۱. مانند یک قطره شبنم صبحگاهی روی برگ، لغزید و به زمین افتاد. ۲. مانند گربه های از ترس وحشی شده، به هر کسی چنگ می انداخت. ۳. از پا افتاده بود، مثل اسبی که نامه ی فوری پادشاه را پس از سه روز دویدن بی وقفه به حاکم رسانده باشد.