🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_دوم_محرم
السلام علیک یا اباعبدالله
من از شراره این آفتاب میترسم
داداش
من از تلضی طفل رباب میترسم
تو از شهادت شش ماه گفتی اما من
ز بند بسته به دست رباب میترسم
تو از فراق خودت کرده ای حکایت و من
ز ترک جسم تو در آفتاب میترسم
بیا بزن به کنار فرات خیمه که من
ز مرگ ساقی و قحطی آب میترسم روضه ای که امام زمان براش خون گریه میکنه
انقدر سفارش رسیده از حضرت برای توسل به عمه جانشان که قابل شمارش نیست
خیلی حضرت سفارش کردن به توسل به عمه جان شون روز دوم روز نگرانی زینب کاری با ابیعبدالله کردن نوشتن
فبک الحسین بکاء شدیدا
کدوم خواهر و آرام کنه ام کلثوم آرام میکرد دید زینب داره سیلی به صورت میزنه
خودش خواهر آورد به خیمه خودش هنوز ابی عبدالله زنده است قمر بنی هاشم زنده است هنوز لشکر عمر سعد به کربلا نیامده یک هول و ولا ای دل این زن و بچه فرا گرفته کار حسین از همین لحظه ورود سخت شد
خیمه ها رو زدن بازم چشمی قد و قامت خواهرشو ندید فهمیدی چی گفتم
همه یک طرف پیاده شدن
بنی هاشم یک طرف
در بین بنی هاشم خواهرش بایک عظمتی پیاده شد
که چشمی قد و قامتشو ندیده
خیمه ها که برپا شد اصحاب رفتن تو خیمه بنی هاشم رفتن تو خیمه ابی عبدالله اومد این زن و بچه رو صدا زد
وسط این ها قرار گرفت
یه نگاه به اینا کرد
خیره خیره به تکتکشان نگاه میکرد و گریه میکرد
لحظه وداع هم که اومد خداحافظی کنه همه دور حسین حلقه زدن
با دو بیت همه روضه را جمع کنم فیض آماده است
گفت داداش از اینکه بعد تو با آستین پاره خود
فهمیدی کجا بردمت
از اینکه بعد تو با آستین پاره خود به روی چهره بگیرم حجاب میترسم
تو تو غیرت اللهی و من اسمت اللهم
جانا ز یاد کوچه و بزم شراب می ترسم #حسین
نگو قراره کاروان اینجا بمونه داداش
روی لبت انا الیه راجعون
بریم مدینه
برگرد بریم داداش نذار که بد بشه
تن تو زیر سم مرکبها لگد بشه
پیکرش را که زیر و رو کردن
زخم ها تازه خوب وا می شد
تا میامد دوباره برخیزد استخوان شکسته تا می خورد
برگرد بریم داداش نذار که بد بشه
تن تو زیر سم مرکبها لگد بشه
میپاشه آخرش که تا به پیکرت
پیر های کوفه میزنن اعصا به پیکرت
امام رضا فرمود یبن شبیب جد مرا با اسا زدن
یبن شبیب عمه ما را چرا زدند
یبن شبیب عمه ما راه دور رفت میخواست قتلگاه بماند به زور رفت
یبن شبیب آتش قلبم جوانه زد
نامحرمی به عمه ما تازیانه زد
یکی از روضه خون می گفت تا رسیدن کربلا موقع پیاده شدن مخدرات که شد دیدن همه اصحاب دور شدن
انقدر دور شدم که پیاده شدن و قد و بالای مخدرات نبینن
تا همه دور شدن خانم زینب صدا زد عباسم کجاست
داد زد جونم فدات
سریع آمد زانوانش رکاب محمل زینب کرد
شماها کسایی هستید که پای روضه بزرگ شدید
تا خانوم از محمل هم اومد پایین دوباره دورش کردن
دور ناموس علی باید پر از محرم باشه من می خوام بگم خانم جان دورت پر از محرم علی اکبر قاسم عباس پاتو رو زمین کربلا گذاشتی دلهره همه وجود تو گرفت چه حالی داشتی اون ساعتی که دروازه شهر شام باز کردن
صدا زد
سر بازار که رفتیم سرم داد زدند چشمشان کور همه قصد تماشا دارند دستتو بیار بالا از سویدای دل ناله بزن #حسین
سرهرکوچه معطل شده ام خسته شدم
ای ابوالفضل بیا نیت بلوا دارند
هیچ جا امن تر از نیزه عباس نبود
نه شماها نه نسل های بعدی که بیان
حتی داداش خودتو هم باور
باور نخواهی کرد
باور نخواهی کرد با اغیار رفتم
با چادر پاره سر بازار رفتم
گفت دارند سمت ما صدقه پرت میکنند تصدق دادن زنهای کوفه کشت زینب را
از هرچی پست بدم میاد
از مرد مست بدم میاد
از اونی که سر تورو
رونیزه بست بدم میاد
داداش در این سفر یک اشتباه کردم
تو چوب خردی من نگاه کردم
هیچکس مثل او پلید نشد
خیزران خسته شد یزید نشد
لطفی که کرده ای تو به من مادرم نکرد ای مهربان تر از پدر و مادرم
#حسین
https://eitaa.com/matnroozeh
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_سوم_محرم
بخش اول مناجات
پرکن دوباره کیل مرا ایها العزیز
دست منو نگاه شما ایها العزیز
رو از من شکسته مگردان که سالهاست
رو کردهام به سمت شما ایها العزیز
من گدای دیروز و امروزی نیستم
"وَ سَكَنْتُ إِلَى قَدِيمِ ذِكْرِكَ لِي"
سال ها قبل از ولادتم ،
مادر پدرم،منو به تو سپرده بودن ....*
آقا ....
وادی به وادی آمدهام از درت مران
وا کن دری به سوی گدا ایها العزیز
چیزی که از بزرگی تو کم نمیشود 2
این کاسه را ... فاوف لنا... ایها العزیز
خالیتر از دودست من این چشم خالی است
محتاج یک نگاه شما ایها العزیز ...
*هرکی محتاج نگاهشه بگه :
#یاصاحب_الزمان ....
#یاصاحب_الزمان ....
السلام علی ساکن کربلا ....
السَّلامُ عَلَىَ يَعْسُوبَ الدِّينِ
السَّلامُ عَلَىَ حجت رب العالمین
السَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ
سلام بر اون لبهای تشنه
أَلسَّلامُ عَلَى الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ
أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْشاملاتِ
"اما اونی که از همه بیشتر دل امام زمان رو خون کرده اینه "
أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ .....
#حسین .....
بابی المستضعف الغریب
یا عزیز الزهرا
یا اباعبدالله......
متن روضه های حجت الاسلام میرزا محمدی
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_پنجم_محرم
بخش اول مناجات
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن،
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ،
فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ ،
وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً ،
حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"
(درد بسیار و به دنبال دواییم هنوز)
چشم بر دست طبیبی به نواییم هنوز
آبرو دار بود هر که شود سايل یار
خوب یا بد همه از لطف، گداییم هنوز
بارها توبه شکستیم به مافرصت داد
پر خطاییم و به دنبال عطاییم هنوز
تا کنون گر به غم یار ارادت مندیم
همه مدیون امام و شهداییم هنوز
عمر رفت و، دل ما زائر شش گوشه نشد
به خدا در هوس کرب و بلاییم هنوز
نديدنش یه درده اما دیدنش هزار درده شب جمعه است شب زیارتی مخصوصه ارباب
هرکی میخواد با امام زمانش کربلا باشه آقاش امشب با مادرش فاطمه میاد کربلا آقا و مولاتو صدا بزن
#یابن_الحسن .....
#یابن_الحسن ....
ادب اقتضا میکنه امشب که مادرش فاطمه مهمان حرم حسين،
روضه رو از زبان این مادر بخوانیم «حبیبی و قرة عینی و ثمرة فؤادی» #حسین ......
"أبكي على رأسك المقطوع،أم على بدنك المطروح
"پسرم بر کدوم مصیبتت گریه کنم ؟!!
آیا بر سر بریده ی بالا نیزه ات گریه کنم؟
یا بر اون بدن زخمی و عریانت گریه کنم؟
أم على نسائک الأُساری ...
#حسین.....
بُنیّ قَتَلوکَ وَ مِنَ الماء مَنَعوک ....
بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد
مادری گفت حسین جان همه را بخشید
#حسین_جان ......
https://eitaa.com/matnroozeh
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
بخش اول مناجات
#شب_چهارم_محرم
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن ،
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ،فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ،وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً،حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"
دلم از انتظار آب مکن
با فراغت مرا عذاب مکن
گر جوابم نمیدهی دیگر
از در خانه ات جواب مکن ....
گرچه لایق نیَم تو ای مولا
جز غلامت مرا حساب مکن
گرچه من خود حجاب وصل توام
تو دگر چهره در حجاب مکن
گنه بی حساب آوردم
تو کرامت کن و حساب مکن .....
#یابن_الحسن .....
#یابن_الحسن ......
أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ،
أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْکِسْآءِ
أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ
أَلسَّلامُ عَلَى الاَعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ.
السَّلامُ عَلى الدِّمَاءِ السَّائِلاتِ
أَلسَّلامُ عَلَى الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ
أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ
#حسین .....
#حسین .......
#حسین ............
#ارباب_خوب_من ....
از نوکر بد هم که بپرسی گوید
ارباب به خوبی تو پیدا نشود ....
https://eitaa.com/matnroozeh
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_پنجم_محرم
بخش دوم روضه
"السَّلامُ عَلَيْكُمْ یا أَئِمَّةَ البَقیع"
اول بریم مدینه،بلدی مادرش فاطمه رو از مدینه تا کربلا همراهی کنی،
این مادر تو سن جوانی ام نمیتونست راه بره"
اگه گریه کن حسین و حسنی زهرا رو یاری کن،
امشب کربلا خیلی کار داره فاطمه"
دلم ميخواد یه شب مدینه باشم
زائر اون شکسته سینه باشم
دلم ميخواد پشت بقیع بشينم
قبر غریب مادر و ببینم
دلم ميخواد تو کوچه ها بمیرم
انتقام مادرمو بگیرم ...
تو اون کوچه که فاطمه زمین خورد
همونجا که یاس مدینه پژمرد
میگن تو کوچه چادُرَش خاکی شد
رو صورتش یه لاله حکاکی شد
میگن تو کوچه مجتبی باهاش بود
از اون خونه تا به کوچه عصاش بود
خیلی سفارش این عبدلله بن حسن
و ابی عبدالله به خواهر کرد،
خواهرخیلی مراقب یتیم برادرم باش،
هرجا زینب میرفت این بچه یتیم و با خودش میبرد ،از صبح که خطبه خوند دل تو دل یتیم امام حسن نبود،
مگه من چيم کمتر از بچههای عمه جانمه،
مگه من از بچههای مسلم چيم کمه،
عمو به همه ی اونا اجازه داد،
چرا به من اجازه نمیده جونمو قربونش کنم،
این شهید،
شهید گودال حسين،
از اینجا عُلقه ابی عبدالله به این نازدانه معلوم ميشه،
تو همه ی این رفت و آمد های بنی هاشم و اصحاب عقیله بنی هاشم مواظب یتیم امام حسنه،
اما امان از ساعتی که نوبت خود حسین شد،
روضه این آقازاده گره خورده به روضه خود حسین،
یعنی امروز یه چشمت باید بره تو گودال برای نیمی از مصائب عاشوراش الان باید گریه کنی،
خسته شد ارباب ما،
بعضی ها مثل مرحوم شیخ جعفر نوشتن،
زخم هاش که به هفتاد و دو تا که رسید از نفس افتاد
"فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَةً"
یه لحظه خواست استراحت کنه
یه ظالمی چنان با سنگ به پیشانی آقا زد،
مرحوم شیخ مفید مینویسد با تیر زدند به پیشونیش
،این دست و آورد خون پیشانی رو بند بیاره نتونست بند کنه
این لباس عربی رو بالا زد ...
#يا_الله:
تاسفیدی صدرالحسین نمایان شد،
يه وقت دیدن حرمله زانو زد،
آخ چنان با تیر سه شعبه ...
#حسین ....
روضه رو از همین جا مسیرشو عوض کنم،
بزار امروز همه برای یتیم امام حسن گریه کنند،
مدینه که نتونستند براي امام حسن گریه کنند،
جلوی چشم ابی عبدالله و قمر بنی هاشم بدن امام حسن و تیر بارون کردند،
چقدر سخت گذشت فقط حسین میدونه و خدای حسین،
دیگه نتونست طاقت بیاره،
افتاد رو زمین،
همه محاصره اش کردند
دیگه نگم چطوری میزدنش،
فقط همین قدر بگم از زیر اون تیغ و تیر و نیزه
دید عمو داره فریاد میزنه
هَلْ مِنْ مُغِيثٍ...
"باریک الله"
تا زینب زینب صدای استغاثه ی برادرو شنید بند دلش پاره شد
اومد بالای بلندی همون جایی که کربلا میری بهش ميگن تل زينبيه"
دید آنچه را که نباید ببینه،
دست یتیم امام حسن و گرفته
یه لحظه دید همه داداش و محاصره کردن
يه لحظه از این آقازاده غافل شد
دو دستش و گذاشت رو سرش،
هی میگفت «یا غِیاثَ المُستَغیثینِ»
تا دست عبدالله از عمه جدا شد پا برهنه دوید سمت گودال،
یه وقت شنید حسین میگه خواهرم نزار بیاد...
اما اومد ...."
وقتی رسید دید شمشيرزن ها عمو رو میخوان با شمشیر بزنند
دستشو جلو آورد یازهرا...
این نوه ی تو خانم یاد اون روزیکه
چهل نفر امامتو میبردن"
دست یداللهی تو جلو آوردی آخ دیگه نگم چی شد"
وَکانَ سَبَبُ وَفاتِها اَن قُنْفُذَ لَکَزَها بِنَعْلِ السیْفِ ...
#یا_زهرا .....
https://eitaa.com/matnroozeh
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_ششم_محرم
می رود مایه دلگرمی لشکر باشد
بی زره آمده تا حیدر دیگر باشد
سیزده بار زمین مقدم او بوسیده
دود اسپند بلنداست و خبر پیچیده
چه خبره
شیر بی واهمه تا مرز جنون می آید
قاسم بن الحسن از خیمه برون می آید
می رود با رجزش از پدرش یاد کند
می رود کرببلا را حسن آباد کند
چه رجزی خوند؟
إِنْ تُنْكِرُوْنِي فَأَنَا ابن الحَسَنْ
سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن
می رود با رجزش از پدرش یاد کند
می رود کرببلا را حسن آباد کند
مثل عباس که دور و بر مولا کم نیست
قاسمی هست حسین بن علی تنها نیست
همه دیدند به دستش شده شمشیر بلند
می شد از گوشه خیمه دم تکبیر بلند
میزند ضربه همه از روی زین می افتند
ازرق است و پسرانی که زمین می افتند
پهلوانی ست سراسیمه فقط می آید
دید این ازرق شامی ست وسط می آید
چارتا پسراشو دورش حلقه کرد با چه تبختری داره می آید
چه می آید سر این طفل،
خدا می داند
مادرش آن طرف خیمه دعا میخواند
حربه ای زد به عدو تا که سر او چرخید
وسط دشت چنان نعره حیدر پیچید
و إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ بلا نازل کرد
ازرق و چهار پسر را به درک واصل کرد
این حسن زاده عجب جنگ نمایانی کرد
بعد اکبر خودمانیم چه طوفانی کرد
دیدن اینجوری حریفش نمیشن،
یه عده رو عمرسعد اجیر کرده بود؛
برا ساعت مبادا،
اینا نگه داشته بود به عنوان تیر آخر ازشون استفاده کنه،
اگه می دید جنگ تن به تن باشمشیر و نیزه جواب نمیده سنگ اندازا رو صدا میزد
تیغ ها قاتل آن جسم نحیفش نشدند
پهلوانان عرب نیز حریفش نشدند
آخرش دست به آن قائده جنگ زدند
تاکه میشد به تن بی زرهش سنگ زدند
چه می آید سر این طفل خدا می داند
مادرش آن طرف خیمه دعا میخواند
وقت گذشت
دلتم آماده است برم قسمت آخر
قسمت آخر جنگ است خدا رحم کند
دستهاشان پر سنگ است خدا رحم کند
اینقدر این آقا زاده خشکل بود،
که نوشتن کأنّه فَلقَۀُ قَمَر انگار یه ماه پاره داره میاد میدون،
خوب چیکارکردن با این صورت زیبا
سنگ زد روی تماشایی او ریخت به هم
نیزه ای آمد و زیبایی او ریخت به هم
بعضیا گفتن یه ظالمی چنان با شمشیر به فرقش زد
فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ
دیدن این آقازاده با صورت به زمین افتاد ...
#حسین.....
نه نه نه نه دلم میخواد صحنه سازی کنی ها
اینقده دورش حلقه زدن،
ابی عبدالله دید یه نقطه پر از گرد و خاکه
سراسیمه خودشو رساند
چه خبره اینجا؟
سواره ها دورش کردن ...
#حسین ....
نه نه نه بشنو بشنو صدای من که در نمیاد
یه حسین بگو به این انگیزه،
صدای این جوان سیزده ساله هم
در نمی اومد
اگرچه گفت یاعَماه
اما از زیر سم مرکب ها،
از اون هیاهو صدا نمیدونم میرسید یا نه
تو یه دونه حسین بگو صدای این یتیم به ابی عبدالله برسه
#حسین ....
سنگ زد روی تماشایی او ریخت به هم
ضربه ای زد یا نیزه ای زد
نیزه ای آمد و زیبایی او ریخت به هم
جای گل اینجا داری گل بارون میکنی
جای گل هم چقدر تیر به بازوش زدن
گفت یا فاطمه و نیزه به پهلوش زدن
#حسین
بقیه اش بمونه ابی عبدالله از این ازدحام ،
از این حمله دسته جمعی بلافاصله خودشو رسوند؛
مهلت نمیداد،
چون میدونست اگه اینجا یه لحظه تعلل کنه بدنو قطعه قطعه میکنن،
به میمنه و میسره شمشیر میزد بلکه دور بدن قاسمو خلوت کنن،
حمیدبن مسلم میگه من اونجا بودم تا گردوخاک فروکش کرد،
تو همون گردوغبار دیدم حسین اومده بالا سر قاسم
فَوَقَعَ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ
این سینه شو گذاشت رو سینه قاسم،
اما دیدن این یتیم داره پاهاشو رو زمین میکشه...
#آی_حسین ....
https://eitaa.com/matnroozeh
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_ششم_محرم
مناجات
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ،
فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ ،
وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً ،
حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
عمریست که سربار تواَم یوسف زهرا
تو یاری و من عار توام یوسف زهرا
سرمایه ام اشکیست که آن هم کرم توست
بی مایه خریدار توام یوسف زهرا
با آنکه به زنجیر گُنَه بسته وجودم
یک عمر گرفتار تواَم یوسف زهرا
نام و نسب و شاَن و مقامم همه این است
خاک ره زوار توام یوسف زهرا
مگذار گنه پرده کشد بین من و تو
من تشنه ی دیدار توام
#یابن_الحسن .........
بر سلطنت هر دو جهان ناز فروشم
تا سائل بازار تواَم یوسف زهرا
روز جمعه ست از زبان نورانی خود امام زمان عرض ادب کرده باشیم به ساحت مقدس ابی عبدالله
فَلَئِنْ أَخَّرَتْني الدُّهُورُ،
وَعاقَني عَنْ نَصْرِكَ الْمَقْدُور
یا جدی اگه روزگار منو به تاخیر انداخت نبودم کربلا تو رو یاری کنم
وَلَمْ أَكُنْ لِمَنْ حارَبَكَ مُحارِباً
اما
لاََنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَمَساء
و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما
تا کجا برات خون گریه میکنم
حَسْرَةً عَلَیْک،
وَ تَأَسُّفاً عَلى ما دَهاک
وَ تَلَهُّفاًحَتّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ
الْمُصابِ وَ غُصَّةِ الاِکْتِیابِ
یادم نميره اون ساعتی که اسب بی صاحبت آمد کنار خیمه ها
ای صدا زد
اَلظَّلیمَه اَلظَّلیمَه....
#حسین ....
من دوزخی بودم نه جایم جنت توست
جای مرا آقایی تو جابه جا کرد
https://eitaa.com/matnroozeh
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_ششم_محرم
هر دو همدیگر و بغل گرفتن انقدر گریه کردند که نوشتند هر دو از حال رفتن
این آقازاده دوسالش بوده که امام حسن و از دست داده
لذا تا اومد تو بغل عمو یاد بغل بابا افتاد؛ بچه یتیمه،
یازده ساله که آغوش باباشو ندیده،
گرمی بغل بابا رو حس نکرده
از یه طرفم وقتی عمو رو بغل گرفت،
تمام وجودش آتیش گرفت،
آخ این بدن از شدت عطش گر گرفته،
الله اکبر
عمو دستات چرا انقدر داغه لبات چرا ترک ترکه
عمو هم این یتیم برادرو که بغل گرفت،
شاید یادش افتاد اون شبی که دو تا داداش همدیگر و بغل کرده بودند،
بابا گفته بود آستین به دندان بگیرین مادرتون رو که غسل میدم
جوری گریه نکنید علی دشمن شاد بشه،
نمیدونی آخ چقدر بوی امام حسن میدی؛یادش افتاد،
شبایی که بابا اینارو میخوابوند،
آروم آروم ميومد کنار قبر مادر،
حسنین باهم تا صبح زجه ميزدند
یا خواهر و ساکت میکردن
الله اکبر
"فغشی علیهما"
هر دو از حال رفتند،
بازم اجازه نداد بعضی ها گفتند
رفت تو خیمه یه دست خط بیرون آورد دست خط باباش حسن،
تا ابی عبدالله دست خط برادر و دید بازم گریه کرد،
یادش بخیر دوتایی باهم خط مینوشتیم مادرم زهرا داوری میکرد.
این یتیم امام حسن میدونه که عمو اجازه خواهد داد؛
چون شب عاشورا وقتی پرسید عمو منم میکشن؟
فرمود آره،مرگ نزد تو چگونه است گفت:
احلي من العسل"
حضرت فرمود میکشنت
بَدَأَ تَبْلَُی و بَلَاءٌ عَظِيمٌ
الله اکبر،این تعبیر فقط مال قاسم بن الحسن،
اینو ذبح عظیم داره ميگه
حتی برات بگم شیر خواره ام میکشند،
حالا میخواد آماده رزم بشه
زره ای،لباس جنگی پیدا نمیشه"
حسین،عمامه شو لباس جنگی کرد،
یه جوری براش"تحت الحنک"بست
که وقتی اومد وسط میدان همه گفتند:
برگ گل سرخ را باد کجا میبرد
الله اکبر،
هر جوری بود راهی میدان شد،
فقط يه مبارزه شو بگم
"ازرق شامی"
هفت تا پسرشو کربلا آورده،
تا نگاه به قد و بالای این نوجوان کرد؛گفت کوچکترین بچه مو بفرستم کارشو یکسره میکنه"
از کوچیکترین و ضعیف ترین بچه اش فرستاد به رزم قاسم بن الحسن،
با یه ضربه زمین گیرش کرد،
بچه دوم،سوم هفتم"
هفت تا اولاد نحسش جلوی چشمش به درک واصل شدند"
خون همه چشم این ازرق شامی رو گرفت"
پا تو رکاب زد سوار شد چنان با سرعت آمد که ابی عبدالله تکون خورد
دیدند حسینم از خیمه فاصله گرفت،
دستشو بالا برد،
خدایا به یتیم برادرم رحم کن؛
الله اکبر،
همه متحیر این کیه اينجوري داره میجنگه، خودش و تا معرفی کرد فهمیدند آقا زاده سردار جمل"
إِنْ تُنْكِرُوْنِي فَأَنَا ابن الحَسَنْ
سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن
آیینه ی مرد جمل آمد به میدان
یک شیردل مانند یل آمد به میدان
با سیزده جام عسل آمد به میدان
ای لشگر کوفه اجل آمد به میدان
باید که قبر خویش را آماده سازید
در دل جگر دارید اگر بر او بتازید
رفته به بابایش که اینگونه شریف است
او که ز نسل صاحب دین حنيف است
قاسم اگرچه قد و بالایش ظریف است
اما خدایی او سپاهی را حریف است
گوید به او عمه به بد خواه تو لعنت
مهپاره ی نجمه به بد خواه تو لعنت
شاگرد رزم حضرت عباس قاسم
شاگرد رزم حضرت عباس قاسم
آمد ولی در هیبت عباس قاسم
در بازوانش قدرت عباس قاسم
به به که دارد غیرت عباس قاسم
عمامه ی اورا عمویش با نمک بست
مانند بابایش حسن تحت الحنک بست
قاسم حریف تن به تن دارد ندارد
این نوجوان جوشن به تن دارد ندارد
چیزی کم از بابا حسن دارد ندارد
اصلا مگر ازرق زدن دارد ندارد
ازرق کجا و شیر میدان خطرها
قاسم بود رزمنده ی نسل قمرها
با یه ترفند جنگی ازرق شامی رو به درک واصل کرد،یه وقت دیدن لشگر بهم ریخت عمر بن سعد ازدی،گفت گناه تمام عرب به گردن من باشه اگر داغ این بچه رو به دل مادرش نزارم ...
"الله اکبر ..."
وقت پریدن ناگهان بال و پرش ریخت
محاصره اش کردند اول سنگ اندازها اومدن،
زره به تن نداره ...
کلاه خود به سر نداره ....
اونقده با سنگ زدنش...
که ضربه هايي که از اطراف ميومد را نتونست هدایت کنه
وقت پریدن ناگهان بال و پرش ریخت
یک لشگری را ریخت آخر پیکرش ریخت
از "میمنه تا میسره"روی تنش ریخت
از روی زین افتاد قلب مادرش ریخت
سنگ بارونش کردند یه وقت دیدند یه ظالمی چنان با شمشیر به فرقش زد دیگه نتونست رو اسب دوام بیاره،
اسب سوارها دورش و گرفتن،
دیگه نگم چه شد يه وقت دیدند حسین داره با سرعت میاد
یکی هم زیر دست و پا میگه عمو به دادم برس....
#حسین.....
https://eitaa.com/matnroozeh
🕊﷽🕊
🏴#روضه_حضرت_علی_اکبر_ع
🏁#آقای_میرزامحمدی
🏴#دفتری_علی_اکبر ع
🏁#ملاعباس_چاوش
🏴#کانال_روضه_حق
🚩#السلامعلیکیااباعبداللهوعلیکیاعلیبنالحسین..
⬅️خدا کنه پدرشهید تو جلسه مون نباشه ،، اگر هم هست من عذر خواهی می کنم ...
جلو پدر نمیشه روضه فرزند خوند...
حالا که حال خوبی داری میگم....
⬅️کاروانی بود به سرپرستی ملاعباس چاووش مازندرانی...
هر سال از مازندران با پای پیاده میومدن کربلا ...
این قافله حرکت کرد شب جمعه بود رسیدن کربلا..
خسته ، گرسنه، تشنه...
همه گفتن ملاعباس ما میریم استراحت کنیم صبح علی الطلوع میایم حرم...
،اما ملاعباس میدونه شب جمعه ها کربلا چه خبره....
با همون خستگی راه که جزو آداب زیارت ابی عبداله ست...
♻️امام صادق(ع) فرمود: حسین ما رو اینجوری زیارت کنید
شعثا ،مغبرا ،جایعا عطشانا،حزینا،مکروبا ...
یعنی هم گرسنه هم تشنه هم خسته هم گردوخاکی ، هم غمگین زیارتش کنید...
⚜ راوی پرسید: چرا یابن رسول الله؟ فرمود : آخه جد ما رو همین جوری کشتند.. هم گرسنه بود..هم تشنه بود ..هم غصه دار بود..هم سرو روش گردو خاکی بود..
رحمت خدا بر این ناله ها...
وعده همه مون پایین پای حسین(ع) ...
فاطمه جان شاهد باش اینا دارن احسان میکنند به تو ، حاشا به کرمت بی بی جان،،،
اینا صبح و شام شون رو با گریه بر حسین تو سپری کردند ..
بگو فاطمه جان من نگران تاریکی قبرمم ،،
نگران برزخ و قیامتم هم هستم..
با همون خستگی اومد وارد حرم شد..
✅ گفت : دفتر روضه مو باز می کنم هر روضه ای اومد می خونم و میرم ..
دفترچه روضه شو باز کرد دید روضه علی اکبر آمد..
عرض ادب کرد روضه شو خوند و رفت منزل اونقده خسته بود خوابش برد...
💠 در عالم رویا دید دارن در میزنن، اومد دم در... دید یکی میگه ملا عباس پاشو آماده باش حسین(ع) داره میاد به دیدنتون ...
هم سفرات هم بیدار کن ..
گفت: به آقا بگین ما میایم محضرشون گفت: نه حضرت فرمودن خودم دارم میرم دیدنشون..
همه رو بیدار کرد..
ابی عبداله تشریف آوردن می خواستن به احترام حضرت بلند بشن ،، آقا فرمود بنشینید پاهاتون خسته است فرمود ملا عباس اومدم چند تا مطلب بهت بگم و برم..
🔰 اول اینکه بهتون خوش آمد بگم خوش اومدید ..
🔰دوم اینکه به اون پیرمردی که امسال نتونست با شما بیاد ،، دم در کفش های عزادارای منو جفت می کرد ،، بهش بگین حسین زیارت تو رو هم قبول کرد ، سلام منو بهش برسونید...
🔰اما مطلب سوم ملا عباس اگه ایندفعه اومدی کربلا شب جمعه رسیدی ،، تو حرم من دیگه روضه علی اکبر نخون ...
چرا آقا؟ فرمود: آخه شب های جمعه مادرم زهرا مهمان منه...
تو که روضه علی اکبرمو خوندی مادرم غش کرد ..
💔#آی_حسین...
چجوری اومد کنار بدن علی اکبرش؟
📚مرحوم شیخ حر عاملی می نویسد از اسب پیاده شد حسین ...
اما دید رمقی به زانوهاش نمونده..
دیدن هفت قدم رو زانوهاش داره راه میره...
هی صدا میزنه: وا ولدا ...
عزیزان همه مقاتل نوشتن تا اینجا کسی صدای گریه حسینو نشنیده بود ...
وقتی اومد کنار بدن علی اکبر
فبکی بکاءا عالیا
دیدن حسین داره بلندبلند گریه می کنه
♻️#حسین....
@rozeh_daftary
┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
🇮🇷#اللّٰهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّكَ_ٱلْفَرج
🕊﷽🕊
🏴#روضه_حضرت_علی_اکبر_ع
🏁#آقای_میرزامحمدی
🏴#دفتری_علی_اکبر ع
🏁#ملاعباس_چاوش
🏴#کانال_روضه_دفتری
🚩#السلامعلیکیااباعبداللهوعلیکیاعلیبنالحسین..
⬅️خدا کنه پدرشهید تو جلسه مون نباشه ،، اگر هم هست من عذر خواهی می کنم ...
جلو پدر نمیشه روضه فرزند خوند...
حالا که حال خوبی داری میگم....
⬅️کاروانی بود به سرپرستی ملاعباس چاووش مازندرانی...
هر سال از مازندران با پای پیاده میومدن کربلا ...
این قافله حرکت کرد شب جمعه بود رسیدن کربلا..
خسته ، گرسنه، تشنه...
همه گفتن ملاعباس ما میریم استراحت کنیم صبح علی الطلوع میایم حرم...
،اما ملاعباس میدونه شب جمعه ها کربلا چه خبره....
با همون خستگی راه که جزو آداب زیارت ابی عبداله ست...
♻️امام صادق(ع) فرمود: حسین ما رو اینجوری زیارت کنید
شعثا ،مغبرا ،جایعا عطشانا،حزینا،مکروبا ...
یعنی هم گرسنه هم تشنه هم خسته هم گردوخاکی ، هم غمگین زیارتش کنید...
⚜ راوی پرسید: چرا یابن رسول الله؟ فرمود : آخه جد ما رو همین جوری کشتند.. هم گرسنه بود..هم تشنه بود ..هم غصه دار بود..هم سرو روش گردو خاکی بود..
رحمت خدا بر این ناله ها...
وعده همه مون پایین پای حسین(ع) ...
فاطمه جان شاهد باش اینا دارن احسان میکنند به تو ، حاشا به کرمت بی بی جان،،،
اینا صبح و شام شون رو با گریه بر حسین تو سپری کردند ..
بگو فاطمه جان من نگران تاریکی قبرمم ،،
نگران برزخ و قیامتم هم هستم..
با همون خستگی اومد وارد حرم شد..
✅ گفت : دفتر روضه مو باز می کنم هر روضه ای اومد می خونم و میرم ..
دفترچه روضه شو باز کرد دید روضه علی اکبر آمد..
عرض ادب کرد روضه شو خوند و رفت منزل اونقده خسته بود خوابش برد...
💠 در عالم رویا دید دارن در میزنن، اومد دم در... دید یکی میگه ملا عباس پاشو آماده باش حسین(ع) داره میاد به دیدنتون ...
هم سفرات هم بیدار کن ..
گفت: به آقا بگین ما میایم محضرشون گفت: نه حضرت فرمودن خودم دارم میرم دیدنشون..
همه رو بیدار کرد..
ابی عبداله تشریف آوردن می خواستن به احترام حضرت بلند بشن ،، آقا فرمود بنشینید پاهاتون خسته است فرمود ملا عباس اومدم چند تا مطلب بهت بگم و برم..
🔰 اول اینکه بهتون خوش آمد بگم خوش اومدید ..
🔰دوم اینکه به اون پیرمردی که امسال نتونست با شما بیاد ،، دم در کفش های عزادارای منو جفت می کرد ،، بهش بگین حسین زیارت تو رو هم قبول کرد ، سلام منو بهش برسونید...
🔰اما مطلب سوم ملا عباس اگه ایندفعه اومدی کربلا شب جمعه رسیدی ،، تو حرم من دیگه روضه علی اکبر نخون ...
چرا آقا؟ فرمود: آخه شب های جمعه مادرم زهرا مهمان منه...
تو که روضه علی اکبرمو خوندی مادرم غش کرد ..
💔#آی_حسین...
چجوری اومد کنار بدن علی اکبرش؟
📚مرحوم شیخ حر عاملی می نویسد از اسب پیاده شد حسین ...
اما دید رمقی به زانوهاش نمونده..
دیدن هفت قدم رو زانوهاش داره راه میره...
هی صدا میزنه: وا ولدا ...
عزیزان همه مقاتل نوشتن تا اینجا کسی صدای گریه حسینو نشنیده بود ...
وقتی اومد کنار بدن علی اکبر
فبکی بکاءا عالیا
دیدن حسین داره بلندبلند گریه می کنه
♻️#حسین....
✍
#روضه_حضرت_رسول_صلی_الله_علیه_وآله
#ماه_صفر
بسم الله الرحمن رحیم...
یا رحمن یا رحیم...
🔸ای امت رسول قیامت بپا کنید
🔸لبریز جام دیده ز اشک عزا کنید
ایام مصیبت پیغمبر خدا...
و از طرفی هم ایام شهادت آقای غریب...
کریم اهل بیت امام حسن مجتبی است
🔸در ماتم پیمبر و تنهایی علی
🔸باید برای حضرت زهرا دعا کنید
از فردا دیگه ایام تنهایی و غربت امیرالمومنین شروع میشه...
دیگه مادرمون زهرای مرضیه یتیم میشه...
🔸داغ پیغمبر است و بلاییست بس عظیم
🔸حیدر غریب گشته و زهرا شده یتیم
دلت اینجا نباشه...
با پای دل بریم مدینه...
ای مدینه...
عجب روزهایی رو دیدی...
🔸حیدر غریب گشته و زهرا شده یتیم
امان از یتیمی ...
مثل فردایی پیغمبر خدا در بستر بیماریه...
زهرای مرضیه مثل پروانه دور بستر بابا میگرده...
هی به صورت زیبای بابا نگاه میکنه...
اشک میریزه...
میگه بابا جان یا رسول الله خوب میشی بابا...
بلاخره از بستر بیماری بلند میشی بابا...
خیلی سخته برای خونواده ای...
ببینند بابا تو بستر بیماری باشه و...
نتونن کاری کنن...
هی رسول خدا بیهوش میشدن...
هی به هوش می اومدن...
بچه ها طاقت نیاوردند...
حسن و حسین اومدن...
خودشون رو انداختن روی سینه ی پیغمبر...
رسول خدا رو در آغوش گرفتند...
گریه میکنند...
تا امیرالمومنین اومد بچه ها رو از رو سینه پیغمبر خدا بلند کنه...
حضرت چشمان مبارک رو باز کردند...
فرمودن علی جان...
بگذار بچه ها کنارم باشن...
بگذار با بچه ها وداع کنم...
حسنش رو در آغوش گرفت...
حسینش رو در آغوش گرفت...
لحظات آخره...
دیگه دست های پیغمبر خدا رمق در بدن نداره...
هر طوری بود با بچه ها وداع کرد...
یکوقت دیدند حضرت آروم آروم چشماشون رو از این دنیا بستند و...
راحت شدند...
عرضه بداریم یا رسول الله... آقا...
شما خیلی در دنیا اذیت شدید...
خیلی به شما ظلم کردند...
اما لحظات آخر وقتی چشمان مبارک رو باز کردین...
یک طرف حسن و حسین کنارتون بودن...
یک طرف امیرالمومنین کنارتون بودن...
یک طرف هم زهرای مرضیه مثل پروانه دور بستر شما...
دل ها بسوزه...
برا اون آقایی که لحظات آخر وقتی چشماش رو باز کرد ببینه...
و الشمر جالس علی صدره
شمر روی سینه حسین
هر کجا نشستی صدا بزن...
ای غریب #حسین ...
یک نفر دیگه هم اومد کنار ابی عبدالله...
خواهرش زینب کبری اومد کنار برادر...
اما دیر رسید...
از بالای تل زینبیه یه نگاه کرد دید دارن بردارش حسین رو سر میبرن...
چکار کنه بی بی زینب،
یا الله...
دستهاش رو گذاشت روی سر...
صدا زد...
وا محمدا...
واعلیا...
یا رسول الله منو ببخشید آقا...
چیزی نگذشت...
یکدفعه زینب کبری ببینه...
زمین و زمان بلرزه در اومد...
هوا متغیر شد...
نگاه کرد دید...
سر حسینش روی نیزه...
🔸سری به نیزه بلند است در مقابل زینب
🔸خدا کند که نباشد سر برادر زینب
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
@rozehdaftari
✍
#روضه_ترکیبی
بسم الله الرحمن رحیم...
یا رحمن یا رحیم...
🔸ای امت رسول قیامت بپا کنید
🔸لبریز جام دیده ز اشک عزا کنید
ایام مصیبت پیغمبر خدا...
و از طرفی هم ایام شهادت آقای غریب...
کریم اهل بیت امام حسن مجتبی است
🔸در ماتم پیمبر و تنهایی علی
🔸باید برای حضرت زهرا دعا کنید
از فردا دیگه ایام تنهایی و غربت امیرالمومنین شروع میشه...
دیگه مادرمون زهرای مرضیه یتیم میشه...
🔸داغ پیغمبر است و بلاییست بس عظیم
🔸حیدر غریب گشته و زهرا شده یتیم
دلت اینجا نباشه...
با پای دل بریم مدینه...
ای مدینه...
عجب روزهایی رو دیدی...
🔸حیدر غریب گشته و زهرا شده یتیم
امان از یتیمی ...
مثل فردایی پیغمبر خدا در بستر بیماریه...
زهرای مرضیه مثل پروانه دور بستر بابا میگرده...
هی به صورت زیبای بابا نگاه میکنه...
اشک میریزه...
میگه بابا جان یا رسول الله خوب میشی بابا...
بلاخره از بستر بیماری بلند میشی بابا...
خیلی سخته برای خونواده ای...
ببینند بابا تو بستر بیماری باشه و...
نتونن کاری کنن...
هی رسول خدا بیهوش میشدن...
هی به هوش می اومدن...
بچه ها طاقت نیاوردند...
حسن و #حسین اومدن...
خودشون رو انداختن روی سینه ی پیغمبر...
رسول خدا رو در آغوش گرفتند...
گریه میکنند...
تا امیرالمومنین اومد بچه ها رو از رو سینه پیغمبر خدا بلند کنه...
حضرت چشمان مبارک رو باز کردند...
فرمودن علی جان...
بگذار بچه ها کنارم باشن...
بگذار با بچه ها وداع کنم...
حسنش رو در آغوش گرفت...
حسینش رو در آغوش گرفت...
لحظات آخره...
دیگه دست های پیغمبر خدا رمق در بدن نداره...
هر طوری بود با بچه ها وداع کرد...
یکوقت دیدند حضرت آروم آروم چشماشون رو از این دنیا بستند و...
راحت شدند...
عرضه بداریم یا رسول الله... آقا...
شما خیلی در دنیا اذیت شدید...
خیلی به شما ظلم کردند...
اما لحظات آخر وقتی چشمان مبارک رو باز کردین...
یک طرف حسن و حسین کنارتون بودن...
یک طرف امیرالمومنین کنارتون بودن...
یک طرف هم زهرای مرضیه مثل پروانه دور بستر شما...
دل ها بسوزه برای غریبِ مدینه...
برا اون آقایی که لحظات آخر وقتی چشماش رو باز کرد دید:
همه دور بسترش جمعن .. سرش رو پای خواهرش ، عباس یه گوشه از حجره سر رو دیوار گذاشته داره اشک می ریزه ..
داداشاش یه جور دارن گریه می کنن .. خواهرا یه طور ..
همه رو داره نگاه می کنه امام حسن.. اما تا نگاهش افتاد به ابی عبدالله دید حسین داره گریه میکنه ؛ فرمود داداش تو دیگه گریه نکن..
چرا گریه نکنم؟! اماممُ دارم از دست میدم.. (هیچ کی مثل ابی عبدلله،امام مجتبی رو نشناخت.. فرمود یک بار جلوتر از برادرش حرف نزد.. این ادبُ ابالفضل داره یاد می گیره..) چرا گریه نکنم؟! یه وقت نگاه کرد دید امام مجتبی داره گریه می کنه.. فرمود لایوم کیومک یا اباعبدالله .. هزار تا حرف داره.. هزار تا اشاره داره.. یکیش اینه:
یعنی داداش این لحظۀ آخر سر من رو زانوی زینبِ .. همه دور من جمع شدید گریه می کنید....اما یه لحظه ای برای تو میرسه حسین همه دارن هلهله میکنن .. نه اینکه سرت رو دامن کسی نیست .. یه وقت زینب داره نگاه می کنه... میبینه نانجیب داره وارد گودال میشه .. "والشمر جالس علی صدرک.."*
دستِ گداییتُ بیار بالا بلند بگو یا حسین ..
#ماه_صفر
@rozehdaftari
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_اول_محرم
#روضه_حضرت_مسلم_بن_عقیل
السلام علیک یا اباعبدالله
روی من و تو حضرت زهرا حساب کرد
ما را برای بزم عزا انتخاب کرد
باز این چه شورش است که درخلق عالم است
نام حسین باردگر انقلاب کرد
دلشوره داشتم که نبینم محرمش
یک سال این فراق دلم راعذاب کرد
توبه شکسته ها همه گویند یا حسین
رب الحسین هر چه دعا مستجاب کرد حالا شناسنامه توبه ابی عبدالله بگو
چیز دیگه نمونده به کربلا برسه
از کودکی حسینیه دار محرمیم
این رو سیاه را خودش عالیجناب کرد
هر کس شنید ناله حی علی العزا
تاخیش رابه روضه رساند شتاب کرد
مگه چه خبره خودتو با عجله رسوندی اید به گوش ناله محزون فاطمه
مادر به نام یک یک ما را خطاب کرد خوش آمدید تو عزای حسینم
ماه محرم آمده پیچیده بوی سیب
صل علی الحسین و صل علی الغریب
حالا بریم بالای دارالاماره
دستاشو که بستند
دندون هاشو شکستن لبهاشو با شمشیر بریدند اولین کسی که تو گودال انداختنش مسلم
نی ها را آتش زدند اون مصیبتی که بر سر زینب تو شام آوردند اول تو کوفه بر سر مسلم آوردهاند
نی ها رو آتش زده رو سرش ریختن
به تین کیفیت زخمی خونی خسته گرسنه و تشنه از شبی که مهمان توعه شد لب به آب و غذا نزد
همه نگرانیش امام مظلوم شه به نامه او داره با زن و بچه میاد کربلا آوردنش بالا دارالاماره دو سه جمله زبان حال مسلم بنویسید مرا یار حسین
حسینش تو بگو روضه خون بشی بنویسید مرا یار حسین
عاشق و کشته دیدار حسین
اولین بی سر بازار حسین
مسلم کوفه اما علمدار حسین
او دلش خاص سفیرش باشم
من دلم خواست اسیرش باشم
تکه تکه بدنم گفت نیا
دیگه تو مقدمه نمیخوای
تکهتکه بدنم گفت نیا
پاره پیراهنم گفت نیا
به سر میخ تنم گفت نیا
خاک و خون دهنم گفت نیا
کاروانت نشود سرگردان
به مدینه همه را برگردان
قاصدش دیر رسید تو منزل زباله
بعضیام گفتن سه علبیه خبر رسید
همه نگرانی مسلم تو این بند
ترسم از گم شدن دختر هاست
ترسم از سوختن معجر هاست
ترسم از وا شدن زیور هاست
ترسم از غارت انگشتر هاست
#حسین
چی کار کردن با این نائب ابی عبدالله اصلا هرچی من تو مقتل مسلم میگردم میبینم قطعه به قطعه گوشه به گوشه مرثیش شریک الحسین
یه گوشش را امشب بگم فیض آماده است مجلس و تقدیم کنم
سر مبارکش جدا کردن
هم سر و پرتاب کردن هم بدن و پرتاب کردند
دستور دادن بچه ها به پاهای مسلم طناب ببندن جسارت بالاتر از این
بدن بی سر شو تو کوچه ها می کشاندند #الله_و_اکبر
بعد بدن آوردن تو بازار قصاب ها
به قناره زدن
#یا_صاحب_الزمان
سر بریده را فرستادن به دربار یزید
یزید هم سر مسلم گذاشت بالای دروازه از این روز که روز عرفه است سر وقتی فرستادم تا اول صفر سر بریده مسلم رو دروازه شام آویزان
اول سفر وقتی زن و بچه رسیدن به شام بلا
دیدن یک سر بریده به دروازه آویزانه
اما دیگه قابل شناسایی نیست
#حسین
@rozehdaftari
این ترکییی هست خودم چیدمان کردم👇👇
🖤#روضه_حضرت_زهرا_س
🖤#دفتری_زهرا_س
❣فریاد كه یار ضعفا یار ندارد
مولود حرم محرم اسرار ندارد
❣ شد خانه نشین شیر خدا فاتح خیبر
بی فاطمه او قدرت پیكار ندارد
❣ سوگند به مظلومی تاریخ كه تاریخ
مظلوم تر از حیدر كرار ندارد
❣ بر حاشیه برگ شقایق بنویسید
گل تاب فشار در و دیوار ندارد
❣ ای سینه سپر كاش به جای تو علی بود
چون سینۀ تو طاقت مسمار ندارد
⬅️سلمان میگه بعد از شهادت حضرت زهرا رفتیم آقا امیرالمومنین را به مسجد بیاریم..
اومدیم در خانه مولا علی..
دقُ الباب کردیم اجازه گرفتیم..
وارد خانه مولا علی شدیم همین که وارد خونه شدیم...
دیدیم آقا امیرالمومنین گوشه ی خانه نشسته ماتم گرفته گریه میکنه...
پرسیدم آقاجان چرا گریه می کنید؟..
فرمود سلمان این خونه دیگه فاطمه نداره ....
خونه ای که فاطمه نداره برای ورودش اجازه گرفتن نمیخواد...
اونایی که باید اجازه میگرفتند نگرفتن...
آقا امیرالمومنین برا رفتن به مسجد اماده شد...
اما همین که به در سوخته ی خانه رسید از حال رفت...
بیهوش روی زمین افتاد ...
آقا را به هوش آوردن امیرالمومنین با دستای مبارکشون به در اشاره کردند..
#اوج...
فرمود :اینجا زهرای منو زدن... اینجا پهلوشو شکستن...
(( مخزن المصائب صفحه ۳۲))
⏪⏪ بگم... آقاجان یا امیرالمومنین ...
شما بعد از شهادت فاطمه تا نگاهتون به در خانه افتاد یاد فاطمه افتادید....
اما دلابسوزه برا اون خواهری که.. بعد از شهادت برادرش حسین چهل منزل با سر بریده همسفر بود...
سفر کردم به دنبال سر تو #حسین
سپر بودم برای دختر تو
#آی دادش...
چهل منزل کتک خوردم برادر
به جُرم اینکه بودم خواهر تو
حالا باداین حالی داری سه بار صدا بزن یا حسین
یا حسیـــــن
❣هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)❣@rozehdaftari
🕊﷽🕊
🏴#روضه_حضرت_علی_اکبر_ع
🏁#آقای_میرزامحمدی
🏴#دفتری_علی_اکبر ع
🏁#ملاعباس_چاوش
🏴#کانال_روضه_دفتری
🚩#السلامعلیکیااباعبداللهوعلیکیاعلیبنالحسین..
⬅️خدا کنه پدرشهید تو جلسه مون نباشه ،، اگر هم هست من عذر خواهی می کنم ...
جلو پدر نمیشه روضه فرزند خوند...
حالا که حال خوبی داری میگم....
⬅️کاروانی بود به سرپرستی ملاعباس چاووش مازندرانی...
هر سال از مازندران با پای پیاده میومدن کربلا ...
این قافله حرکت کرد شب جمعه بود رسیدن کربلا..
خسته ، گرسنه، تشنه...
همه گفتن ملاعباس ما میریم استراحت کنیم صبح علی الطلوع میایم حرم...
،اما ملاعباس میدونه شب جمعه ها کربلا چه خبره....
با همون خستگی راه که جزو آداب زیارت ابی عبداله ست...
♻️امام صادق(ع) فرمود: حسین ما رو اینجوری زیارت کنید
شعثا ،مغبرا ،جایعا عطشانا،حزینا،مکروبا ...
یعنی هم گرسنه هم تشنه هم خسته هم گردوخاکی ، هم غمگین زیارتش کنید...
⚜ راوی پرسید: چرا یابن رسول الله؟ فرمود : آخه جد ما رو همین جوری کشتند.. هم گرسنه بود..هم تشنه بود ..هم غصه دار بود..هم سرو روش گردو خاکی بود..
رحمت خدا بر این ناله ها...
وعده همه مون پایین پای حسین(ع) ...
فاطمه جان شاهد باش اینا دارن احسان میکنند به تو ، حاشا به کرمت بی بی جان،،،
اینا صبح و شام شون رو با گریه بر حسین تو سپری کردند ..
بگو فاطمه جان من نگران تاریکی قبرمم ،،
نگران برزخ و قیامتم هم هستم..
با همون خستگی اومد وارد حرم شد..
✅ گفت : دفتر روضه مو باز می کنم هر روضه ای اومد می خونم و میرم ..
دفترچه روضه شو باز کرد دید روضه علی اکبر آمد..
عرض ادب کرد روضه شو خوند و رفت منزل اونقده خسته بود خوابش برد...
💠 در عالم رویا دید دارن در میزنن، اومد دم در... دید یکی میگه ملا عباس پاشو آماده باش حسین(ع) داره میاد به دیدنتون ...
هم سفرات هم بیدار کن ..
گفت: به آقا بگین ما میایم محضرشون گفت: نه حضرت فرمودن خودم دارم میرم دیدنشون..
همه رو بیدار کرد..
ابی عبداله تشریف آوردن می خواستن به احترام حضرت بلند بشن ،، آقا فرمود بنشینید پاهاتون خسته است فرمود ملا عباس اومدم چند تا مطلب بهت بگم و برم..
🔰 اول اینکه بهتون خوش آمد بگم خوش اومدید ..
🔰دوم اینکه به اون پیرمردی که امسال نتونست با شما بیاد ،، دم در کفش های عزادارای منو جفت می کرد ،، بهش بگین حسین زیارت تو رو هم قبول کرد ، سلام منو بهش برسونید...
🔰اما مطلب سوم ملا عباس اگه ایندفعه اومدی کربلا شب جمعه رسیدی ،، تو حرم من دیگه روضه علی اکبر نخون ...
چرا آقا؟ فرمود: آخه شب های جمعه مادرم زهرا مهمان منه...
تو که روضه علی اکبرمو خوندی مادرم غش کرد ..
💔#آی_حسین...
چجوری اومد کنار بدن علی اکبرش؟
📚مرحوم شیخ حر عاملی می نویسد از اسب پیاده شد حسین ...
اما دید رمقی به زانوهاش نمونده..
دیدن هفت قدم رو زانوهاش داره راه میره...
هی صدا میزنه: وا ولدا ...
عزیزان همه مقاتل نوشتن تا اینجا کسی صدای گریه حسینو نشنیده بود ...
وقتی اومد کنار بدن علی اکبر
فبکی بکاءا عالیا
دیدن حسین داره بلندبلند گریه می کنه
♻️#حسین....
🔆هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🔆
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozehdaftari
🕊﷽🕊
🏴#روضه_حضرت_علی_اکبر_ع
🏁#آقای_میرزامحمدی
🏴#دفتری_علی_اکبر ع
🏁#ملاعباس_چاوش
🏴#کانال_روضه_دفتری
🚩#السلامعلیکیااباعبداللهوعلیکیاعلیبنالحسین..
⬅️خدا کنه پدرشهید تو جلسه مون نباشه ،، اگر هم هست من عذر خواهی می کنم ...
جلو پدر نمیشه روضه فرزند خوند...
حالا که حال خوبی داری میگم....
⬅️کاروانی بود به سرپرستی ملاعباس چاووش مازندرانی...
هر سال از مازندران با پای پیاده میومدن کربلا ...
این قافله حرکت کرد شب جمعه بود رسیدن کربلا..
خسته ، گرسنه، تشنه...
همه گفتن ملاعباس ما میریم استراحت کنیم صبح علی الطلوع میایم حرم...
،اما ملاعباس میدونه شب جمعه ها کربلا چه خبره....
با همون خستگی راه که جزو آداب زیارت ابی عبداله ست...
♻️امام صادق(ع) فرمود: حسین ما رو اینجوری زیارت کنید
شعثا ،مغبرا ،جایعا عطشانا،حزینا،مکروبا ...
یعنی هم گرسنه هم تشنه هم خسته هم گردوخاکی ، هم غمگین زیارتش کنید...
⚜ راوی پرسید: چرا یابن رسول الله؟ فرمود : آخه جد ما رو همین جوری کشتند.. هم گرسنه بود..هم تشنه بود ..هم غصه دار بود..هم سرو روش گردو خاکی بود..
رحمت خدا بر این ناله ها...
وعده همه مون پایین پای حسین(ع) ...
فاطمه جان شاهد باش اینا دارن احسان میکنند به تو ، حاشا به کرمت بی بی جان،،،
اینا صبح و شام شون رو با گریه بر حسین تو سپری کردند ..
بگو فاطمه جان من نگران تاریکی قبرمم ،،
نگران برزخ و قیامتم هم هستم..
با همون خستگی اومد وارد حرم شد..
✅ گفت : دفتر روضه مو باز می کنم هر روضه ای اومد می خونم و میرم ..
دفترچه روضه شو باز کرد دید روضه علی اکبر آمد..
عرض ادب کرد روضه شو خوند و رفت منزل اونقده خسته بود خوابش برد...
💠 در عالم رویا دید دارن در میزنن، اومد دم در... دید یکی میگه ملا عباس پاشو آماده باش حسین(ع) داره میاد به دیدنتون ...
هم سفرات هم بیدار کن ..
گفت: به آقا بگین ما میایم محضرشون گفت: نه حضرت فرمودن خودم دارم میرم دیدنشون..
همه رو بیدار کرد..
ابی عبداله تشریف آوردن می خواستن به احترام حضرت بلند بشن ،، آقا فرمود بنشینید پاهاتون خسته است فرمود ملا عباس اومدم چند تا مطلب بهت بگم و برم..
🔰 اول اینکه بهتون خوش آمد بگم خوش اومدید ..
🔰دوم اینکه به اون پیرمردی که امسال نتونست با شما بیاد ،، دم در کفش های عزادارای منو جفت می کرد ،، بهش بگین حسین زیارت تو رو هم قبول کرد ، سلام منو بهش برسونید...
🔰اما مطلب سوم ملا عباس اگه ایندفعه اومدی کربلا شب جمعه رسیدی ،، تو حرم من دیگه روضه علی اکبر نخون ...
چرا آقا؟ فرمود: آخه شب های جمعه مادرم زهرا مهمان منه...
تو که روضه علی اکبرمو خوندی مادرم غش کرد ..
💔#آی_حسین...
چجوری اومد کنار بدن علی اکبرش؟
📚مرحوم شیخ حر عاملی می نویسد از اسب پیاده شد حسین ...
اما دید رمقی به زانوهاش نمونده..
دیدن هفت قدم رو زانوهاش داره راه میره...
هی صدا میزنه: وا ولدا ...
عزیزان همه مقاتل نوشتن تا اینجا کسی صدای گریه حسینو نشنیده بود ...
وقتی اومد کنار بدن علی اکبر
فبکی بکاءا عالیا
دیدن حسین داره بلندبلند گریه می کنه
♻️#حسین....
🔆هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🔆
@rozehdaftari
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#روضه حضرت زهرا
#گریز امام #حسین ع
#گریز اقا #ابالفضل ع
#گریز #علی اکبر ع
اگر که دل شکسته ای فاطمه را صدا بزن
اگر ملول و خسته ای فاطمه را صدا بزن
بگو یا فاطمه تو مادری از درد دل من مادر خبر داری
فاطمه جان مادرا حرف مادرا رو خوب میفهمن ، امروز اومدم سفره دلم رو پیش تو باز کنم ،، امروز اومدم دردامو تو دوا کنی خانوم ،، تو رو به جان حسینت یه نگاه به مجلس ما بیانداز
راوی میگه : عالمی در عالم خواب ، جمال دل ارای اقا اباعبدلله رو میبینه ، میبینه تمام بدن اقا زخمیه ، سوال میکنه اقا مرحم این زخما چیه ، بگید تا ما برآن مرحم بزاریم
اقا اباعبدلله فرمودن ؛ مرحم زخمای من اشک شیعیان من است
مجلسی گرفتن مثل مجلس امروز ، مصیبت نامه کربلا خوانده شد؛ همه برا غریبی اقا اشک ریختن ، یه چند شب بعد دوباره جمال دل ارای اقا ابا عبدلله رو در خواب میبینن ، میبینن تمام زخمای بدن اقا خوب شده الی دوجای بدن اقا
سوال میکنن یا ابا عبدلله ، بگید مرحم این دو زخم چیه تا ما بر آن مرحم بزاریم ، اقا جواب میدن ، این دو زخم من تا قیام قیامت مرحم نداره ، گفتن اقا جان ، لااقل به ما بگو اثر این زخما از چیه
اقا جواب دادن : زخمی که بر قلبم دارم از داغ جوانم علی اکبره
گریز روضه (ای جوون دارا ، کدوم پدر و مادری طاقت داره داغ جوون ببینه ، پدرو مادر خودشون رو پیر میکنن به عشق اولاد ، افسوس خیلی چیزا رو به دلشون میزارن تا اولادشون کمبودی نداشته باشن
الهی به حق علی اکبر امام حسین ع ، مشکلات از زندگی جوونامون برداره خدا
سوال کردن اقا جان اثر زخم دیگه شما از چیه
اقا جواب دادن : زخمی که بر کمر دارم از داغ برادر جوانم ابالفضله
گریز روضه (ای خواهرا ، ای تویی که علاقه خاصی به داداش داری
کدوم خواهره بگه من داداشمو دوست ندارم ، خواهرا علاقه خاصی به داداش دارن ، داداش خیلی شیرینه واسه خواهر ، الهی گردن کج هیچ برادری رو خواهر نبینه ، حتی اون برادری که سالیان سال در خونتو نمیرنه ، حتی اون برادری که تو رو میبینه و جواب سلامتو نمیده ، داغش رو دل خواهر نمونه
اخه دل بعضی از داداشا خیلی سرده ، اما دل خواهر همیشه پیش داداشه
تو یه روز داغ شش برادر رو دل زینب گذاشتن
صدای ضعیف یا ادرک اخا میاد ، حضرت زینب صدازد داداش : حسینم عزیز خواهر : برو داداش ابالفضلمو برام بیار ، من خواهرم طاقت داغ برادر ندارم
حضرت زینب کنار خیمه ایستاده ، دل تو دل زینب نیست ، الان داداش حسینش بر میگرده ، داداش ابالفضلو براش میاره
یه وقت دید حسین داره میاد ولی به جای ابالفضل دستاشو به کمر گرفته راه میره
داداش پس داداش ابالفضلم کو
اقا امام حسین صدا زد خواهرم کمرم از داغ برادرم شکست
هر کاری کردم بدن ابالفضلو به خیمه بیارم ، اینقدر بدن ابالفضل پاره پاره بود نتونستم به خیمه بیارم
همه بگید یا حسین ..
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
@rozehdaftari
🕊﷽🕊
🏴#روضه_حضرت_علی_اکبر_ع
🏁#آقای_میرزامحمدی
🏴#دفتری_علی_اکبر ع
🏁#ملاعباس_چاوش
🏴#کانال_روضه_دفتری
@rozehdaftari
🚩#السلامعلیکیااباعبداللهوعلیکیاعلیبنالحسین..
⬅️خدا کنه پدرشهید تو جلسه مون نباشه ،، اگر هم هست من عذر خواهی می کنم ...
جلو پدر نمیشه روضه فرزند خوند...
حالا که حال خوبی داری میگم....
⬅️کاروانی بود به سرپرستی ملاعباس چاووش مازندرانی...
هر سال از مازندران با پای پیاده میومدن کربلا ...
این قافله حرکت کرد شب جمعه بود رسیدن کربلا..
خسته ، گرسنه، تشنه...
همه گفتن ملاعباس ما میریم استراحت کنیم صبح علی الطلوع میایم حرم...
،اما ملاعباس میدونه شب جمعه ها کربلا چه خبره....
با همون خستگی راه که جزو آداب زیارت ابی عبداله ست...
♻️امام صادق(ع) فرمود: حسین ما رو اینجوری زیارت کنید
شعثا ،مغبرا ،جایعا عطشانا،حزینا،مکروبا ...
یعنی هم گرسنه هم تشنه هم خسته هم گردوخاکی ، هم غمگین زیارتش کنید...
⚜ راوی پرسید: چرا یابن رسول الله؟ فرمود : آخه جد ما رو همین جوری کشتند.. هم گرسنه بود..هم تشنه بود ..هم غصه دار بود..هم سرو روش گردو خاکی بود..
رحمت خدا بر این ناله ها...
وعده همه مون پایین پای حسین(ع) ...
فاطمه جان شاهد باش اینا دارن احسان میکنند به تو ، حاشا به کرمت بی بی جان،،،
اینا صبح و شام شون رو با گریه بر حسین تو سپری کردند ..
بگو فاطمه جان من نگران تاریکی قبرمم ،،
نگران برزخ و قیامتم هم هستم..
با همون خستگی اومد وارد حرم شد..
✅ گفت : دفتر روضه مو باز می کنم هر روضه ای اومد می خونم و میرم ..
دفترچه روضه شو باز کرد دید روضه علی اکبر آمد..
عرض ادب کرد روضه شو خوند و رفت منزل اونقده خسته بود خوابش برد...
💠 در عالم رویا دید دارن در میزنن، اومد دم در... دید یکی میگه ملا عباس پاشو آماده باش حسین(ع) داره میاد به دیدنتون ...
هم سفرات هم بیدار کن ..
گفت: به آقا بگین ما میایم محضرشون گفت: نه حضرت فرمودن خودم دارم میرم دیدنشون..
همه رو بیدار کرد..
ابی عبداله تشریف آوردن می خواستن به احترام حضرت بلند بشن ،، آقا فرمود بنشینید پاهاتون خسته است فرمود ملا عباس اومدم چند تا مطلب بهت بگم و برم..
🔰 اول اینکه بهتون خوش آمد بگم خوش اومدید ..
🔰دوم اینکه به اون پیرمردی که امسال نتونست با شما بیاد ،، دم در کفش های عزادارای منو جفت می کرد ،، بهش بگین حسین زیارت تو رو هم قبول کرد ، سلام منو بهش برسونید...
🔰اما مطلب سوم ملا عباس اگه ایندفعه اومدی کربلا شب جمعه رسیدی ،، تو حرم من دیگه روضه علی اکبر نخون ...
چرا آقا؟ فرمود: آخه شب های جمعه مادرم زهرا مهمان منه...
تو که روضه علی اکبرمو خوندی مادرم غش کرد ..
💔#آی_حسین...
چجوری اومد کنار بدن علی اکبرش؟
📚مرحوم شیخ حر عاملی می نویسد از اسب پیاده شد حسین ...
اما دید رمقی به زانوهاش نمونده..
دیدن هفت قدم رو زانوهاش داره راه میره...
هی صدا میزنه: وا ولدا ...
عزیزان همه مقاتل نوشتن تا اینجا کسی صدای گریه حسینو نشنیده بود ...
وقتی اومد کنار بدن علی اکبر
فبکی بکاءا عالیا
دیدن حسین داره بلندبلند گریه می کنه
♻️#حسین....
🔆هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🔆
@rozehdaftari
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈