#بسم_رب_العشق
#قسمت_چهارم
#سردار_دلها
از کیش که اومدیم علی گفت باید دیگه بشینی پشت فرمون
-من میترسممم
امیرعلی را گذاشتیم تو کالسکه هنوز استارت نزده بودم که علی گفت
یا حضرت عباس خودم و بچه ام رو به تو میسپارم😊😀
-بذار من استارت بزنم بعد شروع کن
همین که استارت زدم صدای یاحسین
یاابوالفضلش بلند شد
منم هول شدم با ماشین رفتم تو دیوار
من :😐😐😐
علی:😣😣😣🙄🙄🙄
-خوب شد 😒هی انرژی منفی بده 😁
با حالت قهر کمربند باز کردم گفتم اصلا نخاستیم
هی یاحسین یا عباس
من دیگه پشت فرمون نمیشینم
علی:ای بابا خانم حالا چرا قهر میکنی
دنده ام نرم چشمم کور میبرمت کلاس رانندگی
یاد میگیری
اینم میگم فردا بچه ها بیان برم یه شاسی میخرم برات
غصه اشو نخور
#ادامه_دارد.....
نام نویسنده: بانو.....ش
🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است
📖📚📖📚📖📚📖📚📖
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662