شهید #سیدمحمد_حسینی_بهشتی :
«در مورد #نظارت بايد بگويم شرط و مرز ندارد. هر فرد بايد به آنچه در پيرامونش مى گذرد با دقت بنگرد و اگر چيزى به نظرش مى رسد بگويد، #افشاگرى كند، #تذكر بدهد و براى اجرا به مقامات مسئول اطلاع بدهد.
🔸امروز در دانشگاه عرض كردم كه مىدانيد دستگاه آگاهى و اطلاعات و امنيت جمهورى اسلامى كجاست؟ در سرتاسر ايران. همه بايد نقش #دستگاه_اطلاعاتى را در ايران ايفا كنند. اين آن نظارت است كه مرز ندارد.
🔸اما #دخالت يعنى چه؟ يعنى شما سر چهارراه میبينيد مأمور راهنمايى كار خودش را درست انجام نمى دهد. اگر هر كسى از راه میرسد بگويد من میخواهم راهنمايى كنم #هرج_و_مرج مى شود. دخالت حساب دارد.
🔸پس بايد چه كار كند؟ بايد فوراً به مسئول مربوط اعتراض كند و اطلاع بدهد . باور كنيد اگر در جامعه اى عادت شد كه اگر كسى كارش را انجام نمیدهد، پنج نفر، ده نفر، پانزده نفر به او بگويند چرا كارت را خوب انجام نمیدهى، خيلى از مشكلات حل میشود.»
منبع:
مبانی نظری قانون اساسی(۱۳۹۰) ص۵۱
@Roznegaar
#داستان_کوتاه
روزی شیخ الرئیس #ابوعلی_سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و برایش کاه ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد .
روستایی سوار بر الاغ آنجا رسید. از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود را به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند.
👈 شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند. روستایی آن سخن را نشنیده گرفت، با شیخ به نان خوردن مشغول گشت. ناگاه اسب لگدی زد. روستایی گفت: اسب تو خر مرا لنگ کرد.
👈 شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود. روستایی او را کشان کشان نزد قاضی برد. قاضی از حال سوال کرد. شیخ هم چنان خاموش بود. قاضی به روستایی گفت: این مرد لال است؟
روستایی گفت: این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد. پیش از این با من سخن گفته.
قاضی پرسید : با تو سخن گفت؟چه گفت؟
👈 او جواب داد که: گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند. قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت.
شیخ پاسخی گفت که زان پس درزبان پارسی مثل گشت:
#جواب_ابلهان_خاموشی_ست .
📚 #امثال_و_حکم
✍ #علی_اکبر_دهخدا
@Roznegaar