eitaa logo
🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
2.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
364 ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
داخلِ زندانِ کوفه ..یک نوایی داشتم بهرِ روضه زیرِ لب،یک ته صدایی داشتم روضه خوان من بودم و روضه..غروبِ کربلا بهرِ گریه بی امان حال و هوایی داشتم امّ کلثوم و ربابه..مستمع های من اند روضه..کوچک بود و من رزقِ بُکایی داشتم روضه ی درگوشی از آنجا شروع شد جانِ من در دلِ محبس عجب بزمِ عزایی داشتم تا که گفتم تشنه لب..لطمه به صورتها زدند بینِ تاریکیِ زندان‌‌..کربلایی داشتم دخترانش هم شدند از مستمع های عزا در هیاهو..حس و حالِ آشنایی داشتم یک ندا آمد:غریبِ تشنه ی مادر حسین بینِ این روضه..غمِ خیرالنسایی داشتم بر سر و سینه زدم ،مدهوش افتادم زمین آخر..اندوهِ ذبیح بالفقایی ..داشتم کاش می مُردم میانِ روضه های قتلگاه در میانِ روضه اش حسّ ِ خدایی داشتم 🔸شاعر: _______________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
زینب و کوچه و بازار ، امان از کوفه بین جمعیت و انظار ، امان از کوفه حجة بن الحسن آقا دمِ دروازه ببین عمه ات گشت گرفتار ، امان از کوفه حرمله گشته عنان گیر و نگهبان خولی شمر هم قافله سالار ، امان از کوفه سنگهایی که ز گودال زیاد آمده بود خورد او از در و دیوار ، امان از کوفه آبروریزی این شهر کم از شام نبود کم ندید از همه آزار ، امان از کوفه آبرو داشت در این شهر به این روز افتاد دختر حیدر کرار ، امان از کوفه نشنود کاش پیمبر ، صدقه میدادند همه بر عترت اطهار ، امان از کوفه وسط خطبه او همهمه در شهر افتاد دید بر نیزه سرِ یار ، امان از کوفه چه سری خونی و خاکستری و خاک آلود وای از لحظه دیدار ، امان از کوفه تا رسید امّ حبیبه زخجالت شد آب هیچ عزیزی نشود خار ، امان از کوفه زینبِ پرده نشین حبس نشین شد آخر داد از کوفیِ بی عار ، امان از کوفه سختی حبس به دیده نشدن می‌ارزید سخت تر مجلس اغیار ، امان از کوفه وامصیبت ، (دَخَلَت زینب علی اِبنِ زیاد) پس کجا بود علمدار ، امان از کوفه طعنه ها بود که بر اشک دو عینش میزد با عصا بر لب و دندان حسینش میزد 🔸شاعر: ___________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
برات بیقرارم عزیزم حسین(ع) به داغت دچارم عزیزم حسین(ع) توو خوابم نمی دیدم این روز و که نباشی کنارم عزیزم حسین(ع) خزونی شدم، قد کمونی شدم تو بودی بهارم عزیزم حسین(ع) یه خلوت میخوام که بشینم فقط برات خون ببارم عزیزم حسین(ع) بدونِ تو زندونه دنیا برام دلِ خوش ندارم عزیزم حسین(ع) واسه خشکیِ حنجرت توو گلوم چقد بغض دارم عزیزم حسین(ع) تموم شد روزایِ خوش ِ خواهرت شبه روزگارم عزیزم حسین(ع) سرت رویِ نیزه ست و دیگه کجا- -سرم رو بذارم عزیزم حسین(ع)؟! کجایی ببینی میخنده سنان(لع) به این حال زارم عزیزم حسین(ع) به موهای غرقِ به خونت قسم گره خورده کارم عزیزم حسین(ع)! 🔸شاعر: _______________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
هفت روز است بی تو گریانم هفت روز است که پریشانم هفت روز است که پدر جانم بی تو آواره بیابانم خوب شد رفتی و ندیدی که دخترت بین کوچه ها گم بود خوب شد رفتی و ندیدی که عمه این هفته بین مردم بود هفته نه هفت سال بی پدری هفته نه هفت سال خونجگری هفته ای که هزار سال گذشت بین بازار ها به دربه دری هفت شب بوسه ام ندادی تو تن به سم ستور دادی تو ای سر غرق خون لب پر خون چقدر از سرم زیادی تو 🔸شاعر: _______________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
زلف دیوانگی ام باز پریشان شده است روضه خوان از خبر آینه، حیران شده است روضه خوان مانده که با معجر زینب چه کند گویی از آخر این روضه پشیمان شده است روضه خوان دم نزد اما همگان میدانند ماه از حادثۀ کوفه، هراسان شده است مستمع حوصله ی صبرندارد دیگر بعد از این صاعقه ها نوبت باران شده است روضه خوان لال شد و مستمع، آهسته گریست فهم این روضه برای همه آسان شده است چند سال است که درگیر همین بیدلی ام "آتش و آب بهم دست و گریبان شده است" شاه عریان به صلیب است و مسیحا درعرش ارمنی در عجب از کار مسلمان شده است روضه ی کوفه نخوانید مگر نیمه ی شب این تنوری ست که گرم از سر مهمان شده است 🔸شاعر: _____________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
اینجا بریدنِ سر مظلوم عزت است نایاب بین مردمِ این شهر غیرت است بهر نگه به قافله ی بی پناه تو دروازه ی ورودی کوفه قیامت است اینجا میان این همه نامحرمانِ پست یک تکه پاره پاره ی معجر غنیمت است باران سنگ وهلهله یک سو ولی «حسین» سوزان تر از تمامی اینها اهانت است خرما و نان برای رقیه می آورند اینجا چقدر بودنِ عباس نعمت است فهمیدم از جسارت بر نام مادرم بالاترین عداوت شان با سیادت است 🔸شاعر: ____________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
دگر پایان ندارد دردِ من هجرانِ من ای داد تو را کم دارد این مَحبَس تو را زندانِ من ای داد تو رفتی شام و ما ماندیم در زندان کنارِ هم شده آب از فراقِ تو  تنِ بی جانِ من ای داد به جایِ مجلسِ دَرسَم عجب بد مجلسی دارم تماشاچیِ من هستند   شاگردانِ من ای داد یتیمت بِینِ راه از ناقه‌اش اُفتاد بد اُفتاد ببین از درد خوابیده  رویِ دامان من ای داد سرم بر چوبِ محمل خورد  تا مثلِ سرت باشد چه می‌شد می‌شکست از سنگ هم  دندانِ من ای داد تنورِ خانه‌ی خولی برای پُخت روشن بود وگرنه کم نمی‌شد از سرت سامانِ من ای داد به ما خرما و نان دادند قدری چادر و روبند به من خیرات می‌شد بارِ نخلستانِ من ای داد حرامی با غضب میزد قضیبی" را به روی تو زد و پاشید از هم صفحه‌ی قرآنِ من ای داد رُبابت دید اُفتادی  بغل کردت در آغوشش نشد افسوس یک لحظه سرت مهمان من ای داد... 🔸شاعر: _______________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
نشسته مادری و دست بر کمر دارد کمک کنید در از این تنور بردارد هنوز آه کشیدن برایِ او سخت است هنوز پهلویِ او دردِ مختصر دارد چکید اشکی و آمد صدایی و فهمید تنورِ سرد کمی خاکِ شعله‌ور دارد کشید شانه‌ای و گفت شانه هم مادر برای زُلفِ گره خورده دردسر دارد تو را به معجرِ خود پاک میکنم اما چقدر کُنجِ لبت لخته‌یِ جگر دارد هنوز جایِ تَرَکهای تشنگی پیداست هنوز رویِ لبت زخمهایِ تر دارد از این به بعد گلویت نمی‌چکد از نِی به بند آمدنش شعله هم اثر دارد به رویِ دامن من تا به صبح مهمان باش که میزبانِ تو امروز طَشتِ زَر دارد 🔸شاعر: _______________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
یه جای سالم تو تنت نمونده به قدر یک نگینه انگشتری قافله سالار روی نیزه ها بگو منو داداش کجا میبری غنچه ما رو با سه شعبه چیدن به روی نیزه ها شکوفه بردن باب الحوائجای این عالمو با دست بست سوی کوفه بردن تن تو روی خاک گرم صحرا منو با یک قلب کباب می‌برن من سند آیه تطهیر مو من و سوی بزم شراب میبرن پرده نشین خیمه ی عفاف و میون محملی بی پرده بردن روم نمیشه بگم که کاروانو انگاری که به حرمله سپردن نجف کجاست می خوام شکایت کنم به روی چادرم که پا میذارن حرمت ما رو توی کوفه کشتن که نون و خرما صدقه میارن علی رو باز تو کوفه زنده کردم نهج البلاغه است روی لبهای من تو رو قسم میدم به مادرم که از روی نی با دخترت حرف بزن سرت اگرچه غرق خاک و خونه رو نیزه ها آیه نور شدی تو شکسته شیشه غرور زینب چرا که مهمون تنور شدی تو 🔸شاعر: _______________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
آبروی نوکران هم از نگاه زینب است نور اگر داریم در دل از پگاه زینب است پارکابش ، پاسبانش اکبر لیلاست و حضرت عباس هم میر سپاه زینب است هر که می گردد حسینی زینبی هم می شود سوز هر سینه فقط از سوز آه زینب است در دلش دارد هزار و نهصد و پنجاه زخم قتلگاه شاه عریان ، قتلگاه زینب است قول داد و از حسینش یک قدم دوری نکرد کربلا تا شام چل منزل گواه زینب است بی جهت در مصر و در سوریه دنبالش نگرد کربلا ، قطع یقین آرامگاه زینب است 🔸شاعر: _______________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
سردار سر سپرده سرگشته زینب است سر بر سریر شاه سر، افکنده زینب است بر دفتری که نام شهیدان غزل شود اول سروده بر سر دیباچه زینب است بر سرسرای ظلمت و جهل یزیدیان تنهاترین ستاره رخشنده زینب است زیبنده بر کلام خدا چون علی بود آن کس که بر علی شده زیبنده زینب است از بین قتلگه چو صدا می زند حسین جان بر لبان و از نفس افتاده زینب است شمع وجود و گرمی جانش برادر است گردان به دور شمع چو پروانه،زینب است در محفل شبانه بت ها، تبر به دوش ویرانگر دلاور بت خانه زینب است زینب چنان شده ست چو شاه سخنواران جای شراب و می که به پیمانه زینب است زیبا بود هر آنچه ببیند در این مسیر افسون گر سرادق افسانه زینب است چون رسم مادرم به شب آهسته گریه کن سنگ صبور ناله ویرانه زینب است "هر گز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق" نام شفا دهنده دلمرده زینب است از دست نرفته هستی این کاروان هنوز بر جای مانده، گوهر ارزنده زینب است در تند باد ریشه کن دشت کربلا سروی که مانده راست و نشکسته زینب است از هر طرف چو بشنوی اید صدا به گوش ذکر لب سران به سرنیزه زینب است در نینوای پر شده از نای و ناله ها نجوای مادرانه ای بشنوده زینب است از سمت علقمه چو که ادرک اخا شنید خواهر برای آن شه مه پاره زینب است تن زیر خاک و سر به سر نی سوار شد هم بر زمین و هم به نی، دلبسته زینب است در موسم شکفتن این لاله های سرخ مضمون اولین شعر عیدانه زینب است 🔸شاعر: _______________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
عشق تو شد حاصلِ سرمایه ها طفل دبستانِ تو عرفان شده دور تو گشتند همه آیه ها عاشقِ تفسیرِ تو قران شده هست میانِ تو و حق رابطه فاطمه(س) از شأن تو دارد خبر زینبی(س) و جاذبه و ‌دافعه ارث رسیده ست به تو از پدر حجب و ‌حیایت شده ورد زبان چادر تو داده به شب اعتبار زینت بابایی و ‌برّنده تر- لحن تو از صاعقهٔ ذوٱلفقار غیرت و حقّانیتِ مرتضیٰ با تو دلیرانه تسلسل گرفت معنیِ کرّاری و از قدرتِ خطبهٔ تو کوفه تزلزل گرفت دختر جنگاورِ خیبرگشا خواهرِ مظلومهٔ نِعم ٱلامیر هست قیام ِ ‌تو پس از کربلا حاصل و دنبالهٔ روز غدیر سجده به درگاهِ تو آورده کوه پیشِ تو دیده ست خودش را ذلیل خطبهٔ تو داد به «توحید»، روح شاهدِ آن؛ جملهٔ «إلا ٱلجمیل»! 🔸شاعر: _______________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
* سفر آغاز شد دریا دلی قصد سخن دارد رسول عشق در زنجیر فکر پر زدن دارد اگر چه شاهدی دارد که جسمی بی کفن دارد برای چشم عالم یوسف او پیرهن دارد سرودن می شود آغاز بانو شور می خواند زنی این داستان را با صدای نور می خواند * چه بسم الله زیبایی نشانده بانویش برلب نمی افتد مسلم با چنین عشقی ز تاب و تب کند روز بداندیشان شهرآشوب را چون شب قیامت می کند در کوفه و شام بلا زینب نگاهش می رود سمت حسین و می کند اعجاز همین جا خطبه خوانی های بانو می شود آغاز * منم زینب، حسین من، اسیر عشق شیرینیت تمام هستی ام باشد بلاگردان آیینت گذشتم از سر دنیا برای حرمت دینت دعایم کن، بمانم در مسیرت، مرغ آمینت چه کردی با دلم دستت، یداللهی تر از موسی به اعجاز تو زینب مانده در این دشت، روی پا * شهادت را علم کردی. اسیران را علمدارم برای لحظه ای این پرچمت را بسته نگذارم خدا قسمت کند، درد و بلایت را خریدارم به آب دیده، گرد از چهره آن ماه بردارم مهیایم نمودی، می روم پیغمبرت باشم هماوازی هماهنگ و هوادار سرت باشم * خیالت راحت این پرچم ز دوش من نمی افتد بدان با اربعینت هم خروش من نمی افتد پیام روشنت، هرگز، ز گوش من نمی افتد حسینم واحسینم از سروش می نمی افتد بمان، ای سایه ی بر سر، کنار زینبت دائم که من دشمن شکن باشم، به هر شهری شوم عازم * منم زینب، تو می دانی؛ دلی پیغمبری دارم به وقت خطبه خوانی من بیان حیدری دارم پی احقاق حقت نطق های مادری دارم خوشم که با سرت در پیش رویم دلبری دارم می افتم از نفس اما نمی افتم ز پا هرگز نباشم روی گردان از تو و حسن القضا هرگز * برای بعد از این تدوین کنم دیوان خونت را به عالم می دهم با خطبه ها درس جنونت را سرپا می کنم این خیمه های سرنگونت را مفسر می شوم انا الیه الراجعونت را من از شور اباالفضلی پرم لبریز احساسم مطیع امر تو، جان برادر، مثل عباسم * خداحافظ برادر، در مکنون خدا در خون دل لیلایی ام گردیده دور قامتت مجنون به من پیغمبری دادی برادر از توام ممنون تمام خطبه هایم نیز باشد با همین مضمون حسینی آمدم رفتم حسینی از سر کویت مرا آزاد می بینی میان بند گیسویت * تمام آبرویم را برایت خرج خواهم کرد اگر جانی بماند پا به پایت خرج خواهم کرد قنوتم را برای کربلایت خرج خواهم کرد دلم را در میان روضه هایت خرج خواهم کرد برادر، هیچ کوتاهی ز زینب سر نخواهد زد اگر صبری بماند، او به محمل سر نخواهد زد * مرا آیینه باران در مسیرت کرده ای جاری به دستم داده ای یک کهکشان خورشید بیداری نمودی از تمام رازهایت پرده برداری خبردارم که از فردای زیبایی خبر داری چه با دل های عالم می کنی، فردا و فرداها دل و دین می بری از آسمان و دشت و دریاها * دمشقی را پس از مشق سکوت آزاد می سازم تمام شهر را لبریز از فریاد می سازم شب این شام را ویرانه از بنیاد می سازم پس از این هر دل آماده را آباد می سازم دفاع از حرم را با جوانان می کنم تصویر کجا خواب حرامی در حرم ها می شود تعبیر * حسینی های بعد از این، مکرر عشق می ورزند اذان گویت شوند و مثل اکبر عشق می ورزند به یاد کربلا سنگر به سنگر عشق می ورزند سری دارند و در راه تو بی سر عشق می ورزند همین عاشق ترین ها قاسمت را مقتدا گیرند به سمت کربلایت با نماز عشق می میرند * پس از این کربلا، کرب و بلاها شکل می گیرند چه عابس ها که با احساس در این راه می میرند اسیری هم که باشد مثل ما شیری به زنجیرند مسلح با سلاح نور و با آهنگ تکبیرند مسلم شور عاشورایی ات پایندگی دارد محرم بیش از این ها بعد از این بالندگی دارد * زمان روضه خوانی شد، شدم کرب و بلایی تر فراز ناقه، بی هودج، نشستم بر روی منبر تویی امن یجیب من که با عشقت شدم مضطر نما تایید خواهر را بر اوج نیزه ها با سر به چوب خیزران دادی لبت ای آیه الکرسی مدام از روی نی از خواهرت احوال می پرسی * خدا قوت برادر پای بند من شدی در راه هلال من چه می بینم به روی چهره ات ای ماه نمی سازی چرا ما را از آن راز تنور آگاه چه صبری داده ای بر زینب دل خسته یا الله به شاعر می شود لطفی کنی تا زائرت باشد اگر برگشت، برگردد و بهتر شاعرت باشد 🔸شاعر: ________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
این ماه کیست همسفر کاروان شده؟ دنبال آفتاب قیامت روان شده یک لحظه ایستاده که سرها روند پیش یک دم نشسته منتظر کودکان شده یک جا ز پیر کوفه شنیده‌ست ناسزا یک جا به سنگ کودک شامی نشان شده هم شاهد غروب گل ارغوان به خون هم راوی حدیث لب خیزران شده با پای خسته راه‌بر خلق آمده با دست بسته کارگشای جهان شده ای دیده داغ کودک شش ماهه تا به پیر آه ای بهار تا گل آخر خزان شده بعد از برادر و پدر و خواهر و عمو تنهاترین ستارۀ هفت آسمان شده از بس گریسته‌ست چنان شمع در سجود از خلق، آفتاب مزارش نهان شده 🔸شاعر: ___ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
دیده اند انگار عمری با خدا مانوس‌ها در پس نام تو، "یا صبوح" و "یا قدوس"ها در نگاه عالمان شهر، ما دیوانه ایم درد عشقت را نمی فهمند جالینوس‌ها ما عجم ها چاکرت هستیم، ای شاه عرب ای به قربانت سیاوش ها و کیکاووس‌ها باز هم هم‌سنگ با یک قطره از خونت نشد گریه‌هامان گرچه شد هم قدر اقیانوس‌ها از همان ساعت که با سر از کلیسا رد شدی نام تو برخواست در هر ساعت از ناقوس‌ها خیمه هایت سوخت؛ دلها سوخت؛ دنیا دود شد سوخت در این شعله ها بال و پر ققنوس‌ها زیر و رو شد آسمان؛ غوغای محشر شد زمین تا به عرش افتاد رد چکمه‌ی منحوس‌ها آه! یا غیرت! کجایی؟ تا ببینی بعد تو گشت ناموست اسیر دست بی ناموس‌ها 🔸شاعر: ___ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
آتش گرفت خیمه میسوخت پا به پایش خورشید شعله ور شد در آسمان برایش زنجیر می زدند و بزم عزا گرفتند ‌زنجیرهای بسته بر رویِ دست و پایش دستان عمه زینب(س) را بسته دید و بی شک هر آن از این مصیبت شد بیشتر عزایش در ازدحام شام و در تنگنایِ بازار در زیر دست و پا رفت در هر قدم عبایش یک روز داغ دید و یک عمر روضه خوان شد با لرزشی که افتاد از بغض، در صدایش میرفت سمت مسجد افتاد یادِ بابا از دست پیرمردی افتاد تا عصایش یادِ غروبِ گودال سر میگذاشت بر خاک آرام گریه میکرد با ذکرِ سجده هایش یادِ محاسنی که خون می چکید از آن یادِ تنی که پُر بود از زخم، جای-جایش لعنت به تیر و شمشیر، لعنت به ذات نیزه لعنت به خنجری که شد واردِ قفایش تصویرِ نعل تازه از خاطرش نمیرفت یک داغِ بیکران بود سوغاتِ کربلایش! 🔸شاعر: ___ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
دم دروازه کوفه پرم افتاد زمین چادر سوخته ام از سرم افتاد زمین دیده ای از ته گودال مرا تا کوفه سنگ باران که شدم پیکرم افتاد زمین از روی نیزه همینکه سرت افتاد انگار آسمان پیش نگاه ترم افتاد زمین تا زمین خورد رقیه بخدا حس کردم باز پیش نگهم مادرم افتاد زمین حرمله خیر نبینی بخدا پیش رباب ضربه بر نیزه مزن اصغرم افتاد زمین شمر با چکمه رسید و سر من داد کشید وقت غارت شدن انگشترم افتاد زمین چوب میخورد همینکه لب قرآن خدا همه آیات به دور و برم افتاد زمین به ابالفضل بگو در وسط جمعیت مقنعه بود ولی معجرم افتاد زمین 🔸شاعر: ___ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
سوخته گرچه پرش از شرر غارت ها پا نهاده است روی تاج ابر قدرت ها اُسکُتوا گفت‌ و عوالم همگی لال شدند ریخت از هیبت او هیمنه ی هیبت ها سالها پيش در اين شهر بزرگى مى كرد آه دیگر خبری نيست از آن عزت ها بين اين شهر بنا بود كه مهمان باشد اُف بر اين رسم پذيرايى و اين دعوت ها شاهبانوى جهان باشى اگر هم ، وقتى دست بسته برسى ، مى شكند حُرمت ها دختر پرده نشین علی و فاطمه را نگهش داشته کوفه سرِپا ساعت ها لااقل کاش ابالفضل برایش میماند با حضورش چه کسی داشت از این جرأت ها خارجى زاده كه گفتند دلش سوخت ولى قارى اش آمد و برداشته شد تُهمت ها داشت‌ مانند علی خطبه ی غرّا میخواند سر که آمد به سر آمد سخن و صحبت ها دست بر شانه ی طفلان حرم میگيرد آنكه خم بود به پايش همه ی قامت ها میدوَد تا كه كسى نانِ تصدّق نخورد آرى افتاده به دوشش همه ی زحمت ها شد قبول اُمّ حبيبه! همه نذرى هايش خانمش آمده در كوفه پس از مدت ها اولش هرچه نظر کرد کسی را نشناخت تا سرِ نیزه نشین، کرد عیان نسبت ها روز از شدت گرما و شب از سرمایش پوست انداخته بودند همه صورت ها سَر كه افتاد زمين زود برَش داشت رباب چون‌ دگر گير نمى آمد از اين فرصت ها 🔸شاعر: ____ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
دست منو زنجیر ،فکرش را نمی کردم چه زود گشتم پیر، فکرش را نمی کردم بالای تل بودم خودم دیدم که شد خنجر باحنجرت درگیر، فکرش را نمی کردم من باتو بودم بی تو از عمرِ بدون تو... ...اینقدر باشم سیر ! ، فکرش را نمی کردم مسمار و پهلو و غلاف و شعله را دیدم اما گلو و تیر، فکرش را نمی کردم دیدم برادر اصغرت را پیش چشمانت تیری گرفت از شیر، فکرش را نمی کردم بی دست شد سقا و پرچم بر زمین افتاد آن دستِ پرچم‌گیر،...فکرش را نمی کردم تا بود عباسم کنارم، شمر می لرزید حالا که گشته شیر، فکرش را نمی کردم شمشیر بالارفت و پایین آمد و اکبر... مُردم از آن تصویر،فکرش را نمی کردم در کوچه های کوفه در پیش کنیزانم خیلی شدم تحقیر،فکرش را نمی کردم خوابی که دیدم در زمان خردسالی ام با اینکه شد تعبیر،فکرش را نمی کردم حالا فقط من ماندم و رأس تو بر نیزه ای وای از این تقدیر،فکرش را نمی کردم 🔸شاعر: ____ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
یه جای سالم تو تنت نمونده به قدر یک نگینه انگشتری قافله سالار روی نیزه ها بگو منو داداش کجا میبری غنچه ما رو با سه شعبه چیدن به روی نیزه ها شکوفه بردن باب الحوائجای این عالمو با دست بست سوی کوفه بردن تن تو روی خاک گرم صحرا منو با یک قلب کباب می‌برن من سند آیه تطهیر مو من و سوی بزم شراب میبرن پرده نشین خیمه ی عفاف و میون محملی بی پرده بردن روم نمیشه بگم که کاروانو انگاری که به حرمله سپردن نجف کجاست می خوام شکایت کنم به روی چادرم که پا میذارن حرمت ما رو توی کوفه کشتن که نون و خرما صدقه میارن علی رو باز تو کوفه زنده کردم نهج البلاغه است روی لبهای من تو رو قسم میدم به مادرم که از روی نی با دخترت حرف بزن سرت اگرچه غرق خاک و خونه رو نیزه ها آیه نور شدی تو شکسته شیشه غرور زینب چرا که مهمون تنور شدی تو 🔸شاعر: ____ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
هرچند فاتح همه ی جنگ ها شدم خیلی میان کوفه اسیر بلا شدم ابروی من شکست سر کوچه ای شلوغ زخمی سنگ بازی این بچه ها شدم همسایه ی قدیمیمان داد زد سرم آزرده از نگاه بد آشنا شدم خیلی سرت مقابل من خورد بر زمین افتاد زیر پا و من از غصه تا شدم پایین نیزه ی تو به من پشت پا زدند دست خودم نبود که از تو جدا شدم ام‌ حبیبه آمد و‌ نشاخت زینبم! من تا نبینمش دو قدم جابجا شدم لب باز کردم‌ و همه کوفه لال شد من‌ ناخدای کشتی کرببلا شدم 🔸شاعر: ____ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
روزی به پات غم نخورم شب نمی شود این دلشکسته صاحبِ منصب نمی شود مُردن به پای "یار"،ملاک تَقَرُّب است "پروانه" تا نسوخت مُقَرَّب نمی شود حُر را ادب به مرتبه ی حُرّیَت رساند هرگز قفس سرای مودب نمی شود در بارِگاه شاه،یکی جُون می شود هر نوکری،غلامِ مُجَرَّب نمی شود هیئت کلاس حضرت زهرا برای ماست جز او کسی معلم مکتب نمی شود این روضه ها ستون بنای تشیُّع است مذهب بدون روضه که مذهب نمی شود هرکس که صحبت از تو کند..،گریه می کنم دیوانه پیش خلق مُعَذَّب نمی شود ما گریه کرده ایم ولی هیچ گریه ای مانند گریه بر غم زینب نمی شود قربان جسم دَرهَم شاهی که اهل دِه هر کار می کنند مرتب نمی شود 🔸شاعر: ____ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
* سفر آغاز شد دریا دلی قصد سخن دارد رسول عشق در زنجیر فکر پر زدن دارد اگر چه شاهدی دارد که جسمی بی کفن دارد برای چشم عالم یوسف او پیرهن دارد سرودن می شود آغاز بانو شور می خواند زنی این داستان را با صدای نور می خواند * چه بسم الله زیبایی نشانده بانویش برلب نمی افتد مسلم با چنین عشقی ز تاب و تب کند روز بداندیشان شهرآشوب را چون شب قیامت می کند در کوفه و شام بلا زینب نگاهش می رود سمت حسین و می کند اعجاز همین جا خطبه خوانی های بانو می شود آغاز * منم زینب، حسین من، اسیر عشق شیرینیت تمام هستی ام باشد بلاگردان آیینت گذشتم از سر دنیا برای حرمت دینت دعایم کن، بمانم در مسیرت، مرغ آمینت چه کردی با دلم دستت، یداللهی تر از موسی به اعجاز تو زینب مانده در این دشت، روی پا * شهادت را علم کردی. اسیران را علمدارم برای لحظه ای این پرچمت را بسته نگذارم خدا قسمت کند، درد و بلایت را خریدارم به آب دیده، گرد از چهره آن ماه بردارم مهیایم نمودی، می روم پیغمبرت باشم هماوازی هماهنگ و هوادار سرت باشم * خیالت راحت این پرچم ز دوش من نمی افتد بدان با اربعینت هم خروش من نمی افتد پیام روشنت، هرگز، ز گوش من نمی افتد حسینم واحسینم از سروش می نمی افتد بمان، ای سایه ی بر سر، کنار زینبت دائم که من دشمن شکن باشم، به هر شهری شوم عازم * منم زینب، تو می دانی؛ دلی پیغمبری دارم به وقت خطبه خوانی من بیان حیدری دارم پی احقاق حقت نطق های مادری دارم خوشم که با سرت در پیش رویم دلبری دارم می افتم از نفس اما نمی افتم ز پا هرگز نباشم روی گردان از تو و حسن القضا هرگز * برای بعد از این تدوین کنم دیوان خونت را به عالم می دهم با خطبه ها درس جنونت را سرپا می کنم این خیمه های سرنگونت را مفسر می شوم انا الیه الراجعونت را من از شور اباالفضلی پرم لبریز احساسم مطیع امر تو، جان برادر، مثل عباسم * خداحافظ برادر، در مکنون خدا در خون دل لیلایی ام گردیده دور قامتت مجنون به من پیغمبری دادی برادر از توام ممنون تمام خطبه هایم نیز باشد با همین مضمون حسینی آمدم رفتم حسینی از سر کویت مرا آزاد می بینی میان بند گیسویت * تمام آبرویم را برایت خرج خواهم کرد اگر جانی بماند پا به پایت خرج خواهم کرد قنوتم را برای کربلایت خرج خواهم کرد دلم را در میان روضه هایت خرج خواهم کرد برادر، هیچ کوتاهی ز زینب سر نخواهد زد اگر صبری بماند، او به محمل سر نخواهد زد * مرا آیینه باران در مسیرت کرده ای جاری به دستم داده ای یک کهکشان خورشید بیداری نمودی از تمام رازهایت پرده برداری خبردارم که از فردای زیبایی خبر داری چه با دل های عالم می کنی، فردا و فرداها دل و دین می بری از آسمان و دشت و دریاها * دمشقی را پس از مشق سکوت آزاد می سازم تمام شهر را لبریز از فریاد می سازم شب این شام را ویرانه از بنیاد می سازم پس از این هر دل آماده را آباد می سازم دفاع از حرم را با جوانان می کنم تصویر کجا خواب حرامی در حرم ها می شود تعبیر * حسینی های بعد از این، مکرر عشق می ورزند اذان گویت شوند و مثل اکبر عشق می ورزند به یاد کربلا سنگر به سنگر عشق می ورزند سری دارند و در راه تو بی سر عشق می ورزند همین عاشق ترین ها قاسمت را مقتدا گیرند به سمت کربلایت با نماز عشق می میرند * پس از این کربلا، کرب و بلاها شکل می گیرند چه عابس ها که با احساس در این راه می میرند اسیری هم که باشد مثل ما شیری به زنجیرند مسلح با سلاح نور و با آهنگ تکبیرند مسلم شور عاشورایی ات پایندگی دارد محرم بیش از این ها بعد از این بالندگی دارد * زمان روضه خوانی شد، شدم کرب و بلایی تر فراز ناقه، بی هودج، نشستم بر روی منبر تویی امن یجیب من که با عشقت شدم مضطر نما تایید خواهر را بر اوج نیزه ها با سر به چوب خیزران دادی لبت ای آیه الکرسی مدام از روی نی از خواهرت احوال می پرسی * خدا قوت برادر پای بند من شدی در راه هلال من چه می بینم به روی چهره ات ای ماه نمی سازی چرا ما را از آن راز تنور آگاه چه صبری داده ای بر زینب دل خسته یا الله به شاعر می شود لطفی کنی تا زائرت باشد اگر برگشت، برگردد و بهتر شاعرت باشد * 🔸شاعر: ____ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
حال مرا بپرس از این تازییانه ها دارم ز عشق تو به تن خود نشانه ها بر روی نیزه قاری قرآن مادرم پایان بده به اینهمه شک و گمانه ها تشییع میکنند تو را سنگهای شهر همراه نیزه ها به سر بام خانه ها مثل زبان حرمله بددهن مرا سوزانده است شعله سرخ زبانه ها آیات حق کجا و شراب و قدح کجا قرآن کجا و رقص و نوای ترانه ها یک کاروان بریده و زنجیرها برید جان اسیرها به لب از دانه دانه ها منکه حریف اشک رقیه نمیشوم باید چه داد پاسخ سیل بهانه ها هر روز زخم تازه به روی تو میخورد جانم به لب رسیده زدست جوانه ها رفتی تنور خولی و رفتی به روی نی دارم به سینه حسرت این آشیانه ها گاهی به دست باد و گهی هم به دست شمر خورده گره به موی سر تو ز شانه ها بین من و تو حرف نگفته زیاد هست خاموش گشته زمزمه عاشقانه ها 🔸شاعر: ____ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
به ما تنها اهانت می‌شد ای کاش و جسارت نه! شهادت بود ارث خاندان ما، اسارت نه! نوامیس رسول‌الله در آن خیمه‌ها بودند به آتش می‌سپردم خیمه را، اما به غارت نه! «قَتَلْتُم عِترَتی او اِنْتَهَکْتُم حُرمَتی» یعنی که آیا روضه‌ای هم هست بیش از این عبارت؟ نه! اگرچه آیه‌ی تطهیر بر روی زمین افتاد ولی ای کاش با دستان مشتی بی‌طهارت نه! به دیدار کریم ابن کریمی رفت در گودال نیامد شمر هم با دست خالی از زیارت، نه! دریغا! کشتن شش‌ماهه با تیر سه‌پر در جنگ دل سنگ و نشان ننگ می‌خواهد، مهارت نه! به رزمی نابرابر آبروی خویش را بردند کسی دیده به این اندازه در جنگی خسارت؟ نه! به نرخ گندم ری میوه‌ی قلب نبی را کشت به ابن سعد سودی می‌رسد از این تجارت؟ نه! سرافرازی نصیب سربلندان سر نی شد به دشمن‌ها رسید آیا نصیبی جز حقارت؟ نه! به سمت شهر پیغمبر که آمد کاروان ما بشیر از ما خبر می‌برد، اما با بشارت نه...! حسین‌بن‌علی شمع همیشه روشن دل‌هاست به‌سعی دشمنان خاموش می‌شد این حرارت؟ نه! به لب آوای؛ "اَینَ‌المُنتقِم؟" دارد جهان بی‌تو که دارد اشتیاق دیدنت را، انتظارت نه! 🔸شاعر: ____ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————