شما یادتون نمیاد... البته منم یادم نمیاد... هیچ کس یادش نمیاد... یه زمانی برق نبود... یعنی کلا نبودا... کفش... نه! فکش... نه! شکف... نه! اه چه بود؟ آها کشف... کشف نشده بود! خب آن موقع ها مردم سرداب داشتند... آن موقع خانه ها گاه کلی بود... ان موقع چشمه‌ی نزدیک خانیمان... نه ببخشید، خانه‌هایشان خنک بود! کار به این حرف ها ندارم ها... ولی خب سال‌های طولانی گذشت تا برق فرا گیر شد... برق مال همه مردم شد... حالا همه مردم دنیا، برق را حق مسلم خود می‌دانند..‌. برق مال همه است‌... برق مال همه باید باشد... حالا نمی‌خواهم از حق صحبت کنم، خیلی چیزها حق ماست... مثل انرژی هسته‌ای مثل آزادی آزمایشات هسته‌ای مثل غنی سازی اورانیم... مثل آزادی... مثل نبود جنگ مثل تلاش برای نابودی دشمنان... مثل حق زندگی... می‌شود گفت انسانی حق ندارد زنده بماند؟ می‌شود گفت کودکی حق کودکی ندارد؟ می‌شود حق سواد را از بچه‌ها گرفت؟ می‌شود کشت و دفن کرد و سال‌های سال قبر ها را مخفی کرد؟ می‌شود مسلمان کشی کرد؟ بیگناه کشی کرد؟ می‌شود درخت را با بمب قطع کرد؟ می‌شود جاده را خراب کرد چون... اصلا کاری به این حقوق نداشتم... حرفم برق بود. نمی‌دانم اما حس می‌کنم به ما گفته بودند که... گفته بودند قطعی برق نداریم؟ همین بود؟ درست یادم هست؟ بیخیال این حرف ها... این روزها بدقول می‌شویم! مثلا ساعت ۱۱:۵۹ دقیقه اخرین وقت ارسال مقاله‌ی دانشگاهی باشد... اصلا دانشگاه نه... اخرین وقت ارسال املای بابا اب داد کودک اول دبستان... اصلا قطع شدن برق بدآموزی دارد... قرار بود قطعی برق نداشته باشیم و... آن پسرک اول راهنمایی بد قولی را از همین نقطه آموخت... بدآموزی دارد... تازه همین امروز تلوزیون داشت می‌گفت: - قطعی برق بی‌برنامه ندا.... تلوزیون خاموش شد... ان شاءالله که تلوزیون سوخته... بدقولی نبوده کولر هم که احتمالا سیمش اتصالی کرده... اما نه... توجیه کار ساز نیست! برق قطع شد... این خودش بدآموزی نیست؟ من از شما می‌پرسم؟ حرف‌های پوچ تو خالی... بدآموزی ندارد؟ . . . ‌.