در حال مطالعه، چشمم به روایتی خورد که سالها پیش هم خوانده بودمش.اما اکنون کمی دقیقتر خواندمش.
الْمُؤْمِنُ... مَغْمُورٌ بِفِکْرَتِهِ
مومن، فرو رفته در اندیشهی خویش است.
به نظر میرسد رجوع دادن ما به درون خویشتن، معنای خاصی دارد.همهی ما لحظاتی را به زیست درونی خویش اختصاص میدهیم و تصور میکنیم که تامل در خویشتن یعنی صرفا خلوت با خود و در این خلوت جهان بیرون از خویش را به درون خود راه میدهیم.
در واقع رجوع به خود را تنها با تمسک به دنیای بیرونی امکانپذیر میدانیم.
آدمها را، خاطرات را، غمها و نگرانیها را و یا حتی شادی و شعفهای جهان بیرونی را به دنیای درون خود دعوت میکنیم و با ذهن خویش هرلحظه به بخشی از این امور آویزان میشویم.
ذهن ما در خلوت و تنهایی، شده است بساط زیستهایی که در گذشته تجربه کردهایم، زیستهایی که اکنون تجربه میکنیم و زیستی که آرزوی تجربهاش را در آینده داریم.
اما حقیقتا خلوت با خویش که در روایات بدان توصیه شده است به چه معناست؟
به نظر میرسد این خلوت، توجه به منِ خویشتن است، فارغ از تمام منهای زیست شده و زیست نشده، فارغ از جهان پیرامون.
تامل در خویشتن یعنی تامل در منِ من بدون حضور دیگران، بدون حضور جهان.
اینجاست که وقتی درون خویش را از امور بیگانه خالی کنیم، ندای روح خویش را خواهیم شنید، حضورش را خواهیم فهمید، نیازهایش را درک خواهیم کرد و به دنبال رفع نیازش خواهیم بود.
#روز_نوشت
#حکایت_نفس
#نیاز_روح
https://eitaa.com/roznevesht