یک سال بعد،خدا ب منو علی یک پسر داد که بخاطر عشق به امیرالمومنین اسمشو گذاشتیم امیرعلی 😍😍 وقتی امیرعلی شش ماه بود علی آقا برام یه ال ۹۰خرید اما من افسردگی بعداز زایمان گرفته بودم هیچی خوشحالم نمیکرد علی : زهره جان خانمم چته عزیزم ؟ -هیچی نمیدونم نمیدونم بریم دکتر ؟ -دکتر؟ علی:آره دیروز تو میدان یکی از مشتری ها گفت خانمش روان شناسه بریم پیشش ؟ -باشه علی:‌پس شمارشو میگیرم بریم پیشش -باشه علی شماره اون روانشناس رو گرفت من یک سالی تحت نظر روانشناس بودم خداروشکر خوب شدم علی:زهره بدو دیر شدا -تو باز آماده رفتی نشستی تو ماشین ما دونفریما علی :باشه بیا امیرعلی حاضر کن بده بهم -خسته نباشی بیا ببرش پایین حاضرشم حاضر شدم رفتم دیدم علی عقب ماشین نشست گفت :دیگه توام باید بشینی پشت فرمونا -وای نه من میترسم علی: خخخخخ الان دو ساله ازدواج کردیم یه سال اون ماشین تو پارکینگ خاک میخوره تو سال جدید دیگه باید پشتش بشینی راستی زهره بلیط گرفتم برای کیش تاریخش برای هفتمه ..... نام نویسنده: بانو.....ش 📖📚📖📚📖📚📖📚📖 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662