🔸سباستین «گاندو» چگونه شکل گرفت؟
سام نوری بازیگر سریال «گاندو» درباره نقش خود در این مجموعه و تجربه همکاری با جواد افشار سخن گفت.
سباستین خودش نقش منفی نیست، اما به دلیل دلبستگی که به شارلوت دارد تن به یک سری کارها میدهد که حتی از چارچوب زندگی معمولی اش خارج است.
مخاطب امروز ما هم باهوش است و تمام جزئیات را با دقت میبیند و تحلیل میکند. نمره قبولی «گاندو» هم بر این اساس بالا بود و مخاطب تا نود درصد برایش باورپذیر بوده که چنین اتفاقاتی در کشور رخ داده است
متن کامل گفتگو:👇
https://www.ghatreh.com/news/nn60587045/
#گاندو
@Ruyesh2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆 حتی در آسیا از لحاظ واکسیناسیون آخریم،
🧱 از لحاظ فوتی کرونایی هم مدتیست در جهان اولیم(آمار فوتیهای رورانه به نسبت جمعیت؛ البته گاهی ممکنه یک ذره صعود یا سقوط کنیم!)
🦠 تحقیقات داخلی و خارجی هم نشون دادند که عدم واکسیناسیون ارتباط مستقیم داره با مرگ و میر(به طوری که بیشترین فوتیها در جمعیت واکسینه نشدهی کشورهاست)
💉 من حیث المجموع همه چیز روشنه! چی رو بعضی میخوان منکر بشن؟! حالا اونهایی که نامه نوشتند به وزیر بهداشت که واکسن وارد نکن، اونایی که روی منبر داد میزدند که واکسن وارد نکنید ، خود وزیر بهداشت سابق که تحت تاثیر این فشارها قرار گرفت، آیا امروز پاسخگوی دهها هزار نفر تلفات غیرطبیعی و خارج از نرم جهانی هستند؟!
🤔 فکر میکنید این قضیه تمام میشه و به فراموشی سپرده میشه؟! نمیدونید کسانی که عزیزشون رو از دست دادند، هیچ وقت از یادشون نمیره؟! نمیدونید معاندین ج.ا سالها منتظر بودند که بگویند «تصمیمات ایدئولوژیک در دوران ج.ا جان دهها هزار نفر را گرفت»؟
🗣 حالا مخالفین واکسیناسیون هم دارند حماسهای جدید خلق کنند! آقایی که علیه واکسیناسیون تبلیغ میکنی! تو را به خدا اگر معمم هستی اول عمامه را بردار بعد تبلیغ کن! نامه وزارت بهداشت به رئیس حوزه را ندیدی؟ این نامهها هم متاسفانه برای ثبت در تاریخ نگاشته میشوند!
@Ruyesh2
🔆بهترین مثال برای جمع بین #طب_سنتی و طب #مدرن، این بزرگواران هستند؛
هر کدوم سالهای سال زندگی کردند و دستورات اسلام و طب سنتی را مو به مو اجرا میکردند، از دستورات تغذیهای تا حجامت و روزه و...
👨🏻🔬 ولی همگی #بالاتفاق با تمام اختلاف نظرهای علمی، وقتی بیماریشون کمی شدت میگرفت به پزشک و #بیمارستان مراجعه میکردند!
برخی مثل #علامه که بزرگترین تئوریسین ضد #غرب بود برای معالجه به #انگلستان میرفت و در کنار طب سنتی هیچوقت طب مدرن رو نفی نکردند!
✍️ برادر و خواهر عزیز! ناصحانه و مشفقانه میگویم، طیفی که همه این علامهها و بزرگان بصیر و فقیه رو فریبخورده بداند و همگی را به هیچوجه دارای فهم غرب و تخصص نداند، و فریب دشمان را بخورد رستگار نخواهد شد. خود دانید!
👈 تصاویر آیات عظام: بروجردی، گلپایگانی، خویی، طباطبایی ،مکارم، حسنزاده، مظاهری، تبریزی
✅ تصاویر وسط:
بزرگترین #غرب_ستیزان شیعه در طول تاریخ، در یکی از مراجعات متعددشون به بیمارستان!
@Ruyesh2
📕 رمان امنیتی خط قرمز ⛔️
#قسمت9
دقیقا هشت سال پیش، حاج حسین و کمیل در چنین شبی زندهزنده در آتش سوختند و خاکستر شدند؛ بجای همه ایران. شاید اگر آنها نبودند، کل ایران در آتش فتنه میسوخت و خاکستر میشد، مثل سوریه. آه میکشم.
هیچوقت لحظهای که رسیدم بالای سرشان را یادم نمیرود. آتشنشانی بخاطر ترافیک خیلی دیر رسید؛ وقتی که بوی دود و گوشت سوخته تمام خیابان را گرفته بود. چندبار عق زدم. بوی گوشتِ سوخته فرمانده و برادرم بود؛ اما من نمیخواستم باور کنم.
دلم میخواست فکر کنم حتما قبل از منفجر شدن ماشین، از آن بیرون پریده اند، یا اصلا این ماشین مال آنها نیست. با تردید جلو میرفتم. پاهایم میلرزید. آتشنشانی تازه آتش را خاموش کرده بود. از ماشین یک اسکلت فلزی مانده بود که هنوز از آن دود بلند میشد.
خودم را آوار کردم روی دیوار. دهانم باز مانده بود. ماموران اورژانس داشتند با کمک آتشنشانی، حاج حسین و کمیل را از ماشین بیرون میکشیدند. دلم میخواست داد بزنم؛ اما صدا از حلقم درنمیآمد. دهانم باز و بست میشد؛ بدون صدا.
-خب، حالا نمیخواد پیازداغش رو زیاد کنی. من چیزیم نشد. باور کن عباس.
کمیل است که با همان آرامش و طمأنینه خاص خودش حرف میزند. با تعجب نگاهش میکنم و میگویم: چی میگی؟ حالت خوبه؟ تو زندهزنده توی آتیش سوختی!
بلند میخندد؛ انقدر که میترسم کسی صدایش را بشنود. میگویم: زهر مار! الان لو میرم! آروم بخند!
خندهاش را جمع میکند: من هیچی از آتیش و این چیزا نفهمیدم. یعنی تا به خودم اومدم دیدم یه نور عجیبی من رو بغل کرده؛ تو نمیفهمی چی میگم؛ ولی اصلاً درد نکشیدم. بدنم سوخت؛ ولی خودم نه.
راست میگوید، من نمیفهمم. میگویم: خب دعا کن منم تجربهش کنم که بفهمم. الانم زبون به دهن بگیر تا کار دست من ندادی!
میان درختها دولادولا راه میروم تا دیده نشوم؛ هرچند اینجا تقریبا خالی از سکنه است؛ مردمی که قبلا اینجا زندگی میکردند، یا مُردهاند، یا فرار کردهاند. تک و توک هنوز اینجا هستند و از ترس داعش، جرات خروج از خانه را ندارند.
انقدر دولادولا راه رفتهام که کمرم درد گرفته است؛ اما نباید قد راست کنم. در دیدرس قرار میگیرم. باید حدود بیست کیلومتر را با همین وضع راه بروم. هربار نگاهی به قطبنما میاندازم تا مطمئن شوم راه را درست میروم.
دست خودم نیست که زیر لب، برای خودم مداحی میخوانم و پیش میروم؛ مانند پیادهرویهای شبانه در زیارت اربعین. با این تفاوت که آنجا راست راه میرفتم و اینجا خم؛ آنجا بلند با چندنفر دیگر روضه میخواندیم و اینجا زمزمهوار. جای کمیل خالی؛ نتوانست پیادهروی اربعین را ببیند.
فقط دو بار کربلا رفته بود؛ یک بار قبل از استخدامش و در همان سالهایی که راه کربلا تازه باز شده بود. صدام تازه سرنگون شده بود و در عراق کسی به کسی نبود؛ برای همین میشد حتی بدون گذرنامه و روادید هم به کربلا رفت.
ادامه دارد...
#خط_قرمز
#به_قلم_فاطمه_شکیبا
@Ruyesh2
📕 رمان امنیتی خط قرمز ⛔️
#قسمت10
با کمیل، یک کاروان طلبه پیدا کردیم که با هم برویم؛ اما چند روز مانده به سفر حال پدرم بد شد و مجبور شدم بمانم. حتی نشد درست از کمیل خداحافظی کنم. چقدر سوختم از نرفتنم...
کمیل لبهایش را کج و کوله میکند: خدا بگم چکارت کنه جزغاله! انقدر دلت سوخته بود که تمام مدت سفر، قیافه تو جلوی چشمم بود. نذاشتی عین آدم زیارت کنم.
ته دلم از این قضیه احساس خوشحالی میکنم. کجا بودیم... داشتم میگفتم. کربلای دومش را هم برای ماموریت رفت؛ اواخر سال هشتاد و هفت. فقط یک بار فرصت کرده بود برود حرم؛ ولی نمیدانم چه گفته بود و چکار کرده بود که در ماموریت بعدیاش ختم به شهادت شد.
-چیز خاصی نگفتم به جون تو. فقط رفتم جلوی گنبد حرم حضرت عباس(علیهالسلام) وایسادم و گفتم: «عباس باشه، ما هم خدایی داریم!».
دلم میخواهد بگویم کاش اینها را زودتر یادم داده بودی کمیل...باید یادم باشد اگر توفیق شد و رفتم کربلا، همین جمله طلایی را جلوی گنبد قمر بنیهاشم(علیهالسلام) بگویم.
باید تا قبل از نماز صبح، خودم را به خانه ابوعزیز در الجلا برسانم. انقدر آرام قدم برمیدارم که صدای قدم گذاشتنم بر زمین هم بلند نشود. هر سر و صدای کوچکی، گوشهایم را تیز میکند و حرکاتم را محطاطانهتر. بوی دود و صدای حیوانات هم برایم نشانه هشدار است. هربار نگاهی به آسمان میاندازم که گاه با منوری روشن میشود. شب آرامی ست و هنوز پای درگیری به این منطقه باز نشده؛ داعش الان در رقه درگیر است.
به ساعت نگاه میکنم؛ ساعت دو و نیمِ نیمهشب است. به افق بوکمال، تقریبا یک ساعتی تا اذان مانده. چشمانم از بیخوابی میسوزد. چند روز است که نه درست خوابیدهام و نه درست خوردهام. برای این که خودم را بیدار نگه دارم و طولانی بودن راه را نفهمم، در دلم نیت میکنم برای نماز شب. نه این که آدمِ متهجد و زاهد و عابدی باشم؛ نه؛ اما بالاخره حالا که فرصتش هست، نباید از دستش داد. قربان خدا بروم که نماز مستحبی را همینطوری هم میپذیرد. این شبگردیهای تکنفره، با حضور خدا شیرین میشود.
کمی از اذان صبح گذشته است که میرسم به الجلا. این را از طلوع فجر در آسمان میفهمم. مزارع اینجا نیمهسوخته است و چندان آباد نیست. نباید وارد شهر شوم. در همان حاشیه شهر، میان زمینهای کشاورزی، چند خانه کوچک هست که یکی از آنها را میشناسم. دفعه قبل هم او کمکم کرد.
قدم تند میکنم و میرسم مقابل در کهنه و زنگزده خانه. این خانه هم مثل خیلی از خانههای سوریه، اثر ترکش و بمباران و گلوله بر خودش دارد. نگاهی به دور و برم میاندازم؛ این وقت صبح کسی نیست. با دو انگشت، آرام در میزنم تا صدایی بلند نشود.
در کمتر از بیست ثانیه، ابوعزیز کمی لای در را باز میکند و صدایش را کلفت: مین؟(کیه؟)
-سیدحیدر.
ادامه دارد...
#خط_قرمز
#به_قلم_فاطمه_شکیبا
@Ruyesh2
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
💠پوستی زیبا با دستورات اسلامی
✍🏻آنهایی که میخواهند پوستی
زیبا،شفاف،شاداب و...داشته باشند حتما مطالعه کنند.
①⇜بهترین کار خواندن نمازشب است
②⇜کمترخوردن غذا
③⇜گرفتن موهای بینی
④⇜خوردن به (الان فصل به است)
⑤⇜حنازدن (یَزیدُفی ماءِالوجه)
⑥خوردن برگ کاسنی(باعث طراوت پوست)
⑦خوردن گلاب
⑧نخندیدن زیاد (خنده زیاددرروایات نهی شده است)
⑨روغن مالی باروغن گرم مثل زیتون
⑩حجامت وخوردن صاف کننده های خون
⑪داروی اسلامی بنفشه پایه زیتون درابرو(رفع خشکی وپیری زودرس پوست)
②①زدن نوره به گردن
⑬صاف کننده خون(داروی اسلامی)
⚠️مواردفوق هرچه بیشتر انجام شود بهتراست
👤 #استادحجت_الاسلام_ستاری
#طبیب
🌾 دومین رویش 🌾
@Ruyesh2
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
@Ruyesh2
#آیات_نور
#حزب شصت و دوم
پیامهای آیه فوق ⇧⇩:
1- نزول قرآن، تدريجى و بر اساس فرمان خداست. «وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ»
2- فرشتگان تسليم امر خداوند هستند. «وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ»
3- مالك حقيقى همه چيز اوست. «لَهُ»
4- تأخير وحى به امر خداوند بود، نه اينكه او فراموش كرده باشد. «ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا»
#استاد_قرائتی
@Ruyesh2
062.mp3
3.31M
#انس_با_قرآن_مجید
#ختم_قرآن_مجید
حزب شصت و دوم ( ۳۲ الی ۹۸ مریم)
👤 با صدای استاد پرهیزگار
#التماس_دعا_برای_ظهور
@Ruyesh2
#امام_حسین_ع_در_قرآن
⇦آیات دال بر شان و منزلت امام حسین (ع)
← آیه دوازدهم
الله نور السماوات والارض مثل نوره کمشکاة فیها مصباح المصباح فی زجاجة الزجاجة کانها کوکب دری. (نور، آیه۳۵)
خداوند نور آسمانها و زمین است، مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن چراغی (پرفروغ) باشد، آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان.
در برخی روایات ...
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#السلام_علیک_یا_اصحاب_الحسین_ع
@Ruyesh2