رمان یاسمین نه اختيار دارين . خواهش مي كنم- . انگار ناراحت شدي ؟ بيا يه خرده نوار گوش كن حالت جا بياد- . بهترين چيزي بود كه اون وقت به دادم مي رسيد تا كمي از فشار واقعيت ها خستگي در كنم : رسيديم به اتوبان بيرون از شهر . همونطور كه نوار رو تو ضبط مي ذاشت گفت . دارم ميرم يه سر به ويالمون بزنم . يه ويالي قشنگي يه . حدود سه هزار متره- . البته زمينش . خود ويال دوبلكسه حدود چهارصد متري ميشه : يه نگاهي بهش كردم و گفتم !بله- : اونم يه نگاهي به من كرد و خنديد . ده دقيقه اي نوار گوش كرديم كه گفت . ازدواج خوبه ، اما به موقع ش . پسر نبايد كمتر از سي سال زن بگيره . تازه اگه تونست همه چيز زندگي ش رو فراهم كنه- ببخشيد اگه جسارت نباشه ازتون سوال كنم كه خود شما وقتي ازدواج كرديد پولدار بودين ؟ يا اينكه بعداً جناب ستايش با كار و - كوشش وضعشون خوب شد ؟ : تا اينو گفتم قاه قاه خنديد و گفت كي رو مي گي ؟ ستايش؟ اون رو كه اگه دماغش رو بگيري جونش در مي آد .من اگه به هواي ستايش بودم كه اين فرنوش رو - !! هم نداشتم : بعد دوباره خنديد . از شوخي چندش آورش خيلي بدم اومد . وقتي خنده هاش تموم شد گفت . تمام اين ثروتي كه مي بيني خودم بدست آوردم. يعني من باعث ش بودم . براي همين هم هست كه اكثر چيزها به نام خودمه- : مدتي به سكوت گذشت . به آخر اتوبان رسيده بوديم كه گفت خب شادوماد ! حرفي داري بزني ؟- : فكرهامو كرده بودم . يه كمي مكث كردم و بعد گفتم . اگه ممكنه همين جاها نگه داريد من پياده شم- مادر فرنوش – وا چرا ؟ متأسفم ، اشتباه كردم . حرفهاي شما كامالً منطقي . راستش از روز اول هم من نبايد به دلم اجازه اين بلند پروازي ها رو مي دادم- . يه . اميدوارم منو ببخشيد : ديگه بغض تو گلوم اجازه نداد كه بقيه حرفهامو بزنم . خانم ستايش برگشت و نگاهي به من كرد و گفت ! وقتي اشك تو چشمات جمع ميشه ، صورتت خيلي قشنگ تر و معصوم تر به نظر مي آد- . ببخشيد ، متوجه نبودم سوز خورده تو صورتم تو چشمام اشك اومده- . اگه فرنوشاين حال تو رو ببينه ، پدر من رو در مي آره كه تو رو ناراحت كردم- . نه ، شما تقصير ندارين . خب زندگي اينه ديگه- چيه ؟ جا زدي ؟ به اين زودي ؟- . ديگه بهتره مزاحمتون نشم . از همين جا بر مي گردم خونه- .مي گه : خدا گر زحكمت ببندد دري ز رحمت گشايد در ديگري- چه كنم كه محبتت بدجوري تو دلم افتاده . اگه تو كمي عاقل باشي و به حرفهاي من گوش كني بهت قول ميدم كه همه چيز درست . بشه . نور اميدي تو دلم درخشيد . حدس زده بودم كه بايد زن مهربوني باشه . هر كسي رو نمي شه از ظاهرش قضاوت كرد داخل شهرك جلوي يه ويالي خيلي بزرگ و . از اتوبان خارج شديم و وارد يه جاده فرعي شديم كه به يه شهرك منتهي مي شد . شيك واستاد و چند تا بوق زد . يه مرد پير در رو واكرد و ما وارد ويال شديم يه سالن بزرگ داشت كه گوشه ش ، آتيش تو شومينه ، با شعله هاي قشنگ ، زبونه مي كشيد . در و ديوار پر از تابلوهاي نقاشي . مدرن بود و كف سالن قاليچه هاي ابريشمي يكي دو دست مبل خيلي قشنگ تو سالن بود . يه آشپزخونه اوپن هم يه گوشه سالن بود يه طرف چند تا پله مارپيچ مي خورد مي اتاق خوابها بالا بود ، خالصه خيلي شيك بود . رفت طبقه باال . احتمالا 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662