زندگی امام صادق علیه السلام - اسماعیل پسر با ادب یکی از روزهای خوب خدا، امام صادق (علیه السّلام)دوستانش را به مهمانی دعوت کرده بود. «عمار بن حیّان» هم در بین آن‌ها بود. عمّار به دوستش گفت: چه روز خوبی است. ما چقدر خوشبختیم که مهمان امام صادق (علیه السّلام) هستیم. کاش پسرم اسماعیل را هم با خودم می‌آوردم. او خیلی امام را دوست دارد. جایش در این‌جا خالی است. امام صادق (علیه السّلام) با یک سینی میوه به اتاق آمد. سینی را جلوی آن‌ها گذاشت و در کنارشان نشست. عمّار رو به امام صادق (علیه السّلام) کرد و گفت: «می‌خواستم اسماعیل را بیاورم. او پسر آرام و با ادبی است و خیلی شما را دوست دارد. به من هم خیلی نیکی می‌کند.» امام صادق (علیه السّلام) با همان لبخند به سخنان عمّار گوش کرد و گفت: «من هم پسرت اسماعیل را دوست داشتم؛ امّا حالا که گفتی به تو نیکی می‌کند، او را بیشتر از قبل دوست دارم.» منبع: داستان‌های بهشتی، نوشته‌ی خانم دکتر اعظم فعال به نقل از گنجینه لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚2704🔜