-خانم شماره می‌دین؟! -نه...من شماره‌مو دادم به یکی دیگه... جواب خوبی نبود. اصلا چرا جوابش را دادم؟ اگر می‌توانستم زود جوابم را حذف می‌کردم، مثل پیامی که به استاد دادم و از او پرسیدم: حوصله دارد کمی از رمانم را بخواند یا صوتی که توی گروه مادرها گذاشتم و به آنها گفتم: من موافق این هدیه نیستم...عروسک هم شد هدیه؟ خودم برای دخترم کتابی هدیه می‌خرم... مرد، سرش را از پراید می‌دهد بیرون و می‌پرسد: صفر، نهصد و چی؟... چرا اینقدر سخت می‌گیری؟ داد می‌زنم: تا کور شی و شیشه را بالا می‌دهم... چراغ سبز می‌شود. ماشین‌های پشت سرم، پشت سر هم، بوق‌ می‌زنند. معلوم است که هیچ کس کور رنگی ندارد...همه فهمیده‌اند که چراغ سبز شده است ولی نمی‌دانم چرا فکر می‌کنند من کور رنگی دارم و سبز را قرمز می‌بینم...بوق‌ها منعکس می‌شوند توی همه‌ی وجودم. چهار راه را رد می‌کنم. می‌پیچم به سمت سهروردی. اتوبوسی سرش را کج می‌کند. نمی‌توانم جلو بروم. نگه می‌دارم. بوق‌ها دوباره توی سرم می‌خورند و منعکس می‌شوند. اتوبوس تکان تکان می‌خورد و مثل اسبی که به صاحبش رسیده باشد پوزه‌اش را می‌دهد توی ایستگاه و بعد می‌ایستد. حالا می‌توانم بروم. تویوتای کمری فاصله‌ی کمی با من دارد. سمندی می‌پرد جلوی من و فاصله را پر می‌کند و پیش می‌رود. سرعت می‌گیرم، می‌رسم به چهار راه بعدی...چراغ قرمز می‌شود. کاش می‌توانستم باز هم حذف کنم؛ خودم را، ماشینم را...اگر من نبودم، پژوی پشت سرم جای من بود و آن وقت می‌فهمید که من تا آنجا که می‌شده جلو‌رفته‌ام و فضایی نیست که بخواهم جلوتر بروم و اینقدر بوق نمی‌زد. چراغ دوباره سبز می‌شود و دوباره یک عده تشخیص می‌دهند که من کور رنگی دارم و دوباره بوق‌ها... شیشه‌ی میتسوبیشی پایین می‌رود و جوانی دستش را بیرون می‌دهد و توی هوا نگه می‌دارد. درست مثل تابلوی ایست یک پلیس...صبر می‌کنم. می‌رود توی کوچه. بوق ممتدی توی سرم می‌خورد و پرایدی رد می‌شود: لعنتی دِ برو دیگه... جای پارکی پیدا می‌کنم و ماشین را رها می‌کنم. من همان راننده‌ی لعنتی‌ام که باید بروم... با ما همراه باشید👇 ┏━🕊━━••••••••••━━━━┓ @AaVINAa ┗━━━━••••••••••━━🌸━┛