🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
_______________
#قاسم_بن_الحسن
تنت از بس كه به دور و برِ من پاشيده
مثل مومیست جدا گشته، به هم چسبيده
نالهات زيرِ سم اسب مرا پيرم كرد
چشمم از بعدِ على اكبر خود ترسيده
خوب شد نيمهى عمامه به چهرهت بستم
چه كسى صورت تو از دل من دزديده؟
جاى سالم به تنت نيست عزيزِ دل من
ظاهراً زورِ فرَس بر تن تو چربيده
دندهات خُرد شده، سينه جدا گشته ز هم
استخوانهاى شكسته پر و بالم چيده
قد كشيدى چِقَدَر، مرد شدى جان عمو
نفسم حبس شد از آنچه كه چشمم ديده
خواستم بوسه زنم بر رُخت اما جا نيست
بس كه پاهاى فرَس صورت تو بوسيده
🔸شاعر:
#آرمان_صائمی
______________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
_______________
#قاسم_بن_الحسن
ايينه روى مجتبايى قاسم
مستغرق ذات کبريايى قاسم
مثل على اکبرى براى ارباب
چشم تو کند گره گشايى قاسم
حالا که پسر دار شده شاه کريم
داغ است بساط هر گدايى قاسم
از گوشه لبهات عسل ميريزد
مدهوش ز باده بقايى قاسم
دل ميبرد از همه مناجات شبت
مانند حسن چه خوش صداى قاسم
قسمت نشده اگر امامت بکنى
معصومى و از گنه جدايى قاسم
تحت الهنکى که بسته اى شاهد بود
زيباى امام زاده هايى قاسم
سوگند به پينه هاى پيشانى تو
با سن کمت پير دعايى قاسم
در کرب و بلا همه حرم دار شدند
اخر تو خودت بگو کجايى قاسم
گويا که حرم نداشتن ارث شماست
بى مرقد و بى صحن و سرايى قاسم
پشت سر تو دعاى نجمه زيباست
از بسکه لطيف و دلربايى قاسم
تو وارث تکسوار جنگ جملى
الحق حسن کرب وبلايى قاسم
زير پر عباس کشيدى شمشير
شاگرد امير خيمه هايى قاسم
گردن زده اى ازرق و اولادش را
زيرا نوه ى شير خدايى قاسم
در عرش براى تو على کف زده است
تو وارث شاه لافتايى قاسم
اى واى گرفتند همه دورت را
چون گل به ميان خارهاى قاسم
پهلوى تو ضربه خورده مثل مادر
افتاده ميان دست و پايى قاسم
زير سم اسب نرم شد پيکر تو
بر داغ عظيم مبتلايى قاسم
بازيچه قاتل است اين کاکل ناز
گيسوى تو شد رنگ حنايى قاسم
از کهنگى نعل کفن پاره نشد
سر بسته شده چه روضه هايى قاسم
جان داشتى و تن تو را کوبيدند
فرق من و توست ماجرايى قاسم
نجمه همه گيسوان خود را مى کند
تو قاتل او به نيزه هايى قاسم
🔸شاعر:
#قاسم_نعمتی
______________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
_______________
#قاسم_بن_الحسن
تو که اینگونه روی خاک ز هم واشدهای
وای بر من که دچار غم عُظمیٰ شدهای
دیشب از طعم خوش مرگ و عسل میگفتی
ظهرِ امروز در این معرکه معنا شدهای
بیزره رفتی و از هرطرفی سنگ زدند
که چنین سرخترین لالهی صحرا شدهای
هرکسی از تن صدپارهی تو سهمی برد
در کریمی خودت وارث بابا شدهای
سمّ مرکب همه جای بدنت را له کرد
بیسبب نیست اگر درهم شنها شدهای
استخوان قفسِ سینهی تو خرد شده
تازه حالا نوهی حضرت زهرا شدهای
🔸شاعر:
#محمد_حسن_بیات_لو
______________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
_______________
#قاسم_بن_الحسن
حضرت عالی اعلی قاسم ابن المجتبی
در مقام مدح والا قاسم ابن المجتبی
سیزده ساله ولیکن مظهر فرزانگی
اُسوه ی ایمان و تقوا قاسم ابن المجتبی
محضرش هرگز نمیخواهد که لب را وا کنی
در کرم مانند بابا قاسم ابن المجتبی
مردها را زنده کردن اولین اعجاز او
از مریدانش مسیحا قاسم ابن المجتبی
اشک بر خون خدا دست علی اکبر است
روزی اشک حسن با قاسم ابن المجتبی
مثل پروانه به گرد عمه زینب می پرد
غیرتی مانند سقا قاسم ابن المجتبی
نوکر او را حسن محشر شفاعت می کند
گر کند یک غمزه تنها قاسم بن المجتبی
معنی لفظ شهادت را به " احلی من العسل "
جور دیگر کرده معنا قاسم ابن المجتبی
طرز پیکارش مرکب از حسین و از حسن
شیوه رزمش معما قاسم بن المجتبی
تا به لشکر می زند دشمن فراری می شود
در رگانش خون مولا قاسم بن المجتبی
نعره زد ان تنکرونی ، وارث شیر جمل
در دو عالم نیست الّا قاسم بن المجتبی
کشتن ازرق برایش دستگرمی بوده است
دشمنان را کرد رسوا قاسم ابن المجتبی
تا قیامت برندارم سر از این مستی که شد
باده ریز کاسه ما قاسم ابن المجتبی
من تمام نسلم اندر نسل سائل بودهاند
نسلش اندر نسل آقا قاسم ابن المجتبی
شک ندارم گوشه چشمش به آنی می کند
دردهایم را مداوا قاسم بن المجتبی
ذره ای باکی برایم نیست از روز جزا
شافع نوکر به فردا قاسم بن المجتبی
"نام باب اصلی صحن حسن را میزنیم
بر طلا با خط زیبا قاسم اب المجتبی"
آنقدر من را خدا حاجت روایم کرده است
هر زمانی گفته ام یا قاسم بن المجتبی
ارث برده از پدر این غربت جانسوز را
بی حرم گشته است حتی قاسم بن المجتبی
شد تنش از زخم تیغ و تیر و شمشیر و سنان
عاقبت هم سطح صحرا قاسم بن المجتبی
مثل یک موم عسل در زیر مرکب قد کشید
بهر قتلش گشت بلوا قاسم بن المجتبی
اربا اربا شد علی اکبر ولی بابا رسید
لحظه جان دادن اما قاسم بن المجتبی...
...بر سر نعشش عمو مثل عقابی سر رسید
گفت با او : دیده بگشا قاسم بن المجتبی
پاسخی نشنید و با چشمان تر گفتا حسین
: پیش بابا رفته گویا قاسم ابن المجتبی
🔸شاعر:
#عرفان_ابوالحسنی
______________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
_______________
#قاسم_بن_الحسن
برایت دست-خطی با دلِ مضطر فرستاده
به عشقت مجتبی(ع) قربانیِ دیگر فرستاده
نگاهت کرد؛ «لا یومَ کیومَک» خواند در بستر
برایت غصه خورد و اشکِ چشم تر فرستاده
کشیدی آه و خواندی متن بازوبند قاسم(ع) را
حسن(ع) عشقِ خودش را مثل یک مادر فرستاده
در آغوشش گرفتی، عاشقانه گریه می کردید
یتیمش را برادر با همه باور فرستاده
روانه کرده قاسم(ع) را به یاری تو! در واقع-
-به قلب دشمنانت نیزه و خنجر فرستاده
رجزهای لب قاسم(ع) تداعی کرده صفين را
برایت هدیه ای با خصلتِ حیدر فرستاده
عجب فرماندهی کرده به یاریِ سپاه تو
چه سربازِ به نام و یاوری محشر فرستاده
«أنا ابن المجتبی» گفت و گمانم دشمنت میگفت
حسین(ع) اینبار جای یک نفر؛ لشکر فرستاده
برای ازرق شامی(لع) گمانم شمر(لع) هر لحظه
برای کشتنش یک نيزهٔ بهتر فرستاده
زمین خورد و تمام دشت را طعم عسل برداشت
برایش آب کوثر شخص ِ پیغمبر(ص) فرستاده!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
🏴 اشعار #شب_ششم_محرم
_______________
#قاسم_بن_الحسن
به بند کفش تو عالم دخیل می بندد
که مقصد تو حسین و مسیر تو حسن است
تن تو مصحف پاک تمام اسماء است
زره نداری و جوشن کبیر تو حسن است
قبای سبز امامت بپوش نجل حسن
به قامتت شده اندازه جامه ی پدرت
به دست خط حسن میخورم قسم ز ازل
خدا نوشته تو را در ادامه ی پدرت
تشرف تو به صحن عتیق آغوشم
بقیع سبز حسن را به کربلا افزود
به دفتر وجناتت حسن تجلی کرد
قلم به لوح غمت داغ کوچه را افزود
شبیه باغ فدک زخمی خزان شده ای
گلی و برگ تو در دست های گلچین است
زبرجد حسنی یا عقیق سرخ حسین؟!
غمت شبیه غم گوشواره سنگین است
چه شد ستاره دنباله دار نجمه شدی
شبیه فاطمه از تو خیال مانده فقط
من از قساوت این نعل ها نمیگذرم
به روی ماه تو نقش هلال مانده فقط
شده است زائر تو باطن امین الله
امانت حسنی و حسین شرمنده است
مرا دوباره بخوان تا اجابتت بکنم
چه ناگوار! پس از تو عموی تو زنده است
🔸شاعر:
#محسن_حنیفی
______________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————
باسلام و درود خدمت بزرگواران حسينی🏴🚩🏴🚩🏴
🏴عظم الله اجورنا و اجورکم 🏴
⬇️⬇️⬇️⬇️
اشعار شب و روز ششم محرم بارگذاری شد ... التماس دعا 🏴
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر
اى اهل کوفه رحمى این طفل جان ندارد
خواهد که آب گوید اما زبان ندارد
دیشب به گاهواره تا صبح دست و پا زد
امروز روى دستم دیگر توان ندارد
هنگام گریه کوشد تا اشک خود بنوشد
اشکى که ترکند لب دور دهان ندارد
رخ مثل برگ پائیز لب چون دو چوبه خشک
این غنچه بهارى غیر از خزان ندارد
اى حرمله مکش تیر یکسو فکن کمان را
یک برگ گل که تاب تیر و کمان ندارد
شمشیر اوست آهش، فریاد او تلظّى
جانش به لب رسیده تاب بیان ندارد
رحمى اگر که دارید یک قطره آب آرید
بر کودکى که در تن جز نیمه جان ندارد
با من اگر بجنگید تا کشتنم بجنگید
این شیر خواره بر کف تیغ و ستان ندارد
مادر نشسته تنها در خیمه بین زنها
جز اشک خجلت خود آب روان ندارد
تا با خدنگ دشمن روحش زند پر از تن
جز شانه امامش دیگر مکان ندارد
میثم به حشر نبود غیر از فغان و آهش
آن کو از این مصیبت آه و فغان ندارد
🔸شاعر:
#استاد_غلامرضا_سازگار
___________________
با روضه نشینان بروز باشید ⬇️
https://telegram.me/joinchat/BELnMjv2DPLwmVDRQ2ISoQ
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر #فولکلر
تا طفلی می گه آب گریهم میگیره
من از اسم رباب گریهم میگیره
همیشه وقتی «بابا آب داد»و
میخونم تو کتاب گریهم میگیره
تا میبینم که بانویی به بچهش
میگه: مادر بخواب! گریهم میگیره
اگه مردی جلو روی عیالش
بمونه بیجواب گریهم میگیره
حساب تا میکنم آبی که نوزاد
مینوشه، بی حساب گریهم میگیره
گلوی طفل شش ماهه چقدره؟
میپرسم، از جواب گریهم میگیره
همین که مادرم دنبال چیزی
میگرده با شتاب گریهم میگیره
اگه دیدم زنی رد میشه ظهری
به زیر آفتاب گریهم میگیره
جنوب وقتی میبینم خانوما رو
با روبند و نقاب گریهم میگیره
نشون مستیه تو شعر اما
تا مینویسم شراب گریهم میگیره
به سقاخونه حساسه دل من
تو صحن انقلاب گریهم میگیره
تا طفلی گم شده باباشو میخواد
اونم با اضطراب ... از حال میرم
🔸شاعر:
#قاسم_صرافان
___________________
با روضه نشینان بروز باشید ⬇️
https://telegram.me/joinchat/BELnMjv2DPLwmVDRQ2ISoQ
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر
انگار علی مادر تو شیر ندارد
گریه نکن این قدر که تأثیر ندارد
بی حال شدی و دل من ریخته برهم
درمانده شده فرصت تأخیر ندارد
ای مردم کوفه پسرم تشنهی آب است
این کودک بیچاره که تقصیر ندارد
یک مرد بیاید ببرد غنچهی من را
آبش بدهد… مادر او شیر ندارد
گفتند: “حسین آمده خود آب بنوشد”
یک جرعهی آب این همه تفسیر ندارد
ای حرمله این بچه سرِ جنگ ندارد
شش ماههی بی شیر که شمشیر ندارد
تیری که به عباس زدی؟! وای خدایا…
شش ماههی من طاقت این تیر ندارد
شادی نکنید این همه که مادرش افتاد
شش ماهه زدن این همه تکبیر ندارد
بیچاره ربابه جگرش سوخت و دیگر
کاری بجز اشک و غم شبگیر ندارد
گیرم که شکسته شده، بعد از علی اصغر…
…گهواره دگر حاجت تعمیر ندارد
خوابش شده دامادی اصغر، ولی انگار
خواب دل هجران زده تعبیر ندارد
🔸شاعر:
#محمد_جواد_شیرازی
___________________
با روضه نشینان بروز باشید ⬇️
https://telegram.me/joinchat/BELnMjv2DPLwmVDRQ2ISoQ
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر
عطش به دیدهی ناز تو خواب آورده
به عضو عضو تنت التهاب آورده
بخواب و خواب ببین اصغرم عموعباس
به نهر علقمه رفته است و آب آورده
نچیده یاس پدر از چه رنگ لاله شدی؟
چه بر سر تو گُلم آفتاب آورده ؟
چه کرده مال حرام آخر این جماعت را
که تیر ، حرمله بهر ثواب آورده !
تو آب هم بخوری زنده ماندت سخت است
تنت چگونه سه روز است تاب آورده
برای آب تمنّا نمودم و حالا
سه شعبه خواهش من را جواب آورده
به وقت بردنت از چشم مادرت خواندم
تلظّی ات چه به روز رباب آورده
دو گام سوی حرم رفته باز میگردم
غمت به حال پدر اضطراب آورده
🔸شاعر:
#عرفان_ابوالحسنی
_______________________
با روضه نشینان بروز باشید ⬇️
https://telegram.me/joinchat/BELnMjv2DPLwmVDRQ2ISoQ
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
________
#حضرت_علی_اصغر #فولکلر
تا طفلی می گه آب گریهم میگیره
من از اسم رباب گریهم میگیره
همیشه وقتی «بابا آب داد»و
میخونم تو کتاب گریهم میگیره
تا میبینم که بانویی به بچهش
میگه: مادر بخواب! گریهم میگیره
اگه مردی جلو روی عیالش
بمونه بیجواب گریهم میگیره
حساب تا میکنم آبی که نوزاد
مینوشه، بی حساب گریهم میگیره
گلوی طفل شش ماهه چقدره؟
میپرسم، از جواب گریهم میگیره
همین که مادرم دنبال چیزی
میگرده با شتاب گریهم میگیره
اگه دیدم زنی رد میشه ظهری
به زیر آفتاب گریهم میگیره
جنوب وقتی میبینم خانوما رو
با روبند و نقاب گریهم میگیره
نشون مستیه تو شعر اما
تا مینویسم شراب گریهم میگیره
به سقاخونه حساسه دل من
تو صحن انقلاب گریهم میگیره
تا طفلی گم شده باباشو میخواد
اونم با اضطراب ... از حال میرم
🔸شاعر:
#قاسم_صرافان
_______________________
╭┅──────——————─
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
╰┅────────—————