eitaa logo
روضه دفتری مجمع الذاکرین اهلبیت (ع)
3.6هزار دنبال‌کننده
49 عکس
40 ویدیو
7 فایل
شامل اشعار و متن روضه با مدیریت خادم الحسین کربلایی محمد مسلمی ارتباط با مدیر @moslemi_124 لینک کانال @rozehdaftari پذیرش تبلیغات👈 @moslemi_124
مشاهده در ایتا
دانلود
چطور این بچه رو مقابل مادربیارَن...نازدانه روبه خیمه بیارَن...😭😭😭😭😭🥀🌾🍂 بعضیا گفتن بدن قاسمو کنار بدن علی گذاشت...😭😭😭😭😭😭🥀یه دست به گردن علی اکبر انداخت...یه دست به گردن قاسم...😭😭😭 گاهی می گفت عزیز برادرم بلند شو ببین حسین غریب وتنهاست...😭😭😭😭😭🥀🌾🍂 امام حسین از قاسم پرسید شهادتو چگونه میبینی پسربرادرم؟🥀🌾🍂 گفت عموجان:اَحلآمِنَ العَسَل...از عسل برام شیرین تره...🌾🍂🌾🍂 نمی دونم فرزند نازَنین امام حسن رو اباعبدالله با چه حالی به خیمه آورد...😭😭😭😭🥀🌾🍂بگم والتماسدعا...😭😭😭😭🌾🍂 جنازه‌ قاسمو کنار بدن به خون خُفته علی اکبر گذاشت...😭😭😭😭🍂حالا نوبت مادر قاسم بودثَریه...کنار جنازه فرزند شهیدش بیاد براش عزاداری کُنه...😭😭😭😭😭🌾اومد...😭🥀 که دیده تازه دامادی، عروسش سنگرش باشد🌾بیاد همه اون شهدایی که وقتی می رفتن جبهه باهمسرانی که هنوز عروسی نکردن وداع میکردن...😭🌾🍂🥀هزار آرزو برمیگشتن... دوباره می رَفتَن...اما اینبار خواهر میدونست دیگه برنَمیگردَن...😭😭😭😭😭😭🌾🍂 شما می دونید خواهرا خیلی برادریَن...دوست داره برادر عروسی کُنه، دست عروسو به دست برادرش بزاره...اما یه وقت می‌دیدی تاووت براش آوردن...😭😭😭😭🥀🌾🍂این خواهر شهید میگه: کاش تاصبح نمی خوابیدم برادر سیر نگات میکردم...😭😭😭😭چه آرزوهایی تودلم...😭😭😭😭😭آرزوی عروسیت 😭😭😭حنابندونِت...😭😭😭😭😭😭🌾🍂🥀🥀 که دیده...حالا مادر قاسم داره میگه...😭😭😭😭😭🥀🥀🥀 که دیده تازه جوانی، عروسش سَنگَرَش باشد 🥀 حنابندان اواز سُرخی خونِ سَرَش باشد🥀 آی...😭😭😭🍂 بجای نُقل که برقامَتِ داماد می ریزَن 🥀 سِرِشکِ دیده جاری از دوچَشم مادرش باشد🥀 به جای خِلعَتِ شادی که برداماد می پوشَند 🥀 کَفَن درروز خوشبَختی به جِسمِ اَطهَرَش باشد🥀 عروسان را بُوَد مِهریه وباغات درکابین 🥀اما قاسم چی......😭😭😭😭😭😭 عروس کربلا مِهریه اش نَعشِ اَکبَرَش باشد🥀 عروسان رونَما گیرَن از داماد و قومِ او🥀 دراینجا رونَما آن پِیکَرِ از خونِ تَرَش باشد🥀 بازم بگم این خَطوگریه کُنی...😭🌾🍂 بِریزَد نُقل مادربرسَرِ فرزند دامادَش🥀 پِسَرَم چه آرزوهایی داشتم...😭🌾🍂پِسَرَم می‌خواستم دست عَروسو به دست توبِدَم...😭🌾🍂اما روزگار نَشُد...😭🌾🍂 همه حرفهای مادرای داغ دیده، جوون دیده، شُهَدا همینه...😭😭😭😭😭🌾🍂 یه وقت می بینی مادری یه جوونی از دست میده...😭😭😭😭🍂میگَن مادر بیا با بَچَت وداع کُن...😭😭😭😭😭🍂🌾 اولین حرفی که میزَنه میگه مادر کاش من میمُردَم تابوتَم رودوشِ تو می رَفت به سَمتِ مَزار...😭😭😭😭😭🍂🌾🥀 بِریزَد نُقل مادر برسَرِفَرزَندِ دامادَش🥀 به جای نُقل اینجا تیر وتیغ وخَنجَرَش باشد 🥀 اینم بگم...🌾🌾🌾🌾 به زیرسُمِ اَسبِ اَشقیا آن لاله ی خونین 🥀 به جای تَختِ دامادی به نِی تابان سَرَش باشد🥀 پاشو کم کم...😭😭😭چه حرفایی زداباعبدالله...اینم بگم والتماسدعا از هَمه تون...😭😭😭😭🍂🌾🥀 پاشو کَم کَم۲🍂تاحَرَم راهی نَمونده قاسِمَم😭 خدایا بعضی از این مُصیبت ها که به این ائمه، به این اهل بیت وارد میشه به خُدا سوزناکه بزرگواران...😭😭😭😭😭🍂🌾🥀 پاشو کَم کَم۲ 🍂تاحَرَم راهی نَمونده کی گرفته کاکُلَت راپِسَرَم🍂روی این خاکا کِشونده گیسویَت دَستِ نَسیمه🍂تو رَگات خونِ کریمه پُشتِ توباگریه گُفتَم 🍂نَزَنیدَش این یَتیمه عموجون نَمیتونَم من۲🍂غریب امام حسن... که دیگه نَفَس بگیرم 🍂بیا از این رَدِخونَم تاروزانوهات بِمیرَم 🍂مَنوبین خَنده هاشون میکُشَن بانِیزه هاشون🍂اُستخون هاموشِکَستَن😭😭😭😭😭😭😭😭🌾🍂🥀 عمو جون نَمیتونَم من🌾که دیگه نَفَس بگیرم بیا از این رَدِ خونَم 🌾تاروزانوهات بِمیرَم مَنو بین خَنده هاشون 🌾میکُشَن بانِیزه هاشون (اُستخون هامو شِکَستَن🌾زیر پای مَرکباشون۲) عَسَل خوردَم عاقِبَت بُردَم🍂 حِسِ شیرین از عشق پاکِ تو🍂 به جای بابای مظلومَم 🍂 من شُدَم مَست وسینه چاکِ تو🍂 بیا درخون جِسمِ من بِنگَر🍂 بِبین عمو من شُدَم پَرپَر🍂 لَبَم خُشک و دیده ام پُرخون🍂 من شُدم مَحزون بی علی اکبر 🍂 بیا یک لحظه به بالینَم 🍂 روی تو بینَم لحظه‌ ی آخَر...🍂 این یه خَطَم آذری بخونم برای اونایی که آذری زبانَن...🌾🍂🌾🍂🌾 آذری............................ گذاشتن جنازه رو، روزمین...😭😭😭😭😭🥀مادر ثَریه رو صدازَدَن....مادرمیدونه برا بَچَش چگونه گریه کُنه...😭😭😭😭😭🥀مخصوصا آذری زبان‌ها بهتر می دونَن برای فرزندان نوجوانی که از دست میدَن...😭😭😭😭😭🥀چه حرفایی...چه درددِلایی می زَنَن...😭😭😭😭😭🥀 آذری............................ @rozeh_daftary
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞تحقیقات انجام شده پزشکی روز دنیا بر اثراث گریه و سینه زنی بر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام که تا کنون نمی دانستیم @nooheemajmaozakerin ♦️ کلیپ را چندین مرتبه با آرامش و دقت گوش دهید و برای دیگران هم ارسال کنید ان شاءالله صدقه ای ماندگار خواهد بود.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
( علیه السلام ) : گریز به روضه ی حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) تنت روی صحرا داری پاهاتو میکِشی روی خاکا دارند هلهله مکنند ، کُل اعدا دارم جون میدم پای جسم تو حالا ببین اشک چشممام چکیده روی گونه ام برام سخته بعد تو زنده بمونم عبایی نمونده برام اما حالا رو سینه تو را به حرم میرسونم شدم قد خمیده کسی مثل تو این بلا رو ندیده صدات واسه چی شد بریده بریده با این نفس کشیدنت داری کبابم میکنی فاطمه جان ، مرو مرو خونه خرابم میکنی شدم قد خمیده کسی مثل تو این بلا رو ندیده صدات واسه چی شد بریده بریده بمیرم که مرکب ، رو جسمت دویده غریبی عزیزم تو هم مثل بابات نداره رمق دیگه چشمای زیبات چه خشکه عزیزم هنوز روی لب هات شب ششم ، هیئت ثارالله ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷 از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس دعوتید: به مجموعه کانال وابرگروه مجمع الذاکرین اهلبیت(ع) ایتا↙️ کانال نوحه👇 @nooheemajmaozakerin کانال روضه دفتری👇 @matnroozeh ابرگروه👇👇 انگشت مبارک روی لینک اشاره بفرماییدواردشوید.↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/77201857C160ebf881a ارتباط با مدیر👇 @moslemi_124 ╚═══💫💎═╝ خاک پای نوکران اهلبیت سرمه چشم ما😍
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
( علیه السلام ) : گریز به روضه های حضرت اباالفضل (علیه السلام) امام حسین (علیه السلام ) تن سالار زینب به زیر سم مرکب بر سینه ی شکسته ات چون دیده آورم یاد آورم ز سینه ی مجروح مادرم خودم دیدم ز بالای بلندی حسین تشنه لب را سر بریدند ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷 از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس دعوتید: به مجموعه کانال وابرگروه مجمع الذاکرین اهلبیت(ع) ایتا↙️ کانال نوحه👇 @nooheemajmaozakerin کانال روضه دفتری👇 @rozeh_daftary ابرگروه👇👇 انگشت مبارک روی لینک اشاره بفرماییدواردشوید.↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/77201857C160ebf881a ارتباط با مدیر👇 @moslemi_124 ╚═══💫💎═╝ خاک پای نوکران اهلبیت سرمه چشم ما😍
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند گل‌های مدینه داغ‌دارش بودند آن‌روز که جای مجتبی خالی بود در کرب‌و‌بلا دو یادگارش بودند ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷 از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس دعوتید: به مجموعه کانال وابرگروه مجمع الذاکرین اهلبیت(ع) ایتا↙️ کانال نوحه👇 @nooheemajmaozakerin کانال روضه دفتری👇 @matnroozeh ابرگروه👇👇 انگشت مبارک روی لینک اشاره بفرماییدواردشوید.↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/77201857C160ebf881a ارتباط با مدیر👇 @moslemi_124 ╚═══💫💎═╝ خاک پای نوکران اهلبیت سرمه چشم ما😍
◾️ شرح جگرسوز اجازه طلبیدن حضرت قاسم از عمویش سیدالشهداء عَلَيْهِما السّلام ⚡️ وصیت امام حسن به سیدالشهدا و حضرت قاسم علیهم‌السلام... وقتی که نوبت جنگ به اولاد امام حسن علیه السلام رسید، قاسم آمد و عرض کرد که عمو جان! اجازه می‌خواهم تا به جنگ این کفار بروم! فَقالَ لَهُ الْحسينُ: يا ابْنَ الْأخِ ! أنتَ مِنْ أخي عَلامَةٌ و اُريدُ أنْ تَبقَىٰ لِأتَسَلَّىٰ بِكَ ▪️امام حسین علیه السلام فرمود: ای پسر برادرم! تو یادگار برادرم هستی و می خواهم که تو باقی بمانی تا به واسطه تو تسلی(از داغ برادر) پیدا کنم. پس حضرت، اجازه جنگ را به قاسم نداد. قاسم اندوهگین و ناراحت شد از اینکه چرا امام حسین علیه السلام به برادرانش اجازه جنگ را داده اما به او اجازه جنگ را نداده است و همین که با حالتی محزون گوشه‌ای نشسته بود و سرش را روی پاهایش گذاشته بود،یادش آمد که پدرش حِرزی به بازوی راستش بسته بود و به او وصیت کرده بود که هر وقت دچار اندوه و دردی شد، حرز را باز کند و بخواند و معنایش را بفهمد و هر چه که در آن نوشته شده بود به آن عمل کند. 🔻قاسم با خودش گفت سالهای زیادی گذشته برمن، ومثل این اندوه و درد تا به حال به من دچار نشده است. پس آن را باز کرد و نگاه کرد که در آن نوشته شده بود: يَا وَلَدي قاسِمَ، اُوصيكَ إنّكَ إذا رَأيْتَ عَمَّكَ الْحسينَ عليه السّلامُ في كَربَلاءِ وَ قَد أَحَاطَتْ به الْأعْداءُ، فَلا تَتْرُكِ الْبِرازَ وَ الْجِهادَ لِأعْداءِ رَسولِ اللّهِ ، و لا تَبْخَلْ عليه بِروحِكَ، و كُلّما نَهاكَ عَنِ الْبِرازِ عَاوِدُهُ لِيَأذَنَ لَكَ في الْبِرازِ لِتَخُصَّ في السَّعادَةِ الْأبَديَّةِ ▪️ پسر جانم قاسم! تو را وصیت می کنم وقتی که دیدی عمویت حسین علیه السلام در سرزمین کربلا تنها شده و دشمنان او را احاطه کرده اند،پس جنگ در رکاب او را از دست مده و با دشمنان رسول خدا صلی الله علیه و اله، به قتال برخیز. و از فدا کردن روح و جانت برای عمویت بخل نورز و هر چه که او تو را از جنگ نهی کرد، باز سراغش برو و اصرار کن تا به تو اجازه دهد که به این وسیله سعادت ابدی را به دست آورده ای. پس قاسم بلند شد به خدمت عمو جان آمد و آن حرز و نوشته امام حسن علیه السلام را به دست عمو داد. امام حسین علیه السلام وقتی که آن نوشته را قرائت فرمود، شدیداً گریه کرد و ناله و فریاد زد و در نهایت آه سردی کشید و فرمود: ای پسر برادرم! این وصیت پدرت برای توست؛ اما پدرت وصیت دیگری به نزد من دارد و ناچارم به آن عمل کنم. 🔹پس امام حسین علیه السلام دست قاسم گرفت و به خیمه برد و عباس و عون را خبر کرد و به مادر قاسم فرمود: آیا برای قاسم لباس جدیدی داری؟ عرضه داشت نه آقا جان! امام علیه السلام به خواهرش زینب فرمود: صندوق را برایم بیاور. وقتی که زینب کبری علیها السلام صندوق را آورد و جلوی امام حسین علیه السلام گذاشت، حضرت آن را باز کرد و قباء امام حسن علیه السلام را بیرون آورد و او را به تن قاسم کرده و عمامه امام حسن را بر سرش گذاشت و دست دخترش را گرفت که از کودکی نام او برای قاسم گذارده بودند. و عقد او را برای قاسم خواند و دست دخترش را گرفته و در دست قاسم گذاشت و از خیمه بیرون آمد. قاسم نگاه به دخترعمویش می‌کرد و گریه می‌کرد تا اینکه صدای دشمنان را شنید که می‌گویند: آیا دیگر مبارزی برای جنگ نیست؟! پس دست همسرش را رها کرد و خواست که از خیمه بیرون بیاید. همسرش گفت: چه در ذهنت می گذرد و چه می‌خواهی انجام دهی؟ قاسم گفت: می.خوام به ملاقات این دشمنان بروم چرا که آنها طلب مبارز می‌کنند و این من هستم که به جنگ آنها میروم. و به همسرش گفت: مرا رها کن که عروسی ما باشد برای آخرت. همسرش فریاد زد و با قلبی حزین اشکهایش روی گونه‌اش جاری شد و گفت: تو میگویی عروسی‌مان باشد برای آخرت. پس من در قیامت تو را چگونه بشناسم؟ و در کدام مکان تورا ببینم؟ قاسم با دستش تکه نخی را پاره کرده و به او داد و گفت: دخترعمو! مرا به واسطه این تکه نخ بشناس و به یاد آور. پس اهل خیمه از اینکار قاسم شدیدا گریه کردند و همه فریاد و واویلا سر دادند. برگرفته از: 📚المنتخب، ج۲ ص۳۷۲ 📚 الدّمعة السّاكبة،ج ۴ ص۳۱۵ 📚أسرار الشّهادة، ص۳۰۵ 📚مدينة المعاجز، ص ۲۲۴؛ 📚معالي السّبطين،ج ۱ ص۴۵۷ ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷 از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس دعوتید: به مجموعه کانال وابرگروه مجمع الذاکرین اهلبیت(ع) ایتا↙️ کانال نوحه👇 @nooheemajmaozakerin کانال روضه دفتری👇 @rozeh_daftary ابرگروه👇👇 انگشت مبارک روی لینک اشاره بفرماییدواردشوید.↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/77201857C160ebf881a ارتباط با مدیر👇 @moslemi_124 ╚═══💫💎═╝ خاک پای نوکران اهلبیت سرمه چشم ما😍
‍ 🕊﷽🕊 🏴 🏁 🏴 ع 🏁 🏴 🚩.. ⬅️خدا کنه پدرشهید تو جلسه مون نباشه ،، اگر هم هست من عذر خواهی می کنم ... جلو پدر نمیشه روضه فرزند خوند... حالا که حال خوبی داری میگم.... ⬅️کاروانی بود به سرپرستی ملاعباس چاووش مازندرانی... هر سال از مازندران با پای پیاده میومدن کربلا ... این قافله حرکت کرد شب جمعه بود رسیدن کربلا.. خسته ، گرسنه، تشنه... همه گفتن ملاعباس ما میریم استراحت کنیم صبح علی الطلوع میایم حرم... ،اما ملاعباس میدونه شب جمعه ها کربلا چه خبره.... با همون خستگی راه که جزو آداب زیارت ابی عبداله ست... ♻️امام صادق(ع) فرمود: حسین ما رو اینجوری زیارت کنید شعثا ،مغبرا ،جایعا عطشانا،حزینا،مکروبا ... یعنی هم گرسنه هم تشنه هم خسته هم گردوخاکی ، هم غمگین زیارتش کنید... ⚜ راوی پرسید: چرا یابن رسول الله؟ فرمود : آخه جد ما رو همین جوری کشتند.. هم گرسنه بود..هم تشنه بود ..هم غصه دار بود..هم سرو روش گردو خاکی بود.. رحمت خدا بر این ناله ها... وعده همه مون پایین پای حسین(ع) ... فاطمه جان شاهد باش اینا دارن احسان میکنند به تو ، حاشا به کرمت بی بی جان،،، اینا صبح و شام شون رو با گریه بر حسین تو سپری کردند .. بگو فاطمه جان من نگران تاریکی قبرمم ،، نگران برزخ و قیامتم هم هستم.. با همون خستگی اومد وارد حرم شد.. ✅ گفت : دفتر روضه مو باز می کنم هر روضه ای اومد می خونم و میرم .. دفترچه روضه شو باز کرد دید روضه علی اکبر آمد.. عرض ادب کرد روضه شو خوند و رفت منزل اونقده خسته بود خوابش برد... 💠 در عالم رویا دید دارن در میزنن، اومد دم در... دید یکی میگه ملا عباس پاشو آماده باش حسین(ع) داره میاد به دیدنتون ... هم سفرات هم بیدار کن .. گفت: به آقا بگین ما میایم محضرشون گفت: نه حضرت فرمودن خودم دارم میرم دیدنشون.. همه رو بیدار کرد.. ابی عبداله تشریف آوردن می خواستن به احترام حضرت بلند بشن ،، آقا فرمود بنشینید پاهاتون خسته است فرمود ملا عباس اومدم چند تا مطلب بهت بگم و برم.. 🔰 اول اینکه بهتون خوش آمد بگم خوش اومدید .. 🔰دوم اینکه به اون پیرمردی که امسال نتونست با شما بیاد ،، دم در کفش های عزادارای منو جفت می کرد ،، بهش بگین حسین زیارت تو رو هم قبول کرد ، سلام منو بهش برسونید... 🔰اما مطلب سوم ملا عباس اگه ایندفعه اومدی کربلا شب جمعه رسیدی ،، تو حرم من دیگه روضه علی اکبر نخون ... چرا آقا؟ فرمود: آخه شب های جمعه مادرم زهرا مهمان منه... تو که روضه علی اکبرمو خوندی مادرم غش کرد .. 💔... چجوری اومد کنار بدن علی اکبرش؟ 📚مرحوم شیخ حر عاملی می نویسد از اسب پیاده شد حسین ... اما دید رمقی به زانوهاش نمونده.. دیدن هفت قدم رو زانوهاش داره راه میره... هی صدا میزنه: وا ولدا ... عزیزان همه مقاتل نوشتن تا اینجا کسی صدای گریه حسینو نشنیده بود ... وقتی اومد کنار بدن علی اکبر فبکی بکاءا عالیا دیدن حسین داره بلندبلند گریه می کنه ♻️.... @rozeh_daftary ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه حضرت علی اکبر میرزا محمدی روضه_دفتری👆👆
🕊﷽🕊 🔺 ▪️ ع ❤️بر عترت مصطفی مکرر صلوات ❤️بر فاطمه و ساقی کوثر صلوات ❤️خواهی گه شود مشکلت آسان بفرست ❤️بر چهره دلربای اصغر صلوات ✨هر شب تو را بزم عزاست مهدی جان ✨داغ دلت از کربلاست مهدی جان ✨مولا نبودی کربلا چه کردند 2 ✨با اصغر شیرین زبان چه کردند ((یا صاحب الزمان الغوث و الامان)) السلام علیک یا رضیع العطشان یا علی اصغر علیه السلام یا باب الحوائج ⭐️دنیا همه دیوانه و شیدای حسین است ⭐️مُهر همگان خاکِ کفِ پای حسین است ⭐️رمزی که شود ضامن ما در صفِ محشر ⭐️لبخند علی اصغر زیبای حسین است ⬅️دلتو ببرم یه لحظه کربلا آی کربلائیا، آی اونایی که حسرت کربلا به سینه دارین ، شش ماهه ابی عبدالله باب الحوائجه.... اگه گرفتاری مشکل داری ناله بزن ((یا باب الحوائج... یا علی اصغر)) بخدا با دستای کوچولوش گره های بزرگی رو باز میکنه... امروز بند قنداقه علی اصغرو بگیر... آقا زاده ای که باب الحوائجه... حالا هر حاجتی داری بسم الله... ((یا باب الحوائج یا علی اصغر)) (همه ناله بزنند) ⬅️میگفت مسافر بودم از شهری به شهر دیگه میرفتم، وسط جاده، وسط راه ، ماشینم خراب شد، با زن و بچه کوچیکم موندم گوشه خیابون... از ماشین پیاده شدم هر چی دستمو بلند میکردم، بهم اعتنا نمیکردند ماشینا رد میشدند، خدا چه کنم گرماست سوز عطشه،، خدا چه کنم نگام کنند... میگه یه وقت خانمم صدا زد آی مرد، بیا قنداقه بچمو رو دست بگیر.... (آ گرفتی میخوام چی بگم).... گفت قنداقه بچمو رو دست گرفتم اومدم وسط خیابون،،،، میگه یه مرتبه دیدم یکی یکی ماشینها نگه داشتند....ایستادند آقا چیه.. آقا مشکلت چیه... آقا چیزی شده... .....میگه همونجا قنداقه رو بغل گرفتم... شروع کردم گریه کردن... هی گقتم حسین حسین حسین.... مگه حسین قنداقه رو دستش نبود کربلا..... چه کردند با دل ابی عبدالله... چه کردند با جگر گوشه ابی عبدالله.... امان از دل حسین...3 یا حسین3... یه لحظه دلتو ببرم کربلا و التماس دعا...آی حاجت دارا، آی گرفتارا، آی جوون دارا،، ⬅️خدا لعنت کنه حرمله رو .. وقتی مختار قاتلان شهدای کربلا رو گرفت، حرمله رو هم گرفت... صدا زد حرمله تو که اینقدر سنگدل هستی، اینقدر بیرحم هستی، شد تو کربلا دلت بسوزه... ◀️گفت بله امیر یه جا تو کربلا خیلی دلم سوخت.... (کدوم لحظه بود ای نانجیب)... گفت اون لحظه ای دیدم حسین قنداقه علی اصغر رو زیر عبا گرفت داره از میدان بر میگرده... (اوج) یه قدم سمت خیمه بر میداره .... دو قدم برمیگرده... خدا چه کنه حسین.. مادرش رباب چشم انتظاره... جواب مادر چشم انتظارو چی بده.. یه وقت دیدن ابی عبدالله رفت پشت خیام حرم .. با غلاف شمشیر داره قبری محیا میکنه... خدا این طفلُ مادر نبینه... یه وقت شنید صدای نالهٔ مادری بلنده..... حسین...... حسین..... حسین.. حسین تو رو بجان مادرت زهرا س صبر کن حسین.... حسین اگه تو باباشی من مادرش ربابم بزار یه بار دیگه علیمو ببینم... (دشتی) 🔺مچین خِشت لحد تا من بیایم 🔺تماشای رُخ اصغر نمایم 🔺دوید او را گرفت با آهُ زاری 🔺که ای اصغر مگر مادر نداری آخ ▪️تو رفتی و شدم آواره اصغر ▪️وای لباسات پیش مادر مونده اصغر ▪️یقین دانم پدر در وقت دفنِت ▪️برا تو لالایی خونده اصغر هرچقدر ناله داری به مضطریه ابی عبدالله از سویدای دلت ناله بزن بگو یا حسین..... به نیت فرج امام زمان،،، شفای همه مریضا،، زفع گرفتاریها،،، (زمزمه کششی) ((یا باب الحوائج یا علی اصغر))...
❣﷽❣ ♨️ (3) ♨️ ♦بر نور جمال پاک احمد صلوات ♦برعطر وجود حی سر مد صلوات ♦بر وجه نکوی وخلق نکوی رسول ♦برخاتم انبیاء محمدوآل محمد صلوات ( ) ☇ای اهل عزا اجر شما با علی اصغر ☇مهمان حسینیم بگو یا علی اصغر ☇این کودک شش ماهه گل باغ رباب است ☇پرپر شده درگلشن زهرا علی اصغر ☇ای سینه زنان دامن شش ماهه بگیرید ☇چون کرده به هر درد مداوا علی اصغر ☇طفلش مشماری که بود باب الحوائج ☇پرونده ما را کند امضاء علی اصغر 🔲 السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ.. المَرمِیِّ الصَّریعِ ، المُتَشَحِّطِ دَما ، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ... المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ ، لَعَنَ اللّه ُ رامِیَهُ حَرمَلَةَ بنَ كاهِلٍ الأَسَدِیَّ وذَویهِ ⬅️بریم در خانه ی باب الحوایج ، شیرخواره ابی عبدالله .. بریم کربلا... کنار قبر شش گوشه ارباب بی کفن ... اون آقایی که پایین پاش علی اکبر ع خوابیده... آخ رو سینه اش علی اصغر ع ... امان از دل حسین ... یا حسین 3 ⬅️در حالات میرزای قمی نوشتن گاهی 10 روز روضه می‌گرفت سفارش میکرد .. میگفت هر 10 روز روضه علی اصغر رو بخونند .. (گفتن آقا کسای دیگه هم بودند کربلا که شهید شدند.. علی اکبر بوده .. قاسم .. ابالفضل بوده چرا هر ده روز روضه علی اصغر (چرا؟؟)) فرموده بودند..برا اینکه علی‌اصغر مظلوم بود.. اونایی که تو کربلا بودن زبون داشتند.. از عطش ناله میکردند.. شمشیر داشتن جنگ میکردند.. اما علی اصغر شش ماهه زبون برای حرف زدن نداشت ... آخ مرد جنگ نبود .. لباس رزم به تن نکرد.. تو آعوش ابی عبدالله پرپر شد.. 🔰 بعد فرمودند اگه مشکل دارید اگه هر دری میزنید مشکلتون حل نمیشه.. روضه علی اصغر ع بگیرین .. خیلی در خونه علی اصغر امام حسینو بزنید .. امان از دل ابی عبدالله .. بمیرم برا دل داغدارت یا حسین .. 🎇آی حاجت دارا... جوون دارا ..آی مریض دارا... ( یه لحظه رو یاد کنمو التماس دعا..) ☆هر چه آمد به سرم دست به زانو نزدم ☆جزخداوند به عمرم به کسی رو نزدم ☆روی دستم گل بی برگ و برم را کشتن ☆رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتن ☆حرمله خیر نبینی گل من نو رس بود ☆کشتنش تیر نمیخواست نسیمی بس بود ⬅️(راوی میگه دیدم ابی عبدالله زیر عبا قنداقه ی خونی پنهان کرده ..متحیره) آخ یه قدم سمت خیمه برمیداره دو قدم برمیگرده .. (میگه اینقده دلم برای حسین سوخت منم براش گریه کردم) با خودم گفتم چرا نمیره سمت خیمه ها .. دیدم یه عده زن و بچه جلوی خیمه ها منتطرند .. چشم براهند علی برگرده .. 🍁بچه ها دست بابا خونی شده 🍁گمونم شیش ماهه قربونی شده 🍁عبارو طوری رو اصغر کشیده 🍁معلومه خیلی خجالت کشیده ⬅️میگه دیدم ابی عبدالله اومد پشت خیمه ها با غلاف یه قبری کند .. این بدن مطهرو دفن کرد.. (یه جمله بگم آقا جان یا اباعبدالله..) آقا جان زخمی ندیده بود این بدن .. (فقط یه تیر خورد ،، ) نخواستی این بدن رو کسی ببینه ،، نخواستی خواهراش ببیننه .. آقا جان نخواستی مادرش رباب ببینه .. نخواستی عمه اش زینب ببینه .. آقا جان ... بمیرم برا اون ساعتی که همه ی این زن و بچه اومدن قتلگاه... دیگه حرف یه زخم نبود.. (تو ناحیه مقدسه داریم) فرقةٌ بالسيوفِ .. فرقةٌ بالرماح .. فرقةٌ بالحجارةِ .. فرقةٌ بالخَشَبِ والعصا .. یه عده با شمشير زدن، یه عده با نيزه، یه عده اى با سنگ، عده اى هم با چوب وعصا چه کردند با عزیز برادر زینب ... ◾️خاک عالم به سرم کز اثر تیغ سنان ◾️جای یک بوسه ی من بر همه اعضای تو نیست ⚜صل الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله یا لیتنا کنا معک فافوز فوزا عظیما دعا👇👇 اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافِیَةَ وَ النَّصْرَ وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِه ِوَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ الفائزینَ بلِقائه 🔰جهت شادی روح امام و دو فرزند امام علما صلحا شهدا گذشتگان علی الخصوص گذشتگان این جمع و بانی محترم مجلس بخوانید رحمه الله من یقرا الفاتحه مع الصلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
متن روضه و توسل به حضرت علی اکبر (ع) – شب هشتم محرم ۹۸ یه سوال میکنم ، غیرتیا .. پیش خودم گفتم عمه وسط میدون چیکار میکنه ؟!.. چیشده عمه م رفته وسط میدون .. خوب نگاه کردم دیدم جوونا یه عبا رو گرفتن .. یه بدن قطعه قطعه .. جانم به این ناله ها .. (کار دارم باهات شب علی اکبر ..) گفتم دوبار زن و بچه ریختن بیرون از خیمه ؛ بار دوم کجا بود ریختن بیرون؟! یه بار سر علی اکبر همه از خیمه ریختن بیرون یه بار دیگه هم همه از خیمه ها بیرون دویدن ولی سالار زینب را ندیدن … مرحوم سید بن طاووس ، مرحوم شیخ حر عاملی دوتا از مقتل نویسانی که سندشون معتبره و محکم میگن ، میگن وقتی رسید کنارِ بدن علی اکبر ، همتون دیگه دو سه کلمه رو بلدید لااقل عربی هیچ مقتلی خصوصاً این دو مقتل ننوشتن “فَنَزَلَ مِنَ الفَرَس” اگه میخواست بگه کنار بدن از اسب پایین اومد این عبارتُ میگفت ؛ من آروم بگم شما داد بزنید .. نوشتن تا نگاهش به علی اکبر افتاد “فَسَقَطَ مِنَ الفَرَس” با صورت افتاد رو خاک .. همه شهدا و پدرای شهدا فیض ببرن .. نامشون شب هشتم زنده بشه .. از این پدرای شهدا اگه سوال کنی تا خبر شهادت بچه تون رو آوردن اول عکس العملت چی بود؟ همشون بدون استثنا میگن تا بچمونُ خبر دادن به شهادت رسیده دیگه زانوهامون رمق نداشت نشستیم رو زمین .. ابی عبدالله هی میخواست بلند بشه هی میخورد زمین .. آخ این صحنه میکشه .. یه وقت دیدن یه پیرمرد رو زانوهاش داره راه میره ..* بابا ، کنار تو یه دنیا دردم با دستایِ لرزون و سردم رو خاکا دنبالت میگردم .. پاشو ، تنهایی مو مگه ندیدی چه آسون از من دل بریدی باور نمیکنم خوابیدی .. *ابی‌عبدالله کنار هر شهیدی رفت برید مقتلُ ببینید کنار هر بدنی رفت شده دو جمله با اون شهید حرف زده ، اون شهیدم با ابی‌عبدالله حرف زده .. کنار بدنِ حُر ، کنار بدن حبیب ، کنار بدن سعید ، کنار بدن غلام ، کنار بدن قاسم ، کنار بدن اباالفضل ، کنار هر شهیدی رفت اندازه دو جمله با حسین حرف زدن .. تنها شهیدی که هی میگفت یه بابا بگو .. لباتُ رو هم بذار بگو ابا یه بار دیگه صداتو بشنوم .. هرکاری کرد علی حرف نمیزد کار تموم شده بود .. مرحوم مغرم میگه ابی عبدالله نگاه کرد دید انگار یه چیزی تو گلوِ ، گلوشُ گرفته نگاه کرد دید یه لخته خون تو دهان علیِ با انگشت سبابه خونُ در آورد علی دست و پا زد ..* علی دست و پا زد ..* بابا ، تو ابر خون عزیزم ماهِ تو ناپدید شد از خیمه تا به اینجا همه موهام سفید شد از دست جدت آخر دیدم که جام گرفتی ببین چطور رمق رو از زانوهام گرفتی .. *سیر نشدی ؟!سیرم نمیشی از گریه ؟! باشه حالا که ناله داری این یکی رو گوش بده ..* بابا ، تو قفس نیزه و خنجر پر پر زدی میون لشکر زمین زدی باباتُ آخر بابا ، نمیدونم خوابم یا بیدار چی میبینم با چشمایِ تار از بدنت کم شده انگار گل بهار عمرم ، تورو زِ ریشه کندن پاشو ببین باباتُ نشون میدن میخندن *بذار به یاد قدیمیا روضه بخونم .. هر کاری کرد آروم بشه نشد سر و بغل کرد آروم نشد ، سرُ به سینه چسباند آروم نشد .. سینه رو به سینه چسبوند آروم نشد ، “وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ” صورت رو صورت گذاشت آروم نشد همه‌ی بدنُ جمع کرد .. خودشُ انداخت رو بدنِ ارباً ارباً …* حسین ….
متن روضه و توسل به حضرت علی اکبر (ع) – شب هشتم محرم 🏴🏴🏴 ای لَبَت خشک‌تر از ساحل دریا پسرم خجلم از تو نشد آب محیا پسرم دیدی آخر همه زانو زدنم را دیدن کمکم کن منِ افتاده ز پا را پسرم مثل تسبیح تنت یکصدویک دانه شده با تنت ذکر گرفتم که خدایا پسرم چه داغی نشوندی ، تو دل من نمون روی خاکا ، با این بدن پاشو بار دیگه ، قدم بزن برای بابا .. دل از دیدن تو ، نمیشه سیر بابات اومده ، ناتوان و پیر ببین خم شدم ، دستمو بگیر عصای بابا .. از خیمه رفتی و ، بردی دل منو دریای من گرفت ، غم ساحل منو میگردم از غمت ، دشت ستاره رو پیدا نمیکنم ، اون جسم پاره رو پر از سوت و کف شد ، دور و برت زمین میخورم ، پیش پیکرت سرم خم شد از غم ، روی سرت نفرین به دنیا .. گل من چه پرپر ، آوردنت گلابم چقد بد ، فشردنت عبا کم اومد واسه ، بردنت ای اِرباً اِربا .. نامرد مردما ، بدجور کشتنت هی جمع میکنم ، منها میشه تنت پاشو نگات کنم ، حتی یه بار علی بابای پیرتو ، تنها نذار علی بهاری که دیده ، خزونشُ نفس‌هاش بریده ، اَمونشُ نشسته کنار ، جوونشُ روضه میخونه .. حسین مونده با ، سوز گریه‌هاش علی و ، پریشونی باباش کسی دل ، نمی‌سوزونه براش دلش چه خونه .. ای میوۀ دلم ، وقت رسیدنت این لشکر حسود ، از شاخه چیدنت از داغ دیدنت ، موهام سفید شده تو زخم خوردیُ ، بابات شهید شده میخوام أِربأ اربا رو برات معنا کنم .. میدونی یعنی چی؟! همچین که افتاد رو گردن اسب؛ تا شمشیر به فرقش زدن این خون ها داره جاری میشه خودشُ انداخت رو گردن اسب که نیفته؛ این خونا اومد جلو چشم اسبُ گرفت اسب تربیت شده‌ست باید برگرده سمت خیمه‌ها .. اما راهُ اسب گم کرد .. عوض این که بره سمت خیمه‌ها رفت توو دشمن گفتن برین کنار تا بیاد.. کوچه رو باز کردن،این طرف و اون طرفه کوچه… کوچه باز کردن ، شمشیرا رو آوردن هرکی هرچی داشت رفت آورد؛ یهو ابی‌عبدالله دید این نیزه‌ها داره بالا میره؛ شمشیرا داره بالا میره… یا اللّه حرفم تمام؛ اینجا یه جا بود تو کوچه یه جوون گیر افتاد، اما یه جوون دیگرم من سراغ دارم توو یه کوچۀ دیگه گیر افتاد … اینجا فرقش اینه، این جوون مَرده میتونه تحمل کنه اما اون جوون… همچین که این دست رفت بالا مادر ما نقش زمین شد….
متن روضه و توسل به حضرت علی اکبر (ع) – شب هشتم محرم 🏴🏴🏴 کار از کار گذشته بدنت پاشیده سینه و پهلو و حتی دهنت پاشیده نه فقط من همه ی اهل حرم هم باشند قابل جمع شدن نیست تنت پاشیده خواست با دستش ببندد پلکِ اکبر را نشد خواست تابا گریه شوید پلکِ دیگر را نشد روی زانو چهار دستُ پا رسیده بر سرش خواست زینب نشنود لبخند لشگر را نشد گفت بابایی بگو اما فقط یک با شنید هر چه میکوشید بایِ حرفِ آخر را نشد با دو انگشتش میانِ حلق دنبال چه است خواست تابیرون کشد یک تکه خنجر را نشد *یا اباعبدالله کمک کن امشب برات گریه کنیم ..(زبانِ حال) آخه وقتی از کنار بدن علی اکبر میومد به جای اینکه به سمت خیمه ها بیاد به سمتِ دشمن میرفت .. (چرا ؟ آخه دیگه چشاش جایی و نمیبینه حسین ..)عباس رفت زیر بغلش و گرفت داداش خیمه ها این طرفه .. حسین آرام جانم…. حسین روح و روانم …. خرده های استخوان از سینه بالا میرود خواست تا خالی کند هر بار حنجر را نشد خواست زینب تا که بردارد حسینش را نشد خواست بابا هم کشد تا خیمه خواهر را نشد یک مرتبه برگشت حسین .. گفت بنی هاشم بیاید بدن علی رو بردارید .. دیگه رمق تو پاهام نمونده … هرجا نشستی پنج مرتبه یا حسین
متن زمزمه و توسل به حضرت علی اکبر (ع) – شب هشتم محرم 🏴🏴🏴 میبینی که حالم ، چه بد حالیه سر به زیر اومدم ، دست من خالیه شده گردنم کج ، که راهم‌ بدی بی‌پناه اومدم ، تا پناهم بدی ازم رو نگیر ، شرمسارم کنارم بمون ، کم نیارم تو داری مثل من ، ولی من به جز تو کسی رو ، ندارم درسته خرابم ، عذابم نکن پیش خوبایِ عالم ، خرابم نکن نبر آبروم و ، پناهم بده سر به راهم کن و ، سوز و آهم بده نمیخوام که از تو ، جداشم میخوام توی راهت ، فداشم اگه آخر عمرمه ، کاش عاشورا فقط ، زنده باشم باباش اومده ، با قد خم شده سایۀ یک علی ، از حرم کَم شده نخندید بهش ، که عزاداره این خنده مرحم واسه اون ، که جا خورده نیست حسین و صدا زد ، علی حیف صداش تو شلوغی‌ها ، گم بود میگن که غریبونه ، جون داد خداحافظیش ، زیر ثُم‌ بود جوونا بیاید که ، حسین ماتشه تیکه تیکه شده ، وقت خیراتشه بیاید که داره ، فاطمه میرسه اونقده پخشه که ، به همه میرسه کنار تنت ، پاره پاره شکسته شده ، داغ داره زیر بازوهاش و ، بگیرید حسین نایِ رفتن ، نداره
متن روضه و توسل به حضرت علی اکبر (ع) – شب هشتم محرم 🏴🏴🏴 فاستأذن أباه عليه السلام .. اذن که گرفت اصلاً معطلش نکرد ، بلافاصله فرمود برو .. راه افتاد به سمتِ میدان ،ثمّ نظر إليه نظرة آيِسٍ .. میدونه اونا از علی چیجوری پذیرایی میکنن امامِ .. نظر إليه نظرة آيِسٍ منک .. با ناامیدی یه نگاهی بهش کرد .. دیگه نتونست ادامه بده سرش رو پایین انداخت وأرخى عينيه، فبكى .. راوی میگه نگاه کردم از دو چشم سیدالشهدا اشک جاری شد .. محاسنشُ به دست گرفت ثمّ قال: “اللّهُمّ كُنْ أنتَ الشهيد عَليهم، فَقد بَرَز إليهم غُلامٌ أشبهُ النّاس خَلقاً وخُلقاً ومَنطِقاً برسولك “.. خدایا دارم شبیه ترین مردم به پیغمبر رو به سمت میدان میفرستم .. برا جدم دلم تنگ میشدم به او نگاه میکردم .. هنوز علی به میدان نرسیده رو کرد به عمر سعد فرمود خدا رَحِمت رو قطع کنه .. علی رفت میدان رجز خواند .. اونها نیازی به رجز علی اکبر نداشتن با این حرف های سیدالشهدا .. با اون کینه ای که داشتن .. با اسمی که علی ابن الحسین داشت .. علی ستیز زیاد داشت تو لشگر دشمن .. خودِ سیدالشهدا فرمود لا لشيء كان مني سابقا .. من گناهی نکردم قبل از این ، منو به گناهی نمیتونید متهم کنید .. غير فخري بضياء الفرقدين .. جز اینکه من به دو نور نیّر متصلم .. فاطمه الزهراء أمي وأبى .. قاصم الكفر ببدر وحنين .. از بابام میخواید انتقام بگیرید .. علی رفت میدان .. اگه قاسم ابن الحسن یادِ امام حسن رو زنده کرد علی یادِ امیرالمومنین رو زنده کرد ، یادِ پیغمبرُ زنده کرد .. أنَا عَليّ بن الحسين بن علي .. نحن وبيت الله أولَى بِالنّبي .. من علی ابن حسین ابن علی ام ماییم که اولی به پیغمبریم .. باید شما فدای ما بشید ، امرِ ما مطاعِ .. والله لا يحكم فينا ابن الدعي .. حرام زاده حق حکومت نداره .. فلم يزل يقاتل .. استادِ جنگ بود .. نوه ی امیرالمومنین بود .. حمله کرد کسی جرات نکرد با او بجنگه .. او رو احاطه کردن ، دوره کردن ولی هم جنگید … فلم يزل يقاتل حتى ضج أهل الكوفة … دیگه میترسیدن جلو بیان .. خیلی ها رو به درک واصل کرد . دیدن زیادی هم که بگذره خطرناکه .. او رو دوره کردن .. خدا لعنتشون کنه .. اهل بیت برا این سنگ زدن که توش خیلی جسارته خیلی گریه می کردن .. شروع کردن به سنگ باران کردن .. چند صد نفر .. سپر رو بالا آورد سرِ مبارک رو پشت سپر مخفی کرد ، دیدش محدود شد‌. از جلو که سنگ میزدن ، یه کسی از پهلو .. حسین جان بمیرم برات .. آخه داشت نگاه میکرد .. یه لحظه دید اسب با سوار رفت تو دلِ دشمن .. دورش کردن .. به خدا سخته عباراتِ مقتل رو گفتن .. همین قدر بگم : کاری کردن که همه سهم ببرن .. دورش کردن .. کار به جایی رسید که صداش بلند شد .. عليك السلام هذا جدي رسول الله يقرئك السلام … آقا خودشُ رسوند بالاسرِ علی اکبر سلام الله علیه . چند نفر رو دور کرد اومدن عقب نشستن دلشون میخواست ببینن چه جور آب میشه حضرت .. ایستاد بالاسرِ علی ، نگاهی کرد . راوی میگه تا نگاه کرد به علی دید علی داره جان میده .. جلو چشم سیدالشهدا دست و پا زد .. نشست سیدالشهدا ثم وضع خده على خد ..
متن روضه و توسل به حضرت علی اکبر (ع) – شب هشتم محرم 🏴🏴🏴 برای مصیبت امشب ، امام صادق سلام الله علیه برا زیارت پایین پای سیدالشهدا یه جملاتِ عجیبی فرموده ، امام هادی هم همینطور. امام هادی می فرماید شهادت میدهم که تو ای علی اکبر روحی لک الفدا ، تو حجت خدایی ، دینِ خدایی ، پسر دینِ خدایی و پسر حجت خدایی . چرا دین خدایی؟! چون همه ی مظاهرِ بندگی رو تو یک تنه ظهور و بروز دادی روزِ عاشورا .. (همه شنیدیم که سیدالشهدا صلوات الله علیه خونِ گلوی شیرخوار رو به آسمان پاشید )امام صادق سلام الله علیه فرمود علی جان وقتی بابات بالا سرت اومد خونِ تو رو به سمتِ آسمان پاشید .. بعضی ها میگن خونِ علی اصغر چون خونِ معصوم بود شیرخوار بود به آسمان پاشید تا عذاب به زمینیان نازل نشه فعلا نظر رحمت به حالِ ما کرد. اگر به ماها و شیعیان در طول تاریخ نگاه نکرده بود تا هدایت بشن ، حقش بود اهلِ زمین رو نفرین کنه سیدالشهدا . باز هم با خدا معامله کرد سیدالشهدا .. در زیارت ناحیه به سیدالشهدا میگید . أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ .. تو راه خدا سرمایه گذاری کردی صبر کردی .. خونِ علی اکبر هم به آسمان پاشید .. بعد امام صادق یه جمله ای دارند عجیبه میفرماید تو که از دنیا رفتی بعدش پشت هم شهدای اهل بیت رفتند جون دادن تو میدون ، داغ دید پشت داغ سیدالشهدا .. اجازه بدید اینطور مثال بزنم فرض کنید خدای نکرده زلزله ای یا خبر یه عزیزی رو براش بیارن وقتی خبر بعدی میاد قبلیِ کم رنگ میشه دیگه ، هی داغ جدید میاد. امام صادق فرمود هی داغ جدید اومد اما وَ لا تَسكُنُ عَلیكَ مَن أَبیكَ زَفرَةٌ .. تا بابات زنده بود از این داغ تو میسوخت همۀ بدنش .. رفت کنار علقمه ، کمرش هم شکسته شد ، ولی داغِ تو رو فراموش نکرد .. خونِ شیرخوار رو به آسمان پاشید ولی همه ی وجودش برا تو هم میسوخت .. یه مطلبی اشاره کنم و مقتل علی اکبر رو عرض کنم و با هم گریه کنیم . امام سجاد ، امام صادق فرمودن بزرگترین مصیبت برای اهل بیت برای مخدرات مصیبت غربت و شهادت سیدالشهدا بود .. مصیبتِ علی اکبر برا سیدالشهدا از این سِنخ بود ، کان پیغمبر داره میره میدان همین قدر به شما عرض می‌کنم که سیدالشهدا صلوات الله علیه لحظه ای که علی اکبر میخواست بره میدان مضطر شده بود .. حجت الله میخواست میدان بره .. هیچ کس هم نفهمید اون چی کشید .. اومد از باباش اجازه بگیره ، عجیبه شما نگاه کنید خیلی وقتا موذن دیگرانن ، روز عاشورا فرمود علی جان یه اذان بگو برای ما .. از صبح عاشورا نگاه میکنه که این فراغی که ما نمیفهمیم ، اومد از باباش اذن بگیره میدان بره .. اگر نکاتی نبود و مصلحت هایی نبود علی اکبر تا دم آخر نباید به میدان میرفت . همه باید جونشون رو فدای او میکردن .. مولایِ ما ولی امامِ .. امام همیشه خودشُ به دردسر میندازه ، در غم مردم شریکه .. ام وهب خیال نکنه بچه شُ تو راه امام حسین داده ..⚫️⚫️⚫️⚫️🏴🏴🏴🦋🦋🦋🔳🔳🔳کمالی
متن روضه و توسل به حضرت علی اکبر (ع) – شب هشتم محرم 🏴🏴🏴 بین راه میان لحظه ای اباعبدالله خوابش برد ، از خواب بیدار شد … دورِ باباست علی ، دید ابی عبدلله آیه ی استرجاع به لب دارد انالله‌واناالیه‌راجعون .. سریع دوید کنار بابا ، بابا جان چرا آیه ی استرجاع خواندی ؟! فرمود پسرم در عالم رویا دیدم هاتفی ندا میده چه با شتاب این غافله سمت مرگ میره .. (چی باید بگه؟ بالاخره جون آدمه ، جون آدم عزیزِ) صدا زد : اولسنا علی الحق؟.. ما بر حقیم یا نه فرمود علی جان حق حولِ محور ما می گرده .. فرمود پس باباجان دیگه چه خوف از مرگ .. مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ کیست که خاکش بوی گلاب گرفته این که برایش ملک رکاب گرفته بهر شهادت چنان شتاب گرفته زودتر از دیگران جواب گرفته سرکشی عشق او مهار ندارد بس که به شوق آمده قرار ندارد باز نمایان شده جلال پیمبر باز تماشا شده جمال پیمبر پرده بر انداخته کمال پیمبر این که خصالش بوَد خصال پیمبر سوی عدو نه علی اکبر خیمه می رود از خیمه ها پیمبر خیمه *از صبح هرکی اومده اجازه بگیره حتی غلام سیاه ، ابی عبدلله به این آسونی اجازه نمی داد .. اومد خدمت امام سجاد(ع) در کوره ی تب امام سجاد (ع) داره میسوزه یه وقت دید کف پاش خنک شد ، به سختی نشست دید علی اکبر اومده تو خیمه .‌.. برادرا همدیگرُ بغل کردن .. چیزی شده علی جان اومدی تو خیمه؟ صدا زد همه رفتن ، همه شهید شدن ، نوبت بنی هاشمِ .. -أین الحبیب؟ _کشته شد -أين ظهیر؟أين مسلم بن اوسجيه؟ هرکس رو فرمود امام سجاد ، آقا علی اکبر فرمود به شهادت رسیده .. برادر اومدم باهات وداع کنم .. این آخرین وداعِ ماست .. میخوام برم از بابا اجازه بگیرم .. دو برادر وداع کردند ، اومد خدمت ابی عبدلله باباجان اذن میدان میدی؟.. حسین معطل نکرد .. برو دست علی به همرات .. ولی قبل از اینکه بری اول برو خیمه ی زنان با مخدرات خداحافظی کن .. شیخ جعفر شوشتری نوشته تو همین یه روضه ی علی اکبر سه بار سیدالشهدا مشرف به موت شد .. یه بار همینجا بود دید زنها ریختن دور علی .. خیمه ها به هم ریخت .. زنها شروع کردن بلند بلند گریه کردن .. ارحم غربتنا .. به غریبیِ ما رحم کن .. تو حلقه ی محاصره ی زنها علی گیر افتاده خواهرا دورشُ گرفتن .. یه وقت تو این وداع نگاه کرد دید باباش دستاشُ زیرِ بغلش زده غریبونه داره علی رو نگاه میکنه .. یه نهیب زد به زنها گفت برید کنار مگه نمی بینید بابام غریبه .. شیخ جعفر شوشتری نوشته علی خداحافظی کرد رفت به میدان اما راوی میگه دیدیم ابی عبدلله محاسن به دست گرفته آروم آروم دنبالِ علی داره راه میاد .. آخرین توشه ام از عمرِ تو این بود علی که غم انگیز نگاهی ز قفایت کردم تو ز من آب طلب کردی و من میسوزم که چرا تشنه لب از خویش جدایت کردم *جنگید ، برگشت زبان در دهان آقا گذاشت دوباره علی رفت میدان .. دیگه اینجا معلوم شد که علی بر نمیگرده ، چون صدا زد ابی عبدلله فرمود علی جان خیلی طول نمیکشه جدم میاد سیر آبت میکنه ..* حیدر کرار شد زمان خطر گشت لشگر کوفه تمام مثلِ سپر گشت ریخت به هم دشت را و موقع برگشت ضرب عمودی که خورد واقعه برگشت خونِ سرش بر رویِ عقاب چکیدُ راه حرم ندید و شیهه کشیدُ *اسب جنگی تربیت شده ست ، وقتی سوار دست به گردنش میندازه یعنی منو برگردون خیمه .. اما خون فرق ریخت جلو چشمایِ اسبُ گرفت ..عوضِ اینکه برگرده خیمه ، رفت تو دلِ دشمن .. اولی از بنی هاشمِ لشکر تازه نفسِ ‌‌.. یه کوچه باز کردن مهار اسبُ گرفتند آوردن تو این کوچه .. حسین دید یه جا شمشیرا بالا میره ..* آن بدنِ از جفا شکسته ترین را ان بدن له شده به عرشه ی زین را باد سویِ دیگری شکسته جبین را لشکر آماده نیست خواست همین را آه که شمشیر ها محاصره کردند از همه سو تیر ها محاصره کردند بی خبرانه زدند بی خبر افتاد خوب‌که بیحال‌شد از پشت‌سر افتاد در وسط قتلگاه تا پسر افتاد در جلویِ خیمه گاه هم پدر افتاد ..ادامه👇👇
دو سه جمله بخونم و عرضمُ تموم کنم سینه بزنید ، تا به اینجا رسید این روضه برا سکینه خاتونِ ‌‌.. میگه صدایِ بردارم بلند شد .. ابتا علیک من السلام .. میگه من داشتم بابامُ نگاه میکردم .. حسین که مرد جنگه از این ناله ها زیاد شنیده ‌.. یه وقت دیدم عرقِ مرگ رو پیشونی بابام نشست .. دیدم مثل محتضر چشماش میگرده ..همه ی آداب سواری رو حسین بلده .. از کدوم سمت اول باید پارو بزاره تو رکاب سوار بشه ، اما‌ میگه همچین که پارو گذاشت تو رکاب .. دیدم از اون ور با صورت افتاد .. هی بلند میشه ، دوباره رو خاک میوفته ‌.. رحمت خدا به این ناله ها .. کشید خودشُ تا رسید بالاسر علی اکبر .‌ نگاه کرد دید یه نیزه به پهلوش زدن .‌ دیگه نفسش بالا نمیاد ‌‌.. داره پاهارو رو خاک میکشه .. سرُ رو دامن گذاشت هی صدا میزنه علی جواب منو بده .. بعضی از مقاتل نوشتند اول زینب رسیده بالا سر علی اکبر .. با اینکه شمشیر نداشته اول زینب رسیده بالاسر علی اکبر چطوری میشه که زینبی که شمشیر نداره نیزه نداره چجوری میشه اول برسه بالاسر علی اکبر .. اینجوری نوشته هفت قدم مونده بود به بدن علی اکبر که سیدالشهدا برسه دیگه تا دید داره میگه بابا طاقت نیاورد .. از رو اسب افتاد .. هی باسر زانو خودشُ میکشید تا برسه کنار بدن علی .. زینب هم ایستاده داره نگاه میکنه .. هی علی رو تکون میده .. یه بابای دیگه بگو .. میدونید زینب یاد کِی افتاد؟! علی اومد دید فاطمه روح از بدنش رفته .‌. یا بنت رسول الله دید جواب نمیده .. یا بضعة خیر الورا دید جواب نمیده .. دلش شکست صدا زد فاطمه من علی ام .. چشمای خانوم باز شد .. ولی اینجا مدینه با کربلا یه فرقی داره .. اونجا همه بچه ها ایستاده بودن بالا سر مادر گریه میکردند .. ولی کربلا هرچی حسین ناله میزد ، صدای هلهله ی لشگر بلندتر میشد .. یه بیت بخونم و التماسِ دعا .. ببین کارِ اربابت به کجا رسیده .. صدای نالش بلند شد : خیز از جا آبرویم را بخر عمه را از بینِ نامحرم ببر .. حسین ..⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️🏴🏴🏴🏴🦋🦋🔳🔳کمالی
متن روضه و توسل به حضرت علی اکبر (ع) – شب هشتم محرم 🏴🏴🏴 يا ربَّ الحُسَين بِحَقِّ الحُسَين اِشفِ صَدرِ الحُسَين بِظُهورِ الحُجَّة یا ربَّ الحُجَّة بِحَقِّ الحُجَّة اِشفِ الحُجَّة بِظُهورِ الحُجَّة *شب علی اکبرِ دست به سینه ادب کن دو زانو فکر کن الان پایین پایی* اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ای سراپا پیمبر ، علی جان * همه‌ی این شمشیرها که بر بدنش فرود می آمد ، فقط بغض علی بود و علی بود و علی بود .. یه نفر داد زد گفت اسمش علیِ بزنید .. منو تو باید امشب با همه‌ وجودمون نام امیرالمومنین رو ببریم .. مدد ز غیر تو ننگ است یا علی دلم برای تو تنگ است یا علی* ای سرا پا پیمبر ، علی جان حیدرِ آلِ حیدر ، علی جان تو حسینی حسینی حسینی یا اباالفضلِ دیگر ، علی جان جان فدایت که هستی پدر را هم پسر ، هم برادر ، علی جان منطق و خلق و خویِ نکویت با محمد برابر ، علی جان رخ بر افروز و روشن گری کن دل ببر از پیمبر ، علی جان *الحمدلله از اول جلسه حال اشک و ناله و نوا و شور داری ؛ شب علی اکبرِ شب جووناست .. یه جوری باید گریه کنی ، یه جوری باید علی علی بگی امشب؛ دل ابی‌عبدالله یه ذره آروم بشه.. یه جوری باید بلند گریه کنی (چرا میگم بلند بلند) آخه ابی‌عبدالله کنار بدن علی اکبر هرچی وَ رَفَعَ الْحُسَينُ،صَوْتَهُ بِالْبُكاء هرچی صدای گریه ش بلندتر میشد دشمن بیشتر هلهله میکرد .. یه نانجیب گفت کف بزنید صدای حسین نیاد ..* حیدر فاطمه حیدری کن بین دریایِ لشکر ، علی جان بر سر دست هایِ حسینی آیت الله اکبر ، علی جان حلق خشکِ تو دریایِ رحمت لعلِ لب هات کوثر ، علی جان آفتابِ بلند بر سر نی ماه در خون شناور علی جان روح بین دو پهلویِ بابا بعد زهرایِ اطهر ، علی جان از تو آید در انبوه لشکر یک تنه فتح خیبر علی جان *چه مقامی داره این آقازاده ، من امشب روضمُ از زبان یک علی میخونم .. الحمدلله چقدر علی داشت این لشکر .. بمیرم برات آقاجان، از زبان یک علی دیگه از دید و تصویر و زاویه‌ی دیدار یک علی دیگه روضه بخونم برات .. تو خیمه داشت توی تب میسوخت زین العابدین میگه یه مرتبه حس کردم پام گرم شد سرمُ بالا آوردم دیدم برادر بزرگم صورت کف پام گذاشته خجالت کشیدم پامو کشیدم عقب ، گفتم علی جان چرا این کارو میکنی برادر ! دیدم لباس رزم پوشیده جوشن پیغمبرُ به تن کرده الله اکبر کلاه خود به سرشِ یه جوری منو بغل کرد گفتم علی جان چه خبر؟! دارم میبینم آماده‌ی جنگی مگه کسی نیست تو خیمه ها ! امام سجاد نقل میکنه میگه بهم گفت برادر همه‌ی اصحاب رفتن فقط بنی هاشم تو خیمه ها موندن من اولین نفر از بنی هاشمم میخوام برم ..🏴🏴🏴🏴⚫️⚫️⚫️🦋🦋🦋کمالی
‍ 🕊﷽🕊 🏴 🏁 🏴 ع 🏁 🏴 🚩.. ⬅️خدا کنه پدرشهید تو جلسه مون نباشه ،، اگر هم هست من عذر خواهی می کنم ... جلو پدر نمیشه روضه فرزند خوند... حالا که حال خوبی داری میگم.... ⬅️کاروانی بود به سرپرستی ملاعباس چاووش مازندرانی... هر سال از مازندران با پای پیاده میومدن کربلا ... این قافله حرکت کرد شب جمعه بود رسیدن کربلا.. خسته ، گرسنه، تشنه... همه گفتن ملاعباس ما میریم استراحت کنیم صبح علی الطلوع میایم حرم... ،اما ملاعباس میدونه شب جمعه ها کربلا چه خبره.... با همون خستگی راه که جزو آداب زیارت ابی عبداله ست... ♻️امام صادق(ع) فرمود: حسین ما رو اینجوری زیارت کنید شعثا ،مغبرا ،جایعا عطشانا،حزینا،مکروبا ... یعنی هم گرسنه هم تشنه هم خسته هم گردوخاکی ، هم غمگین زیارتش کنید... ⚜ راوی پرسید: چرا یابن رسول الله؟ فرمود : آخه جد ما رو همین جوری کشتند.. هم گرسنه بود..هم تشنه بود ..هم غصه دار بود..هم سرو روش گردو خاکی بود.. رحمت خدا بر این ناله ها... وعده همه مون پایین پای حسین(ع) ... فاطمه جان شاهد باش اینا دارن احسان میکنند به تو ، حاشا به کرمت بی بی جان،،، اینا صبح و شام شون رو با گریه بر حسین تو سپری کردند .. بگو فاطمه جان من نگران تاریکی قبرمم ،، نگران برزخ و قیامتم هم هستم.. با همون خستگی اومد وارد حرم شد.. ✅ گفت : دفتر روضه مو باز می کنم هر روضه ای اومد می خونم و میرم .. دفترچه روضه شو باز کرد دید روضه علی اکبر آمد.. عرض ادب کرد روضه شو خوند و رفت منزل اونقده خسته بود خوابش برد... 💠 در عالم رویا دید دارن در میزنن، اومد دم در... دید یکی میگه ملا عباس پاشو آماده باش حسین(ع) داره میاد به دیدنتون ... هم سفرات هم بیدار کن .. گفت: به آقا بگین ما میایم محضرشون گفت: نه حضرت فرمودن خودم دارم میرم دیدنشون.. همه رو بیدار کرد.. ابی عبداله تشریف آوردن می خواستن به احترام حضرت بلند بشن ،، آقا فرمود بنشینید پاهاتون خسته است فرمود ملا عباس اومدم چند تا مطلب بهت بگم و برم.. 🔰 اول اینکه بهتون خوش آمد بگم خوش اومدید .. 🔰دوم اینکه به اون پیرمردی که امسال نتونست با شما بیاد ،، دم در کفش های عزادارای منو جفت می کرد ،، بهش بگین حسین زیارت تو رو هم قبول کرد ، سلام منو بهش برسونید... 🔰اما مطلب سوم ملا عباس اگه ایندفعه اومدی کربلا شب جمعه رسیدی ،، تو حرم من دیگه روضه علی اکبر نخون ... چرا آقا؟ فرمود: آخه شب های جمعه مادرم زهرا مهمان منه... تو که روضه علی اکبرمو خوندی مادرم غش کرد .. 💔... چجوری اومد کنار بدن علی اکبرش؟ 📚مرحوم شیخ حر عاملی می نویسد از اسب پیاده شد حسین ... اما دید رمقی به زانوهاش نمونده.. دیدن هفت قدم رو زانوهاش داره راه میره... هی صدا میزنه: وا ولدا ... عزیزان همه مقاتل نوشتن تا اینجا کسی صدای گریه حسینو نشنیده بود ... وقتی اومد کنار بدن علی اکبر فبکی بکاءا عالیا دیدن حسین داره بلندبلند گریه می کنه ♻️....
روضه و توسل به حضرت ابوالفضل العباس (ع) – شب تاسوعا محرم ۹۸ *یکی از القاب اباالفضل ،اَبَاالقِربَه ست .. چرا به عباس میگن اَبَاالقِربَه ، یعنی پدر مشک چرا به عباس میگن پدر مشک ؟! چون وقتی دستاشُ زدن مثه پدری که بچشُ بغل میکنه مشکُ داد تو شکمش خودشُ انداخت رو مشک همه‌ی حواسش به مشکِ مبادا این مشک پاره بشه .. نوشتن چهار هزار تیر انداز نه تیرانداز معمولی نه سرباز معمولی .. موکلین شریعه چهارهزار تیرانداز آموزش دیده بودن .. رو کنده ی زانو همه یه هدف داشتن .. الله اکبر .. اون شمر ملعونُ اون شبث ملعون گفتن نباید این آب به خیمه ها برسه .. هرکی هر کاری میتونه بکنه .. کار به جایی رسید من این یه جمله‌ی مقتل بیچارم میکنه یه مرتبه دیدن فَوَقف العَباس مُتَحیِرا .. دیدن عباس متحیر ایستاد .. چرا متحیر؟! یک نگاه کرد دید مشک آبُ زدن .. آب داره رو خاک میریزه .. دیگه جلوتر نرفت نمیتونه برگرده دست نداره مشک نداره نمیتونه جلو بره چه کنه متحیر شد .. این یک تیکه‌ی مقتلُ کار دارم ، توروخدا نگاه به صدای من و سینه‌ی خسته‌ی من هرکی هرجوری میتونه من هیچی نگه نمیدارم برای فردا شب همین امشب شب عاشورایِ ما است جوری برای عباس بمیریم که هیچکس نمرده .. یک نگاه کرد دید دیگه راه به جایی نداره نه شمشیری نه نیزه ای نه مشکی نه آبی نه دستی ، شمر ملعون گفت آب تموم شد قصه ش ، دستم که نداره .. برید کار عباس رو تموم کنید .. اینو مقتلُ العباس مینویسه .. میگه میرفتن عده عده میرفتن دور عباس بدون شمشیر بود اما فرار میکردن .. شمر یقه‌ی یکی رو گرفت گفت مگه نمیگید دست نداره مگه نمیگید مشک آبشُ زدن مگه نمیگید بدن پر از تیره پس چرا کارشو تموم نمیکنید ؟! از اسب نمیندازیدش پایین .. از مادرش عذر میخوام یه نانجیب گفت شمر دست نداره شمشیر نداره اما دوتا چشم داره .. یه جوری نگاه میکنه زهرت آب میشه .. هیچکس جرات نداره جلو بره تا این چشما هست تا شنید چشماش هست ، صدا زد حرمله بیا .. یه کاری میکنم دیگه جایی رو نبینه یه کاری میکنم دیگه جایی رو نبینه .. تیرُ زد .. سر عباس رفت عقب .. یه جمله بگم روضه رو خوندن به جایی رسوندن که کلاه خود افتاد سر برهنه شد یه جمله میخوام بگمُ باهم داد بزنیم لا اله الا الله عبارت مقتل اینو میگه ففلق حامته .. یه جوری عمودُ زد تا ابرو متلاشی شد .. از بالای اسب … یه سول دارم وقتی با صورت خورد زمین ، تیر کجا رفت .. سر عباسُ متلاشی کرد .. حسین … وقتی ابی‌عبدالله رسید یک دقیقه منو نگاه کنی من حرفمو زدم هر شهیدی که میومد بالاسرش با یک دست سر رو از روی خاک برمیداشت اما رسید کنار عباس آروم شمشیرشُ گذاشت زمین سرُ گذاشت رویِ زانوهاش .. یک نگاه کرد دید یک چشم با تیر از بین رفته .. تیر رو آروم از چشم زخمی در آوورد .. با گوشه‌ی آستین خون هارو پاک کرد .. دید چشم سالم داره گریه میکنه صدا زد تو چرا گریه میکنی من بی برادر شدم ؟! (من باید گریه کنم تو چرا گریه میکنی) یه جمله گفته منو بیچاره کرده گفت حسین دارم برای شما گریه میکنم چرا برای من ؟! آخه الان شما سر منو از روی خاک برداشتی .. اما یک ساعت دیگه .. هیچکس نیست سر شما رو برداره ….حسین … عباس جان حق داشتی گریه کنی آقا حق داشتی گریه کنی هیچکس نبود سر حسینتُ برداره .. یه خواهر داشت زینب اومد برسه سر رو برداره ، اما دیر رسید به گودال .. وقتی رسید که سری به نیزه بلند است در مقابل زینب هر کی گره به کار داره .. شبِ باب الحوائجِ .. بیار دستتُ بالا .. فرمود هرجا روضه ی عموجانم عباس رو بخونن میام .. بیار دستتُ بالا : یا صاحب الزمان .. یا صاحب الزمان @matnroozeh
ماجرای_مرد_فقیری_که_به در_خانه_حضرت عباس(ع) آمد ⬅️روضه ⬅️حضرت_ابوالفضل العباس (ع) ⬅️بسیار مهم برای روضه گویند فقیری به مدینه به دلی زار آمد به در خانۀ عباس علمدار  زد بوسه بر آن درگه و استاد مؤدب گفتا به ادب با پسر حیدر کرار  😭😭😭 کی صاحب این خانه یکی مرد فقیرم بیمار و تهیدست و گرفتار و دل افکار  هر سال در این فصل از این خانه گرفتم بر خرجی یکسالۀ خود هدیۀ بسیار  😭😭😭 گفتا به زنان ام‌بنین مادر عباس با سوز دل سوخته و دیدۀ خون بار  کز زیور و زر هر چه که دارید بیارید بخشید بر این مرد فقیر از ره ایثار  خود سائل هر سالۀ عباس من است این عباس دل آزرده شود گر برود زار  دادند بدو زیور و زر هر چه که می‌بود از لطف و کرم عترت پیغمبر مختار  😭😭😭 سائل که نگاهش به زر و سیم بیفتاد بگذاشت ز غم چهره دلخسته به دیوار  گفتند همه هستی این خانه همین بود ای مرد عرب اشک میفشان تو به رخسار  😭😭😭 آن سائل دلباخته این گفت به زاری: کی در همه جا بوده به خیل ضعفا یار  بر من در این خانه گدایی است بهانه من عاشق عباسم، نه عاشق دینار  من آمده‌ام بازوی عباس ببوسم من در پی گل روی نهادم سوی گلزار  😭😭😭 هر سال زدم بوسه بر آن دست مبارک هر بار شدم محو رخ صاحب این دار   یک لحظه بگوئید که عباس بیاید باشد که برم فیض از آن چهره دگر بار  😭😭😭 ناگاه زنان شیونشان رفت به گردون گفتند: فروبند لب ای مرد گرفتار  ای عاشق دلسوخته‌ ای محو رخ دوست ای سائل دلباخته، ای طالب دیدار   دستی که زدی بوسه، جدا گشت ز پیکر ماهی که تو دیدی به زمین گشت نگونسار  😭😭😭 آن دست کزو خرجی یکساله گرفتی شد قطع ز تیغ ستم دشمن خونخوار  سر بر سر نی، دست جدا، تن به روی خاک لب تشنه، جگر سوخته، دل شعله‌ای از نار  😭😭😭 این طایفه هستند در این خانه سیه پوش این خانه بود در غم عباس عزادار این مادر پیری که قدش گشته خمیده سر تا به قدم سوخته چون شمع شب تار   این مادر دلسوختۀ چار شهید است گردیده دو تا قامتش از ماتم آن چهار  😭😭😭 این مادر عباس همان ام‌بنین است دادند بنینش همه جان در ره دادار  سوگند به آن مادر و ان چار شهیدش بگذر ز گناه همه ای خالق غفار ✍استادحاج غلامرضا سازگار* ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
مسئول سازمان بسیج مداحان و هیات مذهبی خراسان رضوی: مداحان، افسران مذهبی و انقلابی جنگ نرم هستند/ عرصۀ مداحی برای اهل بیت(ع) عرصۀ سکوت و بی تحرکی نیست مسئول سازمان بسیج مداحان و هیات مذهبی خراسان رضوی با تاکید براینکه عرصۀ مداحی برای اهل بیت(ع) عرصۀ سکوت و بی تحرکی نیست، گفت: فلسفه قیام امام حسین(ع) سیاسی بوده و مداح براساس نیاز جامعه نباید در عرصه‌های سیاسی و انقلابی سکوت کند. مشروح گفتگو در آدرس ذیل 👇 https://basijnews.ir/00dyul 🔰 سازمان بسیج مداحان و هیات مذهبی خراسان رضوی ✅ @madihesara
روضه و توسل به حضرت ابوالفضل العباس (ع) – شب تاسوعا محرم ۹۸ تا روی خاک پا کشیدی برادر *ان شاءالله هیچوقت برادرت جلوت جون نده ها* تا روی خاک پا کشیدی برادر تنهایی منو دیدی برادر با این خجالتی که تو چشاتِ داری خجالتم میدی برادر *دیدن هی پاهاشُ جمع میکنه هی خودشئ جمع میکنه* دارم تمنا میکنم ، اباالفضل چشامُ دریا میکنم ، اباالفضل خودم میرم از زیر پایِ لشکر دستاتُ پیدا میکنم اباالفضل * چرا دستاتُ پیدا میکنم؟! آخه این دستا قیامت سبب شفاعت امت مادرمه مادرم با این دستا کار داره .. رسید بالاسرش ، شاید درست نباشه این لفظ شاید به دور از شان امام باشه اما ببخشید دیگه واژه ای نبود این داغ انقدر سنگینِ نوشتن ابی عبدالله گریه زیاد کرد کربلا .. کنار بدن قاسم جوری گریه کرد از حال رفت بالاسر علی اکبر بلند گریه میکرد وَ رَفَعَ الْحُسَينُ،صَوْتَهُ بِالْبُكاء اما بالاسر عباس دیگه گریه نمیکرد داد میزد .. صرخ الحسین .. چی میگفت؟!.. * رسیده مادرم ، تورو خدا پاشو بریم حرم بخاطر رباب ، بخاطر اشکای دخترم *این دوتارو من کاری ندارم ، این دوتا خیلی اذیت نمیکنه گرچه روضه ست ، اما بعدیش جا داره آدم داد بزنه بعدیشو غیرتی گوش میده* رسیده مادرم ، تورو خدا پاشو بریم حرم بخاطر رباب ، بخاطر اشکای دخترم پاشو یه کاری کن ببین محاصره ست حرم *ببین همه دور حسین حلقه زدن .. ببین دارن به خیمه ها نگاه بد میکنن ..* پاشو بریم حرم، عمویِ خیمه نذار بریزه آبرویِ خیمه بعد زمین خوردنِ تو یه لشکر نگاهشون رفته به سوی خیمه بالاسرت خیلی خرابه حالم دارن میخندن عزیزم به نالم داری منو تنها میذاری اما دلت میاد اسیر بشه سه سالم! ببین قیامتِ ، حرم مهیای اسارتِ تنها چیکار کنم ، حرمله اینجا فکر غارتِ دارن میرن حرم ، ببین قیامتِ *یه ساله یه عده منتظرِ امشبن .. یه عده منتظرن شب تاسوعا برسه .. بذار راحت بگم حتی یه عده فردا شب خیلی حال گریه ندارن ، میره تا ظهر عاشورا فردا شب سنگینیِ شب دعا و شب مناجاتُ شب قرآنُ شب احیاس .. اما امشب شب گریه ست .. سقایِ دشت کربلا اباالفضل دستش شده از تن جدا اباالفضل حیفم اومد ؛ شب تاسوعا شب ساعتُ زمانُ خستگی نیست . حرم اباالفضل میری نگاه به ساعت میکنی مگه !! اصلا زمانُ نمیفهمی .. رسید کنار شریعه ، دست برد زیر آب (خیلی این چند بیت بهت میچسبه تورو خدا دل بده) حیفه شب تاسوعا از دستت بره ..* دریا کشید نعره ، صدا زد مرا بنوش *عباس به آب رو نزد آب رو زد به عباس .. آب التماس میکرد یه ذره لباتُ تر کن* دریا کشید نعره صدا زد مرا بنوش غیرت نهیب زد که به دریا بگو خموش وقتی که آب را به رویِ آب ریختی آمد چو موج در جگرِ بحر خون به جوش *عبارت میگه ورمل الماء علی الماء .. سوال دارم ، چرا نفرموده چرا نمیگه ابی عبدالله آبُ ریخت رو آب؟! ورمل الماء علی الماء یعنی آبُ آوورد بالا محکم زد رو آب به قول یه اهل دلی میگفت انگار میخواست به آب یه سیلی بزنه* وقتی که آب را به رویِ آب ریختی آمد چو موج در جگرِ بحر خون به جوش گفتی به آب ، آب چه بی غیرتی برو بی آبرو ، به ریختن آبرو مکوش آوردمت به نزدِ دهان تا بگویمت بشنو که العطش رسداز خیمه ها به گوش تو موج میزنیُ علی اصغر از عطش گاهی به هوش می آید گاهی رود زِهوش در آب پا نهادمُ بر خود زدم نهیب گفتم بسوز از عطشُ آب را منوش باالله بود زِ رشته‌ی عمرم عزیزتر این بند مشک را که گرفتم به روی دوش @matnroozeh