.
|⇦•نوا از نینوا می رفت...
#روضه_هنده و توسل به حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاجمهدی صالحی کرمانی
●━━━━━━───────
شب شددیدم عده ای کنیز اطراف یه خانم مجلله ی رو گرفتن دارند میارن. بی بی زینب تا چشمش افتادبه اینخانم بلند شدند رفتن بین بچه ها نشستن چادر رو صورت کشیدن. الهی بمیرم برات زینب. کار به جایی رسیده بود با دستشون صورتشون رو پوشانده بودن الله اکبر هنده آمد روی کرسی مخصوص که گذاشته بودند نشست اما دیدند بر خلاف دیگران که بهشون زخم زبان میزدن این خانم شروع کرد دلداری دادن از خدا گفتن از زمان قضاو قدر گفتن حرفاشو زد رو کرد بعدروکرد به خانوما، خانم ها بزرگ تر شما کیه؟ یه چندتا سوال ازش دارم بی بی زینب رو نشونش دادن. یکی گفت: عمه جان! خانم ادب داره جوابشون رو بدید. جواب ابن زیاد رو زینب نمی داد. یزید با اون همه شکوه وجلالی که براخودش درست می کرد بی بی فرمودند: من اصلا ننگم میاد با تو حرف بزنم. دنیا من رو کشونده اینجا با تو روبه رو شدم من ننگم میاد با توی یزید حرف بزنم..
دختر علی است، دختر حضرت زهراست... اینجا گفتند: خانم جان این خانم فرق میکنه جوابشون رو بدین. رو کرد به بی بی زینب...
خانمِ اسیر! بگو بدانم شما از کدام شهر و دیارید؟ بی بی فرمودند: ما از مدینه ی پیغمبریم.هنده تا نام رسوالله و مدینه را شنید ادب کرد از روی کرسی بلند شد نشست روی خاکای خرابه صدا زد: خانم! اسم مدینه رو بردی من چندسال تو مدینه بودم خاطرات خوبی دارم، دوستان خوبی دارم، بگو بدانم شما از کدام محله ی مدینه هستید؟ بی بی فرمودند: ما از محله ی بنی هاشمی هستیم. هنده خوشحال شد یعنی میشه این خانم زینب من رو دیده باشه؟! یعنی میشه این خانم از حسین به من خبری بده !؟صدا زد خانم! بگو بدانم آیا خانه ی مرتضی علی و زهرا را میشناسی؟ گفت: بله!... چقدر هنده خوشحال شد. گفت: خانم آیا بچه های زهرا رو میشناسی؟ فرمودند: بله! از کدامشان سوال میکنی؟ صدا زد: خانم! بگو بدانم آیا حسینِ زهرا را میشناسی؟فرمودند: بله، هنده حسین رو خوب میشناسم. اما یه سوال دیگه کرد دیگه بی بی زینب نتونست جواب بده آنچنان گریه ای سر داد تمام خرابه ضجه و ناله شد. اومد جلوی بی بی صدا زد: خانم مگر زینبِ من طوری شده؟ مگر از بی بی ام زینب خبری داری؟ چادر رو کنار زد بی بی، صدا زد هنده حق داری نشناسی بخدا من زینبم! آنچنان هنده تو صورت خود زد کاش کور شده بودم نمی دیدم خانم به من گفتن اسرای خارجی اند. شما کجا؟ اسیری کجا؟ شما کجا؟ خرابه ی شام کجا؟
حسین از دست ما میرفت اگر زینب نمی آمد ...
نوا از نینوا میرفت اگر زینب نمی آمد
ــــــــــــــــــ@rozehdaftari
#روضه_حضرت_زینب
.
#مجلس_کامل #توسل_به_امام_زمان عج و #روضه_حضرت_زینب(س)
▪︎غزل امام زمان(عج)
خواستم نزدیکتر باشم به آقایم، نشد
تا بگیرم دامن لطف تو مولایم نشد
خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم
بندها را وا کنم از دست و پاهایم نشد
ندبههای جمعه را هی خواب میمانم ببخش
سر به زیرم که میان روضه پیدایم نشد
ظاهراً ذکر تو را میگویم، اما باطناً
در میان عاشقانت باز هم جایم نشد
گفتمت یک بار در خوابم بیا، جانِ حسین
سر به خاک مقدمتای یار میسایم، نشد
دائماً میچرخم آقا جان به دور معصیت
از دو چشم خیس تو هربار، پَروایم نشد
کربلایم دیر شد، دارم خجالت میکشم
آه آقا جان بگو که وقت امضایم نشد
▪︎روضه کلامی
اجازه بدین از همینجا دلارو ببرم کربلا...
یابنالشبیب عمهی ما راه دور رفت
میخواست قتلگاه بماند به زور رفت
آتش گرفت چادرش اما کسی ندید
پنجاه و پنج سال قدش را کسی ندید
پنجاه و پنج سال بدون غمی نبود
تا آن زمان مقابل نامحرمی نبود
پنجاه و پنج سال پرش را گرفتهاند
مردانِ خانه دور و برش را گرفتهاند
▪︎روضه کلامی:
(هر وقت می خواست بره زیارت قبر مادر...
یا زیارت جدش رسول الله... همه ی مَحرما
دورشو می گرفتن...حتی سایه ی زینبو کسی ندید...
یابنالشبیب عمهی ما احترام داشت
چندین امام زاده و چندین امام داشت
▪︎روضه کلامی:
(حالا که آماده ای بگم چه کردن با عمه ی سادات...)
▪︎مرثیه حضرت زینب س:
پیش بزرگ قافله فریاد میزدند
یابنالشبیب بر سرِ او داد میزدند
داغی کمر شکن کمرش را شکسته بود
یک نیزهی بلند سرش را شکسته بود
یابنالشبیب بسکه زمین خورد جان نداشت
میخواست راه علقمه گیرد توان نداشت
یابنالشبیب دختر دلگیر را زدند
پنجاه و پنج ساله زنی پیر را …
اما رُباب زخم پَرَش را گرفته بود
از بسکه درد داشت سرش را گرفته بود
یابنالشبیب آتش خیمه امان نداد
فرصت به روی زخمی دختران نداد
او را به ریگهای پریشان سپرد و رفت
او را به آفتاب بیابان سپرد و رفت
او را به مردمان دهاتی سپرد و رفت....
▪︎روضه کلامی
(صدا زد حسین جان...)
▪︎مرثیه زبانحال #حضرت_زینب س:
سِپُردَمت به خدا و به ریگهای بیابان
سپردمت به غبار به خارهای مغیلان
سپردمت به وحوش،به شیرهای درنده
به مردمان دهات و به آهوان پریشان
به باد گفتم اگر شد مَرتبت بکند
که تا خمیده نگردد دوباره مادر جان
به گوش خاک سپردم تنت بپوشاند
مباد اینکه ببیند کسی تو را عریان
سپردمت به هر آنکس که بود ، اما تو
سپردیم به که رفتی به دلقکان به کنیزان
سپردیم به دو صد چشم پست نامحرم
به شمر و خولی و اَخنس به حرمله به سنان
▪︎#روضه کلامی #آخر_مجلس:
(یه نگاه به علقمه کرد... صدا زد عباس جان
یادته زینبو میاوردی کربلا...گفتی جوونای
بنی هاشم...پرده ی مَحمل هارو نگه دارید...
نکنه باد بیاد این پرده ها کنار بره... چشم
نامحرم به محارم آل الله بیفته...بلند شو
نگاه کن ببین دور خواهرتو نامحرما گرفتن
پاشو ببین یه مُشت بی حیا دارن خواهرتو
سوار بر ناقه می کنن...همه صدا بزنیم یاحسین
▪︎#زمزمه بعد روضه:
خداحافظ ای برادر زینب به سبک
حسین جان ای آبروی دو عالم🎼
ز زخم تنت روی ریگ بیابان
به اشگ دل و سوز و آه یتیمان
خدایا از این غم چه چاره کنم...
تنت بی سر مانده در دل صحرا
سرت هر دم روی نیزه ی اَعدا
خدایا از این غم چه چاره کنم...
(خداحافظ ای برادر زینب)۳
▪︎#رباعی های #آخر_مجلس به سبک دشتی
بسوی شام و کوفه ام چه ظالمانه می برند
نمی روم ولی مرا به تازیانه می برند
سر تو را به روی نِی،نشانده دشمن علی
نمی روم ولی مرا به این بهانه می برند
مرا نه سر نه سامان آفریدند
پریشان پریشان آفریدند
پریشان خاطران رفتند در خاک
مرا از خاک ایشان آفریدند
اگر دردم یکی بودی چه بودی
اگر غم اندکی بودی چه بودی
به بالینم حبیبی یا طبیبی
از این هر دو یکی بودی چه بودی
مو که افسرده حالُم چون ننالُم
شکسته پَرُّ بالُم چون ننالُم
همه گویند زینب ناله کم کن۲
تو آیی در خیالُم چون ننالُم۲
▪︎#تک_بیت های #آخر_مجلس:
من که ز آغاز عمر،بی تو نکردم سفر
خیز و ببین خواهرت با که سفر می کند
لطفی که کرده ای تو به من مادرم نکرد
ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین
"صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله"
▪︎دعای آخر مجلس:
*فرج امام زمان عج برسان.
*رهبر عزیزمون حفظ بفرما.
*مریض های اسلام شفا بده.
*زیارت کربلا نصیب ما بگردان.
*حاجات این جمع برآورده به خیر بفرما*
ذکر ما هست دائم الاوقات
بر محمد و آل او صلوات...
.
#روضه_امام_زمان
#روضه_متنی
#امام_زمان
@rozehdaftari
#_روضه_ حضرت_ زینب_سلام الله _علیها
"حالا که امام زمانت رو دعوت کردی...
احترام کن... مودب بشین...
دستات رو بگذار روی سینه...
میخواهیم به خانم زینب کبری سلام بدیم...
از همینجا دلها رو روانه کنیم حرم با صفاش...
تصور کن الان ورودی حرم ایستادی...
میدونم این آرزو رو به دل داری...
میدونم یه همچین روزی رو از خدا میخواهی...
آماده ای سلام بدیم...
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ فـاطِمَهَ وَ خَدیجَهَ
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا اُخْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ
🔸ای یادگار سه امام زینب
🔸بر قلب سوزانت سلام زینب
سلام ما به اون خانمی که یه عمری مصیبت دید اما صبر کرد...
بلاکش دوران بی بی زینب...
چهار پنج سال بیشتر نداشت...
داغ جدش رسول خدا رو دید...
صبر کرد...
هنوز آب غسل پیغمبر خشک نشده بود...
پهلوی مادرش زهرا رو شکستند...
جلو چشمانش به مادرش سیلی زدند...
اما صبر کرد...
داغ مادرش رو از یاد نبرده...
فرق شکسته باباش امیرالمومنین رو دید صبرکرد...
بمیرم برات بی بی جان زینب...
یه روز هم تکه های جگر برادرش امام حسن رو دید...
اما بازم صبر کرد...
روز عاشورا در نصف روز...
جلو چشمانش...
تمام عزيزانش رو شهید کردند بازم صبر کرد...
تمام دلخوشی زینب حسین بود...
اما امان از اون لحظه ای که حسینش هم صدا زد...
خواهرم... زینبم...
منم میخوام برم میدان...
زینب جان... خواهرم... خدانگهدار...
زینب کبری طاقت دوری برادر رو نداره...
عرضه داشت...
حسینم برادرم...
برا من که دیگه کسی نمونده...
تو هم میخواهی بری...
زینبت رو تنها بگذاری...
ای یادگار مادرم حسین...
اگه دست ولایت ابی عبدالله نبود...
بی بی زینب در کربلا جان میداد...
ابی عبدالله فرمود خواهرم...
انقدر بی تابی نکن...
تا صدای تکبیر من میاد...
(بدان) بدون من هنوز زنده ام...
ابی عبدالله رفت میدان...
تصور کن...
زینب کبری هم داخل خیمه...
تا صدای تکبیر برادر رو میشنوه...
دلش آرام میگیره...
اما امان از اون لحظه ای که دیگه صدای تکبیر برادر رو نشنید...
حالا میخواهی برا زینب کبری گریه کنی بسم الله...
داخل خیمه...
هی بلند ميشه...
میشینه زمین...
میگه برادرم... حسینم...
چرا دیگه صدای تکبیرت نمیاد داداش...
در همون حالت...
یکدفه صدای ذوالجناح بلند شد...
شاید خوشحال شده زینب...
برادرم حسین برگشته...
دوان دوان اومد بیرون...
یه نگاه کرد...
دید ذوالجناح برگشته...
اما...
یال اسب غرق خونه...
زین اسب واژگونه...
بی تاب شد زینب...
همینجا بود...
🔸همه از خیمه ها بیرون دویدند
🔸ولی سالار زینب را ندیدند
یاصاحب الزمان منو ببخشید...
عمه جانتون زینب دوان دوان...
به سمت قتلگاه...
🔸از حرم تا قتلگه، زینب صدا میزد حسین
🔸دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد حسین
خدا به داد دل بی بی زینب برسه...
تا رسید بالای تل زینبیه...
نگاه کرد دید...
فِرقَةٌ بِالسُّیُوفِ ...
وَ فِرقَةٌ بِالرِّمَاحِ ...
وَ فِرقَةٌ بِالحِجَارَةِ ...
شمشیر دارها با شمشیر میزنند...
نیزه دارها با نیزه میزنند...
یک عده ای هم که سلاح ندارند...
با سنگ میزنند...
خدا... چکار کنه زینب...
بی تاب شده زینب...
فقط دستاش رو گذاشت روی سر...
هی صدا میزد...
وامحمدا... واعلیا...
روضه من تمام...
فقط همینو بگم...
چیزی نگذشت دیدند...
🔸سری به نیزه بلند است در برابر زینب
🔸خدا کند که نباشد سر برادر زینب
تسلای دل بی بی زینب ناله بزن یاحسین...
🔸حسین آرام جانم
🔸حسین روح و روانم
#روضه_حضرت_زینب سلام_الله_علیها"
@rozehdaftari