رمان یاسمین يه خنده پاك رو لب هاي كاوه نشست ! شروع كرد به شوخي كردن و خندوندن ما و نيم ساعتي با همديگه حرف زديم كه زنگ در . رو زدن كاوه – يعني كي مي تونه باشه ؟ : خودش آيفون رو جواب دا و بعد در رو واكرد و به من گفت خواستگار پاشنه در خونه رو از جا كنده ! ! ديدي عيدي با هم رفتيم سبزه گره زديم ؟ سيزده بدر رو مي گم ؟ حاال بختت وا شده- ! بيتا خانم اومدن راست مي گي ؟- ! كاوه- دروغم چيه ؟ تازه ژاله مام انگار سر افتاده ! احوال تو رو از من مي پرسيد راستي چطوره حالشون ؟ خدا رحمت كنه پدرش رو . من كه نرسيدم ختم ش هم برم ! حتماً اون سيامك طفل معصوم خيلي بي - ! تابي مي كنه ! كاوه – نه بابا ! يه دوچرخه براش خريدن باباش كه يادش رفته هيچي ، ننه ش هم يادش رفته بيتا رسيده بود پشت در و چند تا ضربه به در زد و فريبا در رو روش وا كرد بعد از سالم و احوالپرسي با فريبا ، از تو راهرو : پرسيد بهزاد خان اينجا تشريف دارن؟- ! كاوه –سالم بيتا خانم . بعله ، اينجا تشريف دارن ، اتفاقاً اخالقشون هم چيز مرغي نيست . بفرمايين تو ، غريبي نكنين . بيتا-مزاحم نمي شم ، يه كاري با بهزاد خان داشتم : كاوه بلند شد و رفت جلو و گفت . بفرمايين تو . از االن بهتون بگم من سر جهازي يه اين بهزادم !آش با جاش ! هر كي بهزاد رو بخواد ، منم پشت قباله شم- : بلند شدم و رفتم جلو و سالم كردم و تعارفش كردم تو . اومد و نشست . فريبا براش چايي آورد . يه كم كه گذشت پرسيدم طوري شده بيتا خانم ؟- . بيتا – نه ، طوري نشده . اومدم بگم كه با پدرم صحبت كردم . ديگه اون ها منتظرن كه مبلغ پيشنهادي ما رو بدونن كاوه – من پس فردا قيمت آخر رو به شما مي گم . خوبه ؟ . بيتا – عاليه ! كاوه – خب ، بسالمتي . اينم از اين كارش هم خيلي خوبه . اومده بودم با بهزاد . راستش فقط به خاطر اين مسئله نيومده بودم اينجا ! يكي از دوستهام نقاشه –بيتا . بريم كارهاش رو ببينيم كاوه – يعني ما نبايد بياييم ؟ . بيتا – اختيار دارين چه بهتر ! همه با هم مي ريم اگه اين دوستتون كارش خوب باشه و قيمتش هم .اتفاقاً بابام يه ساختمون ده طبقه داره كه تازه از زير دست بنا در اومده –كاوه . مناسب ، براش اون ساختمون رو كنترات مي كنم : بيتا خنديد و گفت ! اين دوست من يه دختر خانمه ! تابلو مي كشه! االن نمايشگاه گذاشته- ! كاوه – ببخشيد تو رو خدا ! شما همچين گفتين نقاشه . فكر كردم نقاش ساختمونن . اگه اجازه بدين باشه براي يه وقت ديگه- بعله ! لطفاً به اين دوستتون بفرماييد كه اين نمايشگاه رو فعالً جمع كنن و بذارنش واسه يه ماه ديگه ! بهزاد جون امشب –كاوه حوصله ندارن ! امشب ايشون تو گام بيات اصفهان و بيات ترك كوك ن ! خالصه امشب بيات تشريف دارن ! تا حالشون مساعد بشه ! و بتونيم تو دستگاه دشتي و ماهور كوك شون كنيم ، يه خرده اي طول مي كشه : بعد رو به من كرد و گفت پاشو . پاشو برو كارهات رو بكن بريم كه حداقل تو عمرت يه نمايشگاه ديده باشي تا مثل من تا مي گن نقاش ياد نقاش ساختمون - ! نيفتي . به جان تو كاوه ، حوصله ندارم 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662