عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_دویست_هفتادو_شش ♡﷽♡ طاهره خانم رو ترش میکند:حرفی نیست در این مورد! کرب
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ خود طاهره خانم هم نمیدانست چرا تا این حد لج کرده است! بحث آبرو ی خودش میان بود قرار و مدارهایی که بین او بود و مهری خانم! مستبدانه گفت:اصلا آیه بهترین ولی من فقط نگار و عروس خودم میدونم! امیرحیدر نمیدانست به این حرفها بخندد یا حرصش را بخورد! _خب چرا لج میکنی مادر من؟ _حیدر سه ساله حرف تو توی اون خونست هرچی خواستگار میاد برای این دختره مادرش رد میکنه چون قرار تو بشی دامادش تو بشی پسرش... امیرحیدر به میان حرفش حرف میاورد و میگوید:کی این قرارو گذاشته؟ کی از من نظر خواسته؟ مادر من این عین بی منطقی و نا عدالتیه! کربلایی ذوالفقار میگوید:بابا جان هرچی تو بگی همون میشه طاهره خانم بی هوا میگوید:یعنی چی هرچی اون بخواد آقا؟ _طاهره جان منطقی باش خودتو بزار جای نگار اگر من یه عمر بی علاقه کنارت زندگی میکردم تحمل میکردی؟ _خب ...خب علاقه به وجود میاد...اصلا عشق بعد از ازدواج موندگار تره! صبر کربلایی ذوالفقار لبریز میشود صدایش را بالا میبرد: _بسه دیگه خانم! هرچی کوتاه میام شما بیشتر لج میکنی! تمومش کن دیگه طاهره خانم هم دیگر تاب نمی آورد و اشک ریزان سمت اتاق میرود... امیرحیدر متاسف میخواست از جایش بلند شود و دنبال مادرش برود که کربلایی ذوالفقار دست روی پایش میگذارد و میگوید:من میدونم دارم چیکار میکنم بشین حیدر ...بشین امیرحیدر مستاصل دست توی موهایش فرو میبرد و میگوید:لعنت به من که مادرم به خاطر من چشماش اشکی بود کربلایی با لبخند محوی میگوید:دلش از یه جای دیگه پر بود. میدونی بابا جان زنها خیلی خوبن مایه آرامش و آسایش زندگی اصلل زیبا میکنن زندگی رو ولی نذار افسار زندگی رو دستشون بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃