❤️💙❤️💙❤️💙❤️💙 💙❤️💙❤️💙❤️ ❤️💙❤️💙 💙❤️ ❤️ 💥 🌸 دلم می خواست بشنوم که چی میگه ولی حیف که فقط دوربین نصب کرده بودم و شنودی در کار نبود ! به بی فکری خودم لعنت فرستادم و به آرام شاد و خندون توی مانیتور چشامو دوختم که خانی رفاهی نایلونی حاوی چیزای قهوه ای رنگی رو به طرفش انداخت که او نایلون رو توی هوا گرفت و از داخلش چیزایی شبیه لواشک رو بیرون کشید و بعد گوله کردنش توی دهنش جاش داد و صورتش رو از ترشی لواشک به حالت بامزه ای ترش کرد و نایلون رو برای مبینا انداخت . طرز لواشک خوردنش نه تنها من رو بلکه خانم رفاهی و مبینا رو هی به خنده انداخته بود . پرهام که بازم بدون در زدن وارد اتاق شده بود و در حالی که ازم می پرسید به چی خیره شدم پشت سرم وایستاد و با دیدن آرام شاد و بازیگوش گفت:به به! ما رو باش دلمون رو خوش کردی این دو روز دووم نمیاره و می زاره و می ره ولی مثل اینکه این خانوم داره بیشتر از ما بهش خوش می گذره ... 💙 ❤️💙 💙❤️💙❤️ ❤️💙❤️💙❤️💙 💙❤️💙❤️💙❤️💙❤️ 🌸 😎 👏 @gordan_bar_khat