کارتنهای موزی خیلی محکماند. خیلی به درد اسبابکشی میخورند. این را ما خانمها بهتر درک میکنیم؛ چون مجبوریم چینیهای ویترین را بعد از گردگیری، یکییکی داخل کاغذ باطلهها بپیچیم و با احتیاط توی کارتنها بچینیم؛ بعدش هم چهار طرف کارتن را با چسب پهن آببندی کنیم و با یک ماژیک درشت رویش بنویسیم شکستنیست و خلاص.
این کار، بخشی از هویت مستاجران است. مستاجری سختیهای خودش را دارد. تو برای یک سال یا بیشتر به این خانه دل بستهای، موقع تنهایی با در و دیوارش حرف زدهای، روی دیوارش میخ کوبیدهای و قاب خاطراتت را نصب کردهای، با همسایهها و کوچه و محله و خیابان آشنا شدهای، حتی سبزیفروش سر کوچه هم دیگر برایت غریبه نیست؛ اما حالا مهلتت به اتمام رسیده و یکباره باید جمع و جور کنی و بروی. انگار کن یک سوزن نوکتیز بخورد به بادکنک امید آدمیزاد. روز از نو روزی از نو.
مستاجری اگرچه سختیها و تلخیهای زیادی دارد اما یک امتیاز خوب هم دارد و آن اینکه تو به ماندن عادت نمیکنی؛ به تو هجرت را میآموزد؛ رفتن را و زیادی دلنبستن را؛ میدانی که ماندگار نیستی؛ میدانی چیزی از این خانه از آنِ تو نیست؛ تو نیامدهای که بمانی.
دیدن شرایط خودت از این زاویه، تحمل سختیهایش را برایت آسان میکند. شاید تنها چیزی که میتواند در این شرایط سخت به ما کمک کند همین دیدن قضایا از یک زاویهی دیگر است. به شکل دیگری باید به اتفاقات نگاه کرد. با لنز دوربین دیگری.
آدم اگر بخواهد فقط از یک زاویه به موسیقی زندگیاش گوش دهد، تحمل وقتهایی که زندگی برایش فالش میخواند سخت خواهد بود.
تغییر زاویهی دید، مثل یک پناهگاه میماند برای آدم.
هر وقت زندگی به کامت نبود؛ هر وقت یک به اصطلاح هنرمند گفت که هر کس بعد از سیسال نتواند زندگیاش را تامین کند بیدست و پاست و تو ناراحت شدی؛ یا هنگامی که دیگری در اوج نداری مردم، تبلیغ رژیم لاغری میکند، تو زاویهی دیدت را عوض کن و موضوع را از نگاه دیگری رصد کن. هر وقت زایندهرود بدون آب میشود، هر وقت کف رودخانه ترک میخورد، دلار از مرز سیهزار میگذرد، یا هر وقت از مستاجری خسته شدی، از یک زاویهی دیگر نگاه کن تا کمتر رنجور شوی.
🖋زهرا ابراهیمی
#روز_نوشت
#زاویه_دید
#مستاجر
https://eitaa.com/roznevesht