دیروز داشتم صداهای باغ انار را با آهنگ هماهنگ می‌کردم که برق رفت. این را از کم‌نور شدن صفحه لپتاپ فهمیدم. به منبع تغذیه که به لپتاپ وصل بود نگاه کردم، توی برق بود. دور و برم را نگاه کردم تا مطمئن شوم برق رفته است. تلوزیون هم خاموش شده بود. باتری لپتاپ من خراب است. بیست دقیقه بیشتر نمی‌کشد؛ باید دائم به برق متصل باشد. از ترس این که لپتاپ وسط کار خاموش شود، دکمه Control+S را زدم که پروژه نپرد. آخرهای کار ویرایش صدا بود. تندتند همه چیز را یک دور دیگر چک کردم. یک نگاهم به نشانگر باتری پایین صفحه بود و یک نگاهم به تایم‌لاین و اکولایزر. هر ده ثانیه هم پروژه را ذخیره می‌کردم؛ و آخرش همان شد که نباید می‌شد؛ لپتاپ خاموش شد. اولین بارم نبود که این بلا سرم می‌آمد. چند هفته پیش هم داشتم یک پروژه را آماده می‌کردم که بفرستم، که ناگاه به قطعی برق خوردم و تندتند خروجی گرفتم؛ اما برای آپلودش به مشکل خوردم. اینترنت وای‌فای قطع بود و در جایی بودم که اینترنت همراهم خوب آنتن نمی‌داد. سرعتش مثل حلزونی بود که مبتلا به کرونا باشد و یک پایش هم شکسته باشد. آن روز وقتی لپتاپ خاموش شد، با تردید دکمه پاورش را فشار دادم و فهمیدم بر خلاف ادعایش مبنی بر نداشتن باتری، می‌تواند ده دقیقه دیگر هم روشن بماند! با این وجود، آخرش هم در آخرین لحظاتی که فایل داشت آپلود می‌شد، لپتاپ خاموش شد. دیروز هم با همان تجربه قبلی، دوباره لپتاپ را روشن کردم و سریع خروجی گرفتم. چقدر کند شده بود! گرمای سر ظهر و کندی لپتاپ و قطعی برق، کاری کرده بود که یک دقیقه به اندازه شصت ثانیه بگذرد!!! فکرش را بکنید...شصت ثانیه!!! هنوز خروجی گرفتن تمام نشده بود که لپتاپ آخرین نفس‌هایش را کشید و خلاص. انقدر هوا گرم بود که رفتیم زیرزمین ناهار بخوریم تا هوا خنک‌تر باشد؛ اصلا نمی‌شد در آن هوای گرم ماند. اینترنت هم کند بود. می‌دانید، ناخودآگاه یاد کتاب پانصد صندلی خالی افتادم؛ وضعیت مردم مظلوم سوریه در شهرک‌های فوعه و کفریا. ما الان برق نداریم و زندگی‌مان خوابیده است؛ حالا فکر کن علاوه بر برق، آب و اینترنت و سوخت هم نباشد، غذا هم نباشد(نه این که گران باشد، نه! اصلا نباشد!)، امنیت هم نباشد و بجای همه این‌ها، موشک‌ها و خمپاره‌های سرگردان دائم بالای سرت بچرخند تا خانه‌ات را هم روی سرت خراب کنند و خودت و کس و کارت را بکشند...این وضعیتی ست که نه فقط در سوریه، که در عراق و یمن هم هست. می‌توانست در ایران هم باشد، اگر حاج قاسم و سربازانش نبودند. اگر آقا را نداشتیم. این دولت انگار می‌خواهد قبل از رفتنش از مردم انتقام بگیرد؛ اما اشکال ندارد. بگذار هرچه می‌خواهد دست و پا بزند. مردم ایران بدتر از این را هم دیده‌اند. شاید لپتاپ من با قطعی برق خاموش شود، و شاید تورم کاری کرده باشد که هزینه یک باتری لپتاپ حدودا چهارده برابر شده باشد؛ اما من با تمام این شرایط هم کار رسانه‌ای‌ام را انجام می‌دهم. نباید ناشکری کرد. روزهای سخت، هرچه باشند می‌گذرند. گرمای هوا را می‌شود تحمل کرد؛ اگر دلمان با امید گرم باشد.