eitaa logo
روز‌نوشت
559 دنبال‌کننده
639 عکس
291 ویدیو
1 فایل
✍طلبه‌ام و مبتلاء به نگارش با کپی پیست میانه‌ی خوبی ندارم. کپی از این کانال با اشاره به نام صاحبش باشد. با نقدهاتون، خوش‌حال میشم! @islamic_ethic https://eitaa.com/roznevesht http://zil.ink/roznevesht
مشاهده در ایتا
دانلود
من یک عادت بدی دارم که اگر ننویسم پشت سر هم نمی‌نویسم و اگر بنویسم باز هم پشت سر هم می‌نویسم. اعوذ بالله من همه‌ی عادت‌های بد...
برای ما آدم‌هایی که دستمان به بالا نمی‌رسد، ماه رمضان فرصت خوبیست، چون دست‌های خدا پایین است و آماده برای بالا بردن ما... https://eitaa.com/roznevesht
الهی... حجم حضورت فراوان است در قلب‌های کوچک ما... https://eitaa.com/roznevesht
الهی... در ماهی هستیم که بی‌کم‌وکاست بی‌حرف‌و‌حدیث بی‌حساب‌و‌کتاب می‌بخشی ما را به آخر ماه برسان... https://eitaa.com/roznevesht
ذهنم درگیر است. می‌چرخد و طواف می‌کند گرد مسائل گوناگون. مثلا داشتم فکر می‌کردم که در ماه رمضان، آدم دلش بیشتر به یاد "حسین"می‌افتد. مخصوصا وقتی هوا گرم باشد و عطش فراوان. حالا ذهنم معطوف می‌شود به امری دیگر، به انتخابات فکر می‌کنم و بعد به "کلاب هاوس" فضایی که آدم‌های به اصطلاح نخبه را جذب خودش کرده و نزدیک انتخابات دوباره شعار جدایی دین از سیاست را پررنگ نموده است. حالا پرنده‌ی خیالم می‌نشیند روی همان شاخه‌ی اول. دوباره به "حسین" فکر می‌کنم به جدایی دین از سیاست به جدایی سر از بدن... https://eitaa.com/roznevesht
الهی... گرم کن این روح یخ‌زده را کمک کن تا روحمان کمی نفس بکشد. خدایا خودت مزه‌ی روحمان را تغییر ده... https://eitaa.com/roznevesht
سَیِّدِی إِلَیْکَ رَغْبَتِی وَ إِلَیْکَ رَهْبَتِی درگیر تناقضم... مهربانی‌ات را که می‌بینم رغبتم به تو افزون می‌گردد؛ برق از چشمانم می‌پرد؛ مثل کودکی که ذوق می‌کند برای بستنی؛ یا نه، مثل کودکی که سکه‌اش را در قلک سفالی می‌اندازد و صدای سکه می‌شود دلیل خنده‌هایش... اما خودم را که می‌نگرم، دلم از ترس هُری می‌ریزد پایین. می‌ترسم. دوباره مثل همان کودک، وقتی در بازار دست مادرش را رها کرده و بغض امانش نمی‌دهد. یا نه، مثل کودکی که نمره‌اش کم شده و اضطراب نشان دادن کارنامه‌اش را می‌توان از چشم‌هایش خواند. درگیر تناقضم... تکلیفم را یکسره کن https://eitaa.com/roznevesht
خدایا کمک‌مان کن که اردیبهشت را با گناه، اردیجهنم نکنیم... https://eitaa.com/roznevesht
"وَ لا تُسَلِّطْ عَلَيَّ مَنْ لا يَرْحَمُنِي" و مسلط مكن بر من كسي را كه به من رحم نكند. https://eitaa.com/roznevesht
خدایِ‌جان... کاش یادت مثل یک حبه‌ی قند بیافتد در استکان دلم و روحم آن را بی‌هوا سرکشد... https://eitaa.com/roznevesht
اگرچه با نوشتن مانوسم، اما گاهی واژه‌ها حقیرند و سکوت، با‌شکوه... پس خود را می‌سپارم به سکوت شب، که شب را رازیست نهفته در دل و آغازیست برای بیداری روح... https://eitaa.com/roznevesht
برنامه‌ی "زندگی‌ پس‌ از‌ زندگی" را می‌بینم؛ هر روز با اشتیاق هرچه تمام. امروز هم دیدم و حالا این برنامه جای تمام گریه‌های دم‌افطاری را که احسان‌ علیخانی هرسال به وقت ماه عسل از ما می‌گرفت، پُر کرده است. امروز برنامه اما حال دیگری داشت. فارغ از تجربه‌ی مرگ و دیدن روح و ریحان قبل از جان دادن، عشق عمیق و کم‌نظیر آن آقا بود به همسرش. چیزی که حتی در عشق‌بازی‌ها و لاو ترکاندن‌های زوجین در فضای مجازی دیده نمی‌شد. تمام کادوها و ولنتاین‌ها و جشن‌تولدها را هم که رصد کنیم باز به این نتیجه می‌رسیم که جنس این دوست داشتن متفاوت بود با محبت‌های دیگر. عشقی عجیب، بی‌تعارف و ناب. یاد شهید مطهری افتادم. یاد خودشان که نه، یاد جملاتی که در رابطه با زندگی زوجین داشتند. یکی از حرف‌های شهید که در ذهنم مانده مضمونش این بود که زن و شوهر به وقت ازدواج از "من بودن" بیرون می‌آیند و تبدیل به "ما" می‌شوند، یعنی دیگر "من" مطرح نیست و اینگونه ازدواج به خودخواهی‌ها خاتمه می‌دهد. من احساس کردم آن آقا چمدانش را بسته بود و از هرچه منیّت، کوچ کرده بود که می‌توانست اینگونه برای همسرش اشک بریزد. https://eitaa.com/roznevesht
حال غریق نجاتی را دارم که خودش غرق شده‌ است...
یا حال اردیبهشتی که پاییزی شده است...
یا حال آسمان ابری که نه می‌بارد و نه صاف می‌شود...
مادرم کمی کسالت دارند منت بگذارید و حمد شفایی بخوانید.
یا حال دریایی که از شدت تشنگی خشک شده است...
یا حال نویسنده‌ی بی‌کلمه...
ماه رمضان به آدم کمک می‌کند تا کمی خودش باشد. خودِ خودش؛ چون در این ماه، ارتکاب گناه کمتر است. گناه باعث می‌شود که آدم سرجایش نباشد و بشود وصله‌ی ناجور. ما در زندگی، گاهی خودمان نیستیم. ما گاهی وصله‌ی ناجوریم حتی برای زندگی خودمان. مثل یک پیراهن مشکی در مجلس شادی و یا یک پیراهن رنگ‌روشن در مجلس غم. ما گاهی وصله‌ی ناجوریم حتی در مسیر بندگی؛ مثل آدمی که همزمان با توبه‌اش، گناه می‌کند. یا نه، مثل مدعی تواضع، که تکبر می‌ورزد. ما گاهی وصله‌ی ناجوریم؛ مثل اشکی که نه از سر شوق و نه از روی حزن، بلکه با‌هدف فریب جاری می‌شود. ما گاهی وصله‌ی ناجوریم؛ مثل شکری که به جای نمک به اشتباه در غذا ریخته باشند. مثل عینکی که روی چشم سالم است؛ یا نه مثل واژه‌ای که هیچ جایی میان کلمات ندارد؛ یا حاشیه‌ای که به زور می‌خواهد خودش را به متن بچسباند. گناه، آدم را وصله‌ی ناجور می‌کند. آدم با گناه جایی که نباید برود، می‌رود؛ چیزی که نباید ببیند، می‌بیند؛ حرفی که نباید بشنود، می‌شنود. ما وصله‌ی ناجوریم؛ مثل معصیت‌کاری که با اصرار، خودش را در صف متقین قرار می‌دهد؛ یا مثل ضِرار، که خودش را مسجد جا می‌زند. ما وصله‌ی ناجوریم؛ مثل محاسنی بلند در صورت مردی که اهل تیغ زدن مردم است؛ یا نه مثل تسبیحی کوچک، در دست دانه‌درشت‌ها؛ شاید مثل دکمه‌ای باشیم روی یقه‌ی بسته‌ای که قرار بود مانع خوردن حرام شود، اما نشد. ما وصله‌ی ناجوریم؛ و این ماه چه مهربان است که ما وصله‌های ناجور را به خود راه داده است. 🖋زهرا ابراهیمی https://eitaa.com/roznevesht
خدایا شاید در ماه‌های دیگر فرصت نکرده‌ام که بگویم دوستت دارم؛ اما الان فرصت خوبیست برای گفتنش. خدایا دوستت دارم... و می‌خواهم این را با تمام وجود فریاد بزنم اگرچه تو ناگفته می‌دانی‌اش. خدایا اصلا همین بغضی که در گلویم نشسته است، یا همین قطره‌ی اشکی که گوشه‌ی چشم من است، همان دوستت دارم‌هایی است که نگفته‌ام. https://eitaa.com/roznevesht
و با میلادش گویا آیه‌ی آرامش بر قلب علی علیه‌السلام و فاطمه سلام‌الله‌علیها نازل شد...