⊱✿⊰آرزوےشیرین⊱✿⊰ 🖤⊰᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽⊱🖤 او هم دست در جیب هایش فرو برد و همان طور که نفسش را بیرون می فرستاد شروع کرد به حرکت . و کمی بعد هم گفت : زود باشید) و پشت کرد و با قدم هایی بلند شروع به حرکت کرد . منتظر نگاهم را به الینا دوختم که مچ دستم را گرفت و مرا به دنبال خودش کشید . .. قوطی الکل را به دستم داد و با گذاشتن دستمالی در کف دستم ، انگشت اشاره اش را به طرف الینا گرفت و گفت : زخمش و با این تمیز کن . ) سری تکان دادم که کاپشنش را از روی مبل برداشت و به داخل اتاقش رفت . به سختی خودم را جلوی پای الینا کشیدم و شروع کردم به تمیز کردن قسمت زخمی اش . تمام بدنم شل و ول شده بود . حس این را داشتم که دارم بی هوش می شوم! نمی دانم به خاطر سرما بود یا آن ترس یک هویی که به من وارد شد . یا آنکه رفتار های عجیب این مرد! الینا کمی سویم خم شد و گفت : اون... دا..داشت و از کجا می شناخت) با شنیدن صدای مرتعشش ، نگاهم را بالا کشیدم و به چشم هایش زل زدم . چشم هایش از صدایش مرتعش تر بود! قوطی الکل و دستمال را کنار گذاشتم و دستش را گرفتم و آرام گفتم : منم نمی دونم) نفسش را بیرون فرستاد و به مبل تکیه کرد و به من زل زد . به وضوح بغضی که در گلویش ریشه کرده بود را می دیدم! تکانی به دستش دادم و گفتم : بگو ببینم چی شده؟) بعد هم از مقابل پایش بلند شدم و کنارش نشستم که روی شکمش خم شد و آرنجش را روی زانو هایش نهاد و سرش را در دستانش گرفت . آرام بازویش را گرفتم که دستم را پس زد و بلافاصله شانه هایش به لرزه افتاد . کمی خودم را جلو کشیدم و دستم را دور شانه اش پیچیدم و کنار گوشش گفتم : چی شده؟) طره ای از موهایش را کنار زد و دستی روی گردنش کشید و لب زد : الان نمی تونم) خودم را عقب کشیدم و بلند شدم و با نفس گفتم : هر وقت خواستی می تونی باهام حرف بزنی) و بعد به آشپز خانه رفتم و چای را درون فنجان ریختم و از داخل کشو چسب زخمی برداشتم و با برداشتن چای از پذیرایی خارج شدم . هنوز هم در همان حالت بود . و این حالت نشان دهنده ی ماجراهای خوبی نبود! چای را روی میز نهادم و کنار پایش زانو زدم و چسب زخم شکلکی را روی زخمش چسباندم . کمی روی چشم زخم دقیق شدم و چند ثانیه بعد با ذوق گفتم : اوقـــی! شی ناناسه! ) بعد هم دستم را روی چسب زخم کشیدم که او هم سرش را روی سرم گذاشت و به چسب زخم زل زد . نگاهی به چشم هایش کردم و گفتم : بچم میگه بکنمش برا اون نگهش دارم) پشت چشمی نازک کرد و گفت : این همه چیز تو دنیا ریخته اد چش بچه ی تو این چسب و زخم و گرفته؟) ادامه‌دارد... ✿⊰•••نوشته‌‌ے: ﴿شیوابرغمدی﴾ ❌ 🖤⊰᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽⊱🖤 【 https://eitaa.com/joinchat/1372127735C77062d3dac