شهادت حضرت فاطمه برای دبستانی ها
یه مادری تو مدینه ____ با اهل شهر چه مهربونه
مردم و هی دعا میکرد ____ دستاش به سمت آسمونه
توی نماز هر شبش ____ مریضا رو دعا میکرد
مردم ولی نامهربون ____ اون خدا رو صدا می کرد
نقشه کشیدن برای ____ مادر ما، نامردما
قصه از اونجا شروع شد ____ که اومدن تو کوچه ها
من از زبون حسنش ____ میخام بگم از کوچه ها
از کوچه های تنگ و سخت ____ یه عده مرد بی حیا
دستم تو دست مادرم ____ با مادرم چیکار دارین
برین عقب نامحرما ____ شما مگه دین ندارین
یکی منو انداخت زمین ____ چادر مادر و کشید
یه جوری زد به مادرم ____ چشاش دیگه چیزی ندید
افتاده مادر روی خاک ____ لاله گوشش پر خون
گوشواره هاش روی زمین ____ مادر دیگه نداره جون
مادر بیا بریم خونه ____ شونه من عصای تو
گریه نکن عزیز من ____ من بمیرم برای تو
دست می گیری رو صورتت ____ کسی
نبینه روی تو
دست تو هی تکون نده ____ درد می گیره بازوی تو
شبها که بی خوابه همش ____ تا صبح بیداره مادرم
من اشک می ریزم کنارش ____ اون دست کشید روی سرم
نفس نفس نزن دیگه ____ نفس ما بند اومده
به لب های همسایه ها ____ انگاری لبخند اومده
بچه ها دوره مادرو ____ این لحظه های آخرو
اشک های چشم پدرو ____ حسین می گه مادر نرو
#بچه_دبستانی_ها👆👆👆@rozehdaftari