#پارت162 رمان یاسمین
: كمي فكر كردم و گفتم
. از پول سپرده اي كه تو بانك دارم-
خيلي خب اون وقت بعدش از كجا مي آري بخوري؟-
. خب ميرم يه كار نيمه وقت براي خودم پيدا مي كنم كه هم بتونم كار كنم و هم درس بخونم-
! تو اين روز و روزگار ، به آدمي كه تمام وقت كار كنه چقدر ميدن كه نيمه وقتش بدن-
... درست مي فرمايين اما-
خب حاال گيرم يه كار نيمه وقت پيدا كردي و مثالً ماهي شصت هزار تومن هم بهت دادن . اينو ميدي اجاره خونه ، يا تو و زنت -
مي خورين ش؟
. سرم رو انداخم پايين و هيچي نگفتم . حرف حساب جواب نداشت
مي دوني پول تو جيبي يه فرنوش ماهي چقدره ؟ بگم باور نمي كني . ماهي سيصد هزار تومن فقط پول تو جيبي مي گيره ! خرج -
! كيف و كفش و لباس و سر و وضعش بماند
: زير لب گفتم
. بله متوجه شده بودم . اما خود فرنوش خانم مي گفتن كه اينا براشون مهم نيست-
. اينا حرف اول ازدواجه عزيزم . سرتون كه رفت تو زندگي ، اين حرفها يادتون ميره-
: بازم درست مي گفت . يه ده دقيقه اي سكوت برقرار شد كه گفت
مي دوني اين ماشين چه قيمته ؟ پنجاه و خرده اي ميليون تومنه ! حاال خودت كاله تو قاضي كن ببين دختري كه اينجور ماشين ها -
زير پاش بوده مي آد وقتي شوهر كرد با تاكسي بره اينور و اون ور ؟ نه خودت بگو ؟
! حق با شماست-
خوشحالم از اينكه پسر فهميده اي هستي . حاال بگو ببينم پول پيش اجاره خونه رو چه جوري مي دي ؟-
جوابي نداشتم بدم . بغض گلوم رو گرفته بود . گاهي اشك تو چشمام جمع مي شد خودم رو نگه مي داشتم جلوي چشمام فرنوش رو
. ، كسي رو كه حاضر بودم جونم رو براش بدم ، مي ديدم كه داره از دستم مي ره
. تو معلومه كه پسر خوبي هستي . سختي كشيده اي و نبايد از اين حرفها ناراحت بشي-
! حقيقت تلخه
. حق با شماست-
خب حاال اومديم سر زندگي . انشاهلل مدركتو كه از دانشگاه گرفتي فكر مي كين چقدر درآمد داشته باشي ؟ صد هزارتومن ؟ -
دويست هزار تومن ؟ سيصد هزار تومن ؟ چقدر ؟
شنيدم به اين دكترهاي جوون خيلي بدن ، شصت هفتاد تومنه ! حاال گيرم بدن سيصد هزار تومن . تو كه تحصيل كرده و با كماالتي
، بگو ببينم اگه ماهي صد تومن رو بخورين و بدين اجاره خونه و هر ماه دويست هزار تومنش رو قلنبه بذارين كنار ، چند سال بعد
مي تونين صاحب يه آپارتمان كوچولو بشين ؟
بازم راست مي گفت . تازه چند سال بعد كه مدركم رو مي گرفتم اگه درآمدم همين قدر كه مي گفت بود ، هفت هشت سال طول مي
. كشيد تا يه آپارتمان نقلي بخريم
جوابم رو ندادي آقا بهزاد ؟-
: بازم آروم گفتم
. شما درست مي فرمايين-
مهموني يه ديشب رو ديدي؟ هر كدوم از اونا كه ديب اونجا بودن ، اگه خودشون رو بتكونن ، سيصد چهارصد ميليون تومن -
ازشون مي ريزه زمين . خودت بگو ، فرنوش مي تونه تو رو جلوي اينا در بياره ؟ تو خجالت نمي كشي مثالً تو همچين آدمهايي
بچرخي ؟
. ببخشيد ، ولي بايد ديد كه پول رو از چه طريق مي شه بدست آورد-
تو رو خدا از اين فلسفه بافي ها نكن ! اينا حرفهاي آدم هاي بي پوله . گربه كه دستش به گوشت نمي رسه مي گه پيف پيف . -
. داريم با هم صحبت مي كنيم .البته به تو نيستم ها ! بهت برنخوره
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662