دوست داره برادر عروسی کُنه، دست عروسو به دست برادرش بزاره...اما یه وقت میدیدی تابوت براش آوردن...😭😭😭😭🥀🌾🍂این خواهر شهید میگه: کاش تاصبح نمی خوابیدم برادر سیر نگات میکردم...😭😭😭😭چه آرزوهایی تودلم...😭😭😭😭😭آرزوی عروسیت 😭😭😭حنابندونِت...😭😭😭😭😭😭🌾🍂🥀🥀
که دیده...حالا مادر قاسم داره میگه...😭😭😭😭😭🥀🥀🥀
که دیده تازه جوانی، عروسش سَنگَرَش باشد 🥀
حنابندان اواز سُرخی خونِ سَرَش باشد🥀
آی...😭😭😭🍂
بجای نُقل که برقامَتِ داماد می ریزَن 🥀
سِرِشکِ دیده جاری از دوچَشم مادرش باشد🥀
به جای خِلعَتِ شادی که برداماد می پوشَند 🥀
کَفَن درروز خوشبَختی به جِسمِ اَطهَرَش باشد🥀
عروسان را بُوَد مِهریه وباغات درکابین 🥀اما قاسم چی......😭😭😭😭😭😭
عروس کربلا مِهریه اش نَعشِ اَکبَرَش باشد🥀
عروسان رونَما گیرَن از داماد و قومِ او🥀
دراینجا رونَما آن پِیکَرِ از خونِ تَرَش باشد🥀
بازم بگم این خَطوگریه کُنی...😭🌾🍂
بِریزَد نُقل مادربرسَرِ فرزند دامادَش🥀
پِسَرَم چه آرزوهایی داشتم...😭🌾🍂پِسَرَم میخواستم دست عَروسو به دست توبِدَم...😭🌾🍂اما روزگار نَشُد...😭🌾🍂
همه حرفهای مادرای داغ دیده، جوون دیده، شُهَدا همینه...😭😭😭😭😭🌾🍂
یه وقت می بینی مادری یه جوونی از دست میده...😭😭😭😭🍂میگَن مادر بیا با بَچَت وداع کُن...😭😭😭😭😭🍂🌾
اولین حرفی که میزَنه میگه مادر کاش من میمُردَم تابوتَم رودوشِ تو می رَفت به سَمتِ مَزار...😭😭😭😭😭🍂🌾🥀
بِریزَد نُقل مادر برسَرِفَرزَندِ دامادَش🥀
به جای نُقل اینجا تیر وتیغ وخَنجَرَش باشد 🥀
اینم بگم...🌾🌾🌾🌾
به زیرسُمِ اَسبِ اَشقیا آن لاله ی خونین 🥀
به جای تَختِ دامادی به نِی تابان سَرَش باشد🥀
پاشو کم کم...😭😭😭چه حرفایی زداباعبدالله...اینم بگم والتماس دعا از هَمه تون...😭😭😭😭🍂🌾🥀
پاشو کَم کَم۲🍂تاحَرَم راهی نَمونده قاسِمَم😭
خدایا بعضی از این مُصیبت ها که به این ائمه، به این اهل بیت وارد میشه به خُدا سوزناکه بزرگواران...😭😭😭😭😭🍂🌾🥀
پاشو کَم کَم۲ 🍂تاحَرَم راهی نَمونده
کی گرفته کاکُلَت راپِسَرَم🍂روی این خاکا کِشونده
گیسویَت دَستِ نَسیمه🍂تو رَگات خونِ کریمه
پُشتِ توباگریه گُفتَم 🍂نَزَنیدَش این یَتیمه
عموجون نَمیتونَم من۲🍂غریب امام حسن...
که دیگه نَفَس بگیرم 🍂بیا از این رَدِخونَم
تاروزانوهات بِمیرَم 🍂مَنوبین خَنده هاشون
میکُشَن بانِیزه هاشون🍂اُستخون هاموشِکَستَن😭😭😭😭😭😭😭😭🌾🍂🥀
عمو جون نَمیتونَم من🌾که دیگه نَفَس بگیرم
بیا از این رَدِ خونَم 🌾تاروزانوهات بِمیرَم
مَنو بین خَنده هاشون 🌾میکُشَن بانِیزه هاشون
(اُستخون هامو شِکَستَن🌾زیر پای مَرکباشون۲)
عَسَل خوردَم عاقِبَت بُردَم🍂
حِسِ شیرین از عشق پاکِ تو🍂
به جای بابای مظلومَم 🍂
من شُدَم مَست وسینه چاکِ تو🍂
بیا درخون جِسمِ من بِنگَر🍂
بِبین عمو من شُدَم پَرپَر🍂
لَبَم خُشک و دیده ام پُرخون🍂
من شُدم مَحزون بی علی اکبر 🍂
بیا یک لحظه به بالینَم 🍂
روی تو بینَم لحظه ی آخَر...🍂
این یه خَطَم آذری بخونم برای اونایی که آذری زبانَن...🌾🍂🌾🍂🌾
آذری............................
گذاشتن جنازه رو، روزمین...😭😭😭😭😭🥀مادر ثَریه رو صدازَدَن....مادرمیدونه برا بَچَش چگونه گریه کُنه...😭😭😭😭😭🥀مخصوصا آذری زبانها بهتر می دونَن برای فرزندان نوجوانی که از دست میدَن...😭😭😭😭😭🥀چه حرفایی...چه درددِلایی می زَنَن...😭😭😭😭😭🥀
آذری............................
@rozehdaftari
4_5839248862023256415.m4a
10.87M
﷽
#سلسله_مراسم_شبهای_محرم
#شب_ششم
حضرت_قاسم ابن الحسن(ع)
#مقدمه
🎧#مداح_استادحاج_پیرزاده
@rozehdaftari
#روضه_امام حسن علیه السلام و گریز به كربلا و یادی از امام زمان(عج)-حاج محمود كریمی

شرحه شرحه میخوانم،شرح دوریت یارا
پای دل به گل مانده،چشم من شده دریا
ای غریب دور از من،عشق آشنای دل
مینشینم امشب هم،پای های های دل
یا صاحب الزمان(عج)
آنقدر خودم بودم ،غافل از عطای تو
فرمود:ما لحظه ای از شما غافل نمیشویم.آقا جان من به یومن وجود تو زنده ام،من برای تو زنده ام،اقا جان،تو هم یه بار ضرر كن من رو بخر،آقا جان،بالاخره یه جایی به دردت میخورم،آقاجان،امشب كار من رو درست كن،اینقدر گرفتار خودم بودم،یادم رفت تو همه كارمی،آقاجان،متی ترنی و نرك،كی میشه ما تو رو ببینیم،تو هم مارو ببینی ای آقاجان،امشب روضه ی امام حسن بخونیم،بگو فاطمه جان امشب در خونه آقا زاده بزرگه ات اومدیم.
آنقدر خودم بودم ،غافل از عطای تو
تا که بردم از یادم ،روی دلربای تو
روی سینه دیدم من، نور رد پایت را
کاش بشنوم امشب ،گرمی صدایت را
العجل که دریابی، ناله های حیدررا
تا بگیری از نامرد ،انتقام مادر را
دارم میبرمت تو روضه
انتقام آتش را، انتقام آن در را
ا نتقام گیسو را، انتقام معجر را
یا صاحب الزمان،به ظهورت شتاب كن،آقاجان،یا صاحب الزمان...یا صاحب الزمان
انتقام آتش را، انتقام آن در را
ا نتقام گیسو را، انتقام معجر را
انتقام آن دم که ،بحر غم تلاطم کرد
مادری که درکوچه، راه خانه راگم کرد
کودکی که با مادر، بین کوچه تنها بود
روی چادر مادر ،خاک کوچه پیدا بود
کودکی که ماتم در، خواب هر شبش می دید
نیمه شب ز خواب خود، می پرید و می لرزید
از خواب می پرید،می لرزید بدنش،چی شده؟حسن جان این بچه ها هم مثل تو مادر ازدست دادن تو باید اینهارو آروم كنی، گفت:اینها كه ندیدند تو كوچه چی شد،مادرم رو زمین افتاد...
خواب کوچه و دشمن، خواب آن درو دیوار
خواب شعله و آتش، خواب سینه ومسمار
كشتی گرفتن حسین و حسن سید جوانان اهل بهشت،اقوال مختلف داره،یكیش اینه:بی بی از مدبخ وارد حجره شد،دید پیغمبر اكرم جان عالم فداش،كنار حجره نشسته ،دو تا اقا زاده، دست گردن هم انداختن دارن زور آزمایی میكنند،هر دو تلاش میكنند پشت دیگری رو به زمین برسونند،بی بی نگاه كرد دید رسول خدا زیر لب صدا میزنه،هی جانم حسن،حسن،حسن پشت حسین رو به زمین بچسبون،بابا بزرگ دو بچه است، فاطمه شروع به گریه كرد،بابا جان،همه جای دنیا بچه ی كوچكتر رو تشویق میكنند،چرا نمیگی جانم حسین ؟حسینم كوچیكتره،فرمود:نگاه كردم به ساق عرش،زمین و آسمانها و دریاها،ملائك،ساكنان زمین و آسمان،علی،همه میگن:هی جانم حسین،دیدم حسنم كسی رو نداره.ای غریب آقام ای غریب آقام،سوا كرده های فاطمه امشب گریه میكنند،ای غریب آقام، كاشكی یكی از این چراغ ها امشب بقیع روشن بود،هی غریب آقام،فاطمه فرمود : وصال،هی میگی حسین،مگه حسن پسر من نیست؟ .هی غریب مادر حسن،كریم اون كسی نیست كه گره ی تو رو وا كنه، كریم اون كسی نیست كه بیچاره بره در خونه اش،كریم اون كسی است كه دنبال بیچاره ها میگرده، من و شما رو امام مجتبی علیه السلام سوا كرده آورده،این دو ماه برا امام حسین گریه كردیم،ابی عبدالله اجازه داده،فرموده:این روزایی كه برا من گریه كردی،حالا بهت اجازه میدم برا حسنم گریه كنی، مگه هر چشمی میتونه برا حسن گریه كنه، امشب بریم كربلا و بقع،هی بریم مدینه،هی بیاییم كربلا امشب،ابی عبدالله هفتاد و دونفر یار،دورش رو گرفته اند،كسی از گل نازك تر تا اینها بودند نتونست بگه،ابی عبدالله همسری داشت مثل رباب،تا زنده بود،زیر سایه نرفت،گفت:آقام تو آفتاب جان داد،یه جوری صورتش تو آفتاب سوخته بود، بعضی ها با كنیز اشتباه میگرفتند،رباب فقط همین بود،خانم شهربانو بماند،خانم اُم لیلا بماند، اما امام مجتبی به همسر ملعونه اش فرمود كار خودت رو كردی، فرمود:آقا غلط كردم،فرمود:بلند شو برو، الان اگه حسینم بیاد میكشه تورو. آی قربون دل مهربونت برم، دور بر حسین یه طرف جوانهای بنی هاشم،یه طرف یاران ابی عبدالله به سر كردگی حبیب ایستاده اند،چنان استوار محرم اسرار حسین،این شهدا، كه شب عاشورا بهشون اسرار فرمود.اما امام مجتبی طرف میومد، چشم تو چشم امام مجتبی،میدوخت،شروع میكرد ناسزا میگفت، بی ادبی میكرد، عرب بادیه نشین اومد،گفت: ابامحمد تویی؟آری منم. از اسب پایین پرید،گریبان امام حسن رو گرفت،به قصد خفه كردن،چسباند به دیوار،فشار میداد،چشم تو چشم امام حسن شروع كرد ناسزا گفتن،نفسش كه برید،ایقدر گفت،خسته شد،همینطوری نگاش كرد،همچین كه خسته شد،امام حسن مجتبی فرمود:غریبی؟ خونه نداری؟ بریم خونه ی من، غذا نخوردی؟ سفره ی من پهنه، پول نداری؟ پول بهت بدم سفر بری. اینها دیگه كی اند؟ ببین تبلیغات چكار میكنه،شنیده حالا اومده امام حسن رو دیده، اگه گرسنه ای بریم؟لباس اگه نداری من بهت میدم؟خوش اومدی،دستاش از گریبان امام حسن جدا شد،رو زمین افتاد،🔰🔰
@rozehdaftari
⚜️🍂⚜️ذکر توسل و روضه جانسوز _ ویژۀ شهادت آقا ثامن الائمه امام رضا علیه السلام گریز روضه حضرت علی اکبر علیه السلام _ حاج حیدر خمسه⚜️🍂⚜️
✼═══┅🥀❃🥀┅═══✼
❗️ توجه ❗️:
جهت استفاده ، روضه ها حتما به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
✼═══┅🥀❃🥀┅═══✼
خورشید سر زد از سحرت ایها الغریب
از سمتِ چشم های تَرت ، ایها الغریب
تو ابرِ رحمتی که به هر گوشه سر زدی
باران گرفت دور و بَرت ، ایها الغریب
جاری ست چشمه به چشمه قدمگاه تو هنوز
جنت شده است رهگذرت ، ایها الغریب
*تو مسیر امام رضا قدمگاه نرفته ها برن ها ، یه جا پای آقا مونده مردم چی کار میکنن ... ای وای ای وای ... روضه داره همش ها ، وقت نیست ، یه جا پای امامُ دیدن مردم ، میاد اونجا ، کف زمین اونجا رو میبوسن میگن آقا از اینجا رد شده ... آخ حسین ...
هی خانم داد میزد ، نوۀ پیغمبر خداست نزنیدش ، پیرمردا پاشده بودن ، با عصا میزدن ....*
تو آفتابِ رأفتی و کوچه کوچه شهر
در سایه سارِ بال و پرت ایها الغریب
با این همه ، غریب غریبان عالمی
*خیلی ها براشون سواله ، این غریبیه؟ این شلوغی ، این حرم ، طرف از اینجا رفته یه کشور دور ، کارخونه شرکت مال و اموال بچه زن ، پست و مقام و ثروت ، باهاش حرف میزنی چته؟ میگه دلم گرفته ، دلم برا مادرم تنگ شده ... حالا فهمیدی چرا این آقا غریبه ... بزار یه روضه بگم زنا گریه کنن ، زن هایِ نوغان اومدن پیش شوهراشون ، به هم ریخته ، مردا گفتن چتونه ؟ گفتن ، ما مهریه ای از شما طلب داریم ، آره. همش حلال " چی شده یهو؟ پسر زهرا ، بی کس و یار افتاده ... نه دختر ، نه خواهر ، نه مادر ، گریه کن نداره ... میدونی یاد چی می افتم ، اینجا زن ها آبرو داری کردن ، یه سری زن سراغ دارم ، تو حجره ، صدای آقازادۀ همین امام رضا ، صدا نالش بالا رفت ، زنارو جمع کرد ، گفت هلهله کنید ... کِل بکشید ... صدا گریش بیرون نره ...( زود جمع و جور کنم، عذر میخوام خدا میدونه)*
با این همه ، غریب غریبان عالمی
داغی نشسته بر جگرت ، ایها الغریب
از کوچه های غربت شهر آمدی ولی
داری عبا به روی سرت ، ایهاالغریب
*گفت اباصلت ، اومدم بیرون حواست باشه ، اگه دیدی عبا رو سرمه بدو ... اباصلت میگه أَمَّن يُجِيبُ میخوندم عبا رو سرش نباشه ...
گفت یه خورده ای گذشت چشممو از رو در بر نداشتم ، تا در باز شد زدم تو سرم ، دیدم عبا رو سرشه ... تا بدوم خورد زمین ، بغلش کردم ، خاک عباشُ ، خاک از رو لباساش تکوندم ، آقا چتونه؟ دستشو گرفتم ، فقط اشاره میکرد برو برو، دو سه قدم رفتیم دستمو کشید ، نمیتونم راه برم ، یاد یه جا نیافتادی؟ امام حسن ، میگه دست مادرو گرفتم ، اول گفت برو ، دو سه قدم رفت ، دستمو کشید ، راه نمیتونم برم ...التماسِ دعا گفته ها رو فراموش نکنی ... امروز برا امام رضا خوب عرض ادب کنیم ... یه بیتُ التماسِ دعا ...*
شکر خدا جوادِ تو آمد ولی هنوز
بارانی است چشم ترت ، ایها الغریب
*بزار روضه بخونم ، گفت اباصلت درارو ببند ، هیچ کس نمیخوام بیاد ، اباصلت درارو بست، اومد دید لبایِ آقا خشکه ، دوید رفت آب آورد ، اومد بالا سر آقا ، آقا آب بفرمایید لباتون خشکه یه نگاه به اباصلت کرد ، گفت انگار کربلا یادت رفته ... مگه فراموشت شد ، جد ما ...*
یابن الشبیب، جد مرا با عصا زدن
یابن الشبیب، جد مرا بی هوا زدن
یا بن الشبیب، عمه مارا چه بد زدند ...
*اباصلت آبُ ببر ، این زیر اندازمم جمع کن ، گودال یاد ما نمیره ...
زیراندازشو جمع کرد ، گفت دیدم پاشو رو زمین میکشه ، اما چشماش منتظر کسیِ ، (دیگه شندید وقت نیست) ، جوادش که اومد میگه غم هایِ عالم یادش رفت ، سر گذاشت رو پا جوونش ، همۀ عالم همینه باباها ، آدم دلش میخواد دمِ آخر ، سر بزاره رو پا بچه ش ... (بگم یا نه؟)
آه ... رو اسب ، از هُولِش ، که به علی برسه، از بالا اسب افتاد، دید اگه دوباره سوار شه وقت نیست ، با زانو ... آخ رسید به بدن ... پاره پارست ... نیزه تو پهلو ... سر ترکیده ... و نَظَفَ الدَّم ... خونُ از دهانش در آورد ، آروم اومد دم گوشش ... هفت مرتبه ، ولَدی ، ولَدی ، ولَدی ، ولَدی ، یبار دیگه به من بگو بابا ...*
حسین ....
شاعر : یوسف رحیمی
#حاج_حیدر_خمسه
#روضه_امام_رضا_علیه_السلام
#ویژه_ایام_صفر
@rozehdaftari
✼═══┅🥀❃🥀┅═══✼
#شب_دوم_محرم
#روضه_ورود_به_کربلا
متن روضه 1
🔸الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم
🔸نه تنها سر برایت بلكه از سر بهتر آوردم
شب دوم محرمه...
یواش یواش کاروان ابی عبدالله به کربلا نزدیک میشه...
مثل فردایی...
روز دوم محرم...
وقتی کاروان به سرزمین کربلا رسیدن
ابی عبدالله فرمود...
نام این سرزمین چیه؟
عرضه داشتند آقا...
به این سرزمین قاضریه میگن...
آقا فرمود آیا این سرزمین...
نام دیگه ای هم داره یا نه؟...
بله آقا جان...
به این سرزمین نینوا هم میگن...
یکی یکی اسم ها رو گفتند...
اما ابی عبدالله هنوز به اسمی که میخواد نرسیده...
حضرت فرمودند آیا نام دیگه ای هم داره یانه؟...
آقا... به این سرزمین...
کربلا هم میگن...
تا نام کربلا رو شنید... صدا زد...
اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ
(خدایا به تو پناه مىبرم از اندوه و بلا)
اینجا همون سرزمینیه که...
جدم رسول خدا بهم خبر داده بود...
انْزِلُوا هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَکُ دِمَائِنَا
از مرکبهاتون پیاده بشید همینجا منزلگه ماست...
اینجا همون جاییکه خون ما رو میریزند...
وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا
(لهوف ص 116)
اینجا محل دفن ماست
🔸بار بگشائید کاینجا از عذاب
🔸میشود لبها کبود از قحط آب
مردم... اینجا همونجاییکه...
دستهای عباسم رو قطع میکنند...
اینجا همونجاییکه علی اکبرم قطعه قطعه میکنند...
اینجا همونجاییکه علی اصغرمو با تیر سه شعبه پرپر میکنند...
🔸یَا دَهْرُ أُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِیلٍ
🔸کَمْ لَکَ بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِیلِ
نميدونم وقتی خانم زینب کبری فهمید به کربلا رسیدند...
چه حالی پیدا کرد...
اومد کنار برادر صدا زد حسین جان...
نمی دونم چرا وقتی به این سرزمین رسیدیم...
دنیایی از غم به دلم نشسته...
برادر جان حسین...
اینجا چه سرزمینیه؟...
🔸خواهرم اینجا زمین کربلاست
آماده ای بگم یا نه...
امشب برات کربلات رو از آقا بگیری...
🔸خواهرم اینجا زمین کربلاست
🔸این زمین غصه و درد و بلاست
🔸خواهرم اینجا اسیرت میکنند
آماده باش زینبم...
🔸خواهرم اینجا اسیرت میکنند
🔸در همین ده روز پیرت میکنند
زینبم... طاقت داری بگم یا نه...
🔸می برن اینجا گلو و حنجرم
🔸پیش تو بر روی نی، آید سرم
یکدفعه صدای ناله ی خانم زینب کبری بلند شد...
چی میگی برادر...
جلوی من حرف از مردن میزنی...
مگه نمیدونی...
زینب بدون تو میمیره...
ابی عبدلله خواهر رو آروم کرد...
اصلا هر کجا زینب بی تاب میشد...
ابی عبدالله خواهر رو آروم میکرد...
دلداریش میداد...
اینجا یک جایی بود که زینبش رو آروم کرد...
🔻گریز
یک جای دیگه هم روز عاشورا...
وقتی ابی عبدلله ميخواست بره میدان...
دید خواهر خیلی بی تابی میکنه...
هی دور برادر میگرده...
میگه حسین...
میخواهی بری میدان...
زینبت رو تنها بگذاری...
تو یادگار مادرمی...
من بدون تو میمیرم حسین...
خدا.. اگه دست ولایت حسین نبود...
زینب کربلا جان میداد...
صدا زد... خواهرم...
انقده بی تابی نکن...
من میرم میدان...
اما تا صدای تکبیر منو میشنوی بدون هنوز زنده ام...
مبادا صبرت رو از دست بدی خواهر...
خدا به داد دل زینب برسه از اون لحظه ای که دیگه...
صدای تکبیر برادر رو نشنید...
بی تاب شده زینب...
هی توی خیمه میشینه رو زمین...
بلند ميشه...
میگه حسین...
چرا دیگه صدای تکبیرت نمیاد داداش...
چیزی نگذشت صدای ذوالجناح رو شنید...
تا فهمید ذوالجناح برگشته...
اما حسین نیومده...
دیگه طاقت نیاورد...
دوان دوان...
به سمت گودی قتلگاه...
(حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله...)
از بالای بلندی یک نگاه کرد...
دید دور بدن برادر رو گرفتند...
یک نفر با سنگ میزنه...
یک نفر با نیزه میزنه...
جلو چشمانش برادر رو قطعه قطعه کردند...
یک نفر هم خنجر گرفته...
داره میره به سمت حسین...
من ميگم شاید اینجا هم ابی عبدلله به فکر زینبه...
اشاره کرده باشه...
ارجعی...
زینبم برگرد... نبینی خواهر...
🔸سوی خیمه برگرد، خواهر حزینم
🔸تا به زیر خنجر، ننگری چنینم
🔸رو به خیمه خواهر، تا که خود نبینی
🔸وقت جان سپردن، آه آتشینم
(و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227)
-@rozehdaftari
# روضه فاطمه زهرا سلام الله علیها✨ گریز به اقا ابالفضل علیه السلام
مادر امشب زینبت را ناز کن
چشمهای بسته ات را باز کن
یا مکن مادر از این خانه سفر
یا که زینب را به همراهت ببر
◼◼◼◼
زینب چهارساله دوید دامن بابا رو گرفت صدا زد:بابا مادرم را کجا می بری؟خدا نکنه یک مادر جوانی در خانه جان بده بیشتر از همه بچه های خانه میسوزند گریه میکنند مادر مادر میگن
خداا مادرم را کجا میبرند
گمانم برای شفا میبرند
منو خانه داری منو غم گساری کجا میبرندت کجا میبرند
اخ بمیرم قربون اون بدنی که علی شبانه غسلو کفن کرد من از شما میپرسم ایا دیدین که مردی خودش همسرشو دفن کنه بدن زن رو که میخوان دفن کنن دوتا محرم باید باشه یکی بالای قبر یکی داخل قبر امیر المومنین محرم فاطمه بود وقتی بدن را سرازیر قبر کردم دیدم دودست مثل دستهای پیامبر نمایان شد همه بگین یا زهرااااا
صدازد یا رسول الله امانتت رو اوردم اما مولا خجالت میکشید انگار میشنید صدایی ندا مکنه علی جان امانت من که پهلو شکسته نبود صورتش نیلی و کبود نبود همه صدا بزنین
یا زهرااااا◼◼◼◼
نمیدونم به خانوم زینب کجا سخت گذشت ، کنار قبر مادر یا اون لحظه ای که نگاه کرد دید حسینش دست به کمر داره تنها بر میگرده ،، صدا زد داداش پس داداش ابالفضلم کووو ،، چرا به خیمه نیاوردی
صدازد خواهر هرکاری کردم بدن ابالفضل و بردارم اونقدر بدن پاره پاره بود نتونستم بیارم
از داغ برادر کمرم شکست
همه بگید یا حسین .........
@rozehdaftari
صورت گذاشت رو پا امام حسن، حالا میخواد امام حسن بلندش كنه،بلند نمیشه،گفت:آقا من نوكرتم،نمی دونی،چه حرفایی پشت سرت میزنند. آی امام حسن اونم از قبر بی شمع و چراغت، یا اباعبدالله یه داداش داری كنار علقمه حرمش رو ببین غوغاست،اما داداش بزرگترت حرمش خاكیه، یه چراغ و شمعی هم سر قبرش نیست،ای وای، حالا اومدیم مدینه،حالا مدینه رو دارم میگم، بازم میخوام مقایسه كنم،از زبان خود امام حسن،دورش نشستند ابی عبدالله داره مثل ابربهار زار میزنه، آقا قمر بنی هاشم سر به دیوار گذاشته، دستش گردن بچه هاشه، زینب كه آمد، فرمود طشت رو بردارند، حسین گریه میكرد، فرمود: حسین براچی گریه میكنی؟ من دارم راحت میشم،من دیگه چشمم به قاتلای مادرم نمیافته،شروع كرد،زار زدن و داد زدن،لب ها خونی شده،یه نگاه به حسین كرد،دیدن لباش داره تكون میخوره،خوب گوش كردن دیدن داره میگه :لا یوم كیومك یا اباعبدالله،حسین جان برا من گریه نكن،من الان تو كنارم هستی، داداشام هستند،خواهرام هستند، بچه هام هستند،اما یه روزی میآد بدن تو روی زمین،همه كس و كارت رو كشتند، خیمه هاتو آتیش زدن،پیراهنت رو هركی یه طرف میكشه، ای حسین..... حالا اومدیم كربلا دوباره میخوام برگردونمت مدینه، اومدن بدن ابی عبدالله رو دفن كنند، تیرها و شمشیرها رو امام سجاد از بدن بیرون كشید،بدن رو میان بوریا گذاشت، اما امام حسن تابوتش رو زمین بود،یه مرتبه چهل نفر تیر به چله ی كمان گذاشتند، جلو چشم عباس تیر باران كردند، وقتی میخواستند بدن رو بلند كنند،تابوت با بدن بلند شد، اومدیم مدینه، حالا دوباره میخوام ببرمت كربلا، بدن رو تو قبر گذاشت، فرمود داداش غارت زده اونی نیست كه مالش رو بردند، غارت زده منم كه مثل تو داداشی رو از دست دادم، اما اینجا نگفت: كمرم شكست، كنار علقمه كنار بدن عباسش رو زمین افتاد، صدا زد آه، الان انكسر ظهری، الان كمرم شكست، حالا كربلا موندگار میشی،صدا زد عباس بلند شو نگاه كن دارن به خیمه ها حمله میكنند،ای حسین..........
@rozehdaftari
#روضه جانسوز_شهادت امیر المومنین علی علیه السلام_گریز حضرت ابوالفضل علیه السلام و حضرت زینب سلام الله
خدا نگهدار گریه های نیمه شب
خدا نگهدار ای یتیمای عرب
خدانگهدار بچه هايي که بودین
منتظره سفره های نون و رطب
خداحافظ سفره ی نون و نمک
خداحافظ غصه ی تلخ فدک
خدا حافظ چاه غم های علی
خداحافظ کوچه و صبر و محن
خداحافظ روزگار ، خداحافظ غم یار
خداحافظ بچه ها ، خداحافظ ذوالفقار
بابا حیدر بابایی ...
پلک های بستت تنمو میلرزونه
فرق شکسته ات تنمو میلرزونه
صدات میلرزه تا با من حرف میزنی
صدای خسته ات( دلم و میلرزونه)2
خداحافظیت جوابم میکنه
*امشب شب یتیمیه زینب،دیگه باید بهت چه جوری بگم،زینب دیگه بی بابا شد*
دوباره خونه علی غوغا شده
زخم سر مولاي کوفه وا شده
صدای ناله ضعفش نیمه شب
مثل شبای آخر زهرا شده
*هر طبیبی آوردن گفتن دیگه علی رفتنیه ای گداهای نیمه شب علی،نانجیب زهرو کشیده بود به این شمشیر،زهري که وقتی طبیب نگاه کرد امیرالمؤمنین دستمال زردی رو به پیشانی بست دیگه همچين شبی صورت علی رو نگاه میکردی با اون دستمال زرد یکی شده بود،به قدری حضرت رنگ و روش برگشت؛شایدم این امشب بود نمیدونم فرمود همه برن بیرون،صورت ورم کرده یه مرتبه اشاره کرد فرمود:همه بیرون برن فقط بچههای زهرا کنار بستر من باشن،میخوام وصیت کنم،همه بیرون رفتن،ابی عبدالله،امام حسن،دخترانش زینب و کلثوم کنار بستر دیدن مولا یه نگاهی کرد دور و بر بستر و فرمود:حسن جان پس عباسم کجاست؟!! بابا فرمودید فقط بچه های زهرا باشن،فرمود عباسم پسر زهراست،اون ذخیره ی کربلاست ...
اومد دید پشت در عباس سرشو پایین انداخته صدا زد داداش بیا،داداش مگه بابام نفرمودند فقط بچه های فاطمه؛صدا زد عباس مژده بهت بدم بابام گفته تو هم پسر زهرایی ..." اومد کنار بستر بله بابا؟ فرمود سرتو بالا بیار" دست عباس و گرفت،هی این دست و لمس میکرد ... یه مرتبه فرمود حسین جان نزدیک بیا با یه دستش دست عباس،با یه دستش دست حسین،یه وقت دیدن دست حسین و تو دست عباس گذاشت صدازد عباس حسین و به تو میسپارم ..." یه نگاه کرد صدا زد عباس یادت نره حسین من کربلا غریب و تنهاست،همه جا کنار حسین باش،نکنه غم رو دل حسین بیاد،اینا پسرای زهرا هستن،حسین و تنها نزار عباس جان(من یه جای دیگه میخوام برم بسم الله من از امام رضا معذرت ميخوام ببینم غیرتی ها چه میکنند)،عباس جان همه جا حواست به زینب باشه ....
زینب من چهار سالش بود به حسن میگفتم روشنی هارو خاموش کنه تا کسی قدو بالای زینب و نبينه،عباس کربلا حواست به زینب باشه ... خدا هرکی خواهر داره براش نگه داره" یه جا زینب عباس و صدا زدم من از امام رضا معذرت ميخوام اونم مجلس یزید بود سر بریده رو آوردن نانجیب چوب به لب و دندان میزد یه وقت زینب چشمش افتاد به سر بریده عباس داداش کجایی ببینی نامحرم ها دور ما ....
حسین ...
🌾🌾🌾
@rozehdaftari