هدایت شده از مهربانی کن...
لپ قرمزی روی شکمِ خپل پشمالو دراز کشیده بود. دستی به موهای لپ قرمزی کشید و گفت:《 با رئیس پشمالو صحبت کردم، قرار شد برای همیشه پیشت بمانم.》 لپ قرمزی جیغی کشید و هر دو روی تخت بپر بپر کردند. خ.بابایی