🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
▫️توی دانشگاه، اخلاق پزشکی درس میدادم.
▫️سفارش میکردند: «حالا که آنجا هستید، توان علمیتان را بالا ببرید.»
▫️یکبار تصمیم گرفتم برای ترم جدید درس برندارم.
▫️گفتم، استخاره کردند؛ بد آمد.
▫️چند ترم بعد، دوباره خواستم استخاره کنند.
▫️گفتند: «مگر شما برای این کار قبلاً استخاره نگرفتید؟!»
▫️در دانشگاه ماندگار شدم.
📚 به شیوه باران، ص۶۵
@Roznegaar
#هر_صبح_یک_آیه
#قرآن_کریم
🌺 اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم 🌺
«وَعَلَى الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا مَا قَصَصْنَا عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَـكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»
و بر یهودیان آنچه را که پیش از این برای تو حکایت کردیم حرام کرده بودیم. ما به آنها ستم نکرده ایم، بلکه آنان خود به خویشتن ستم کرده اند.
#سوره_نحل آیه ۱۱۸
@Roznegaar
❇ #تفسیر_آیه
در اینجا، ممکن است سؤالی طرح شود که چرا غیر از آن چهار چیز که در بالا گفته شد، اشیاء دیگری از حیوانات بر قوم یهود حرام بوده است؟
این آیه گویا به پاسخ این سؤال پرداخته، میگوید: «ما بر یهود (علاوه بر آن چهار مورد) چیزهایی را که قبلا برای تو شرح دادیم تحریم کردیم» (وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ).
اشاره به اموری است که در آیه 146 سوره انعام آمده: «بر یهودیان هر حیوان ناخنداری را حرام کردیم (اشاره به حیواناتی است که سمّ یکپارچه دارند همچون اسب) و از گاو و گوسفند، پیه و چربیشان را تحریم نمودیم، مگر چربیهایی را که بر پشت آنها قرار داشت، و یا در لابلای امعاء، و دو طرف پهلوها، و یا با استخوان آمیخته بود. این را به خاطر ظلم و ستم آنها، به عنوان کیفر، قرار دادیم و ما راست میگوییم».
🌼🌼🌼
در حقیقت این محرمات اضافی جنبه مجازات و کیفر در برابر مظالم و ستمهای یهود داشته، و لذا در پایان آیه اضافه میکند: «و ما به آنها ستم نکردیم ولی آنها به خویشتن ستم روا میداشتند» (وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).
#تفسیر_نمونه
ذیل آیه ۱۱۸ #سوره_نحل
@Roznegaar
برای انجام کارهایت مشورت کن و...
چون تصمیم به انجام گرفتی
به خدا توکل کن...
سوره آل عمران، آیه ۱۵۹
@Roznegaar
🔆 #پندانه
✍ موهبتهای الهی در بطن رنجها نهفتهاند
🔹شغل مردی تمیز کردن ساحل بود.
🔸او هر روز مقدار زیادی از صدفهای شکسته و بدبو را از کنار دریا جمعآوری میکرد و مدام به صدفها لعنت میفرستاد چون کارش را خیلی زیاد میکردند.
🔹او باید هر روز آنها را روی هم انباشته میکرد و همیشه این کار را با بداخلاقی انجام میداد.
🔸روزی، یکی از دوستانش به او پیشنهاد کرد که خودش را از شر این کوه بزرگی که با صدفهای بدبو درست کرده بود، خلاص کند.
🔹او با قدرشناسی و اشتیاق فراوان این پیشنهاد را پذیرفت.
🔸یک سال بعد، آن دو مرد یکدیگر را دیدند. آن دوست قدیمی از او دعوت کرد تا به دیدن قصرش برود.
🔹وقتی به آنجا رسیدند، مرد نظافتچی نمیتوانست آن همه ثروت را باور کند و از او پرسید:
چطور توانستی چنین ثروتی را بهدست بیاوری؟
🔸مرد ثروتمند پاسخ داد:
من هدیهای را پذیرفتم که خداوند هر روز به تو میداد و تو قبول نمیکردی. در تمام صدفهای نفرتانگیز تو، مرواریدی نهفته بود.
🔹بیشتر وقتها هدیهها و موهبتهای الهی در بطن خستگیها و رنجها نهفتهاند. این ما هستیم که موهبتهایی را که خدا عاشقانه در اختیار ما قرار میدهد، ندانسته رد میکنیم.
@Roznegaar